نوشته شده توسط : بابک د
قبل از ورود در بحث، ذکر نکاتی ضروری به نظر می رسد:

 
* این مطلب در قسمت «اندیشه ها و نظریات طبی» این وبلاگ قرار دارد و به این معناست که بصورتی آزادانه و بی قید به معرفی خام نظرات یک جریان فکری و یا یک شخص می پردازد تا شاید علاقه مندان اندیشه و طب اسلامی، حرف های جدید و افق های تازه ای را در لابه لای متون آن پیدا کنند و فضای فکری نویی در پیش روی آنان گشوده شود ... بی شک، تمام این نظرات باید به بوته نقد گذاشته شود و با یک رویکرد علمی و منطقی صحت و سقم آن سنجیده شود.

 
 
 نظریات طبی:
 

ذبح طب اسلامی زیر رادیکال اندیشه غربی
(نقدی بر نفوذ سیستماتیک اندیشه غرب در مبانی علمی طب اسلامی)

 

... البته این مطالب را در کمتر جایی می توانید پیدا کنید و معدود افرادی هستند که تا این حد در رویکرد به طب اسلامی آرمانگرا باشند و نکاتی که در اینجا بصورت گذرا به آن اشاره می کنم هر کدام نیاز به شرح و بسط دارد تا خوب فهمیده شود و بعضاً مطالب عمیق و سختی هستند که حتی در بین تحصیل کردگان طب اسلامی نیز غریب اند!
 

شما احتمالا در سخنرانی هایی که از اساتید مختلف طب اسلامی منتشر می شود به جملاتی شبیه به این ها بر می خورید: «ما طب مدرن را از اساس رد نمی کنیم و نمی گوییم که هرچه طب مدرن بگوید اشتباه است» یا «طب مدرن و طب اسلامی می توانند با هم همکاری خوبی داشته باشند»  و یا «یافته های جدید نیز ادعاهای طب اسلامی را تایید می کنند» و ... . چند مطلب در همینجا قابل طرح است:

 


اول اینکه همه اساتید محترم طب اسلامی، لزوما بر تبعات منفی این قبیل سخنان واقف نیستند و با یک نگاه عرفی و مبتنی بر مشهورات رایج، با این مقوله برخورد می‌کنند و یک نگاه جامع و نافذ فلسفی و غربشناسانه به این موضوع ندارند. یعنی همانقدر که در طب سنتی استادند و موشکافانه به مسایل طبی نظر می کنند، در مسایل فلسفی طب و تحلیل های مطرح از نگاه غربشناسی، عمیق و خبره نیستند و البته این تا حدی طبیعی است.


دوم اینکه، این اساتید در جامعه ای مبادرت به طرح این مباحث می کنند که علاوه بر پیشینه طولانی‌مدت استعمار فرهنگی، همین امروز نیز از طریق صدا و سیمای جمهوری اسلامی و از طرق دیگر، آماج حملات پی‌در پی و تبلیغات مستمری هستند که علوم، فناوری و دستاوردهای مدرن را در ذهن آن ها بزرگ و خواستنی جلوه می‌دهد و کمتر کسی را می‌توانید پیدا کنید که از این فضای دروغین رها شده باشد و با یک ذهن سالم و بیدار، پدیده های اطراف خود را رصد کند. به همین دلیل، برخورد سلبی و یکباره با مسایل اشتباهی که عمری توسط خودی و بیگانه در ذهن و جان مردم ما فرو شده می تواند نگران کننده باشد و این می تواند باعث شود که برخی اساتید در مواقعی از برخوردهای سنگین در مواجهه با طب مدرن اجتناب کنند تا در فضایی که کمتر بحث برانگیز است در حد فهم عمومی جامعه به تبلیغ توصیه های طبی و تغذیه ای اسلام بپردازند.
 

از اینرو (می توانید امتحان کنید) اگر در یک دیدار خصوصی و یا جمعی همدل، به دیدار این اساتید نایل شوید و با ارایه مطالبی که نشان از فهم و درک درست شما از مفهوم علوم اسلامی دارد بتوانید یک فضای امن و مطمین برای ایشان ترتیب دهید ممکن است سخنانی را از ایشان استماع کنید که با برخی از سخنان عمومی ایشان متفاوت است و یا کامل تر است.


حال با این مقدمه به قسمتی از دیداری که با جناب خیراندیش (رییس موسسه حجامت ایران) داشتیم اشاره می‌کنم تا بحث کمی روشن تر شود.
 
ایشان از نخبگان و دانشمندان ارزشمند طب اسلامی هستند و در نوع نگاهی که به «چیستی علم» و حواشی آن دارند منصفانه و قابل تحسین عمل کرده اند. لکن از آنجایی که هدف ما از دیدار با ایشان پرداختن به مسایل عمیقتری از طب بود، به ایراد نظراتی پرداختیم که شاید برای هر کسی قابل درک نباشد. (نه از این نظر که ما خیلی می فهمیم!! از این لحاظ که آن ها در این زمینه ها کار نکرده اند).
مطلب اصلی ما اشاره به بحثی داشت که حتی به برخی از سخنان ایشان نقد می‌زد و در مقابل آن صف آرایی می‌کرد. اما به نظر من از آنجایی که ایشان دید خوب و مناسبی به مساله داشتند نه تنها حرف ما را رد نکردند بلکه به گونه ای بر آن صحه گذاشتند. مطلب ما این بود که علوم اسلامی برای تبیین عالم از شیوه ای کاملا متفاوت با آنچه غرب معرفی کرده بهره می‌برد. این شیوه می‌تواند منجر به تولید فلسفه (نظام) ای شود که به توضیح و اثبات و استدلال جامع و کامل در علوم مختلف بپردازد و بی نیاز از انچه غرب می‌گوید تمام حوایج ما را در این زمینه مرتفع کند. اما امروزه شاهدیم که اساتید طب اسلامی و سنتی برای تشریح برخی از ادعاهای طب قدیم، متوسل به استدلالاتی می‌شوند که ریشه در مبانی نظری علوم غرب دارد و این را یک نوع همکاری مثبت بین طب سنتی و علوم مدرن می‌دانند و از آن دفاع می کنند.
یک مورد شایع آن را که حتما شنیده اید این است که مثلا می‌گویند: «مردم قدیم برای پختن غذا از ظروف مسی استفاده می کردند ...» (و یا: « در حمام های قدیم، دیواره ها با آهک پوشانده می‌شدند ...») و اگر بپرسید که چرا اینکار را می‌کردند؟ فورا می‌گویند که چون مس در هنگام پختن غذا، یون مس آزاد می‌کند و طبق تحقیقات انجام شده، بدن ما به فلان مقدار یون مس در روز نیازمند است و ... ما به جناب خیراندیش گفتیم که: «همین "یون مس" دارد ریشه تفکر دینی را می زند!» و این حرفی نیست که بتوان به این صراحت و اینقدر بی مقدمه به هر کسی گفت. اما با توجه به مباحثی که ایشان در مورد تعاریف طب اسلامی داشتند، نیازی ندیدیم که مقدمه چینی کنیم و درست هم فکر می‌کردیم.
شاید شاهد این بوده باشید که برخی از اساتید، این مساله را به این صورت مطرح می‌کنند که مردم قدیم به این خاطر از ظروف مسی استفاده می‌کردند که این ظروف، یون مس را در غذا آزاد می‌کنند!! اما کاملا مشخص است که چنین ادعایی صحت ندارد و چیزی به نام "یون" در آن زمان مطرح نبوده است. «یون» پدیده ای نبود که به ناگاه در دامن بشریت افتاده باشد و یک عقبه فرهنگی و علمی آن را پشتیبانی می‌کند.
در ابتدا، بشر غربی در مواجهه با خرافات و جعلیاتی که در متون دینی غیر اسلامی موجود بود، «دین» را فاقد صلاحیت لازم برای اظهار نظر در مورد مسایل علمی دانست و با یک رویکرد دین ستیزانه، شروع به ارایه تحلیل های مادیگرایانه از پدیده های عالم کرد. یعنی از همان ابتدا اقدام به پایه ریزی بنایی کرد که غیر دینی و بلکه ضد دینی بود. در چنین بستر فرهنگی و بر اساس فلسفه الحادی و مادی، دانشمندان شروع به نظریه پردازی کردند و بر اساس مبنایی که منحرف و باطل بود به تحلیل پدیده های هستی پرداختند. این نظریات و این نوع از نگاه، منجر به پیدایش علوم امروزی شد و مثلا همین «یون» یکی از نتایج و دستاورد هایی است که حاصل از نوع نگاه غربی به عالم است.
وقتی که یک مسلمان از چنین استدلالاتی برای توجیه ادعاهای علوم اسلامی بهره می گیرد، در واقع قبل از اینکه بخواهد در تایید علوم اسلامی حرفی زده باشد، به تایید و تثبیت اندیشه منحرفی پرداخته که از مبنا با اصول ما مخالفت دارد! چون در اینجا تایید ادعای ما وابسته به صحت ادعایی است که ریشه در مبانی نطری غرب دارد. حال سوال ما از اساتید این است که چطور می شود که شما با تحلیل های سکولار و مادی‌‌گرایانه مخالفید، و با تمدنی که بنایش غیردینی و ضد دینی است سر سازگاری ندارید و نظریاتی را که بر اساس تفکر مادی و نگاهِ تک‌ساحتی به هستی و در بستر الحادی و منحرف شکل گرفته را غیر علمی میدانید اما از نتایج آن تبرّی نمی‌جویید؟! «یون» را قبول دارید اما عقبه فرهنگی و علمی آن را قبول ندارید؟! ..
تایید استدلال یونی(!) یعنی تایید فلسفه پوزتیویستی و نگاه مادی‌گرایانه صِرف به هستی و تایید مسیر منحرفی که غرب در مواجهه غلط با حقیقت عالم پیمود ... چطور چنین استدلالی می‌تواند مبنای صحت ادعاهای علوم اسلامی قرار گیرد؟! در حقیقت، این استدلال (و استدلالاتی از این دست) می‌خواهد ما را وادار کند که از زاویه نگاه غرب به عالم نگاه کنیم. وقتی به انسان می‌نگریم او را مجموعه ای از سلول ها بدانیم که نیاز دارند در روز، فلان مقدار یون مس به آن ها داده شود و بدن انسان را آزمایشگاهی بدانیم که مدام در حال فعل و انفعالات شیمیایی و الکتریکی است و وقتی از این زاویه به انسان نگاه کنیم و او را در این چهارچوب بسنجیم، در واقع این میوه و محصول اندیشه غربی است که به ثمر نشسته است نه اندیشه اسلامی. همین چهارچوب هاست که باید شکسته شود و در غیر اینصورت، با این نوع نگاه به انسان، هر تولیدی که داشته باشیم در خدمت گسترش و تثبیت تمدن غرب قرار میگیرد و مهم نیست که تولید کننده آن مسلمان باشد یا کافر.
وقتی انسان را اینگونه تعریف کردیم، بر همان اساس هم او را مورد تحقیق قرار می‌دهیم و بر همان پایه نیز دردها و درمان های او را می‌شناسیم، بدون توجه به اینکه آن چهارچوب غلط بوده و آن چیزی را که ترسیم می‌کرده آن انسانی نیست که از قرآن بیرون می‌آید و اصلا چیز دیگریست. بر این اساس اگر نظری به سخنان اساتید طب اسلامی داشته باشید متوجه می‌شوید که ما حتی در جایی که می‌خواهیم اسلامی فکر کنیم هم به نسبت‌هایی غربزده هستیم و هنوز نتوانسته ایم از بند این نوع از نگاه خلاص شویم ... جناب استاد خیراندیش نظرشان این بود که چهارچوبی که بتوان بر اساس آن تحلیل کاملا اسلامی ارایه داد وجود دارد اما هنوز مدوّن نشده است. یعنی در مقابل ما جبهه نگرفتند که شما اشتباه می‌کنید و نباید اینطور زیراب استدلالات جدید را بزنید. بلکه مطلبی که فرمودند اشاره به آن چیزی دارد که امروز تحت عنوان جنبش نرم افزاری می‌خواهد به اسلامی‌سازی علوم بپردازد و ما باید در مدون کردن آن چهارچوب تلاش کنیم ... والسلام



**************

 

... در حقیقت، توصیه دوستانه این کمترین، به همه فعالان طب اسلامی این است که وقتی می خواهند از جریانی به اسم «طب اسلامی» دفاع کنند، باید بتوانند به عنوان یک نماینده از سوی جریان طب اسلامی، بیان کننده اهداف و ادعاهای واقعی آن جریان باشند و تا حد ممکن سعی کنند که در معرفی این جریان، به اشتباه از مواضع و اصول فلسفی آن به نفع تفکر مدرن عقب نشینی نکنند.
به عنوان مثال با روشن شدن تعریفی که طب اسلامی (اندیشه اسلامی) از هستی و ارتباطات قانونمند آن ارایه می دهد و بعد از آشنایی با شیوه نگرش این علم اسلامی به انسان و تعریفی که از او ارایه می دهد و جایگاهی که در هستی برای او در نظر میگیرد و هدف و غایتی که برای او ترسیم می کند، چاره ای جز این باقی نمی ماند که اعتراف کنیم طب مدرن از اصل و مبنا، باطل و بیهوده است ... اگر اصل طب مدرن مشکلی نداشت به درمان شیمیایی نمی رسید. طب شیمیایی، ثمره و میوه درختی است که اصلش ریشه در باطل دارد. به فرموده قرآن: «والبلدُ الطیّب یَخرجُ نباتهُ باذن ربّه، والذی خبُثَ لا یَخرجُ الا نَکدا ...» یعنی: و زمین پاک و نیکو، گیاهش به اذن پروردگارش بر می آید و آن زمین که خشن و ناپاک است، جز گیاه اندک و کم ثمر بیرون نیاورد. (اعراف - 58) ...
شما به من بگویید؛ جریانی که از ابتدا با نفی آموزه های وحیانی آغاز کرد و با پشت کردن به آموزه های حجت های الهی در صدد تحقیر و حذف سنت های الهی بر آمد، از کدام چشمه سیراب شده؟ در کدام زمین رشد کرده؟ دستاوردهای طب مدرن، مصداق «والذی خبُثَ لا یَخرجُ الا نَکدا» است. کم ثمر و اندک! .. آن روییدنی که نه تنها «باذن ربّه» نبوده بلکه با جسارت تمام در برابر خدا قد علم کرده و از عالم و آدم تعاریف جدید ارایه می دهد! علمی که بطور قطع « تنزیل من رب العالمین» بوده را با دستاوردهای اشتباه و منحرف بشری جایگزین کرده و دم از علمی بودن می زند! ... قدم اول در ورود به طب، شناخت صحیح از هستی و انسان است. علمی که مدعی شناخت دردهای انسان و درمان آن ها است، آیا نباید بتواند ابتدا تعریف درستی از انسان و رابطه او با هستی ارایه بدهد؟ تعریف انسان در دیدگاه مدرن چیست؟! آیا نسبتی با آن تعریفی که خالق هستی از انسان ارایه می دهد دارد؟ ... اگر دیدید که طب مدرن در ارایه یک تعریف درست از انسان، ناموفق است پس بدانید که همه ادعاهایی که در عرصه طب و درمان (شناخت درد و درمان درد) دارد، چیزی جز خیالات و توهمات پوچ و بی خاصیت نیست.



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 74
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د
بعضی از مسایلی را که در بین بحث ها مطرح کرده ام، نیاز به توضیحاتی دارد که بهتر فهمیده شود. یکی از این مسایل، طرح این بحث بود که "طب، نه فقط وسیله ای برای درمان مرض بلکه باید ابزاری برای رسیدن به تمدن اسلامی باشد" ... این بحث را اینطور هم می توان گفت: "درمان مرض، نزدیکترین هدف است نه تنها هدف" پس اگر این درمانِ مرض، اهداف دیگر را تامین نکند، ابزار مناسبی برای استفاده در راه رسیدن به اهداف اصلی ما نیست ... بنده می خواهم این معنا را کمی شرح دهم تا یکی از مباحث عمیق و مهم این جریان در این تالار مطرح شده باشد:
 
می گویند در قدیم، شهری بوده که مردم آن مستجاب الدعوه بودند. حاکمان این شهر از مردم خود خیلی حساب می بردند چون اگر می خواستند به آن ها ظلمی کنند، فورا بر اثر دعای آنان سرنگون می شدند ... حاکم جدید بر تخت می نشیند ... در این اندیشه فرو می رود که چطور باید از این مشکل بزرگ خلاص شد و یک حاکم واقعی بود! ... ظاهرا به پیشنهاد وزیرش طرحی میریزد ... از مردم شهر می خواهد که هر یک از آنان تخم مرغی را بردارند و با خود به میدان شهر بیاورند و در آنجا بگذارند. وقتی این کار انجام شد، فرمان می دهند که هر کسی یک تخم مرغ بر دارد و برود ... بعد از این ماجرا حاکم، تجاوز به مردم شهر را آغاز می کند ... مردم هم برای سرنگون شدن حاکم دعا می کنند اما دیگر دعای آنان مستجاب نمی شود ...


انسان موجود بسیار دقیقی است و کوچکترین بی توجهی نسبت به طریقه سلوک، در او آثار خود را می گذارد. من شنیدم که یکی از عرفا (علما) می گفته (مضمون:) که اگر فرد فقیری نگاهش به میوه های یک میوه فروشی بیافتد و دلش آن را بخواهد اما نتواند که بخرد، این نگاه بر روی خورنده ی آن میوه، تاثیر می گذارد ... در جایی خواندم که شخصی زمینی داشت و زراعت می کرد، روزی میبیند که گاوی که زمین همسایه را شخم می زده به زمین او آمده و مقداری از خاک های زمین همسایه را هم با "گاو آهن" به زمین او آورده. پس آنسال از محصول آن زمین چیزی نخورد ...
 

این ها مثال هایی بود برای تذکر مسیولیت خطیر و فراموش شده ی انسان در عصر حاضر تا کمی در حقیقت خلیفه اللهی و هدف خلقت خود، اندیشه کنیم ... از کجا آمده ایم؟ برای چه آمده ایم؟ به کجا خواهیم رفت؟ چگونه خواهیم رفت؟ ...

 

*  *  *  *  *  *  *  *  *

 

هدف از خلقت انسان "عبودیت" است ... "و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون" ... در تمدن اسلامی، تمام ساز و کارها ، شرایط رسیدن به این عبودیت را فراهم می کنند و هیچ کدام مانع آن نمی شوند ... مثلا سیستم اقتصادی در اسلام، مال شبهه ناک در شکم مردم نمی ریزد چون مانع از قرب او می شود ... اما آیا سیستم های اقتصادی غرب، این را می فهمند؟ ... آیا برای این هدف تولید شده اند؟ ... این ها در کشور ما دارند چکار می کنند؟ این جریان گردش پول بر چه اساسی کار می کند؟ ... این را به این خاطر مثال زدم که امروز خیلی ها با آن آشنا هستند و نیازی به توضیح ندارد ...



طب اسلامی، طبی است که خود اسلام آن را تولید می کند. بدیهی است که چنین طبی، مانع پیشروی و رسیدن به اهداف اسلام نمی شود. این علم و هر علم دیگر اگر از دین پدید آمده باشند، همگی در جهت عبودیت و قرب انسان و رشد جامعه به سمت اهداف دین اسلام عمل می کنند ... با این شرایط، طب اسلامی هدفش فقط درمان امراض نیست بلکه چگونگی آن هم برایش مهم است ... این درمان نباید مانع از قرب انسان و همچنین موجودات زنده دیگر شود ... اسلام برای درمان بیماری راهی را پیشنهاد نمی کند که به هدف درمان بیماری، عقل انسان را زایل کند ... به هدف درمان مرض مادر، جنین را در شکم مادر مورد حمله قرار نمی دهد تا زمینه ساز اعتیاد او در دوران جوانی باشد ... مواد شیمیایی را به هدف درمان، وارد بدن خلیفه الله نمی کند ... به بهانه درمان، او را بمباران شیمیایی نمی کند تا فرصت و توان عبودیت را از او بگیرد ...



امام علی علیه السلام به یکی از دانشمندان یهود گفت: هر کس طباع او معتدل باشد مزاج او صافی گردد، و هر کس مزاجش صافی باشد اثر نفس در وی قوی گردد، و هر کس اثر نفس در او قوی گردد به سوی آن چه که ارتقایش دهد بالا رود، و هر که به سوی آن چه ارتقایش دهد بالا رود به اخلاق نفسانی متخلق گردد و هر کس به اخلاق نفسانی متخلق گردد موجودی انسانی شود نه حیوانی ، و به باب ملکی درآید و چیزی او را از این حالت برنگرداند.


پس یهودی گفت : الله اکبر! ای پسر ابوطالب! همه فلسفه را گفته ای - چیزی از فلسفه را فروگذار نکرده ای.



طب اسلامی، و تغذیه اسلامی، طباع انسان را معتدل می کند تا موجودی انسانی شود و نه حیوانی ... آیا این اصل را باید به بهانه های واهی کنار گذاشت و سر در مقابل عقیده ای فرود آورد که باطنش "حیوان انگاری انسان" است و حیوان شدن انسان هدفش؟ ... امروز به برکت طب و تغذیه مدرن، طباع ما به هم ریخته و این مانع از عبودیت ماست ... مانع از انسان شدن ماست ... هرچند ادعا کند که با سموم شیمیایی درمان می کند اما این درمان، مانع انسانیت می شود پس اسمش درمان نیست ... درمانی که خودش بیماری تولید کند و بستر عوارض و مشکلات باشد، و مانع از رشد و قرب انسان شود، و طباع و مزاج او را از تعادل خارج کند، در تمدن اسلامی درمان نیست و جایگاهی نخواهد داشت ...

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 180
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

تمامی توصیه های اسلام، برآمده از وحی و متکی بر حکمت مطلقه حضرت حق، جلّ و علا، هستند به این معنا که هر یک از این دستورات بر مصالحی واقعی و حکیمانه بنا شده اند. از آنجا که حکمت خدای متعال حکمتی تام و ناظر به تمام مراتب آفرینش است؛ مصالح گنجانده شده در دستورات دینی نیز دارای مراتب مختلفی هستند که هرکس به فراخور معرفت خویش از آنها بهره می برد. مثلا همان طور که می توان از نماز به عنوان معراج مومن بحث کرد و رسیدن به حقیقت این معراج را هدف قرار داد، آثار مثبت روحی روانی و یا حتی تاثیرات مفید جسمانی نماز نیز قابل بحث است و اگرچه سطح این گونه بحث ها با هم یکی نیستند اما هرکدام در جای خود صحیح و باارزش هستند.

 

برای ما مسلمانان، همین که ثابت شود دستوری از جانب خدا یا پیامبر یا حضرات معصومین(علیهم السلام) صادر شده است حجت تمام است؛ چه به مصالح آن دستور آگاه باشیم و چه نباشیم. در واقع صدور امر از جانب خدا و معصومین(علیهم السّلام) بزرگترین حجّت برای هر مسلمانی است. حال اگر این حجت با معرفت توام شود که نور علی نور خواهد بود اما به هرحال ندانستن حکمت اوامر الهی جواز عدم تبعیت نیست. در این بین، نکته بسیار مهم آن است که اگر حکمت یک دستور الهی در بررسی های تجربی مشخص شود باید توجه داشته باشیم که:

 

۱- اهمیت یافته های تجربی در حد روشن ساختن گوشه ای از حکمت های عبادات است و هرگز نباید بیش از این مقدار به آنها بها داد و به ویژه لازم است از منحصر کردن حکمت دستورات الهی در یافته های تجربی پرهیز کرد.

 

۲- یافته های تجربی، علومی لایتغیّر نیستند و ممکن است در پژوهش های آینده، آن یافته کامل تر شود یا حتی بطلان آن اثبات شود. بنابراین ذوق زدگی بیش از حد در مورد تایید دستورات دینی از سوی علوم تجربی اصلا صلاح نیست.

 

۳- چنان که گفتیم، حکمت دستورات دینی دارای مراتب مختلفی است که همزمان با هم در مراتب مختلف آفرینش ساری و جاری هستند و هیچ کدام نافی و مزاحم دیگری نیست؛ برای مثال اگر دلایل زمین شناختی وقوع زلزله کشف می شود و ساختن بناهای ضدّزلزله رواج می یابد؛به این معنا نیست که باید منکر اثر انجام برخی گناهان در وقوع زلزله شویم چراکه همان خدایی که زلزله را با انجام بعضی گناهان بندگانش مرتبط کرده است؛ حکمت هایی را نیز در علوم تجربی عادی قرار داده است که اگر انسان ها با تلاش به آنها دسترسی پیدا کنند از فواید آن بهره خواهند برد اگرچه نهایتا قدرت مطلق، خدای متعال است و هر گاه صلاح بداند تمام این علوم در برابر کبریای او مهمل و بی اثر خواهند شد.

 

مطلبی که در ادامه می آید هم  اثباتی تجربی و لذّت بخش بر یکی از دستورات مهم دینی ما یعنی وضو گرفتن است که مطالعه آن را به همه شما توصیه می کنم ولی به این شرط که از نکات فوق الذکر غافل نشوید و فراموش نکنید که: الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه.

 

وضو

 

از نظر اسلام عزیز، داشتن وضو همیشه امری است پسندیده تا آن حد که در آموزه های دینی ما، «دایم الوضو بودن» یک ارزش غیرقابل انکار به حساب می آید؛ برای مثال، حضرت ختمی مرتبت، محمّد مصطفی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماینداِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ تَکُونَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ عَلَی طَهَارَهٍ فَافْعَلْ فَاِنَّکَ تَکُونُ اِذَا مِتَّ عَلَی طَهَارَهٍ مِتَّ شَهِیداً : اگر می توانی که در تمام شبانه روز با وضو باشی این کار را بکن که اگر در حال طهارت بمیری، شهید از دنیا رفته ای(وسایل ‏الشیعه؛ ج ۱؛ ص ۳۸۳)

 

وضو گرفتن نورانیت وجود انسان را می افزاید؛ در روایتی آمده است که: « اَنَّ الْوُضُوءَ عَلَی الْوُضُوءِ نُورٌ عَلَی نُورٍ وَ مَنْ جَدَّدَ وُضُوءَهُ مِنْ غَیْرِ حَدَثٍ آخَرَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تَوْبَتَهُ مِنْ غَیْرِ اسْتِغْفَارٍٍ: وضو گرفتن بر روی وضوی قبلی نوری است بر روی نور؛ و هرکس بدون اینکه احتیاج به وضوی جدید پیدا کند وضوی خود را تجدید نماید خدای عزوجلّ نیز بدون طلب استغفار و بخشایش توبه او را تجدید می نماید.»(من‏ لایحضره‏ الفقیه، ج ۱، ص ۴۱)

 

علاوه بر مواردی که وضو گرفتن برای آنها واجب است؛ در احادیث شریف موارد استحباب زیادی هم برای این عمل عبادی ذکر شده است. دلیل این تاکیدات چیست؟ چرا در وضو مردان باید آب را از پشت آرنج بریزند ولی خانمها از جلوی آرنج؟ چرا بهتر است بعد از وضو، پوست را خشک نکنیم؟ فلسفه سجده چیست؟ چرا گفته شده اگر مهر را کمی جلوتر از حالت عادی قرار دهیم بهتر است ؟ فلسفه ذکر چیست و هزاران سوال دیگر که یک مسلمان موظف به دانستن آن است . سعی شده که در این مختصر، با استفاده از اتفاقاتی که در چاکراها و هاله فرد در هنگام عمل وضو روی می دهد به این سوالات پاسخ گفته شود. اما قبل از ورود در بحث اصلی مقدمه مختصری در مورد شناخت چاکرا ها و هاله ها می آوریم.

 

چاکرا چیست؟

 

در تمدن‌های باستانی مانند چین، هندوستان و همین‌طور کشورهایی که در حوزه‌ی فرهنگی این کشورها هستند مانند ژاپن، کره و مالزی، درباره‌ی ساختار بدن انسان و نحوه‌ی عملکرد آن، باورهایی وجود‌دارد که با عقاید و تیوری‌های علمی و آموزشی کشورهای غربی، در تضاد واضح است، هرچند در دهه‌های اخیر، این دیدگاه‌ها در کشورهای اروپایی و آمریکایی طرفداران زیادی پیدا کرده‌است. در مکاتب هندی، ساختار یا کالبدشناسی بدن انسان، از چند لایه‌ مادی و انرژی تصور‌شده که به لایه‌ی مادی آن، «کالبد غذایی» هم گفته‌می‌شود؛ به این اعتبار که در‌نهایت، بدن انسان، از همان مواد و عناصر موجود در مواد غدایی اما با یک نظم مولکولی متفاوت، تشکیل شده است. میدان انرژی انسان از هفت لایه تشکیل شده که به صورت متوالی و در درون هم جای گرفته اند. نزدیک ترین لایه به بدن، لایه انرژی یا صفحه‌ی «پرانایامایی» است، که از لحاظ شکل کاملاً مشابه فیزیک بدن است. تصور می‌شود «پرانا»، یک انرژی کیهانی‌ است که تمام جهان و کاینات را پرکرده و در جریان تنفس، همراه هوا و اکسیژن، به داخل بدن وارد می‌شود و در تمام جسم ما، جریان می‌یابد. در این لایه هفت مرکز انرژی اصلی وجود دارد که به آن ها ” چاکرا ” گفته می شود.

 

انرژی کیهانی یا انرژی «کی» در طب سنتی چین

 

طب سنتی چین، معتقداست در ساختار بدن انسان در صفحه‌ی «پرانایی»، یک شبکه انرژی،‌ مانند شبکه‌ی آب یا گاز شهری وجود دارد که با جریانِ آزاد انرژی «کی» در این مسیرها، سلامتی، شادابی و تندرستی برقرار‌می‌شود. اگر به‌علتی در این مجاری، انسداد یا اختلالی پیدا شود، انواعی از بیماری‌ها و ناتوانایی‌ها پدید می‌آید. برای درمان بیماری و ناتوانی، باید این مجاری، با روش هایی باز شود. این روش ها بسیار مختلف هستند که یوگا، طب سوزنی و …  بر پایه همین باور بنا شده اند.

 

چاکرا  و طب هندی

 

در فلسفه‌ی آیینی و درمانی هندوستان، علاوه ‌بر باور به‌ وجود شبکه‌ی گسترده‌ای برای انتقال انرژی در بدن، به وجود ایستگاه‌های تقویت‌کننده و هدایت‌کننده‌ انرژی به نام «چاکرا» یا «چرخه» اعتقاد هست. چاکراهای اصلی که در امتداد ستون فقرات قرار گرفته اند همانند گردبادهایی چرخیده و با مکیدن انرژی از میدان انرژی کیهانی، آن را به انرژی قابل استفاده توسط بدن تبدیل می کنند. این انرژی یا نیروی حیات، توسط کانال هایی در سراسر بدن انتقال یافته و منتشر می شود.

 

در این مـکتب، دلیل بیماری‌ها و ناتوانایی‌های جسمی و روانی، اختلال در توزیع انرژی حیاتی و کیهانی «پرانا» در بدن، به‌ویژه در «چاکراها» تصور‌می‌شود و درنتیجه انتظار می‌رود با رفع اشکال و اختلال در «چــاکراها» و فعال‌شدن این چرخه‌های انرژی‌، بیماری هم درمان شود. چاکراها شامل سه دسته چاکراهای اصلی و فرعی و چاکراهای بسیار کوچک هستند. چاکراهای اصلی درست مانند نیروگاه‌هایی هستند که انرژی حیاتی را برای اعضای حیاتی و اصلی تامین می‌کنند. اگر این نیروگاهها به خوبی کار نکنند اعضای حیاتی ضعیف یا بیمار می‌شوند، زیرا برای درست کارکردن، انرژی حیاتی کافی ندارند.

 

چاکراها از دو طریق “غدد درون ریز و سیستم عصبی” بر جسم اثر متقابل دارند. در مجموع، بدن انسان هفت چاکرای اصلی دارد و هر یک از این هفت چاکرا با یکی از هفت غده درون ریز بدن و همچنین با گروهی از اعصاب که شبکه نامیده می‌شوند مرتبط می‌باشد. هر یک از این چاکراها به یکی از قسمتهای بدن و وظایف مخصوص درون بدن پیوسته هستند که از طریق شبکه عصبی یا غددی که به آن چاکرا مربوط می‌باشند کنترل می‌شوند.

 

همه احساسات، ادراک، آگاهی ها و هر چیزی که ممکن است برای شما اتفاق بیفتد را می‌توان به هفت دسته تقسیم کرد و هر کدام از این دسته‌ها به یکی از چاکراها پیوسته‌است. پس چاکراها نه تنها نماینده اعضای بدن شما هستند بلکه نماینده قسمتهای مخصوصی از حواس و ادراک شما نیزمحسوب می‌شوند. وقتی شما احساس تنش می‌کنید، این تنش را در چاکرای مرتبط با آن قسمت نیز احساس می‌کنید و این چاکرا و عضو مرتبط با آن دچار استرس می‌شوند. تنش در چاکرا از طریق شبکه عصبی که به این چاکرا پیوسته‌است درک می‌شود و به اندامی که توسط این شبکه کنترل می‌شوند انتقال می‌یابد. هنگامی که این تنشها برای مدت زمان طولانی و یا با شدت زیادی در شخص بماند علایم بیماری نمایان می‌شود. بیماری‌ها در اثر بسته شدن این مراکز انرژی پدید می‌آیند.

 

محل چاکراهای اصلی و غدد مترشحه متانظر با آنها

 

۱-  چاکرای مولادرا (با رنگ قرمز): در ریشه‌ی ستون مهره‌هاست که در همین ناحیه، شبکه‌ی رشته‌های اعصاب «سمپاتیک» برای ترشح «آدرنالین» قراردارد.

 

۲-  چاکرای سوداسیتها (با رنگ نارنجی): در محل غدد تناسلی‌ست که هـورمون‌های جنــسی مــردانه و زنــانه را تــولید و ترشح می‌کند.

 

۳-  چاکرای مانی‌پورا به نشانه‌ی قدرت (با رنگ زرد): در محل شبکه‌ اعصاب خورشیدی مستقر است که این شبکه، در جلوی غده «پانکراس» قراردارد و با ترشح هورمون مرتبط در سوخت گلوکز، مرکز تولید انرژی و قدرت در بدن است.

 

۴-  چاکرای آناهاتا (با رنگ سبز): کانون عشق تصور‌می‌شود که مجاور غده‌ی «تیموس» و در محل قلب قراردارد.

 

۵-  چاکرای ویشودها (با رنگ آبی): جایگاه حقیقت است که در ناحیه‌ی گلو و مجاور غده‌ی «تیرویید» قراردارد.

 

۶-  چاکرای آجنا (با رنگ نیلی): کانون بصیرت تصورمی‌شود که در بین ابروها قراردارد و در لحظات تمرکز و تعمق، در این مکان، چینی در پوست ظاهرمی‌شود که مهم‌ترین غده‌ی مترشحه‌ی داخلی یا «هیپوفیز» در آن قراردارد.

 

۷-  چاکرای ساهارا (با رنگ بنفش): به نشانه‌ی رحمت، در راس جمجمه و در جوار غده‌ی «صنوبری» قراردارد.

 


هاله چیست؟

 

یکی از  مقولات مورد توجه در علم متافیزیک، انرژی های لطیف اطراف موجودات مختلف می‌باشد، که از جمله موارد جالب برای تدبر و تعمق در عظمت خالق یگانه است . در اطراف بدن همه موجودات اعم از زنده و غیرزنده، یک حوزه انرژی لطیف وجود دارد که به آن هاله گفته می شود. هاله، درواقع، میدانی از انرژی است (انرژی الکترومغناطیسی و سایر انرژی‌های عالی‌تر) که همه‌ی موجودات زنده را احاطه کرده است، و به عقیده‌ی بعضی در اطراف همه‌ی ذرات اتمی و موجودات زنده و غیر زنده وجود دارد. هر چیزی در جهان در حال نوسان است. هر اتم، هر قسمت از یک اتم، هر الکترون، هر ذره‌ی بنیادی، حتی افکار و آگاهی ما، همه نوسان دارند. ما می‌توانیم هاله را یک نوسان بدانیم، که هر موجود مادی را احاطه کرده است.

 

کاملترین نوع هاله از نظر کمی و کیفی به انسان تعلّق دارد که به آن،حوزه انرژی انسان ( HEF) یا هاله نورانی انسان می‌گویند. هاله‌ اطراف انسان، تا حدی متشکل از امواج الکترومغناطیس است، که طیف امواج میکروویو، از مادون قرمز تا فرابنفش را در بر می‌گیرد. به نظر می‌رسد که امواج میکروویو، با فرکانس پایین و بخش مادون قرمز طیف (حرارت بدن)، مربوط به سطوح پایین فعالیت بدن ما هستند (ساختمان DNA ، متابولیسم، جریان خون و غیره). در حالی که بخش فرکانس بالا (فرابنفش)، بیشتر مربوط به فعالیت آگاهانه‌ی ما است، مانند: تفکر، خلاقیت، اراده، منش، و عواطف. دانشمندان روسی که در زمینه‌ی مطالعه‌ی هاله پیشتاز هستند، کشف کردند که با تاثیر بر هاله‌ی میکروویو DNA، می‌توان DNA انسان را تغییر داد. بخش فرکانس بالا (فرابنفش)، بسیار مهم و جالب و در عین حال بسیار ناشناخته است. این قسمت با چشم غیر مسلح قابل مشاهده است.

 

امروزه وجود هاله نورانی به روشهای مختلف اثبات شده است. در برخی کشورها، دانشمندان توانسته‌اند با لنزهای مخصوص از هاله عکس و فیلم تهیه کنند و یا از طریق دوربین مداربسته آن را روی صفحه تلویزیون نمایش دهند. در بعضی پژوهشها مشاهده شده است که حوزه انرژی انسان باعث انحراف اشعه لیزر از مسیر خود به صورت ضعیف می‌شود. برخی دانشمندان توانسته‌اند این انرژی های لطیف را با سرعت کم از طریق سیم برق منتقل کنند. عینک های خاصی تحت عنوان عینک کرلیان وجود دارد که توسط آن هر شخصی قادر به رویت هاله می‌باشد. کانونهای انرژی در هاله انسان قادر به حرکت دادن آونگ در حالت‌های خاص است. بعضی محققان نیز توانسته‌اند با دستگاه تشعشع‌یاب، انرژی هاله نورانی را ردیابی کنند.

 

هاله‌های ما همواره در حال تعامل با یکدیگر و محیط اطراف هستند. هر چه این تعامل طولانی‌تر یا کامل‌تر باشد، تاثیر آن بر هاله‌ها بیشتر خواهد بود. به همین علت هاله‌های اعضای خانواده، دوستان قدیمی و زوجهای چندین ساله بسیار مشابه به نظر میرسد.

 

 

عکسی از هاله یک پروانه

 

 

 
  هاله های اطراف انگشتان دست توسط عکسبرداری کرلیان

 

 

 

 
شکل۲- هاله های اطراف یک نوع قارچ که سمت راست بطور مصنوعی وسمت چپ بطور طبیعی رشد کرده

 


 
شکل۳- هاله های اطراف یک برگ


در زیر نمونه ای از عینک مشاهده چاکراها هم آورده شده است . رنگ دسته هر عینک , نوع چاکرایی را که با آن عینک می توان مشاهده کرد نشان می دهد. مثلا” رنگ قرمز دسته , عینک مربوط به مولادهاراچاکرا (چاکرای اول) است و رنگ سبز مربوط به آناهاتا چاکرا (چاکرای قلب ) می باشد که از سایت گرفته شده است .

 


  عینک مخصوص مشاهده چاکرای قلب (چون رنگ دسته سبز است)

 

تذکّر بسیار بسیار مهم

 

آن چه که در مورد چاکراها و هاله ها گفتیم تنها برای آشنایی بیشتر شما و درک بهتر مقاله حاضر بود اما این به معنای آن نیست که من دیدگاه های مکاتب هندی، چینی و … در این باب و سایر مطالب علمی را دربست قبول دارم. چون این مختصر گنجایش بحث مفصل در این مورد را ندارد تنها به ذکر چند نکته بسنده می کنم:

 

۱- اگرچه بسیاری از علومی که در مکاتب هند و شرق آسیا وجود دارد از مبانی اولیه فکری صحیحی برخوردارند اما آمیختگی بسیاری از این عقاید با خرافات و اوهام و حتی تفکرات شیطانی بر اهل تحقیق پوشیده نیست.

 

۲- در سال های اخیر، متاسفانه این مکاتب در کشور ما نه به عنوان ایده هایی برای تفکر علمی بلکه به عنوان سیره های عرفانی و روش های سلوک مورد تبلیغ قرار گرفته اند که باید گفت اگر از این نمد قرار بود کلاهی حاصل شود باید هندوها پیشتاز توحید می بودند که می دانیم واقعیت، عکس این است و جز قدرت های کاذب ناشی از ریاضت های غیر توحیدی، اطاعت شیطان، انس با اجنّه و ارواح و امثالهم، این مکاتب حرف خاصی در مورد سیر و سلوک الی الله ندارند.

 

۳- طبق معمول، مرغ همسایه غاز است، در حالی که عرفان اسلامی و شیعی بهترین و کاملترین منهج وصول الی الله است، عدّه ای در کشور ما سر خود را به این مهملات گرم کرده اند. شاید علّت این امر آن باشد که خیلی از ایشان می دانند که این چاه ویل اگر برای دیگران آب نداشته باشد؛ برای ایشان حتما ناندانی خوبی خواهد بود.

 

۴- حتی در بعد طبی و علوم تجربی نیز طب شیعی و طب سنتی ایران، آموزه هایی به مراتب کامل تر را ارایه می دهد و کسی که اندک آشنایی با این مکاتب دارد می داند که مثلا همین مساله چاکراها در قالب بحث های ماساژ و فشار درمانی(دلک و غمز)، شیوه های علمی روغن مالی، تعیین مناطق ویژه حجامت، علم شامخ رگ گیری(که متاسّفانه با مرگ تدریجی عالمان آن در گوشه و کنار کشور رو به فراموشی می رود) و … به شیوه های متفاوت اما به صورتی کامل تر و دقیق تر در طب اسلامی و ایرانی مورد بحث قرار گرفته اند. همچنین اعتقاد به وجود ارواح بخاری سه گانه و نحوه گردش آنها در بدن، قوت علمی بسیار بالایی دارد که تمام علم چاکراها و مسایل مشابه را در خود جای می دهد. بنابراین اگرچه مسایلی مانند همین وجود چاکراها و سایر یافته های طبی و نیز یافته های سایر علوم هند و شرق آسیا در جای خود مورد تایید ما هستند(البته بعد از پیراستن آنها از خرافات و اوهام) اما ما عادت نکرده ایم که آنچه خود داریم از بیگانه تمنّا کنیم.

 

حال برگردیم سراغ بحث اصلی خودمان:

 

اکنون باید گفت که وضعیت انرژیکی انسان قبل و بعد از عمل وضو را می توان مقایسه نمود. مشاهده شده که عمل وضو بیشتر چاکراها و نادی ها (کانالهای انرژی) را فعال و بزرگ می کند.

 

در اینجا لازم می دانم که مطالبی را از کتاب انرژی درمانی (چو-آ-کوک سویی ) که مترجم آن جمشید هاشمی (آرام) می باشند به دلیل جالب و علمی بودن عینا” ذکر کنم :

 

” مشاهده شده که  وضو گرفتن، به طور کلی اکثر چاکراها و کانال های انرژی را بزرگ و فعال می کند. نکته جالب آن است که در این عمل, میزان افزایش در چاکراهای پایینی بسیار بیشتر از چاکراهای بالایی است . یعنی اگر چاکراهای بالایی تا ۵/۱ برابر بزرگتر شده اند , چاکراهای پایینی ( قاعده ای , جنسی و نافی) به راحتی تا دو برابر و حتی بیشتر رسیده اند .

 

و ایشان می نویسند که : ” در ادامه رعایت چنین آدابی است که تجربیات خداشناسی آغاز میشود . بررسی انرژیکی وضو , پیوند زیبای آن با فریضه ای همانند نماز را به خوبی نشان می دهد. به هنگام پرداختن به نماز , سیل انرژی عظیمی بر نمازگزار جاری می شود. تمیز بودن کانالهای انرژی فرد و فعال بودن چاکراهای وی , باعث می شود تا انرژی الهی به میزان بیشتری جذب و درک شود و به طور کلی پتانسیل نمازگزار برای مبادله میزان انرژی بیشتر فراهم شود. لذا توصیه می شود قبل از پرداختن به هر عمل دیگری –همانند قرایت قرآن یا دعا خواندن –با وضو باشیم . این عمل باعث می شود تا آنچه که از آن قرایت یا دعا قرار است نصیبمان شود, دو چندان شود. “.

 

هنگامی که نیت وضو صورت می گیرد؛  “ریسمان روحی” –(که توسط روشن بینان دربالای سر هر انسان مشاهده شده و در افراد معمولی به نازکی تار عنکبوت است ولی در افراد اهل سلوک تا یک سانتی متر می تواند ضخامت داشته باشد) درخشان تر و قطورتر می شود. در واقع محل آن در ساهاسرارا چاکرا (چاکرای هفتم ) است و این چاکرا سرچشمه و نقطه شروع تجلی تمام چاکراهاست. در ادامه باید گفت که هرچه چاکرای ساهاسرارا بیشتر باز باشد؛ گره ها و قفلهای شش چاکرای باقی مانده بیشتر باز شده؛ انرژی هایشان با بالاترین فرکانس های ممکن ساطع می گردد. به محض اینکه چاکرای تاج کاملا” آگاه شود , کار جذب انرژی کیهانی اش به پایان می رسد و شروع می کند به تشعشعات انرژی بر طبق روند خودش و این است آن رمزی که می گویند باید همیشه نیت خیر داشته باشید. با تفکر به نیکی ها و داشتن نیت پاک هر لحظه بر میزان باز شدن ساهاسرارا افزوده می گردد که با قطورتر شدن آن انرژی روحی بیشتری (شیوا) به درون فرد وارد می گردد (وجه خالص انرژی الهی).

 

حال با شروع عمل وضو , ابتدا صورت را می شوییم , پوست بدن که قابلیت جذب و نگهداری میزان زیادی انرژی را در خود دارد ؛ انرژی های اضافی ناشی از مشغله ها , استرسها , امواج منفی و دیگر موارد است را دفع می کند. ما حداقل در روز سه بار وضو می گیریم و با این کار سه بار پاکسازی، صورت می پذیرد. البته میزان انباشت انرژی منفی در پوست صورت به دلیل حساسیت بیش از اندازه آن، از سایر جاها بیشتر است.

 

با دست کشیدن روی فکها بر چاکرای فرعی فک تاثیر می گذاریم و این عمل اثر مستقیمی روی سیستم اعصاب و حافظه دارد. از نظر علمی آب قادر است مقدار زیادی انرژی را در خود ذخیره سازد .

 

حال چرا از آب سرد به جای آب گرم استفاده کنیم؟

 

علت آن این است که آب سرد قابلیت جذب انرژی بیشتری نسبت به آب گرم دارد (آب گرم به دلیل فاصله زیاد بین ملکولی, خود حاوی مقدار زیادی انرژی است و قابلیت جذب زیادی ندارد).

 

در مرحله بعد با هر دست روی دست دیگر آب می ریزیم. در بیان علت آن باید گفت که اصلی ترین کانال انرژی بدن , در اصطلاح “سوشومنا” می باشد که این کانال اصلی, در ناحیه شانه ها به دو کانال فرعی تقسیم می گردد که در نهایت به دو دست می رسد . در ادامه , این کانال اصلی, در ناحیه خاجی به دو بخش دیگر تقسیم شده, وارد پاها می گردد. در امتداد این کانال اصلی , کانالهای فرعی دیگری موجود است که هر کدام به عضو و اندام خاصی مربوط می شود. در جای جای سوشومنا مخروط مانندهای کوچک و بزرگی وجود دارد که دایما” در حال چرخش هستند(چاکراهای کوچک).

 

حال ما روی آرنج آب می ریزیم و دست می کشیم تا انتهای انگشتان, با این کار انرژی های منفی از این کانال فرعی زدوده می شود .حرکت روبه جلو  باعث تحریک این کانال و تخلیه شدید انرژی راکد و منفی در آن می گردد . لمس کردن تا کف دست و نوک انگشتان ادامه می یابد. به این می ماند که انرژی های منفی را مشایعت می کنیم تا کاملا” خارج گردد. با این عمل هم چاکراهای کف دست به دلیل لمس سریع فعال می شوند و هم بین انرژی های چپ و راست بدن تبادل و تعادل صورت می پذیرد.

 

در توضیح تبادل دو دست باید گفت که در فلسفه قدیم چین , شناخت به سه مهم تقسیم می شود:

 

۱-یانگ : بمعنی “روشنایی خورشید”(مثبت). از خصوصیات آن خورشید , آسمان , فعالیت, درخشندگی و خشونت است . در طرف چپ قرار گرفته و سیاهرنگ است , رقم آن فرد و سایر ارقام یانگ نیز طاق هستند.

 

۲-این : بمعنی “فقدان روشنایی ” و به معنی سایه , تاریکی است (منفی). از خصوصیات آن زمین , ماه , عدم فعالیت , کدورت , نرمش و خلا است . در طرف راست قرار گرفته و سفیدرنگ است , رقم آن زوج (دو) و ارقامش جفت هستند.

 

۳-تایو: وجود تضاد بین شب و روز, اختلاف روشنایی و تاریکی , گرما و سرما , خشکی و رطوبت می باشد.

 

در واقع با اتصال دست چپ و راست به یکدیگر بین این دو انرژی متضاد در دو سمت بدن تبادل صورت می گیرد و با هم به تعادل می رسند.

 

- مرحله بعد مسح سر است. با این عمل ساهاسراراچاکرا تحریک می گردد . در مورد تحریک چاکرای ساهاسرارا و تاثیرات آن در سطور پیشین توضیح داده شده است. از دیگر تاثیرات تحریک چاکرای ساهاسرارا ایجاد تعادل بین نیمکره های چپ و راست بدن است که به این ترتیب بین احساسات و عواطف (نیمکره راست) و نیز تفکر و منطق تعادل ایجاد می گردد.

 

- مرحله بعدی مسح پاهاست که دو اثر دارد. اول اینکه نیمه بالایی بدن با نیمه پایینی تبادل انرژی می کند و به این ترتیب نوعی توازن صورت می گیرد. تاثیر دوم آن تحریک چاکراهای کف پاست و این امر سبب دریافت انرژی بیشتر از زمین می گردد . با تداوم وضو در کارها, چاکراهای پاها همواره تقویت شده؛ به طور دایم انرژی زیادی از طریق پاها وارد مولادهاراچاکرا و شوادهیستاناچاکرا (چاکرای جنسی) می گردد و به این طریق فرد کمتر دچار خستگی می شود. به این ترتیب فرد دارای استحکام و قوت درونی می گردد. فرد با خوش بینی زندگی کرده, همواره شاکر و سپاسگزار خداوند خواهد بود.

 

ورود انرژی بیشتر به مولادهارا خیلی اهمیت دارد چرا که این چاکرا اساس نیروی حیات تمام چاکراهای بالاتر را شکل می دهد و سرچشمه نیروی حیات است. در این چاکرا منبع لایزال انرژی کندالینی (یانگ) وجود دارد . سوشومنا , آیدا و پینگالا که سه کانال اصلی انرژی بدن هستند نیز از این چاکرا شروع می شوند.

 

در زیر جدولی ارایه شده است (از کتاب انرژی درمانی چو-آکوک سویی-ترجمه و تالیف جمشید هاشمی ) که تاثیر وضو بر چاکرا را نشان می دهد.

 

نوع چاکرا و هاله قبل از وضو(سانتیمتر) بعد ازنیت کردن(سانتیمتر) بعد از وضو(سانتیمتر) نیم ساعت بعد(سانتیمتر)
هاله سر ۳۰ ۱۱۰ ۶۵ ۷۰
هاله شانه ۲۵ ۱۱۰ خیلی بزرگ ۷۰
هاله شکم ۲۵ ۱۱۰ خیلی بزرگ ۷۰
هاله پاها ۲۰ ۱۵۰ خیلی بزرگ ۷۰
مولادهارا( چاکرا۱) ۲۵ ۹۰ خیلی بزرگ ۵۰
سوادهیستانا( چاکرا۲) ۴۰ ۹۰ خیلی بزرگ ۱۰۰
چاکرای منگ مین ۲۰ ۲۰ ۳۵ ۱۵
چاکرای ناف ۱۵ ۲۰ ۴۰ ۳۰
طحال جلویی ۳۵ ۲۵ ۲۵ ۱۵
طحال پشت ۴۰ ۵ ۶۰ ۱۵
شبکه خورشیدی جلویی(چاکرا۳) ۵۵ ۴۰ ۸۰ ۲۰
شبکه خورشیدی پشتی
(چاکرا ۳)
۵۵ ۴۰ ۸۰ ۲۰
قلب جلویی (چاکرا ۴) ۵۰ ۵۰ ۸۰ ۱۰۰
قلب پشتی (چاکرا ۴) ۵۰ ۵۰ ۸۰ ۱۰۰
گلو (چاکرا ۵) ۵۰ ۵۰ ۱۱۰ ۷۰
آجنا (چاکرا ۶) ۵۰ ۵۰ ۸۰ ۱۰۰
پیشانی ۲۰ ۵۰ ۱۵ ۱۰
تاج (چاکرا ۷) ۵۰ ۱۱۰ ۱۴۰ ۱۰۰
کبد ۳۵ ۲۰ ۲۵ ۱۵
دست و پا ۴۰ ۱۱۰ خیلی بزرگ ۷۰

 

در ضمن ذکر چند نکته لازم است و آن این که اثرات فوق زمانی قابل توجه است که ما در وضو تداوم داشته باشیم (همان سفارش دایم الوضو بودن) که به مرور اثرات آن را آشکارا لمس خواهیم کرد.

 

در ضمن هم اکنون نرم افزارها و دستگاه هایی ساخته شده اند که فرد از طریق آنها می تواند شکل هاله ها و چاکراهای خود را مشاهده کند و اثرات وضو را روی خود امتحان کند و نتایج جدول فوق را به عینه ببیند.

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 462
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د
نویسنده: عباسعلی تیموری عسگرانی


چکیده
 

عطرزدن و به کار بردن بوی خوش سنت پیامبر و ایمه معصومین علیهم السلام است. ایشان نیز مردم را به استفاده از بوی‌خوش سفارش می‌کردند. فضیلت‌ها و خواص فراوانی برای بوی‌خوش طبق روایات وجود دارد که علم امروز هم آن‌ها را ثابت کرده است. این تحقیق آداب خاصی را که اسلام برای به‌کاربردن بوی خوش در نظر گرفته است مانند زمان‌ها و مکان‌های استفاده از عطر را بیان می‌کند و جهت ترغیب ما به استفاده از بوی‌خوش، خواص و آثار آن از طریق روایات و علم امروز بیان می‌شود. از جمله این که عطر به سبب مواد تشکیل دهنده‌اش اثرات مختلفی روی سیستم مغزی می‌گذارد، بوی‌خوش عقل و هوش و قلب انسان را تقویت می‌کند و موجب آرامش و تسکین انسان می‌شود. پس بهتر است انسان همیشه مخصوصا هنگام عبادت و در روز جمعه عطر را فراموش نکند. با انجام این کار جامعه اسلامی چهره و نمود بهتری دارد و رنگ الهی همراه با بوی خوش موجب جذب بهتر دیگر انسان‌ها به خصوص جوانان به دین اسلام می‌شود و دستورات و احکام اسلام را از عمق جان پذیرا خواهند بود.
 

مقدمه
 

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله و سلم می‌فرمایند: بهترین بندگان خدا کسانی هستند که به پیمان خود وفا کنند و بوی خوش به کاربرند. (1) عطر آمیزه ای از روغن‌های اسانس، ترکیبات معطر و ثابت کننده و الکل می‌باشد. روغن‌های اسانسی از طریق تقطیر گل‌ها و گیاهان علف‌ها بدست می‌آیند. اگر عصاره گیری از طریق تقطیر میسر نباشد توسط روغن‌های جذاب این کار صورت می‌گیرد. مانند گل یاس. در عصاره گیری توسط روغن‌های جذاب اساسا عمل استخراج و جداسازی روغن بدبو توسط الکل می‌باشد (2). میزان شناسایی عطر 40 % است، تا غلظت 40 % عطر مرغوب و 10 % تا 20 % ادکلن نام دارد. بدون تردید همه‌ی ما انسان‌ها از استشمام بوی خوش لذت می‌بریم و گاهی در هنگام راه رفتن که بوی دل‌انگیزی به مشاممان می‌خورد به طور ناخود آگاه چند قدمی به سمت آن حرکت می‌کنیم و این نشان از قدرت جاذبه عطرها دارد. از نشانه‌های آراستگی استفاده از عطریات و مواد خوشبو کننده است که هم عامل نشاط در روحیه‌ی خود شخص است و هم به دیگران مسرت می‌بخشد. با توجه به جایگاه و اهمیت این سنت حسنه، تحقیق پیش‌رو همگان را با اهمیت و خواص آن و نیز آداب استفاده از آن آشنا خواهدکرد.



  زمان‌های استفاده از عطر
 
 
زمانبندی عطر زدن از منظر اهل بیت علیهم السلام اینگونه است: الف در بعضی روایات بعد از هر وضو پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم به عطر زدن اقدام می‌کرد. (حداکثر میزان مصرف عطر) ب عطر زدن یک روز در میان سفارش شده است. (حد متوسط مصرف عطر) ج عطر زدن در روز جمعه سفارش شده که ترک نشود. (حداقل مصرف عطر)
 

1. هر روز
 

امام کاظم علیه السلام می‌فرماید: شایسته است که مرد هر روز از بوی خوش استفاده کند و ...(4)
 
2. یک روز در میان
 

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: دوستم جبرییل به من گفت: یک روز در میان خود را معطر ساز و این کار در روزهای جمعه ترک نشود. (5)
 

3. روز جمعه
 

رسول خدا به علی علیه السلام فرمود: یا علی بر تو باد که هر جمعه خود را خوشبو کنی، زیرا این عمل از سنّت من است و تا زمانی که بوی آن از تو نمایان باشد برایت حسنه می‌نویسند. (6) عثمان بن مظعون به رسول خدا عرض کرد: می‌خواهم استفاده از عطر [و چند چیز دیگر] را کنار بگذارم. رسول خدا فرمود: عطر را کنار نگذار زیرا فرشتگان بوی خوش مومن را می‌بویند، بنابر این دست‌کم در روز جمعه از بوی خوش استفاده کن. (7)
 

4. پس از وضو
 

امام صادق علیه السلام فرمود: برای رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلم، مشکدانی از قلع بود که پس از هر وضو بلافاصله آن را به دست گرفته، خود را خوشبو می‌ساخت. (8) نکته: در آداب وضو گرفتن وارد شده است که پس از اتمام وضو بوی خوش استعمال کنی تا علاوه بر طهارت معنوی ظاهرت نیز خوشبو باشد. (9)
 

5. هنگام نماز
 

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: (اَنَّ الصَّلوهَ مُتَطَیِّب اَفضَلُ مِن سَبعینَ صَلاهً به غیرِ طَیِّب) (10) دو رکعت نماز با عطر بهتر از هفتاد رکعت نماز کسی است که عطر نزده است. امام خمینی (ره) همیشه هنگام نماز از عطر و بوی خوش استفاده می‌کردند و شاید بدون بوی خوش به نماز نایستاده بودند. حتی در نجف هم که نماز را در پشت بام منزل می‌خواندند همیشه عطری به همراه خود می‌بردند. (11)
 

6. موقع روزه داری
 

امام صادق علیه السلام هرگاه روزه داشت به خود عطر زده می‌فرمود: (الطیب تحفه الصایم) (12) بوی خوش تحفه‌ی روزه‌دار است. امام صادق علیه السلام: هرکه در حال روزه، اولِ روز خود را با عطری خوشبو کند، هیچ‌گاه عقل خود را از دست نمی‌دهد. (13) نکته: یعنی تند خویی که از لوازم گرسنگی و تشنگی است به سبب بوی خوش از او دور می‌گردد.
 

7. ماه رمضان
 

امام صادق علیه السلام می‌فرماید: هر کس در روز اول ماه رمضان یک کف گلاب به صورت بریزد، در آن روز از خواری و پریشانی ایمن گردد و هر که یک کف گلاب به سرش بریزد در آن سال از مرض سرسام ایمنی یابد. (14) برای روز اول ماه رمضان اعمالی به شرح زیر است: 1- غسل کند. 2- خود را با گلاب خوشبو سازد و ...(15)
 

8. موقع زیارت
 

از جمله آداب زیارت این است که زوار محترم به هنگام زیارت لباس تمیز و مناسب بپوشند و خود را خوشبو کنندو ... (16)
 

9. عید نوروز
 

امام صادق علیه السلام برای نوروز اعمالی را به معلی‌بن‌خنیس آموخت و به او فرمود: چون روز نوروز شود غسل کن و خود را کاملا خوشبو کن. (17)
 

10. هنگام مسافرت
 

حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلم هنگام مسافرت شش چیز را با خود همراه داشت: شیشه‌ی عطر، آینه، شانه، مسواک، سرمه‌دان، قیچی. (18)
 

11. موقع بیماری
 

امام خمینی (ره) در حالیکه در بیمارستان بستری بودند و سرم به دست و پایشان وصل بود هم مستحبات زیر را ترک نکردند: تلاوت قرآن، شانه، عطر و ... (19)


محل‌های استفاده از عطر
 
محل استفاده از عطر هر کجای بدن می‌تواند باشد اما برای استشمام بهتر بوی عطر بهتر است آن را در نقاط نبض‌دار بدن مانند: مچ دست، پشت گوش‌ها، گردن، زیر بازو، محل خم شدن ساعد و بازو، و پشت زانوها استفاده کرد. چون جریان خون قوی و پوست گرم‌تر می‌باشد بنابراین به تبخیر عطر کمک می‌کند. (البته باید حساسیت محل مورد نظر را در نظر گرفت) در روایات هم چنین آمده است:
 

1-شارب: حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: عطر به شارب زدن از اخلاق پیامبران و احترام کرام الکاتبین است. (20)
 

2-محاسن: رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلم زیاد از عطریات استفاده می‌کرد به طوری که اثر آن در محاسن و سر مبارکش پیدا بود. (21)
 

3-گودی گردن: حسن بن جهم می‌گوید: خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم، ظرفی نزد من آورد که در آن مشک بود. خطاب به من فرمود: از این مشک بردار و بر خود بمال. مقداری برداشتم و بر خود مالیدم. فرمود: مقداری دیگر بردار و بر گودی پایین گردن بمال. (22)
 

4-سجده‌گاه: امام رضا علیه السلام فرمود: (کانَ یَعرِفُ مَوضِعَ سُجُودِ اَبِی‌عَبدِالله به طیبِ رِیحَه) جایگاه سجده امام صادق علیه السلام از بوی عطر آن‌جا شناخته می‌شد. (23)
 

5-محل نماز: عایشه می‌گوید: پیامبر به ما فرمان داده بود تا در خانه‌ها، جایگاه نمازی بسازیم و آن را پاکیزه و خوشبو کنیم. (24)


  آداب بوییدن و استشمام
 

مالک جهنی روایت کرده است، گلی را به حضرت امام جعفرصادق علیه السلام دادم، ایشان گرفتند و بوییدند و بر دو دیده گذاشتند سپس فرمودند: هرکه گلی را بگیرد و ببوید و بر دیده‌ها بگذارد و بگوید (اللهم صلّ علی محمد و آل محمد) هنوز گل را بر زمین نگذاشته گناهانش آمرزیده می‌شود. (25) و در روایت دیگری به همین مضمون امام علی النقی هادی علیه السلام فرمودند: هر که گلی را ببوید و بر چشمانش بگذارد و صلوات بر محمد و آل‌محمد بفرستد، حق‌تعالی برای او به قدر بیابان عالج که مابین مکّه، شام و عراق کشیده شده است حسنه بنویسد و به عدد ریگ بیابان از گناهان او بزداید. (26) پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: هرگاه به یکی از شما گلی دادند، پس آن را ببوید و بر چشمانش بگذارد که آن از بهشت است پس هرگاه گلی به شما هدیه دادند، آن را رد نکنید. (27) و نیز می‌فرماید: هر کس گلاب را به صورت بمالد، در آن روز پریشانی و بدحالی به او نرسد و هنگامی که گلاب را به صورت و دست‌ها می‌مالد، حمد خدای را بکند و صلوات بر محمد و آل او بفرستد. (28)


الگوی معطر
 
(لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسولِ اللهِ اُسوَهٌ حَسَنَه) (29) الگو بودن حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلم برای انسان‌ها، بدون هیچ تردیدی از سوی خداوند تایید شده است. به همین دلیل امّت محمدی باید ایشان را الگوی خویش در تمام کردارشان قرار دهند. یکی از عادات این الگوی نمونه، معطربودن ایشان است.

-¬ پیامبرخدا آن قدر معطر می‌زیست که هرگاه ازکوچه و گذرگاهی می‌گذشت، پس از عبورش آنان که از آن مسیر می‌گذشتند از رایحه‌ی خوشِ برجای مانده، می‌دانستند که پیامبر از این کوچه گذشته است. (30)
 

- آنقدر عطر و مواد خوشبوکننده بر سر و صورت خود می‌زد که گاهی جلوه و براقی آن در موهای سرش پیدا بود. با مشک و عنبر خود را خوشبو می‌ساخت، گاهی هم با عود و غالیه خود را معطر می‌کرد. (31)
 

- هیچ‌گاه هدیه‌ای را که عطر بود، رد نمی‌فرمود. (32)
 

- بیش از آنچه برای خوراکی و طعام خرج کند، در راه عطریات خرج می‌کرد. (33)
 

- هرگاه عطری به او عرضه می‌شد، از آن استفاده می‌کرد و می‌فرمودند: بوی آن خوش است، سنگینی هم ندارد. استفاده از بوی خوش را همیشه دوست داشت و از آن لذّت می‌برد. (34)
- از بوی نیکویش همه او را می‌شناختند، حتّی وقتی نزد فاطمه علیها السلام خود را با کساء یمانی پوشانده بود، وقتی حسنین هر کدام به ترتیب وارد خانه می‌شوند، پس از سلام به مادر عرض می‌کنند: (انّی اشَمُّ عِندَکِ رایِحَهً طَیِبَه کَاَنَّها رایِحَهُ جَدّی رَسول الله) من بوی خوشی نزد تو احساس می‌کنم گویا بوی جدّم رسول خدا می‌باشد. (35) شهید محمدرضا تورجی زاده نیز به تبعیّت از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم همیشه از عطر استفاده می‌کرد. خرید عطرهای خوشبو یکی از کارهای همیشکی او بود. هرجا وارد می‌شد بوی عطر ملایمی همراهش بود. نقل از دوستان شهید است: حتّی در شرایطی‌که در خط اول نبرد بودیم، عطر زدن و شانه‌کردن موها و محاسنش ترک نمی‌شد. دو شیشه عطر کوچک از جمله وسایل موجود در جیبش هنگام شهادت بود. (36)


عطر زدن ممنوع!
 
 
با توجه به جایگاه عطر و اهمیّت و آثار آن، ولی در مواردی از عطر زدن نهی شده است از جمله:
 

غیر خدا: هر که برای خدای تعالی خود را خوشبو کند [هدف جلب رضایت الهی باشد] روز قیامت بویش خوشبوتر از مشک تیز بوی است و هر که برای جز خدا خوشبو کند، روز قیامت بویش گندتر از مردار است. (37)
 

مُحرِم: امام صادق علیه السلام: (لایَنبَغی لِلمُحرِمِ اَن یُلَذَذَ بِالرِیحَان) جایز نیست که محرم حج بوی خوش لذّت آور استعمال کند. (38)
 

معتکف: امام باقرعلیه السلام: (المُعتَکِفُ لایَشُمُّ الطِّیبَ وَ لایَتَلَذَذُ بِالرِّیحَان) جایز نیست برای معتکف استعمال بوی‌خوش و اینکه گل بو کند. (39)
 

زنان: در این مورد نیز به شدّت از عطر زدن نهی شده است و رسول خدا (ص) سخنان قابل توجّهی در این زمینه دارند:
 

- زناکار است، زنی که خود را خوشبو کند و بر مردانی بگذرد که بویش را می‌شنوند. (40)
 

- آن زن که برای کسی جز شوهر، خویشتن را معطر می‌سازد، مایه‌ی آتش و ننگ است. (41)
 

- هر زنی که خود را برای غیر شوهرش خوشبو کند، خداوند نماز او را قبول نمی‌کند. (42)
 

و در مورد عطر [زنان] چنین می‌فرمایند: برای مردان بهترین عطر آنست که بویش آشکار و رنگش پنهان باشد و برای زن بهترین عطر آنست که رنگش عیان و بویش پنهان باشد. (43)
 

استفتاء: آیا عطرزدن و خوشبو ساختن بانوان اشکال دارد؟
 
 
آیت الله اراکی: عطر زدن اشکال ندارد امّا اگر عطر زدن موجب مفسده و تحریک باشد جایز نیست. (44)
 

با توجه به قدرت جاذبه ای که بوی خوش دارد، بعید است موجب تحریک نامحرم و مفسده نشود و این مورد اتفاق تمام علماست. پس بهتر است که زن مسلمان تنها برای همسرش عطر استعمال کند. (45)
 

 آثار استفاده از عطر
 
 

استفاده از عطر آثار و خواص فراوانی در دنیا و آخرت دارد که عبارتند از:
 

نوری در قیامت: امام صادق علیه السلام می‌فرماید: هر کس به سر و روی مسلمانی عطر بزند، خدای عزّوجل در مقابل هر مویی، نوری برای او در روز قیامت قرار می‌دهد. (46)
 

تقویت قلب: پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: (الطِّیبُ یَشُدُّ القَلب) بوی خوش قلب را تقویت می‌کند. (47)

زیادی عقل: امام صادق علیه السلام می‌فرماید: (الرُّیحُ الطَّیِّبَهُ تَشُدُ العَقلَ وَ تَزِیدُ فِی البَاه) بوی‌خوش عقل را استوار و بر توان جنسی می‌افزاید. (48)
 

سرور و شادمانی: امام علی علیه السلام می‌فرماید: به کار بردن بوی خوش و... از موجبات سرور و شادمانی است. (49) و نیز بعضی دیگر از خواص بوی خوش از گفتار ایمه اطهار به صورت زیر است: (50)
 

1-عمل به سنّت پیامبر

2- زیاد شدن رزق و روزی

3- زیاد شدن علم و کامل شدن عقل

4- اکرام ملایکه نویسندگان اعمال

5-احترام کسانی که نزدیک اویند

6-تعظیم و آماده شدن برای نماز

7-تعظیم و احترام روز جمعه

8- تعظیم و احترام مسجد

9- سد باب غیبت، چه بسا به جهت بدی بوی کسی از او غیبت کنند.

10- دریافت حسنات که برای اصل این عمل مقرر است.


خواص بوی خوش
 
 

در اینجا به معرفی چند ماده‌ی معطر و به بیان خواص آن‌ها در درمان بیماری‌ها می‌پردازیم.

1-مشک
 

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: (اطیَبُ الطِّیبِ المِسک) (51) بهترین عطرها مشک است؛ و شاید در بیان علت آن بتوان به سخن علی علیه السلام استناد کرد که می‌فرمایند: چه خوب است عطر مشک، تحمل آن سبک و آسان و بوی آن خوش و عطرآگین است. (52) خاصیت: برای تهیه پادزهر و داروهای چشمی- شادی‌آور [متناسب با مزاج‌های سرد].(53)

نکته: مشک ماده‌ی خوشبویی است که در قرآن نیز آمده است (خِتَامُهُ مِسک) (54) و منظور این است مُهری که بر شراب بهشتی نهاده شده است با مشک است. شراب طهور بهشتی هنگامی که دست بر مهرش می‌نهند، بوی عطر مشک در فضا پراکنده می‌شود و در پایان نوشیدن این شرابِ طهور دهان بوی مشک می‌دهد برخلاف شراب‌های آلوده‌ی دنیا که پس از نوشیدنش دهان تلخ و بدبو می‌شود. (55) مشک در میان شاعران هم جایگاه ویژه‌ای دارد مانند: (به بوی نافه‌ای کآخر صبا زان طرّه بگشاید- زتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها) (56) و یا ضرب‌المثل معروف: مشک آن است که خود ببوید نه آن‌که عطار بگوید.
 

2- عود
 

جابر بن عبدالله گوید: پیغمبر خدا وارد منزل عایشه شد. دید در آن جا کودکی هست که از بینی او خون جاری است. فرمود چیست!؟ عرض‌کرد سردی بر او عارض شده. فرمود: وای بر شما؟ فرزندان خود را نکشید. هر زنی که این مرض بر فرزندش عارض شد، عودِ هندی را با آب حل کند و آن را به بینی او بکشد. چنین کردند و آن کودک خوب شد (57) و نیز می‌فرمایند: بر شما باد عود هندی که در آن هفت نوع از شفاست. (58) خاصیت: تقویت اعصاب- قوت معده- خون دماغ- شادی‌آور- [باجویدن آن] خوشبوکردن دهان. (59)
 

3- عنبر
 

علی بن یقطین گوید به امام رضا علیه السلام نوشتم در سرم سردی سخت حس می‌کنم به طوری اگر بادی بوزد کم می‌ماند غش کنم. در پاسخ من نوشتند: پس از غذا عنبر و زنبق را به بینی بکش انشاء الله نجات پیدا می‌کنی. (60) خاصیت: سردیِ درسر – غش. (61)
 

4-کافور

خاصیت: برای تهیه پادزهر- آبله و جوش‌های چشمی- اگر بر مرده بپراکنند مدّت زیادی برآن هیات و صورت باقی بماند. (62)

5-کُندر
 

کندر دو نوع است: خوردنی و مخصوص دود کردن. امام‌صادق علیه السلام فرمود: هیچ بخوری نیست که به آسمان بالا رود مگر کندر (لبان) و هیچ خانواده‌ای با لبان بخور نمی‌کند مگر این که عفریت‌های جن را از آن‌ها دور می‌گرداند. (63) و در حدیث دیگری از ایشان آمده است: به زنان حامله کندر بخورانید، به درستی که طفل در شکم مادر کندر غذای او می‌شود، دلش محکم و تحملش زیاد می‌شود. (64) خاصیت: ا دود کردن کندر: دفع شیاطین و اجنه- دفع چشم زخم و نظر. (65) ب خوردن کندر: زیادی نور چشم- زیادی عقل و حافظه- محکم کردن لثه و تسکین درد دندان. (66)
 

6-اسفند
 

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم: هرکس به مدت چهل روز، هرصبح یک مثقال «هزاراسپند» (اسفند) حل‌شده درآب بخورد، نور حکمت در دلش روشن می‌شود و از هفتاد و دو بیماری که کمترین آن جذام است ایمنی می‌یابد. (67) خاصیت: [دود آن] دفع چشم و نظر - درمان جذام- نشاط آور- شجاعت و دفع ترس. (68)

7-نرگس
 

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم: گل نرگس را هر روز یک مرتبه، نتوانستید هر هفته یک مرتبه، نتوانستید هر ماه و یا حداقل هرچند مدت یک مرتبه ببویید زیرا در قلب یک ریشه‌ای از جنون و برص است که بوییدن آن این امراض را از بیخ می‌کند. (69) خاصیت: دفع برص- آرام بخش و تسکین اعصاب. (70)
 

8- گلاب
 

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم: گلاب به آبرو و رونق انسان می‌افزاید و فقر را می‌برد ...(71) نکته: گلاب فعالیت‌های مغزی را زیاد و تحریک می‌کند و اعصاب را تسکین می‌دهد. پاشیدن گلاب بر سر خصوصاً بعد از کوتاه کردن مویِ سر، دافع بیماری‌ها بوده و چشم و نظر را نیز دفع می‌کند. سلمانی‌های قدیم، یکی از وظایفشان پاشیدن گلاب بر سر، بعد از اصلاح موی سر بوده و این کار را به حضرت سلمان نسبت می‌دادند و به این جهت به آرایشگری‌ها «سلمانی» نیز میگویند. (72) یکی از رسوم خوب ایرانیان استفاده از گلاب در هنگام حزن و مصیبت است که از آرام بخش‌ها و مسکن‌هایی است که موجب شادی قلب می‌شود. از جمله مواردی که با کاروان ابا عبدلله به سوی کربلا حمل می‌شد عطر و گلاب بود. خاصیت: زیاد شدن نورِ چشم- دفع پریشانی و اندوه- دفع چشم و نظر- آرام بخش- شادی قلب.
 


رایحه درمانی از نظر علمی
 
 

رایحه درمانی به عنوان طبی جایگزین در دنیا مطرح است و این امر باعث شده تا پژوهشگران تحقیقات فراوان و دامنه داری در این رابطه انجام دهند و به نتایجی برسند. (73) از جمله آنکه:
 

1- رایحه دل انگیز بر روحیه‌ی بیماران روحی و روانی اثر نشاط انگیزی داشته و برای درمان افسردگی و اضطراب موثر است.
 

2- رایحه خوش در پیوند روابط زن و شوهر و تحریک روابط انسانی نقش مهمی دارد.
 

3- بوی مطلوب به انسان اعتماد به نفس بخشیده و بر خلق و خو اثر بسزایی دارد.
 

4- بوی دلپذیر موجب افزایش توانایی فکر انسان و هوشیاری او گردیده، فشار ذهنی را کم کرده و تفکرات منفی را از او دور می‌کند.
 

5- بوی خوش عامل سلامتی و تنظیم‌کننده سیستم سمپاتیک و پاراسمپاتیک است.
 

6- عطریات سبب تعادل و ترشح هورمون‌ها می‌گردند و هماهنگی بین هورمون‌ها بهترین راه برای سلامتی است.


راهکارهای عملی استفاده از بوی خوش
 
 

نحوه‌ی استفاده از عطریات تنها از طریق مالیدن به لباس و بدن نیست بلکه روش‌های دیگری نیز وجود دارد مانند:
 

1- بالشتک معطر:
 

شما می‌توانید بالشتی به اندازه دلخواه تهیه نموده و داخل آن را با گل‌های خوشبو و گیاهان معطر پر کرده و جهت ماندگاری بویش آن را داخل یک پاکت پلاستیکی نگه‌داری‌کنید و یا این‌که بالشتکی از پشم یا پر تهیه نموده و در وقت پریشانی و اضطراب چند قطره از عطر دلخواه را روی آن ریخته و به استراحت بپردازید که بوی دلپذیر آن، آرامش مورد نیازتان را هدیه خواهد نمود. (74)

2-حمام معطر:
 

اگر در حمام وان دارید سعی کنید هفته‌ای یک یا دو بار، با ریختن مقداری عصاره گیاهان معطر مثل: گل یاس، بهار نارنج، مریم گلی، گل محمدی و ... داخل وان نیم ساعتی در آن استراحت کنید و یا در صورت نبودن وان سطل آبی را با عطرهای دلخواه موقع بیرون آمدن از حمام بر سر خود بریزید. (75)
 

3- بخور:
 

شما می‌توانید وقتی احساس خوبی ندارید یا دچار تنش روحی هستید کمی گلاب یا عطر دلخواه خود را داخل دستگاه بخور ریخته و آن را روشن کنید تا فضای منزل خوشایند و دلپذیر گردد. در صورت نبودن دستگاه بخور، می‌توان دستگاه آغشته به گلاب یا عطر را روی وسایل گرمی مانند: بخاری، شوفاژ یا سماور قرارداده تا به وسیله‌ی حرارت، عطر افشانی شود. (76)
 

4- انفیه:
 

دارو را در بینی کشیدن و استنشاق داروست تا جذب دارو از طریق بینی صورت بگیرد. امام‌صادق علیه السلام می‌فرماید: چهار چیز دواست: حجامت، انفیه، اماله، استفراغ. (77) این قسم روایات درمان با استنشاق بو را مهر تایید زده و یک چهارم درمان را به آن خلاصه می‌کند. حضرت علی علیه السلام نیز می‌فرمایند: شستشوی دهان و بینی سنت و مایه پاکی آن‌هاست. انفیه‌کردن مایه سلامت سر و پاکسازی بدن و همه انواع سر درد است. (78)
 

5- دود:
 

از حضرت صادق علیه السلام در مورد اسفند و کندر سوال شد. فرمود: اما کندر برگزیده انبیاست و مریم سلام الله علیها از آن کمک می‌جست و هیچ دودی از دود آن زودتر به آسمان بالا نمی‌رود، دودش شیطان را می‌راند و مرض را دفع می‌کند، از آن محروم نمانید. (79) اسفند آتش زدن و دودِ اسفند بسیاری از بیماری‌ها را درمان و جهت رفع چشم زخم موثر است. در تنه و ریشه‌های اسفند رازی نهفته است و در دانه آن درمان هفتاد و دو درد است، با آن و با کندر درمان کنید. (80) پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلم می‌فرمایند: بر شما باد عود هندی که در آن هفت نوع از شفاست. (81)
 


نکاتی در مورد استفاده از عطرها (82)
 
 

1-عطر را در نقاط نبض‌دار بدن استفاده کنید.

2- عطر را به صورت چند لایه استفاده کنید تا ماندگاری آن افزایش یابد.
 

3- پس از 3 الی 4 ساعت، معمولا باید مجددا به خودتان عطر بزنید.
 

4-هیچ‌گاه عطر را مستقیما روی لباس خود به کار نبرید چون ممکن است ایجاد لک کند.
 

5-بیش از سه عطر را هم‌زمان امتحان نکنید چون بینی شما دیگر قدرت تشخیص نخواهد داشت.

6-موقع استفاده از عطر اگر پوست شما خشک است قبلا از کرم یا وازلین استفاده کنید تا ماندگاری عطر افزایش یابد.
 

7-می‌توانید عطر را در هوای رو به روی خود اسپری کرده و از آن عبور کنید با این کار عطر به طور یکنواخت روی بدن شما می‌نشیند.
 

8- قبل از استفاده از عطرها دقت کنید خراش یا زخم رو بازی در بدن نداشته باشید چون ترکیب عطر با مایعات بدن ایجاد بوی نا مطبوع می‌کند.
 

9- هنگام خرید عطر برای امتحان بوی عطر اجازه دهید عطر برای مدت 10 دقیقه روی پوست شما بماند چون زمانی که با بوی بدن آمیخته می‌شود بوی متفاوتی ایجاد خواهندکرد.

10- عطر را در جایی که ماده‌ی بوبر یا ضد عرق را استفاده کرده‌اید به کار نبرید چون رایحه ملایم عطر را می‌پوشانند.


نتیجه
 

- بهترین عطر مشک است و بهتر است انسان همیشه معطر باشد.

- تاکید فراوانی برمعطر بودن در روز جمعه و مخصوصا هنگام عبادت شده است.

- برای استشمام بهتر عطر آن را در نقاط نبض دار بدن باید استفاده کرد.

- عطریات علاوه بر استشمام بوی خوش آن‌ها در درمان بیماری‌ها نیز موثرند.


پیشنهاد
 

بهتر است خواص و آثار استفاده از بوی‌خوش به کمک رادیو و تلویزیون و مطبوعات آموزش داده شود تا مردم بیشتر راغب به این امر باشند و البته آداب آن نیز بیان شود. با این کار جوانان مخصوصا بانوان با نحوه‌ی صحیح استفاده از بوی‌خوش آشنا می‌شوند. چون بوی خوش قوه شهوت را تحریک می‌کند باید بانوان در استفاده از بوی‌خوش محتاط‌تر باشند و با رعایت این کار زمینه بسیاری از گناهان بوجود نمی‌آید و جامعه سالم‌تری خواهیم داشت.



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 119
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

دکتر حسین علایی*

 

پزشک و فارغ التحصیل تخصصی تفسیر

 

حجت‌الاسلام حسن رضا رضایی*

 

کارشناسی ارشد علوم قرآن و تفسیر

 

چکيده

 

نوشتار حاضر پیرامون آیاتی از قرآن است که حاوی مطالب و نکات پزشکی می‌باشد. نویسنده در پی آن است که با استفاده از آیاتی که درباره آناتومی و فیزیولوژی بدن به کار رفته شگفتی یا اعجاز قرآن را اثبات نماید.

 

منظور از اعجاز در این نوشتار مطالب طبی مطرح شده در قرآن است که مخاطبان عصر نزول از آن آگاهی نداشتند و بعدها حکمت آن، کشف و اسرار آن آشکار شد. مباحثی هم‌چون مراحل خلقت انسان، کمبود اکسیژن در ارتفاعات و رابطه تولید مثل با استخوان.

 

واژه‌هاي اصلي: قرآن، معجزه، پزشکی، اعجاز علمی.


مقدمه

 

بیماری و سلامت از بدو خلقت بشر با انسان عجین بوده و با آن آشنا می‌باشد، به همین سبب انسان همواره برای درمان و دست یافتن به دارو تلاش می‌کرده است. انبیاء نیز به مسأله طبابت اهتمام خاصی داشتند (مقدسی، آفرینش و تاریخ، 1/419) و برای آن ارزش قائل بودند؛ (مجلسی، محمدتقی، بحار الانوار، 66/66) حتی اقدامات حضرت‌ عیسی(ع) در امر طبابت، اعجازآفرین بود. (کافی،1/28) در متون مقدس پیشینیان به امر سلامت اهمیت می‌دادند. قرآن حکیم که رسالت اصلی خود را در هدایت بشر به سوی کمال خلاصه و سلامت و پرورش روح را در قالب اخلاق و اعتقاد و احکام اشاره کرده (بقره/ 185) به سلامت جسم که مقدمه سلامت روح است توجه کامل داشته است، (آیات بهداشت تغذیه، جسم، جنسی، روان...) زیرا که نبود سلامتی، انسان را از مسیر تعالی روح باز می‌دارد. مطالب پزشکی که در قرآن مطرح شده دارای اعجاز و شگفتی است، در حالی که عقول بشر در آن زمان از کشف آن عاجز و در این زمان از شگفتی آن متعجب است. آنچه در این مسائل انسان را به تعجب وا می‌دارد آن است که قوانین و مقرارات قرآن با نظم طبیعت و سلامت جسم و روح انسان همگون است، به این معنا که نمی‌توان در قرآن مسأله‌ای یافت که با سلامت انسان در تضاد باشد.

 

مفهوم‌شناسی

 

«طب» در لغت به معناي درمان جسم و جان (قاموس المحيط،1/96؛ ابن منظور،  لسان العرب، ابن منظور،1/554) آمده و در اصل به معناي «علم به شيء و مهارت در آن» است و به شخص از آن جهت که در عمل خود حاذق و ماهر است، طبيب مي‌گويند. (فراهیدی، العين، فراهيدي، 7/407؛ ابن فارس، مقاييس اللغة، 3/407) با توجه به تعريف لغوي به نظر مي‌رسد واژه «طب» براي درمان جسم و روح و روان انسان به کار مي‌رود.

 

«پزشکي» در فارسي به معناي دانش مداواي بيماران است. (عمید، حسن، فرهنگ فارسي عميد، دهخدا، لغت نامه دهخدا؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ذيل واژه پزشکي) از اين تعريف استفاده مي‌شود که واژه پزشکي براي درمان بيماري‌هاي جسم و روح و روان به کار مي‌رود.

 

«اعجاز» از ماده عجز به معنای ناتوان ساختن در کاری است که کسی قادر به انجام آن نیست (لسان العرب، ذیل ماده عجز).

 

«اعجاز پزشکی» به این معناست که مطلبی طبی در قرآن آمده و سالیان بعد اسرار نهفته آن کشف شده است و مردم عصر نزول نیز از آن اطلاعی نداشتند. قطعا کسی که بشر را خلق و قرآن را نازل کرده به تمام جوانب آن آشنایی دارد و به اسرار آن آگاهست. (قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْض)؛ «بگو: «كسى آن (قرآن) را فرو فرستاده كه راز [ها] را در آسمان‏ها و زمين مى‏داند» (فرقان/ 6).

 

«شگفتی پزشکی» عبارت است از آموزه‌های طبی که در قرآن آمده ولی در عصر نزول برای اکثر مردم روشن نبوده، بلکه خلاف دیدگاه مشهور پزشکان آن عصر بوده است و بعد از نزول قرآن صحت آن مطالب کشف شده است ولی قبل از قرآن به صورت غیر مشهور مطرح بوده است.

 

پیشینه

 

ادعای اعجاز و شگفتی‌های پزشکی قرآن با نزول آن گره خورده است، زیرا معجزه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت، به محتوای علمی آن که بشر عصر نزول از اسرار آن عاجز بود نیز بر می‌گردد که این موضوع حتی در احادیث گاه با عنوان شگفتی از آن یاد شده است، به عنوان مثال امام علی(ع) درباره آناتومی بدن می‌فرماید:

 

«اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَيَتَکلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَيَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ»؛ (نهج‌البلاغه، حکمت 8) «از ويژگي‌هاي انسان در شگفتي مي‌مانيد که با پاره‌اي «پي» مي‌نگرد و با «گوشت» سخن مي‌گويد و با «استخوان» مي‌شنود و از «شکافي» نفس مي‌کشد!!»

 

کتاب توحید مفضل که برگرفته از آیات و وحی می‌باشد نمونه بارزی از اشارات امام صادق(ع) به شگفتی‌ها و اعجاز پزشکی قرآن است.

 

کتاب‌های زیادی در این حوزه به طبع رسیده که کتاب عيون‌الانباء في طبقات الاطباء، تالیف ابن ابي‌اصبيعه ـ ترجمه نجم آبادي ـ به معرفی آنها پرداخته است. می‌بایست گفت که مصریان در عرصه تحقیق در اعجاز طبی قرآن سرآمد هستند. در عصر کنونی و با رشد طب و کشفیات تازه و همسوئی آن با قرآن، نظر محققین زیادی را جذب کرده و کتاب‌های متعددی به چاپ رسیده است که برخی از آنها عبارتند از:

 

اعجاز قرآن از نظر علوم‌امروزی، نیازمند شیرازی؛ اسلام و طب جدید، اسماعیل پاشا؛ من علم الطب‌القرآن، عدنان؛ پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، رضایی اصفهانی؛ شگفتی‌های پزشکی در قرآن، حسن‌رضا رضایی و... .

 

مفاهیم طبی در قرآن

 

1) شفاء

 

واژه «شفاء» بكسر (ش) بمعنى صحّت و سلامت است. (لسان‌العرب، ذیل واژه شفی؛ قاموس، ‏4/59) در مفردات نیز آمده است: «الشفاء من المرض» (راغب اصفهانی، مفردات، ذیل واژه شفی) شفاء، یعنی رسيدن به كنار سلامتى. واژه «شفاء» شش مرتبه در قرآن مطرح شده است که در برخی از آیات به بعد روحی اشاره دارد مانند: (وَشِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ) (يونس/57) (ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ) (اسراء/82) (هُدىً وَشِفاءٌ) (فصلت/44) (وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ) (توبه/14) و در برخی دیگر از آیات به شفاء جسمی نظر دارد: (فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ) (نحل/69) ) (وَإِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ) (شعراء/ 80).

 

2) مرض

 

واژه «مَرَض» يا بيمارى، یعنی خارج شدن حالت مزاج انسان از اعتدال كه ويژه انسان است. (راغب اصفهانی، مفردات، لسان العرب، ذیل واژه مرض) و بیش از 23 مرتبه در قرآن تکرار شده است. بيمارى يا مرض دو گونه است: یکی بيمارى جسمى می باشد، چنان كه در برخی از آیات ـ ده آیه ـ به بیماری جسمی اشاره دارد مانند: (بقره/184،185،196؛ نساء/43،102؛ مائده/6؛نور/61؛ مزمل/20).

 

این واژه در آیات زیر برای بیماری جسمی به کار رفته است:

 

(وَلا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ‏) (فتح/ 17) و (وَلا عَلَى الْمَرْضى) ‏(توبه/ 91).

 

استعمال دیگر این کلمه در بيماري‌هايى مانند: رذيلت و هرزگى، نادانى، ترس، بخل و حسد، نفاق و دورویى و... است که از صفات اخلاقى مذموم می‌باشند، مانند: (فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً) (بقره/ 10) (أَفِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا) (نور/50 و ر.ک: توبه/ 125).

 

واژه «سقیم» نیز به معنای بیماری‌ای که در بدن مستقر شده (مصطفوی، حسن، التحقیق، ذیل واژه سقم و راغب‌اصفهانی،‌مفردات، همان) استعمال می‌شود و اکثراً درباره بیماری جسمی و حاد به کار می‌رود که در قرآن دو مرتبه ذکر است: (فَقالَ إِنِّي سَقيمٌ) (صافات/89) (فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَهُوَ سَقيمٌ) (صافات/145).

 

3) درد

 

در قرآن واژه «الیم» که به معنای درد شدّید است به مفهوم درد در قیامت اشاره شده است. (راغب، مفردات، ذیل واژه الم): (لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ) (بقره/ 104) در مفردات و قاموس و اقرب الموارد، (ذیل واژه الم) اليم را به معنى اسم فاعل (مؤلم = درد آور) گرفته‏اند ولى بهتر است گفته شود که صفت مشبهه است مثل شريف که دلالت بر دوام و ثبوت دارد، چرا که عذاب اخروى با این واژه توصيف شده است، پس عذاب اليم يعنى عذاب دردناك دائم. این كلمه 72 بار در قرآن آمده است.

 

بسامد آيات پزشکی

 

بدن انسان اندام‌هاي گوناگوني دارد كه خداوند در آفرينش تن آدمي آنها را تدبير كرده و براي هر يك فوايد و كاركردهايي ويژه نهاده است.(فخر رازی، تفسير الكبير، 1/91). از بين اندام‌ها و اعضای بدن، قرآن به موادي اشاره كرده است كه مهم‌ترين آن‌ها عبارتند از: مغز (آل‌عمران/191؛ سبأ/ 46؛ ...)؛ انگشتان (بقره/ 19)؛ خون (بقره/ 30)؛ سرانگشتان (آل‌عمران/ 119)؛ پوست (نساء/ 56)؛ گردن (نساء/ 92)؛ آرنج (مائده/ 6)؛ دست و پا (مائده/ 22)؛ بيني، چشم، گوش، دندان (مائده/ 45)؛ پيشاني‌ (توبه/ 35)؛ سر (يوسف/ 36)؛ دهان (رعد/ 14)؛ ريش (طه/94)؛ اندام تناسلي (انبياء/91)؛ گوشت، استخوان (حج/5)؛ قلب (قصص/10؛ احزاب/ 10)؛ حنجره (احزاب/ 10)؛ دو طرف پيشاني (صافّات/ 103)؛ روده (محمد/ 15)؛ رگ گردن (ق/ 16)؛ شكم (نجم/ 32)؛ ترقوه (قيامت/ 26)؛ ساق (قيامت/ 29)؛ صورت (مطففين/ 24)؛ زبان (بلد/ 6)؛ لب‌ها (بلد/9) و... علاوه بر آن‌ها به برخی از دستگاه‌های بدن اشاره دارد مانند: رحم و مراحل جنین‌شناسی (مومنون/ 12ـ14)؛ طریقه به دست آمدن شیر (نحل/ 66) و ... .

 

اشارات پزشکی در قرآن

 

الف. مراحل آفرينش انسان

 

1. آفرینش انسان از خاک

 

قرآن در بعضي از آيات، آفرينش حضرت آدم(ع) را از خاك و در بعضي ديگر خلقت تمام بشر را از خاك مي‌داند. به عنوان مثال در آیه 6 سوره‌ سجده مي‌فرمايد: (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طينٍ)‏؛ آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد. هم‌چنین در آیات دیگر خلقت تمام انسان‌ها را از خاک می‌داند (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ)؛ (مومنون/ 12؛ حج/ 5؛ غافر/ 67) «و به یقین انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم»، اما در آیه 59 از سوره آل‌عمران، به آفرینش حضرت آدم(ع) از خاک اشاره دارد، نه همه انسان‌ها.

 

در بعضی از آیات از آفرينش انسان با «تراب» ((إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ)، (حج/ 5)، (غافر/67) و در برخی دیگر از واژه «طین» ياد شده است.

 

«طین» به معنی «خاک آميخته با آب، یا خاک مرطوب»‌ است.از آیه‌ (إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طينٍ لازِبٍ)؛ (صافات/ 11) «ما آن‌ها را از گل چسبنده آفریدیم» استفاده می‌شود که «طین» آميخته‌اي از آب و گل است که حالت چسبندگی دارد. اين واژه در قرآن 8 مرتبه و به صورت نکره درباره خلقت انسان آمده است که به معناي گل مخصوص است.

 

«تراب» به معنی خاک است که در معناي «مسکنة و خضوع» هم آمده است. ترب الرجل یعنی فقیر شد (از شدت فقر خاک نشین شد). قرآن 6 بار از تراب به صورت نکره، براي خلقت انسان استفاده كرده است. (مصطفوی، التحقیق؛ راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن‌ منظور، لسان‌العرب؛ قرشی، قاموس قرآن، ذیل ماده طین و تراب).

 

درباره آفرينش حضرت آدم(ع) از خاک، تمامی مسلمانان و ادیان مختلف و قائلان به ثبات انواع (رضایی، حسن رضا، جهان‌شناسی‌/85 ـ105) اتفاق نظر دارند، اما سخن در اين است که خلقت بشر بعد از آن حضرت چگونه بود؟

 

گرچه بعضی این گونه توجیه می‌کنند که آیات در بیان واسطه‌هاست، یعنی انسان‌ها با واسطه آدم از خاک آفریده شدند. (مصباح‌یزدی، محمد تقی، معارف قرآن/330)، اما مفسران دیگر با کمک دانش جدید دریافته‌اند که بنیان ساختمانی وجود انسان، از خاک است. تحقیقات نشان داده است که اگر جسم انسان به اصل خود برگردانده شود، شباهت زیادی به یک معدن کوچک خواهد داشت که از ترکیب حدود 22 عنصر تشکیل یافته است.

 

همان‌گونه که گفته شد، بعضی از مفسران آیات را در بيان واسطه‌ها می‌دانند، (مشکینی، تکامل در قرآن/55) ولی با نگاه بیولوژیک و زيست‌شناسانه، نقش عناصر خاک در ايجاد و بقای انسان انکارناپذير است، چنان‌که بدن انسان به صورت معدن کوچک تصورپذير است. عناصر موجود در خاک از راه مواد غذایی با منشأ نباتی یا حیوانی یا محلول در آبی که از منابع زیرزمینی یا جاری به دست می‌آید، به بدن انسان راه می‌یابد. (ر.ك: دكتر دياب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن/77 ـ 75؛ شیرازی، قرآن و طبيعت/53 ـ 52؛ كريمي يزدي، مرتضی، شگفتي‌هاي پزشكي در قرآن/19 ـ 16؛ رضایی، حسن رضا، شگفتی‌های پزشکی در قرآن، ص 30).

 

با وجود اختلاف نظر در خلقت انسان از خاک و رابطه خاک با انسان می‌توان آن را با توجه به نظر اکثر دانشمندان، شگفتی قرآن برشمرد.

 

2 . آفرینش انسان از آب

 

یکی از مطالب شگفت ‌انگیز قرآن این است که آفرينش موجودات زنده حتی انسان را از «آب» می‌داند. آب در بعضی از آیات به صورت مطلق آمده است مانند: (و جعلنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ)؛ (انبیاء/30؛ نور/45) «و هر چیز زنده‌ای را از آب پدید آوردیم» و در بعضی دیگر به آفرينش انسان از مطلق آب اشاره می‌کند، مانند: (وَهُوَ الَّذي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً)؛ (فرقان/ 54)؛ «و اوست کسی که از آب بشری آفرید و او را نسبی و دامادی قرار داد». در آیات دیگر به آب با ويژگي مخصوص اشاره شده است، مانند: (مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ)؛ (سجده/8؛ مرسلات/20) «از چکیده آب پست»، (خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ) (طارق/ 6)؛ «از آب جهنده».

 

در میان دانشمندان برای خلقت انسان از آب دو دیدگاه وجود دارد:

 

الف) منظور این است که آب بیشترین ماده تشکیل دهنده بدن انسان است، حتی حیات همه موجودات زنده ـ گیاهان و حیوانات ـ به آب بستگی دارد. آفرینش حضرت آدم(ع) نیز از «طین»؛ (مخلوطی از آب و گل) بود. (مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، 17/126).

 

بیان دیگر این نظریه این است که حدود  حجم بدن را آب تشکیل می‌دهد و کاهش سریع آن با حیات منافات دارد. در شرایط معمولی نیز کل مواد مورد نیاز بدن از طریق خون به سلول‌های بدن می‌رسد و حدود 60٪ حجم خون را پلاسما تشکیل می‌دهد که بيشتر از آب تشکیل شده است و در صورت بروز کم‌آبی،‌ حرکت گلبول‌هاي قرمز و مواد غذایی مختل می‌گردد. حتی اگر خون‌رساني به يك عضو قطع شود، باعث نابودي آن عضو و به اصطلاح مردمي «سکته» (Infarczion) مي‌شود، لذا وابستگی حیات کلّیه موجودات از جمله انسان به آب، قطعي است.

 

ب) مقصود این است که انسان از منی و نطفه آفريده شده است. شاهد اين ديدگاه آیات ذیل می باشد: (فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً)؛ (فرقان/ 54) «او را نسبی و دامادی قرار داد» و (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهينٍ)؛ (سجده/ 8).

 

«جعل» در آیات به معنی آفرینش و «نسل» به معنی فرزندان و نوه‌ها در تمام مراحل است و «سلاله» در اصل به معنی عصاره و فشرده خالص هر چیز است که منظور از آن در این آیه، نطفه آدمی است که در حقیقت عصاره کل وجود او می‌باشد. (مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، 17/126؛ ر.ک: بوکايی، مقایسه‌ای بین تورات، انجیل، قرآن و علم/ 25؛ رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/445 ـ 437).

 

نتیجه: آیاتی که آفرينش انسان‌ها را به صورت مطلق از آب می‌دانند، با دیدگاه اوّل مطابقت دارند و علم نیز انگشت صحت بر آن می‌گذارد و آیات گروه دوم گوياي اين هستند که آفرينش انسان از آب منی می‌باشد که در هر دو صورت جزء شگفتی‌های علمی قرآن شمرد می‌شود.

 

3. نطفه؛ منشاء پیدایش انسان

 

قرآن در تبیین مراحل آفرينش انسان، نطفه را یکی از عوامل خلقت می‌داند. شایسته است برای آشنایی بیشتر پیرامون این واژه به تفسیر و لغت مراجعه نموده و دستاورد آن را با علم تجربی مقایسه نمود.

 

نطفه از «نطف» به معنای چکیدن همراه با صاف شدن و کم کم بودن می‌باشد؛ (راغب اصفهانی، مفردات، ذیل ماده نطف) اما در اقرب الموارد آمده است: نطفه چه کم باشد چه زیاد، نطفه نامیده می‌شود. (اقرب‌الموارد، ذیل ماده نطف) در کتاب العین، علاوه بر بیان موارد فوق، نطفه را به قطره آب تشبیه کرده است: «تشبیهاً بقطرة الماء» و عرب برای شبی که در آن قطره قطره باران ببارد «لیلة نطوف» می‌گوید، اما جوهری قائل است: اگر جمع نطفه، نَطّاف باشد، به معنای آب صاف و اگر نُطَف باشد، به معنای ماء الرجل می‌آید. (به نقل از: ابن‌منظور، لسان‌العرب، ذیل ماده نطف) مرحوم طبرسی در این باره می‌نویسد: نطفه به معنای آب کم از مذکر یا مونث است و هر آب صاف را نطفه مي‌گویند. و‌ راجع به (نطفة امشاج) می‌نويسد: اصل نطفه به معنای آب کم است که گاهی به آب زیاد نیز اطلاق می‌شود. (طبرسي، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ذيل آیه 5 سوره حج).

 

اگر نطفه به معنای آب کم باشد، مقصود اين است که انسان از آب کم آفریده شده و اين گوياي اعجاز و قدرت الهی است. اگر به معنای آب صاف شده باشد، یعنی نطفه، چکیده و صاف شده وجود انسان است. مؤید این نظریه نکره بودن نطفه در 11 آیه از آیات قرآن است که نشان از صاف شده و چکیده بدن دارد.

 

با توجه به کتاب‌های لغت و کاربرد نطفه در روایات (نهج‌البلاغه، خ 59) و عرف مردم، به نظر مي‌رسد نطفه به معنای چکیده آب کم و عصاره وجود انسان مي‌باشد و شامل زن و مرد می‌باشد. در مواردی هم به آب زیاد اطلاق شده است و در اصطلاح نیز عبارت است از آنچه از مردان یا زنان برای لقاح و تشکیل جنین خارج می‌شود. (ر.ک: رضایی‌ اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/469).

 

نطفه ترکیبی از نطفه مرد (اسپرم)، با نطفه زن (اوول) است. اسپرم‌ها، کرمک‌هایی بسیار کوچک و ذره‌بینی‌اند که در هر مرتبه انزال 2 تا 500 میلیون اسپرم وجود دارد. (پاك‌نژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر،1/241؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسيرنمونه، 25/334) یافته‌های جنسی انسان شامل 48 عدد کروموزم می‌باشد که هرکدام از ذرات متعددی به نام ژن ترکیب یافته‌اند. این ژن‌ها نقش مهمی در ساختمان سلّول زنده دارند و بعضی از این ذرات بسیار ریز حاصل حالات و صفات پدر و مادر است. (شیرازی، گذشته و آینده جهان/ 57).

 

واژه نطفه با الف و لام یک مرتبه (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَة) (مؤمنون/14) و بدون الف و لام 11 مرتبه در قرآن آمده است. از این موارد بعضی به مطلق نطفه، (نحل/4؛ حج/5) اشاره دارند و به همین مضمون است: (غافر/67؛ کهف/37) برخی آیات هم به مخلوط نطفه زن و مرد ـ امشاج؛ آمیخته ـ دلالت دارند مثل: ( انسان/2).

 

و برخی دیگر هم به منی ـ نطفه‌ای که خارج می‌شود و در رحم می‌ریزد (نجم/46) اشاره دارند.

 

بيشتر صاحب‌نظران كنوني (سحابی، یدالله، خلقت‌‌ انسان/147؛ رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشي در اعجاز علمي‌ قرآن/ 481؛ زمانی، مصطفی، پيشگويي‌هاي علمي قرآن/ 117. طباطبایی، محمدحسین، الميزان، 20/209؛ پاک نژاد، رضا، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر،1/244) معتقدند: امشاج به معناي مخلوط شدن نطفه مرد و زن است و طبيعتاً به دليل اين آميختگي، صفات پدر و مادر، منتقل می‌شوند ـ كه به واسطه 48 عامل وراثت که هر عامل، انتقال دهنده بين ده هزار تا صد هزار نشانه و اطلاعات مخصوص، می‌‌باشند. این اطلاعات عبارت است از عناصر انسان كه متراكم است؛ آميختگي رنگ‌هاي نطفه و... است، چون همه آن‌ها در نطفه جمع شده است.

 

نتیجه: با توجه به معنای لغوی نطفه ـ عصاره و چکیده ـ و از طرف دیگر اثبات علمی این نکته که صفات پدر و مادر به صورت فشرده و عصاره از نطفه منتقل می‌شود، می‌توان برداشت اعجاز از آیات الهی کرد.

 

4. آفرینش انسان از منی

 

بعضی دیگر از آيات قرآن، منشاء آفرینش انسان را «منی» می دانند، مانند:

 

(وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنْثى‏ مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى)‏: (نجم، آيات 46ـ45؛ واقعه/ 59 ـ 58 و قیامت/37) «و هم اوست که دو نوع می‌آفریند: نر و ماده از نطفه‌ای چون فرو ریخته شود».

 

«منی» بر وزن «فلس» به معنی «تقدیر و اندازه‌گیری» است. «منی لک المانی؛ اندازه‌گیر برای تو اندازه‌گیری کرد». به مرگ «منیه» مي‌گویند، چون مقدر و اندازه‌گیری شده است. «تمنی» نیز به معنی آرزو کردنِ در ذهن است. به نطفه نيز منی می‌گویند، چون با قدرت خداوند اندازه‌گیری‌ شده است. (راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن فارس، مقاییس‌اللغة؛ قرشی، سید علی‌اکبر، قاموس قرآن، ذیل ماده «منی») در اصطلاح نيز به مایعی که از مردان هنگام آمیزش یا انزال خارج می‌شود، منی می‌گویند.

 

منی از جمله مواد آلی حیوانی و ازتی می‌باشد که مثل خون سریع فاسد مي‌شود؛ کانون جذب میکروب‌ها است؛ تغییر رنگ مي‌دهد و از عصاره هر بيست گرم خون، یک گرم منی تولید می‌گردد.

 

یک قطره منی حاوی 200 تا 300 میلیون اسپرماتوزئید است. گاهی به نطفه مرد کرمک گفته می‌شود. کرمک‌ها درازند و طول آن‌ها 10 تا 100 مو (هر مو یک میلیونم متر) می‌باشد. سر و گردن و دم بسیار متحرکي دارند که با آن در هر ثانیه 14تا 23 میکرون حرکت مي‌كنند. اسپرم‌ها فقط 300 تا 500 عدد به ناحیه باروری می‌رسند كه تنها یکی برای باروری مورد نیاز است. (ر.ک: لانگمن، توماس، رویان‌شناسی لانگمن، ترجمه دکتر بهادری و شکور/30؛ پاک‌نژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، 1/241؛ دیاب، عبدالحمید وقرقوز، طب در قرآن/81؛ گذشته و آینده جهان/ 56؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 22/241).

 

نتیجه: قرآن منشاء آفرینش انسان را آب، نطفه،‌ منی و‌ خاک می‌داند. از سويي می‌توان گفت یکی از مصداق‌هاي آب، نطفه و منی است. همان منی که با سه لفظ بیان شده است و هر کدام گوشه‌ای از اسرار علمی آفرينش انسان را به نمایش می گذارند و از اشارات علمی قرآن به حساب می‌آیند.

 

5. علقه، مرحله دیگر خلقت

 

واژه «علق» شش بار (علق/1-2؛ حج/5؛ مومنون/14؛ غافر/67 ؛ قيامت/38) در پنج آيه به صورت‌هاي مختلف به كار رفته است. همچنين سوره‌اي به نام علق  نازل شده است. به اتفاق بيشتر مفسران (ر.ك: مكارم‌‌ شيرازي، ناصر، تفسير نمونه،27/153) 5 آيه‌ اول سوره علق نخستين آياتي است كه در غار حرا بر پيامبر اسلام(ص) نازل شد.

 

«علق» جمع «عَلَقَه» و در اصل به معناي چيزي است كه به چيز بالاتر آويزان شود. كاربرد آن در خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به هر چيز مي‌چسبد، كرم سياه كه به عضو آدمي مي‌چسبد و خون را مي‌مكد و... مي‌باشد. (مصطفوی، حسن، التحقيق في كلمات قرآن‌كريم، اصفهاني، راغب، مفردات، ذيل ماده «علق»؛ ر.ك: قرشی، سید علی‌اکبر، قاموس قرآن، ذيل ماده «علق») پس مي‌توان گفت در مواردي كه علق به كار رفته «چسبندگي» و «آويزان بودن» لحاظ شده است.

 

«علق» همان خون بسته‌اي است كه از تركيب اسپرم مرد با اوول زن حاصل و به رحم زن داخل مي‌شود و خود را به آن آويزان مي‌كند. پس از پيوستن نطفه مرد به تخمك زن، تكثير سلّولي آغاز مي‌شود و به صورت يك توده‌ سلّولي كه به شكل توت است در مي‌آيد (در اصطلاح به آن مرولا Marula گويند) و در رحم لانه‌ مي‌گزيند، يعني سلول‌هاي تغذيه كننده به درون لايه مخاطي رحم نفوذ مي‌كنند و به آن آويزان (نه كاملاً چسبيده به رحم) مي‌شوند. قرآن اين مطلب را با واژة زيباي «علق» بيان كرده است. (دكتر دياب عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغي/86).

 

اگر واژه «علق» را به معناي خون بسته بپذيريم، مي‌توان تناسب آن را با موارد كاربردش اين‌گونه بيان كرد:

 

1. چسبنده بودن آن (مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه،27/156). (کرمی كه براي مكيدن خون به بدن مي‌چسبد)؛

 

2. آويزان شدن آن به جداره رحم؛

 

3. شباهت به زالو (زالو هر بار مي‌تواند به اندازه يك فنجان قهوه، خون انسان يا حيوان را بمكد) نطفه در رحم، زالو وار به رحم مي‌چسبد و از خون تغذيه مي‌كند. (نجفی، گودرز، مطالب شگفت‌انگيز قرآن/ 99) همچنين در وجه تشبيه به زالو گفته‌اند كه در مرحله ايجاد جنين، از هر دو ماده‌اي به نام «هپارين» ترشح مي‌شود تا اينكه خون در موضع منعقد نشود و تغذيه‌پذير باشد. (دكتر پاك‌نژاد، اولين پيامبر آخرين دانشگاه، 11/110) دیگر آن که شكل علقه مانند زالو است و اين حالت در چهار هفته اول ادامه دارد. (اسماعيل پاشا، دكتر عبدالعزيز، اسلام و طب جديد يا معجزات علمي قرآن، ترجمة سيد غلامرضا سعيدي/ 182)خلاصه آنکه با توجه به ديدگاه دانشمندان، مفسران و اهل لغت، «علق» به معناي «خون بسته»[1] آويزان به رحم است، بويژه آنكه اين مرحله از آفرينش انسان را در علم جنين‌شناسي جديد، واسطه‌ بين نطفه و مضغه (گوشت شدن) مي‌شمارند، يعني اين خون بسته حدود 24 ساعت به جدار رحم آويزان مي‌ماند و از خون آن تغذيه مي‌كند. [2]

 

نتیجه: با توجه به محدودیت علم پزشكي در 14 قرن پيش، مسأله‌ مذكور را مي‌توان از اعجاز  علمي قرآن دانست كه بعد از 14 قرن كشف شده است.

 

6. مضغه مرحله بعدی خلقت

 

قرآن کریم در مراحل آفرينش انسان پس از نطفه و علقه، مرحله‌ «مضغه» را مطرح می‌سازد. از مضغه سه بار در قرآن ياد شده است.

 

خداوند در سوره حج می‌فرماید: (ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَيِّنَ لَكُم)‏؛ «سپس از [خون بسته‏] آويزان، سپس از (چيزى شبيه) گوشت جويده شده، شكل يافته (= متمايز) و شكل نيافته (= غير متمايز آفريديم؛) تا براى شما روشن سازيم (كه خدا بر انجام رستاخيز تواناست)». (مؤمنون/14؛ حج/5)

 

واژه‌ «مضغه» در لغت به معنای غذا و یا گوشت جویده شده است، به عبارت دیگر به قطعه‌ای از گوشت گفته مي‌شود که گويا جویده شده است. (مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، 11/124).

 

جنین انسان از هنگام لقاح تخمک و کرمک تا لحظه جايگزيني در رحم 6 روز در راه است، سپس در رحم تا چهارده روز به صورت آویزک (علق) به رشد خود ادامه می‌دهد و از هفته سوم بارداری با چشم غیرمسلح به صورت گوشت جویده شده ديده مي‌شود. گذراندن دوره تمایز لایه‌های زاینده (مضغه) تا ماه سوم بارداری ادامه مي‌يابد، (رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/498، به‌نقل از: لانگمن، رویان‌شناسی پزشکی/38)، اما این «مضغه» همیشه یک حالت ندارد و مراحل و حالات گوناگونی را طي مي‌كند. قرآن از اين تحول با عنوان «مخلقه و غیرمخلقه» ياد مي‌كند، البته مفسران دیدگاه‌های مختلفی درباره این دو تعبیر دارند، از جمله:

 

1. جنین کامل‌ یا ناقص‌الخلقه باشد. (مکارم‌ شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 14/24)؛

 

2. مقصود از مخلقه، مرحله تصویر جنین است. (مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن/338؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، 14/344)؛

 

3. مخلقه، همان مضغه شکل یافته و متمایز است. (ر.ک: دکتر دیاب، عبد الحمید و قرقوز، طب در قرآن/ 87) و ... .

 

تعبیر بسیار زیبا و شگفت‌انگیز قرآن (مضغه، مخلقه و غیرمخلقه، حج‌/ 5) با یافته‌های پزشکی جدید هماهنگ است و جنین را در این دوره (هفته سوم به بعد) به صورت گوشت کوبیده معرفي می‌کند و اشاره‌ای لطیف به تمایز لایه‌های سه گانه: (اکتودرم = لایه خارجی؛ مزودرم = لایه میانی؛ آندودرم = لایه داخلی) دارد. تعبیر قرآنیِ مخلقه ـ که به معنای ایجاد چیزی با کیفیتی خاص و خصوصیاتی معین است ـ خود نوعي رازگویی و اعجاز علمی است.

 

نتیجه: از مجموع نظرات استفاده می‌شود که «مخلقه و غیرمخلقه» صفت «مضغه» است، به این معنی كه در برخی از اقسام مضغه، مقدرات و کیفیت خصوصیات کامل است و در اقسام دیگر کامل نیست. (ر.ک: رضایی اصفهانی،  پژوهشی در اعجاز علمی قرآن/ 500) و این خود یکی از شگفتی‌های قرآن به شمار می‌آید.

 

7. مرحله تشکیل استخوان و گوشت

 

قرآن بعد از بیان مرحله «مضغه= گوشت جویده» به مرحله دیگری اشاره مي‌كند و مي‌فرمايد:

 

(فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً)؛ «و گوشت جويده شده را به صورت استخوان‏هايى آفريديم و بر استخوان‏ها گوشتى پوشانديم». (مؤمنون/14)

 

برای آشنايي بهتر با مرحله استخوان‌بندی جنین، لازم است مرحله پوشاندن گوشت نیز توضيح داده شود.

 

آیه بالا بیانگر آن است که نخست استخوان تشکیل مي‌شود، بعد گوشت روی آن قرار مي‌گيرد.

 

در سومین هفته رشد جنین، لایه های سه گانه اکتودرم، مزودرم و اندودرم تشکیل می‌شود. از لایه اکتودرم، اعضا و ساختمان‌هايی که در ارتباط با دنیای خارج باقی می‌مانند، ایجاد می‌گردد، مانند: دستگاه عصبی، پوشش حس، گوش، بینی، چشم و... .

 

از لایه مزودرمی اعضای سکتروم (غضروف و استخوان)، دستگاه ادراری و تناسلی و... به وجود می‌آید.

 

از لایه اندودرمی هم، دستگاه معدی، روده‌ای، تنفسی، مثانه و... ساخته می‌شود.

 

با توجه به این مطالب، غضروف و استخوان‌ها از لایه‌ میانی ـ مزودرم ـ تشکیل می‌شود که به وسیله دو لایه دیگر ـ اکتودرم و اندودرم ـ پوشیده شده‌اند که از آن دو لایه اکثر گوشتی بدن مثل پوست، غدد و... ساخته می‌شود. هم چنین ساخته شدن سلول‌هایی که باعث پیدایش غضروف و استخوان می‌شود از هفته چهارم بارداری شروع می‌‌شود،‌ اما سلول‌های ماهیچه‌ای پس از آن ساخته می‌شود. (ر.ک: لانگمن، توماس، رویان‌شناسی پزشکی، ترجمه دکتر بهادری و شکور/ 57).

 

گفته شد که لایه میانی مزودرم غضروف ها و استخوان‌ها را تشکیل می‌دهد، پس بهتر است با غضروف و استخوان‌سازی آن آشنا شویم.

 

«غضروف» نوعی بافت همبند است که به علت ويژگي ارتجاعی فشار زیادی را مي‌تواند تحمل کند و از بافت‌های نرم بدن نيز پشتیبانی به عمل آورد.

 

هر غضروف ماده‌ای بنیادی دارد که در ساختمان آن مقدار زیادی (حدود 70 درصد) آب به کار رفته است. این ماده بنیادی می‌تواند در آب جوش حل شود و ماده‌ای به نام ژله غضروف یا کندرین (chondrin) را به وجود آورد.‌ رنگ غضروف سفید مایل به رنگ آب است، البته در افراد مسنّ به علت تغییرهاي متابولیک، می‌تواند به رنگ زرد باشد.

 

غضروف اولین مرحله ساخته شدن استخوان است. غضروف بافتی مشتق از مزانشیم است که برای اولین بار در اواخر هفته چهارم زندگی جنین ظاهر می‌شود و در قسمت‌هایی که می‌خواهد استخوان تشکیل دهد، ابتدا باید قالبی از غضروف به وجود آید تا بعداً به استخوان تبدیل شود، بنابراین استخوان‌سازی به دو صورت انجام می‌پذیرد:

 

1. استخوان‌سازی داخل غشایی؛ 2. استخوان‌سازی داخل غضروفی.

 

استخوانی که به گونه ابتدایی در بدن جنین تشکیل می‌شود، به طور موقت و به تمامي از نوع نابالغ یا اولیه است. بافت استخوانی جنین پس از تولد به تدریج از بین مي‌رود و به جای آن استخوان بالغ یا ثانویه تشکیل می‌گردد.

 

نکته جالب در بافت استخوانی این است که این بافت از ابتدای تشکیل تا پایان عمر دو فعالیت متضاد دارد: استخوان‌سازی و تخریب استخوان (ر.ک: کریمی یزدی، حسن، شگفتی پزشکی در قرآن کریم/47 ـ 41).

 

در نتیجه با توجه به مطالب علمی می‌توان گفت که: سلول‌های غضروفی و استخوانی از لایه میانی جنین (مزودرم) زودتر از سلول‌های ماهیچه‌ای و پوستی پدید می‌آیند. پس سلول‌های استخوانی و غضروفی با دو لایه‌ دیگر جنین (اکتودرم و اندردرم) پوشیده مي‌شوند و سلول‌های ماهیچه‌ای و پوستی روی آن‌ها را مانند لباس می‌پوشانند. (ر.ک: رضایی اصفهانی، پژوهشی‌ در اعجاز علمی قرآن،2/513 ـ 506؛ شریف، عدنان، من علم طب‌القرآن/59؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 14/212؛ دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن/89) این یافته‌های علمی با مطالب قرآنی هماهنگ است و نشان از شگفتی علمی قرآن دارد.

 

ب. اعضای بدن انسان در قرآن

 

1. گوش و چشم

 

حس شنوایی و بینایی، دو رکن اساسی معرفت و تفکر است. سخن گفتن بر مبنای شنیدن و تصور اشیاء بر اساس مشاهده است، لذا گوش و چشم اهمیت ویژه‌ای براي بدن دارند.

 

قرآن کریم نوزده مرتبه به مسأله شنیدن و دیدن اشاره دارد. در بعضی از این آیات، پس از مراحل اولیه نطفه، به سمع و بصر اشاره مي‌كند: (إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً)؛ «در حقيقت، ما انسان را از آب اندك سيّال مخلوط آفريديم، در حالى كه او را مى‏آزماييم و او را شنوا و بينا قرار داديم». (انسان/2) در بعضی از آیات اين دو را پس از مرحله دمیدن روح (سجده/ 9) و در سوره نحل آیه 78، بعد از تولد بیان مي‌كند. گاهي هم شنيدن و ديدن را به صورت مطلق مي‌آورد، مانند: (احقاف/26 و مؤمنون/78)

 

قرآن از میان تمام حواس به گوش، چشم و فؤادِ به معنای خرد و عقل ـ که البته از موضوع بحث ما خارج مي‌باشد ـ تکیه دارد، چون گوش و چشم مهم‌ترین حس ظاهری انسان است که رابطه نیرومندی میان او و جهان خارج برقرار می‌سازد. گوش صداها را درک می‌کند و تعلیم و تربیت به وسیله آن انجام می‌گیرد. چشم وسیله دیدن جهان خارج و صحنه‌های مختلف عالم است و نیروی خرد مهم‌ترین حس باطنی است و اگر از آدمی گرفته شود، ارزش او تا حد یک مشت سنگ و خاک سقوط می‌کند. (ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 17/129ـ 128).

 

پیدایش اولیه چشم و گوش

 

به اعتقاد دانشمندان رویان‌شناسی، نخستین نشانه رشد گوش را می‌توان در یک رویان تقریباً بيست و دو روزه به صورت ضخیم‌شدن اکتودرم سطحی در هر طرف رومبانسفال پیدا کرد و در هفته چهارم گوش داخلی از اکتودرم سطحی جدا می‌گردد. (لانگمن، توماس، رویان‌شناسی/382 ـ 393).

 

در رویان بيست و دو روزه، چشم در حال رشد به صورت یک زوج ناودان کم عمق در هر طرف فرورفتگی مغز قدامی ظاهر می‌شود. در انتهای هفته چهارم رشد، به صورت یک‌جفت حباب‌های بینايی در هر طرف مغز قدامی رشد می‌کند. (لانگمن، توماس، رویان‌شناسی/ 404).

 

حس شنوایی در جنین پيش از بینایی فعال می‌شود. اکنون ثابت شده است که جنین پيش از بینایی حس شنوایی دارد. دانشمندان با ارسال فرکانس‌های صوتی به سوي یک زن باردار که آخرین روزهای بارداری را می‌گذراند، مشاهده کردند که جنین با انجام حرکاتی به این اصوات پاسخ می‌دهد. در صورتی که قبل از تولد، توان دیدن را ندارد و نخستین صدايي که گوش‌هايش را نوازش می‌دهد، صدای قلب مادر است. (دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن/9 ـ 57) شاید يك دلیل تقدم واژه «سمع= شنیدن» بر «بصر= دیدن» در قرآن این است که:

 

1) حسّ شنوایی در جنین قبل از بینایی فعال می‌شود؛

 

2) فراگیری تکلم در درجه اوّل از راه شنوایی انجام می‌پذیرد؛

 

3) چشم تنها وظیفه بینايی را به عهده دارد، (نوزاد بعد از 15 روز از تولد تاریکی و روشنايی را تشخیص می‌دهد) اما گوش علاوه بر آنکه مسئول شنوایی است، بايد تعادل را نیز حفظ كند. (دیاب، عبد الحمید وقرقوز، طب در قرآن/58 ـ 57؛ ر.ک: رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن،1/537 ـ 529).

 

نکته جالب اين‌كه واژه سمع در قرآن مفرد، ولی واژه «ابصار» جمع آمده است، يعني در آن واحد گوش انسان یک شنوایی دارد ولی چشم می‌تواند در يك لحظه چند چیز را ببیند.

 

رابطه غم و کوری

 

قرآن هنگام داستان فراق حضرت یعقوب(ع) از یوسف(ع) اشاره می‌کند که از شدت ناراحتي و گريه، بينايي‌اش را از دست داد: (وَتَوَلَّى‏ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَى‏ عَلَى‏ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيم)؛ (یوسف/ 84) «و (يعقوب) از آن (فرزند)ان روى برتافت و گفت: «اى دريغا بر يوسف!» و دو چشم او از اندوه سفيد شد؛ و [لى] وى خشم شديد (خود) را فرو برد».

 

سفید شدن چشم به معنای سفید شدن سیاهی چشم و کوری و نابودي حس بينايي است، هر چند این کلمه گاه به کاهش توان بینایی نیز می‌آید، اما از آیه 93 همین سوره ـ پیراهن مرا ببرید و به روی صورت پدرم بیندازید، بینا می‌شود ـ معلوم می‌شود سفیدی چشم به معنای کوری است. (علامه طباطبایی، محمد حسین، الميزان في تفسير القرآن،11/363).

 

سفیدی مردمک چشم بيشتر به معنی کبودی (Glucome) به کار می‌رود، زیرا قرنيه طبیعی، شفاف و بی‌رنگ است و هنگام کبودی، در بعضی مراحل بزرگ مي‌شود و به رنگ تیره متمایل به سفید درمی‌آید. عرب‌ها به کسی که دچار این بیماری باشد می‌گویند: «ان فی عینه بیاضاً؛ چشمش سفیدی (لک) دارد». از نظر علمی ثابت شده است که سفیدی مردمک چشم در اثر ایجاد تغییراتی در رگ‌های خونی چشم، به دلایل مختلف از جمله ناراحتی‌های روانی و عصبی، به وجود می‌آید. فشار خون بر اثر غم و اندوه بالا می‌رود و سبب سفیدی و کوری چشم می‌شود. (دیاب عبد الحمید و قرقوز، طب در قرآن/ 63).

 

این اشاره‌های قرآنی به گوش و چشم از شگفتی‌ها و اعجاز علمی آيات پرده بر می‌دارد که می‌‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

 

الف) 17 مرتبه واژه «سمع» بر «بصر» مقدم شده است و رویان‌شناسان معتقدند دستگاه شنوایی جنین زودتر از بینايی او شکل می‌گیرد؛

 

ب) مفرد بودن «سمع» و جمع بودن «ابصار» به این معناست که در زمان واحد، حس شنوایی یک صدا را می‌شنود ولی حس بینایی چند شيء را می‌تواند مشاهده کند؛

 

ج) قرآن در بیان داستان حضرت یوسف(ع) ناراحتی و گریه را با سفیدی چشم و کوری در ارتباط می‌داند و اين با یافته‌های چشم پزشکی مطابقت دارد.

 

2.  پوست و احساس درد

 

پوست از هفته سوم تشكيل جنین، شروع به شكل‌گيري مي‌كند و در هفته بيست و ششم کامل می‌گردد. (زمانیان، کلیات پزشکی/85) خداوند در چند آیه این گونه به پوست انسان اشاره[3] می‌فرماید: (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَاراً كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً  غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزاً حَكِيماً)؛ (نساء/ 56) «به راستى كسانى كه به آيات ما كفر ورزيدند، آنان را در آينده به آتشى وارد مى‏كنيم (و مى‏سوزانيم) كه هر گاه پوست‏هايشان (در آن) بريان گردد (و بسوزد)، پوست‏هايى غير از آنها بر جايش نهيم، تا عذاب (الهى) را بچشند؛ به درستى كه خدا، شكست‏ناپذير فرزانه است».

 

آیه، سوزناک بودن عذاب جهنم را ترسیم مي‌كند و احساس درد سوختگی را به پوست نسبت می‌دهد و می‌فرماید: «در‌ جهنم پوست بدنشان را می‌سوزانیم».[4] اين سوال مطرح است كه چه‌ رابطه‌ای بین پوست بدن و سوختگی وجود دارد و چرا خداوند نفرمود گوشت بدن را می‌سوزانیم.

 

براي رسيدن به پاسخ دقيق لازم است، مشخصات ساختمان و کاربردهای پوست را بشناسيم تا با رابطه آن دو بهتر آشنا شويم.

 

2. پوست

 

حس لامسه یکی از حواس پنج‌گانه[5] است. محل اين حس، پوست بدن می‌باشد و گستره پوست بدن به 6/1 متر مي‌رسد که از سه قشر تشکیل شده است: قشر سطحی پوست: قشر چرمی؛ قشر زیر جلدی و نسج چربی آن (ر.ك: يزدي، مرتضی، دانستني‌هاي پزشكي/109-110؛ زمانیان، كليات‌پزشكي/89ـ 85).

 

احساس درد سوختگی

 

حس گرما و سرما هر کدام به وسیله رشته‌های عصبی جداگانه به مراکز مربوطه منتقل می‌شوند. در قشر سطحی و عمیق پوست، سلول‌های مخصوص درک سرما (نقاط سرما) و سلول‌های درک گرما (نقاط گرما) وجود دارند. اعضای درونی، چنین سلول‌هايی ندارند، لذا سرما و گرما را حس نمی‌کنند.

 

انشعابات اعصاب حس درد به قشر سطحی پوست ختم می‌شود. نوک انشعابات را نقاط درد می‌نامند. یک سانتی‌متر مربع پوست، 50 تا 200 نقطه درد دارد که حس درد را با مواد شیمیایی منتقل می‌کند. حرارت شدید موجب مرگ سلول‌ها می‌شود و مرگ آن‌ها باعث ترشح ماده‌ای مخصوص می‌گردد و منتهی‌الیه انشعابات عصبی ـ حسی درد را تحریک می‌کند. (یزدی، مرتضی، دانستنی‌های پزشکی/173 ـ 172).

 

زخم‌های سوختگی بسیار دردناک است و بازسازي بافت‌هاي سوخته زماني طولاني مي‌طلبد. سوختگی به چند درجه (قرمزی، تاول، مرگ همه قشرهای پوست و مرگ پوست و نسوج عمیق‌تر و تبدیل به زغال) تقسیم مي‌شود. اگر بیش از یک دوم تا یک سوم سطح بدن بسوزد، مرگ حتمی است، چون آلبومین پوست مي‌سوزد و تجزیه مي‌شود، مواد سمی و زیان‌آوری تولید می‌گردد که جذب بدن شده و آن را مسموم می‌سازد. (یزدی، مرتضی، دانستنی‌های پزشکی/ 367 و 399).

 

پوست عضوی پوشیده از بافت‌های عصبی است که اطلاعات حسی را به وسیله پایانه‌های آزاد عصبی به مغز می‌فرستد، لذا اوج احساس درد، سرما و گرما در پوست می‌باشد، نه گوشت و استخوان، مثلاً هنگام تزریق آمپول در ابتدا احساس درد را درک می‌كنيم و هر چه سوزن به داخل گوشت رانده شود، درد کمتری را حس می‌کنیم، بدین ترتیب مشاهده می‌کنیم که قرآن در 14 قرن گذشته، پوست را مهم‌ترین عضو ناقل درد معرفی مي‌كند و سوختگی را مهم‌ترین تحريک کننده اعصاب گرماگیر بدن ـ که در پوست قرار دارد ـ مي‌داند. با توجه به عدم آگاهی مردم در آن زمان و در قرن‌هاي بعد به این مسأله علمی، می‌توان آن را از معجزات علمی قرآن نامید.

 

تنفس پوستی

 

پوست وظايف مهمي دارد، مانند: دخالت در تنظیم درجه حرارت بدن و تنفس پوستی؛جذب اکسیژن1% تا 9/1 و 7/2% دفع CO2 و ترشح مواد سمی خورده شده از راه غدد عرق[6] ؛ خواص بیوشیمیایی؛ سنتز ویتامین D در اثر نور خورشید و... كه همه آنها در فضای باز پوستی و زمانی است که اکسیژن به صورت آزاد جذب شود. (زمانیان، کلیات پزشکی/85).

 

نکته جالب اين كه خداوند در باره داستان اصحاب کهف و خواب بسیار طولانی آنان می‌فرماید: (وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ)؛ (کهف/ 18) «و آنان را به سمت راست و سمت چپ مى‏گردانديم».

 

امروزه یکی از مشکلات پزشکان در بیمارستان‌ها، زخم بسترهای ناشی از بي‌تحرکي برخی از بیماران شکستگی‌های لگن، ستون فقرات، فلج و بیهوشی طولانی مدت و... است. آن‌ها برای مدت طولانی در یک‌جا ثابت می‌مانند که این کار سبب مرگ سلول‌های پوستی می‌شود که لازم است برای جلو گیری از این کار هر چند ساعت يك بار این بیماران را به راست یا چپ برگردانند تا تنفس پوستی و جذب اکسیژن و حیات سلول‌ها تجدید شود. (دیاب عبدالحمید وقرقوز، طب در قرآن/62؛ برای آگاهی بیشتر ر.ك: وینگیت، پیتر، کتابهای دانش‌نامه‌پزشکی/599؛ حاجبی، محمدحسین، پزشکان خودتان باشید/341؛ لانگمن، توماس، رویان پزشکی لانگمن/405).

 

شاید یکی از حکمت‌های گرداندن اصحاب کهف به چپ و راست همین باشد، هرچند خواب طولانی آن‌ها از معجزات خدا و برخاسته از قدرت فرابشري است.

 

3. نیاز انسان به اکسیژن

 

یکی از مسائلی را که قرآن در قالب تشبیه آن را بيان كرده است «نبود اکسیژن در آسمان» است. خداوند در ضمن تشبیهی حال افراد گمراه را این گونه بیان می‌کند (فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَدُ فِي السَّماءِ)؛ (انعام/ 125) «و هر كس را كه خدا بخواهد راهنماييش كند، سينه‏اش را براى (پذيرش) اسلام مى‏گشايد و هركس را كه بخواهد (بخاطر اعمالش) در گمراهى‏اش وا نهد، سينه‏اش را تنگِ‌تنگ مى‏كند، گويا مى‏خواهد در آسمان بالا برود... ».

 

واژه «صدر» به معنی «سینه» و «شرح» به معنی «گشاده ساختن» و «حرج» به معنای «تنگی فوق العاده و محدودیت شدید» است.

 

در آیه فوق تشبیه لطیفی به کار رفته است. اين سوال مطرح است كه چرا خدا تنگی سینه را به کسی که به سوي آسمان می‌رود، تشبیه کرد؟ و آسمان چه ویژگی‌ای دارد که به تنگی سینه و نفس می‌انجامد؟

 

نیاز بدن به اکسیژن

 

بافت‌های زنده بدن برای تداوم حیات به یک منبع انرژی نیاز دارند و آن محصول سوخت قند و نشاسته (چربی یا پروتئین) یعنی آمیخته شدن سوخت با اکسیژن است. این نیاز به گونه‌ای است که انسان در شبانه‌روز 11 متر مکعب یعنی14 کیلوگرم هوا لازم دارد. ( مکارم شیرازی، ناصر، در جستجوی خدا/87).

 

سوختن چربی در آتش و در بدن گرما تولید می‌کند. هر فرد عادی در حال استراحت کامل به حدود يكصد و دو کالری در دقیقه نیازمند است و برای تولید آن باید دويست و پنجاه سی سی اکسیژن به کار ببرد. انسان در حال استراحت حدود 75/3 لیتر هوا را در دقیقه با عمل دم به درون ریه ها می‌برد. این مقدار هوا حاوی هفتصد و پنجاه سی‌سی اکسیژن است که 3/1 آن برای تولید کالری به کار می‌رود. اين نياز در حین تنفس عمیق و سریع به حدود پانزده برابر افزايش مي‌يابد.

 

هوایی که به ریه‌ها داخل می‌شود 78% ازت، 21% اکسیژن و مقدار ناچیزی (03/0) گاز کربنیک دارد که به وسیله موهای دهلیز بینی و مژک‌های سلول‌های سطحی مخاط مجاری تنفسی تصفیه می‌شود. (ر.ک: یزدی، مرتضی، دانستنی‌های پزشکی/159ـ 156).

 

فرو بردن نفس به وسیله انقباض عضلات تنفسی است. اين عضله‌ها قفسه سینه را گشاد می‌کنند. بیرون دادن نفس نيز نتیجه برگشت این عضلات به حال استراحت و تنگ‌شدن قفسه سینه می‌باشد. تعداد تنفس براساس جثه حیوان است، مثلاً موش در هر دقیقه 150 مرتبه، نوزاد 40 مرتبه و انسان بالغ 16 مرتبه نفس می‌کشد. (یزدی، مرتضی، دانستنی‌های پزشکی/159ـ 156).

 

کمبود اکسیژن در ارتفاعات

 

اکسیژن، 21% هوای سطح زمین را تشکیل می‌دهد. هوا در ارتفاع 67 مایلی از اکسیژن خالی است و انسان در ارتفاع 4 هزار متری به تنگی نفس، سستي، سر درد و تهوع دچار می‌شود. در ارتفاع 6 هزار متری و بالاتر به واسطه کمبود اکسیژن و نرسیدن مقدار لازم اکسیژن به سلول‌های مغز، از هوش می‌رود (یزدی، مرتضی، دانستنی‌های پزشکی/365) و می‌میرد.

 

«تورشیلی» اولین کسی بود که فشار جو را کشف کرد. وی میزان این فشار را معادل فشار عمود هوای دور کره زمین بر یک سانتی مترمربع از آن تخمین زد که معادل فشار عمودی از جیوه به طول 76 سانتی‌متر است. هرچه از سطح زمین بالاتر رویم، از میزان این فشار کاسته می‌شود و باعث ایجاد اختلال در رسیدن هوا از راه ریه‌ها به خون می‌گردد. از طرفی کاهش فشار هوا باعث انبساط گازهای موجود در معده و امعاء مي‌شود و در پي آن دیافراگم به طرف بالا می‌رود و موجب ایجاد نارسایی در کار انبساط ریه‌ها و تنفس می‌گردد. (ر.ک: دکتر دیاب عبدالحمید و قرقوز، به طب درقرآن/19ـ 18).

 

نتيجه: نبود اکسیژن در آسمان در قرون اخیر کشف شد، اما قرآن چهارده قرن پيش در قالب تشبیه به آن اشاره كرده است و اين از معجزات  قرآن است

 

4. رابطه تولید مثل و استخوان

 

قرآن از زبان حضرت زکریا این گونه می‌فرماید: (قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً)؛ (مریم/4ـ5) «گفت: «پروردگارا! به‏راستى من استخوانم سست گرديده و از جهت پيرى، (موى) سر شعله‏ور شده (و سفيد گشته است.) و پروردگارا! (من) به سبب خواندن تو در (زحمت و) بدبختى نبوده‏ام. و در حقيقت، من بعد از خودم از بستگانم ترسانم در حالى كه زنم نازاست؛ پس از جانب خود سرپرستىِ (فرزندى) را به من ببخش».

 

خداوند به او بشارت پسری به نام یحیی را داد. زکریا(ع) پرسيد: پروردگارا! چگونه من صاحب فرزند خواهم شد،‌ با اينكه همسرم نازاست و خودم نیز از شدت پیری از كار افتاده‌ام!» (مریم/ 8)

 

واژه «وهن»، به معنی ضعف و كاهش نیرو است. زکریا ضعف خود را به استخوان هایش نسبت داد، چون پایه هستی آدمی، استخوان است و انسان در تمام حرکت‌ها و سکون‌هایش به آن تكيه دارد. (علامه طباطبایی، محمد حسین، المیزان، 14/9) علاوه بر آن، در زمان پیری فعالیت بخش تخریبی استخوان بيشتر و قدرت خون‌سازی آن كم مي‌شود و در نتیجه تولید مثل که استخوان دخالت مستقیم در آن دارد، كاهش مي‌يابد، لذا در سنین پیری پوکی استخوان افزایش می‌یابد. اين عارضه در زنان یائسه به علت نبود هورمون‌های جنسی بیش‌تر است. (مجله دانشمند، س43، ش 506، ص61).

 

بنابراین آیه فوق را می‌توان یکی از معجزات  علمی قرآن نامید، زيرا قرن‌ها قبل، ارتباط استخوان و تولید مثل را بیان کرده است.

 

جمع‌بندی: قرآن به مسئله آناتومی و فیزیولوژی بدن اشاره کرده اما نه به عنوان هدف اصلی. اشارات قرآن به مسائل طبی نشان از آن دارد که مخاطبان عصر نزول اطلاع چندانی از آن نداشتند، تا جایی که سال‌ها و حتی قرن‌ها بعد اسرار آن آشکار شده است و اعجاز بودن آن را اثبات می‌کند.

 


پيوست‌ها

 

[1] لازم به ذكر است كه احتمالات ديگري درباره «علق» وجود دارد از جمله: بعضي‌ علق را به معناي نطفه مرد (اسپرماتوزئيد) معنا كرده‌اند (مطالب شگفت‌انگيز قرآن/ 99). بعضي ديگر به معناي موجود صاحب علاقه ـ اشاره به روح اجتماعي انسان ـ تفسير كرده‌اند و عده‌اي هم اشاره داشته‌اند به گل حضرت آدم(ع) كه حالت چسبندگي دارد. (ر.ك: دكتر رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن/ 487 ـ 481)

 

[2] حضرت آيت‌الله معرفت بعد از پذيرفتن اين نظريه كه «علق خون بسته است»، مي‌گويد: علقه در روز هفتم به جداره رحم مي‌چسبد (التمهيد، 6/82).

 

[3] در سوره زمر آیه 23 به لرزش پوست به واسطه ترس، در سوره حج آیه 20 به سوزاندن پوست و ذوب کردن بدن و در سوره فصلت آیه 20 الی 22 به پوست به عنوان یکی از شاهدان روز قیامت اشاره شده است.

 

[4] واژه «جلد» به معنی پوست بدن است، اعم از آنکه پوست انسان باشد یا حیوان. در قرآن تازیانه را «جلد» می‌گویند، چون تازیانه به پوست بدن انسان برخورد مي‌كند و بدن احساس درد می‌نمايد، مانند سوره نور، آیه 2 که می‌فرماید: (الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ)؛ «زن زناكار و مرد زناكار، هر يك از آن دو را صد ضربه تازيانه بزنيد». (قاموس قرآن، سید علی‌اکبر قرشی، ذیل ماده «جلد»).

 

[5] حواس پنج‌‌گانه عبارتند از: حس لامسه، شامه‌(بویایی)، ذائقه (چشیدنی)، سامعه و حس تعادل (شنیدنی)، حس باصره (دیدنی)

 

[6] زیر بشره پوست 5 تا 15 میلیون غده عرق وجود دارد که به وسیله تبخیر و تعريق، حرارت اضافه بدن را دفع می‌کند.


منابع

 

  1. قرآن کریم.
  2. نهج البلاغه، امام علی(ع)،  ترجمه محمد دشتی ، انتشارات مشهور، قم ،1379، چاپ اول.
  3. آلدومیدی، علوم اسلامی و نقش آن در تحولات علمی جهان، ترجمه محمد رضا شجاعی، رضوی و علوی، مشهد، انتشارات قدس رضوی، 1371.
  4. ابن سينا، قانون حلب، ترجمه عبدالرحمن شرفكندي، تهران، سروش، 1370، چاپ اول.
  5. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارالفکر،1990م، چاپ اول.
  6. احمدی، مهدی، قرآن در قرآن، قم، اشراق، 1374 ﻫ.ش، چاپ اول.
  7. ادوارد براون، طب اسلامی، ترجمه مسعود رجب نیا، بنگاه و نشر کتاب، تهران، 1337، چاپ اول.
  8. ادیب، محمد حسین، کتاب پزشکی قانونی، تهران، شرکت سهامی چهر، بی تا، چ چهارم.
  9. اسماعیل پاشا، عبدالعزیز، اسلام و طب جدید، ترجمه غلامرضا سعیدی، انتشارات برهان، بی تا.

10.  اعرابی، بیژن، آن سوی اغماء، نشرفارس، تهران، 1372، چاپ اول.

11.  امینی، ابراهیم، وحی در ادیان آسمانی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم.

12.  اهتمام، احمد، فلسفه احکام، اصفهان، اسلام، 1344 ش.

13.  بسام دفضع، الکون و الانسان بین اسلام و القرآن، مطبعة الشام، بی تا، بی جا.

14.  بوکائی، موریس، مقایسه ای بین تورات انجیل و قرآن و علم، ترجمه ذبیح الله دبیر، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1365.

15.  بی آزار شیرازی، عبدالکریم، طب روحانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374، چاپ دوم.

16.  ــــــــــــــــــــــــ ، قرآن و طبیعت، بی جا، بی تا، چاپ دوم.

17.  ــــــــــــــــــــــــ ، گذشته و آینده، قم، انتشارات طباطبایی، 1349 ش، چاپ دوم.

18.  بیضوضی، عباس، کلیات پزشکی، همدان، دانشگاه علوم پزشکی، 1377، چاپ اول.

19.  پاکنژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، تهران، مکتب اسلامیه و بنیاد فرهنگی شهید، 1363، چاپ اول.

20.  پیتر وینگیت، دانش نامه پزشکی، ترجمه معزی متین، تهران، نشر مرکز، 1373.

21.  تقی‌زاده، سید حسن، تاریخ علوم در اسلام، تهران، فردوسی، 1379.

22.  توماس لانگمن، رویان شناسی، ترجمه دکتر بهادری و شکور، شرکت سهامی چهر، 1370، چاپ ششم.

23.  حاجبی، محمد حسین، پزشکان خودتان باشید، تهران، نشر ثالث، 1378،چ اول.

24.  حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تهران، تصحیح ربانی شیرازی، فرهنگ اسلامی، 1374، چاپ هفتم.

25.  الحویزی، عبدالعلی العروسی، نورالثقلین، قم، المطبعة العلمیه، 1383 ق.

26.  دانیل، ج و وگان، کلیات چشم پزشکی، ترجمه محسن ارجمند، تهران، انتشارات ارجمند، 1372، چاپ اول.

27.  دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغی، تهران، انتشارات حفظی، بی تا.

28.  ديباجي، ابراهيم، ابن سينا، تهران، اميركبير، چ اول، 1364.

29.  راغب اصفهانی، ابوالقاسم، الحسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، تهران، المکتبة الرضویه، 1332 ش.

30.  رجحان، محمد صادق، بافت شناسی انسانی پایه، تهران، انتشارات چهره، 1370، چاپ دهم.

31.  رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، رشت، مبین، 1382، چاپ چهارم.

32.  ــــــــــــــــــــــــ ، درآمدی بر تفسیرعلمی قرآن، قم، انتشارات اسوه، 1365، چاپ اول.

33.  رضايی، حسن رضا، آموزه های تندرستی در قرآن، قم، عطرآگین، 1384، چاپ اول.

34.  ----------، قرآن و فرهنگ زمانه، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‌های حوزه علمیه، 1383، چاپ اول.

35.  زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، امیرکبیر، تهران، 1380.

36.  زمانی، مصطفی، پیشگویی های علمی قرآن، قم، پیام اسلام، 1350ش.

37.  زمردیان، احمد، حقیقت روح، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376، چاپ پنجم.

38.  سبحانی جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، قم، موسسه تحقیقاتی امام صادق(ع)، 1377، چاپ دوم.

39.  سحابی، یدالله، خلقت انسان، تهران، شرکت سحامی،1351 ش، چاپ دوازدهم.

40.  سرمدی، محمد تقی، پژوهشی در تاریخ پزشکی و درمان جهان، 12 ج، انتشارات سرمدی.

41.  سیاح، احمد، المنجد، تهران، انتشارات اسلام، ج 18، 1375 ش.

42.  سیریل، الگود، تاریخ پزشکی ایران، ترجمه، باهر فرقانی، تهران، امیرکبیر.

43.  شریعتی، محمد باقر، معاد در نگاه وحی و فلسفه، دانشگاه تهران، 1363، چاپ اول.

44.  شریف، عدنان، من علم الطب القرآن، بیروت، دار علم ملابین، 1995م، چاپ دوم.

45.  شیرازی، احمد امین، اسلام پزشک بی دارو، قم، انتشارات اسلامی، 1375، چاپ هفتم.

46.  شیرازی، نیازمند، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، میهن بي تا، بي جا.

47.  صرفی، محمد تقی، تمدن اسلامی از زبان بیگانگان، تهران، نشر برگزیده، 1374، چاپ اول.

48.  طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، ترجمه نوری همدانی، قم، بنیاد علمی و فکری علامه، 1366.

49.  طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، مکتبة الاسلامیه،1395 ق، چاپ پنجم.

50.  علامه مجلسی، محمد تقی، بحار الانوار، تهران، المکتبة الاسلامیه، 1385 ه‍ . ق.

51.  فؤاد، سزگین، تاریخ نگارش های عربی، پزشکی، تهران، 1380.

52.  قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

53.  کالین، انان، تاریخ علم کمبریج، ترجمه حسن افشار، تهران، 1366.

54.  کامیل فلامویان، مرگ و اسرار آن، ترجمه بهنام حجابیان، تهران، نشر فرهنگی مشرق، 1373، چاپ اول.

55.  کریمی یزدی، حسن، شگفتی های پزشکی در قرآن.

56.  کارل، الکیس، انسان موجود ناشناخته، ترجمه دبیری، اصفهان، بی تا، 1354.

57.  لارنس، طب اطفال، ترجمه از ایرج در دشتی و ایوب خدادادی، تهران چاپ اطلاعات، تهران، 1341.

58.  مجله پژوهش حوزه، س پنجم، ش 18 ـ 17 (طب و دین) قم، معاونت پژوهشی حوزه علمیه.

59.  مرعشي، محمود، ابن سينا، قم، نبوغ، 1341، چاپ اول.

60.  مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، قم، انتشارات در راه حق، 1367 ش.

61.  مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد، 1371.

62.  معتمدی، غلامحسین، انسان و مرگ، نشر مرکز، تهران، 1372، چاپ اول.

63.  معرفت، محمد هادی، آموزش علوم قرآن، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، 1371، چاپ اول.

64.  -------------- التمهید، قم، انتشارات التمهید، 1377 ش.

65.  مقالات همایش نقش دین در بهداشت روان، تهران، دانشگاه علوم پزشکی، 1376.

66.  مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، قم، جامعه مدرسین،1377، چاپ پنجم.

67.  --------------، تفسیرنمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371 ش، چاپ پنجم.

68.  -------------، در جستجوی خدا، قم، انتشارات نسل جوان.

69.  نجفی، گودرز، مطالب شگفت انگیز قرآن، نشر سبحان، تهران.

70.  نجم آبادی، محمود، تاریخ طب ایران پس از اسلام، دانشگاه تهران، 1366ش.

71.  ------------، دوران تالیف، تصنیف کتب طبی در تمدن اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، 1375 ﻫ.ش.

72.  نورانی، مصطفی، بهداشت اسلامی، قم، مکتب اهل بیت،1369، چاپ اول.

73.  نوری، محمد رضا، تغذیه در قرآن، مشهد، انتشارات واقفی، 1377، چاپ اول.

74.  نیکبخت نصر آبادی، علی رضا، استعانت از قرآن کریم در شفای جسمانی، تهران، نشر قبله، 1378، چاپ اول.

75.  ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی در ایران، تهران، وزارت امور خارجه، 1382، چاپ اول.

76.  یزدی، مرتضی، دانستنی های پزشکی، تهران ، 3 ج،1343.

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 123
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

حسن رضا رضائی

 

كارشناسي ارشد تفسير و علوم قرآن


چکیده

 

نويسنده بعد از تقسیم آیات پزشکی قرآن به «آيات بهداشتی» و «آيات درمانی»، به اهداف آیات پزشکی قرآن پرداخته و به این نتیجه ‌رسیده است که قرآن کتاب علمی نیست، بلکه کتاب هدایت انسان به سوی کمال است. قرآن برای تقویت مبدء شناسی و معاد شناسی و تحریک حسّ کنجکاوی بشر، به مسائل علمی پرداخته و نیز به برخی از مسائل پزشکی اشاره نموده است.

 

در تفسیر آیات پزشکی لازم است از شیوه «استخدام» برای فهم بهتر قرآن سود ببريم و از شیوه افراطی «استخراج همه علوم از قرآن» و تحمیل نظریه‌های علمی بر قرآن بپرهيزيم. نويسنده در پایان با توجه به آیه 275 سوره بقره که خداوند دیوانگی را به مس شیطان نسبت مي‌دهد و مفسران احتمالهاي زیادی در براي آن مطرح مي‌كنند، ضمن اشاره به شبهات وارده بر آيه، به نقد و بررسی آن احتمالها پرداخته است.

 

کلیدواژه‌ها: پزشکی، اعجاز، قرآن، تفسیر علمی، شیطان.

 

مقدمه

 

آغاز پزشکی تاریخ معین ندارد. عده‌ای «هرمس لول» (ارس یا همان ادریس پیامبر) را بنیانگذار پزشکی معرفی نموده‌اند. برخی آن را به تمدنهای بابل، یمن، مصر، فارس، هند، یونان و ... نسبت داده‌اند و بعضی هم می‌گویند پزشکی به صورت یک هنر آغاز شد و طی قرنها به شکل یک علم درآمد. جالینوس(201 م) و بقراط (277 ق.م) آن را الهام از سوی خداوند مي‌دانند و افلاطون (428 ق.م) معتقد است اين علم به صورت قیاسی و تجربی پديد آمد. (نور محمدي، غلام رضا، نگرش نوين به طب، پژوهش حوزه، 17 ـ 18 / 10).

 

برخی از دانشمندان مانند شیخ مفید (مفيد، تصحيح الاعتقاد، 144؛ مجلسي، بحارالانوار، 62 / 75). بر این باورند که علم طب، مبدء الهی دارد و به وحی متکی است. به نظر می‌رسد نیازهای ضروری انسان نخستین در زمینه طب از طریق وحی برطرف می‌شد.

 

تاریخ پزشکی با تاریخ آفرینش انسان گره خورده است، زیرا درد و بیماری هرگز از انسان جدا نبوده است، اما اين علم از زمان جالینوس (201 م)، بقراط (277 ق. م) و افلاطون (428 ق. م)، نظمی به خود گرفت و به صورت مدون و كلاسيك در آمد و با ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان رشد فزاینده‌ای به خود گرفت.

 

هدف از نزول قرآن، تربیت معنوی و هدایت انسانها به سوی سعادت و کمال است ومطالب عمده قرآن هم در همين راستا نازل شده است. قرآن کتاب علمی نیست تا بتوان همه جزئیات علوم را از آن استخراج کرد. و انسان از راه عقل و تجربه می‌تواند به علوم مختلف از جمله پزشکی دست یابد. با این وجود، قرآن به برخی از مسائل علمی در راستای خداشناسی، تحریک حس کنجکاوی علمی بشر و تشویق او به فراگیری علوم، اشاره کرده است. (رضايي اصفهاني، محمد علي، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، 177).

 

اهمیت فراگیری علم و پزشکی در اسلام

 

قرآن به کسب معرفت و علم تأکید کرده است تا جایی که ماده‌هاي «علم» بیش از «750» مرتبه، «عقل» و خردورزی بیش از 45 بار و «اولی الالباب» به معنای صاحبان خرد و عقل بیش از 10 مرتبه در قرآن تكرار شده است.

 

از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که علم پزشکی در کنار علم دین قرار دارد. آن حضرت مي‌فرمايد:

 

«العلم علمان، علم الادیان وعلم الابدان»؛ (مجلسي، 1/220) علم دو گونه است، دانش دینها و دانش بدن‌ها.

 

از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «هر شهری از سه چیز بی‌نیاز نیست: فقیه، حاکم، طبیب» (همو، 78/237.) و در روایت دیگری آمده است: «انبیاء الهی به علم طب آگاهی داشتند». (همو، 58/275)

 

برخی از توصیه‌های موکد بهداشتی و درمانی معصومان: به صورت مجموعه‌های پزشکی و بهداشتی مدون شده است که: طب النبی9، طب الرضا7، و طب الصادق7 مشهورترين آنها است.

 

تشویق قرآن و روایات به فراگیری علوم سبب شده است علوم تجربی از جمله دانش پزشکی در كشورهاي اسلامی رشد فزاینده‌ای داشته باشد (ر.ک: زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام / ولایتی، علی اکبر، پویای فرهنگ و تمدن اسلامی ایران.) همچنين اشاره قرآن به مسائل پزشکی، مانند جنین شناسی، شفابخشی عسل، و اعضای بدن و مسائل بهداشتی، مانند بهداشت تغذیه، فردی و جنسی در رشد آن علوم مؤثر بوده است.

 

دانشمندان مسلمان سنی و شیعه کتابهای زیادی در مورد احادیث طبی ودرمانی به نگارش درآورده‌اند که اين پديده هم زمینه ساز رشد و شکوفایی بيشتر علوم پزشکی در بین مسلمانان شده است. (ر.ک: غلام رضا نور محمدی، نگارش احادیث طبی، 110؛ مجله پژوهش حوزه، 18ـ17؛ ري‌شهري، الاحادیث الطبیه).

 

آیات پزشکی

 

قرآن به حدود سيصد آيه درباره پزشكي و بهداشت اشاره كرده است. پزشكي شامل «درمان و معالجه» و بهداشت به معني «پيشگيري» است. (المنجد، ذيل ماده طب)، اما اكثر مطالب علمي قرآن درباره بهداشت و پيشگيري است، مانند: بهداشت تغذيه مانند حرمت شراب (مائده/90)، انگور (انعام/99) شير حيوان (نمل / 66) تحريم خون، مردار، گوشت خوك (نمل/115)، بهداشت جنسي، مانند حرمت زنا (نور/30)، بهداشت فردي، مثل وضو و غسل (مائده/ 6) و... اما برخي مطالب قرآن نيز درباره پزشكي و درمان بيان شده است،‌ مانند: جنين شناسي، اعضاي بدن، عسل و ...

 

اهداف آیات پزشکی

 

هدف اصلی نزول قرآن، هدایت معنوی انسانها به سوی کمال و سعادت است «هدي للناس» (بقره / 185) و رسیدن به کمال، نیازمند پرورش روح و سلامت جسم و تغذیه آن است.

 

در این راستا، قرآن در چند آیه به مسائل پزشکی اشاره کرده است . اين اشارات در برخي آیات به صورت گذرا و در برخی دیگر به صورت مفصل است.

 

اهداف ذکر علوم پزشکی در قرآن را می‌توان در چند مورد ذیل خلاصه کرد:

 

1ـ تقویت خداشناسی

 

یکی از اهداف ذکر آیات پزشکی در قرآن، تقویت خداشناسی است. برای نمونه می‌توان به مثال ذیل توجه کرد:

 

جنین شناسي مقدمه خداشناسی

 

خداوند در سوره مؤمنون، آیه 12 و 13 و 14 به مسئله خلقت انسان اشاره مي‌كند و می‌فرماید:

 

)وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِينٍ...(؛ و به یقین انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم و سپس او را با آب اندک سیالی در جایگاه استوار ]= رحم[ قرار دادیم؛ سپس آب اندک سیال را بصورت آویزان آفریدیم، و ]خون بسته[ آویزان را بصورت گوشت جویده شده آفریدیم؛ و گوشت جوید، شده را بصورت استخوان‌ها آفریدیم؛ و بر استخوان‌ها گوشتی پوشاندیم؛ سپس آن را به صورت آفرینش دیگری پدید آوردیم... .

 

آیه بالا مراحل خلقت انسان را از نطفه، علقه، مضغه، استخوان، گوشت و روح بیان کرده است و با علم جنین شناسی روز نيز مطابقت دارد. قرآن بعد از بیان آن مراحل، خواننده را به یک نکته مهم توجه مي‌دهد و می‌فرماید: Gفَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَF؛ «خجسته باد خدا، بهترین آفریدگار است».

 

نکته مهم آن است که خلقت انسان، نشان از قدرت، علم و آگاهی خالق دارد.

 

2ـ معاد شناسی

 

يكي ديگر از اهداف بيان آيات پزشكي در قرآن، معاد شناسي است، براي مثال:

 

)يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى‏ أَجَلٍ مُّسَمّىً ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى‏ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلاَ يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ؛ «اى مردم! اگر از برانگيخته شدن (در رستاخيز) در ترديد هستيد، پس (بنگريد:) كه ما شما را از خاكى آفريديم، سپس از آب اندك سيال، سپس از [خون بسته] آويزان، سپس از (چيزى شبيه) گوشت جويده شده، شكل يافته (= متمايز) و شكل نيافته (= غير متمايز آفريديم؛) تا براى شما روشن سازيم (كه خدا بر انجام رستاخيز تواناست) و آنچه را كه بخواهيم تا سرآمد معيّنى در رحم‏ها قرار مى‏دهيم؛ سپس شما را بصورت كودكى بيرون مى‏آوريم؛ سپس (زندگى مى‏كنيد) تا به حدّ رشدتان برسيد؛ و از شما كسى است كه (جانش) بطور كامل گرفته مى‏شود؛ و از شما كسى است كه به خوارترين (دوران) عمر برگردانده مى‏شود، تا بعد از آگاهى هيچ چيزى نداند. و زمين را خشك و بى‌گياه مى‏بينى؛ و هنگامى كه آب (باران) را بر آن فرو مى‏فرستيم، به حركت در مى‏آيد و رشد مى‏يابد؛ و از هر نوع [گياه‏] زيبا مى‏روياند».

 

آیه بالا دو مسئله علمی را برای اثبات معاد مطرح مي‌كند؛ خلقت انسان و حیات دوباره گیاهان در فصل بهار.

 

انگشت‌نگاری و شناخت قدرت خداوند بر رستاخيز

 

خداوند در سوره قیامت، آیه‌ 3 و 4 برای اثبات قدرت خود درباره معاد و برگشت انسانها یا به مسئله پزشکی مثال مي‌زند و می‌فرماید:

 

* أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَى‏ قَادِرِينَ عَلَى‏ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ: «آيا انسان مى‏پندارد كه استخوان‏هايش را جمع‌آورى نخواهيم كرد؟! *  آرى، بر مرتب كردن (سر) انگشتانش تواناييم».

 

در شأن نزول آیه بالا آمده است که یکی از مشرکان که همسایه پیامبر9 بود، به خدمت پیامبر اسلام رسید و از چگونگي روز قیامت پرسيد، سپس افزود:

 

اگر آن روز را با چشمم هم مشاهده کنم باز تصدیقت نمی‌‌کنم و به تو ایمان نمی‌آورم! آیا ممکن است خداوند این استخوانها را جمع آوری کند؟ این باور کردنی نیست.! این‌جا بود كه آیه نازل شد و فرمود: ما قادریم حتی خطوط انگشتان شما را مرتب سازيم. (الحويزي العروسي، نورالثقلين، ذيل: قيامت / 4).

 

«بنان» در لغت به معنی انگشتان و نيز سرانگشتان آمده است (مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ذيل ماده بنان) كه در هر دو صورت به این نکته اشاره دارد که نه تنها خداوند استخوانها را جمع‌آوری می‌کند و به حال اول باز بر ‌می‌گرداند، بلکه استخوانهای کوچک و ظریف و دقیق انگشتان را نيز سر جای خود قرار می‌دهد، از آن بالاتر اينكه سر انگشتان او را به طور موزون و مرتب و به صورت نخست (که با هم اختلاف دارند) باز می‌گرداند. (مكارم، تفسير نمونه، ذيل: قيامت / 4).

 

دانش بشری در قرن 19 به راز اثر انگشت پی برد و متوجه شد سر انگشتان از خطوط بارز و پستی به صورت مارپیچ در بشره پوست تشکیل شده‌اند و چگونگي امتداد این خطوط در افراد متفاوت است، به طوری که شکل این خطوط حتی در دو قلوها شباهتی با هم ندارند. (دياب عبدالمجيد و قرقوز، طب در قرآن، 20 ـ 21). پوست بدن از سه قشر تشکیل شده است؛ قشر سطحی، قشر چرمی، قشر زیر جلدی. قشر سطحی پوست از سلولهای پوششی پهن چند طبقه ساخته شده است که سلولهای طبقه عمیق آن در حال تقسیم و تکثیر مي‌باشند و سلولهای سطحی آن که قدیمی‌ترند، به ماده شاخی تبدیل می‌گردند. چین‌ و شیارهای سطح پوست در هر شخصی ثابت و تغییر ناپذیر است. (يزدي، دانستني‌هاي پزشكي، 109). خطوط سر انگشتان از چهار ماهگی در رحم مادر شکل می‌گیرد و تا پایان عمر تغییر نمي‌كند. با وجود پیشرفت علم، در شناسایی افراد، انگشت نگاری همچنان بهترین معرّف شناسایی اشخاص است و در تحقیقات جنائی برای کشف هویت مجرمان و دزدان از اثر انگشت به عنوان وسیله مؤثر و اطمینان بخش استفاده می‌كنند.

 

نتیجه: خداوند با مطرح کردن اختلاف سرانگشتان و مرتب کردن آن بعد از مردن، قدرت بی‌پایان خود را به نمایش مي‌گذارد و با بر شمردن مسئله نظم جسم و خاصیت پوست سر انگشت، علاوه بر اثبات توانايي خود براي ايجاد معاد، حسّ کنجکاوی بشر را در مورد این نکته علمی تحریک می‌کند.

 


3ـ اعجاز علمی قرآن

 

يكي از اهدافي كه مي‌توان براي پرداختن به تفسير آيات پزشكي قرآن ترسيم كرد، اثبات اعجاز علمي قرآن است.

 

مقصود ما از معجزه علمي قرآن، رازگويي علمي قرآن است؛ يعني مطلبي علمي را كه قبل از نزول آيه كسي از آن اطلاع نداشته، بيان كرده، به طوري كه مدتها بعد از نزول آيه مطلب علمي كشف شده است و اين مسأله علمي طوري باشد كه با وسايل عادي كه در اختيار بشر عصر نزول بوده، قابل اكتساب نباشد. (رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز قرآن، 85).

 

مسائل علمی و پزشکی قرآن که با کشفیات علوم روز ثابت شده است، نشان از آن دارد که قرآن مکتوب بشری نیست و عقل بشر، حتی پیامبر، در الفاظ و محتوای آن دخالتی ندارد. همچنین پيامبر این مسائل را از محیط اجتماعی خود و علوم رایج آن زمان الهام نگرفته است؛ چون تاریخ، (ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی، 15 به بعد.) منطقه جزیره العرب را فاقد تمدن و علوم می‌داند، پس مسائل پزشکی مطرح شده در قرآن، با توجه به علوم عصر نزول، اعجاز علمی آن را ثابت می‌کند.

 

برای نمونه به برخي شگفتيها و اعجازهاي علمی و پزشکی قرآن اشاره می‌کنیم.

 

علقه، شگفتی پزشکی قرآن

 

خداوند در آيات مختلف از قرآن كريم، به مراحل خلقت انسان اشاره كرده است. يكي از آنها مرحله «علق» است.

 

واژه «علق» شش بار (علق/ 1 و 2؛ حج/5؛ مؤمنون/14؛ غافر/67؛ قيامت/34)، در پنج آيه به صورتهاي مختلف به كار رفته است. همچنين سوره‌اي با نام «علق» نازل شده است.

 

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ: «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد، انسان را از علق آفريد».

 

اكثر مفسران (مكارم، تفسير نمونه، 27/153) اتفاق نظر دارند كه 5 آيه اول سوره علق، نخستين آياتي است كه در غار حرا بر پيامبر اسلام9 نازل شد.

 

واژه «علق» جمع «عَلَقَه» است و در اصل به معناي «چيزي مي‌باشد كه به چيز بالاتر آويزان مي‌شود». موارد كاربرد آن عبارت است از: خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به هر چيز مي‌چسبد، كرم سياه كه به عضو آدمي مي‌چسبد و خون را مي‌مكد و ... (مصطفوي، حسن، ‌التحقيق في كلمات قرآن كريم، ذيل ماده علق؛ قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، ذيل ماده علق)، پس مي‌توان گفت در مواردي كه علق به كار رفته، «چسبندگي» و «آويزان بودن» لحاظ شده است، مانند: زالو، خون بسته و كرم كه به عضو بدن مي‌چسبد و آويزان مي‌شود.

 

علق از نگاه علم: «علق» همان خون بسته‌اي است كه از تركيب اسپرم مرد با اوول زن حاصل و سپس به رحم زن داخل و بدان آويزان مي‌شود. پس از پيوستن نطفه‌ مرد به تخمك زن، تكثير سلولي آغاز مي‌شود و به صورت يك توده‌ سلولي به شكل توت در مي‌آيد كه به آن مارولا (Marula) مي‌گويند و در رحم لانه‌گزيني مي‌كند، يعني سلولهاي تغذيه كننده به درون لايه مخاطي رحم نفوذ مي‌كنند و به آن آويزان (نه كاملاً چسبيده) مي‌شوند. قرآن اين مطلب را با تعبير زيباي «علق» بيان كرده است. (دياب و قرقوز، همان، 86)

 

اگر واژه «علق» را به معناي خون بسته بپذيريم، مي‌توانيم تناسب آن را با موارد كاربردش اينگونه بيان كنيم:

 

1. چسبنده بودن آن. (مكارم،‌ همان،‌ 27/156) يعني کرمی كه براي مكيدن خون به بدن مي‌چسبد.

 

2. آويزان شدن آن به جداره رحم.

 

3. مشابه زالو است. (زالو هر بار مي‌تواند به اندازه يك فنجان قهوه، خون انسان يا حيوان را بمكد. نطفه در رحم، زالو وار به رحم مي‌چسبد و از خون تغذيه مي‌كند (نجفي، گودرز، مطالب شگفت انگيز قرآن، 99). همچنين در وجه تشبيه به زالو گفته شده است كه در مرحله ايجاد جنين، از هر دو ماده‌اي به نام «هپارين» ترشح مي‌شود تا خون در موضع منعقد نشود و قابل تغذيه باشد (پاك نژاد، اولين پيامبر آخرين دانشگاه 11/110) شكل علقه مانند زالو كاملاً مستطيع است اين حالت در چهار هفته اول ادامه دارد. (اسماعيل پاشا، عبدالعزيز، اسلام و طب جديد يا معجزات علمي قرآن، 182).

 

4. تغذيه از خون است. حضرت آيت‌الله معرفت بعد از پذيرفتن اين نظريه كه علق خون بسته است مي‌گويد: علقه در روز هفتم به جداره رحم مي‌چسبد (معرفت، محمد هادي، 6/82)

 

در نتيجه مي‌توان گفت: (احتمالهاي ديگري نيز درباره «علق» داده شده است از جمله، اينكه: بعضي علق را به معناي نطفه مرد (اسپرماتوزئيد) معنا كرده‌اند (مطالب شگفت‌انگيز قرآن، ص 99)، بعضي ديگر به معناي موجود صاحب علاقه دانسته‌اند كه اشاره به روح اجتماعي انسان است و برخي به گل حضرت آدم7 اشاره نموده‌اند كه حالت چسبندگي دارد.(ر.ك: رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، 487 ـ 481).) با توجه به ديدگاه دانشمندان، مفسران و اهل لغت، «علق» به معناي «خون بسته» آويزان به رحم است؛ به ويژه آنكه اين مرحله از خلقت انسان در علم جنين‌شناسي جديد، واسطه‌ بين نطفه و مضغه (گوشت شدن) شمرده مي‌شود، يعني چند ساعت اين خون بسته به جدار رحم آويزان است و از خون آن تغذيه مي‌كند.

 

خداوند مي‌توانست با به كاربردن تركيب «الدم المنقبضة؛ خون بسته» مطلب مورد نظرش را ذكر نمايد، اما با آوردن تك واژة «علق» هم معناي «خون بسته» و هم معناي «آويزان بودن» را رساند كه با نظريات جديد پزشكي نيز همخواني كامل دارد.

 

لازم به يادآوري است كه در قرآن مراحل و چینش مراحل خلقت انسان (ن.ك. به: حج / 5؛ مؤمنون / 12 و ...) نیز به صورت ويژه‌اي بیان شده که قبل از آن سابقه نداشت و اين هم نشان از اعجاز علمی قرآن دارد (رضايي اصفهاني، محمد علي، همان، 2، مبحث مراحل خلقت انسان)؛ البته برخی مطالب علمی قرآن در حد اعجاز علمی نیست، ولی مطالب شگفت انگیز است، مثل بحث شفا بودن عسل (نحل / 69) و فواید پزشکی آن.

 

روش شناسی فهم و تفسیر آیات پزشکی

 

یکی از شاخه‌های علوم قرآن، شناخت روش تفسیری است. قرآن براساس چند روش و گرایش تفسیرپذير است، مانند: روش تفسیر قرآن به قرآن، قرآن به روایت، قرآن به عقل و اشاری (باطنی)، علمی و... (عميد زنجاني، مباني و روشهاي قرآن؛ مؤدب، سيد رضا، روشهاي تفسير قرآن، رضايي اصفهاني، محمد علي، منطق تفسير قرآن (2) روشها و گرايشهاي تفسير قرآن)

 

یکی از روشهای تفسیری، تفسیر علمی قرآن است که روشهای فرعی متفاوتی دارد و شماری از آن به تفسیر معتبر و صحیح منتهی می‌شود. و در برخی موارد ممکن است به تفسیر به رأی بينجامد. همین مطلب موجب شده است برخی تفسیر علمی را به کلی رد کنند و گروهی آن را بپذيرند و حتی آن را یکی از راههای اعجاز اثبات قرآن بدانند. (رضايي اصفهاني، درآمدي بر تفسير علمي قرآن، 378؛ ن.ك. به: ابوالحجر، عمر، تفسير العلمي في الميزان).

 

دانشمندان برای شناسایی فهم تفسیر آیات علمی، از جمله آیات پزشکی، چند روش ذیل را مطرح كرده‌اند:

 

1. روش استخراج همه علوم از قرآن

 

دانشمندان قدیم (مانند: غزالی (505 ق)، ابن ابی الفضل المرسی و...) مي‌خواستند تمام علوم را از قرآن استخراج كنند و معتقد بودند با توجه به آیه «تبیاناً لکل شیء» (نحل / 89)؛ «قرآن بیان همه چیز است» تمامی علوم در قرآن نهفته است. و علم هندسه، جبر، پزشکی، هیئت و ... را می‌توان از قرآن استخراج كرد. برای مثال: از آیه شریفه «اذا مرضت فهو یشفین» (شعراء / 80)؛ «وقتی من بیمار شدم اوست که شفا می‌دهد». علم پزشکی را استخراج کردند. (عزالي، جواهر القرآن، 27).

 


نقد و بررسی

 

الف. قرآن برای هدایت بشر به سوی خدا و تربیت معنوی انسانها نازل شده است؛ نه بیان همه علوم، پس آیه «تبیاناً لکل شیء» به اين معنی است که قرآن بیان هر چیزی است در راستای هدایت معنوی بشر باشد.

 

در مورد کتاب در آیه شریفه )مَا فَرَّطْنَا فِي  الْكِتَابِ مِن شَيْ‏ءٍ( (انعام / 38) «(ما) هيچ چيز را در كتاب، فروگذار نكرديم» مفسران چند احتمال زير را مطرح كرده‌اند:

 

1. منظور از کتاب، قرآن کریم است، پس همه امور دین و دنیا یا امور شرعی و دینی در قرآن موجود است. (طبرسي، مجمع البيان، 4/298 60/380؛ طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، 14/325).

 

2. منظور از کتاب، لوح محفوظ است. (طبرسي، همان)

 

3. منظور از کتاب، اجل است؛ یعنی هیچ چیزی را ترک نکردیم؛ مگر آنکه مرگ او را واجب ساختیم. (همان).

 

4. منظور از کتاب، علم خدا است (زمخشري، تفسير كشاف، 2/31).

 

یکی از احتمالها در مورد کتاب، قرآن است. به طور قطع نمی‌توان گفت که قرآن همه‌ي چیزها، علوم و معارف دینی و دنیايی را مطرح کرده است، چون ظهور آن خلاف بداهت است و چون بسیاری از علوم از جمله علوم تجربی در قرآن موجود نیست، حتی طرفداران تفسیر علمی مانند رشید رضا (رشيد رضا، المنار، 7/395) به صراحت منکر چنین ظهوری شده‌اند (رضايي اصفهاني، درآمدي بر تفسير علمي، 174 ـ 176).

 

ب: اگر آیه‌ای از قرآن اشاره‌ای گذرا به مسئله درمان و پزشکی دارد، نمی‌توان از آن نتیجه گرفت که قرآن کتاب پزشکی است. حضور مطالب پزشکی در قرآن برای نشان دادن عظمت و قدرت خدا و اعجاز قرآن است و به صورت استطراری مطرح شده است.

 

نتیجه: تمام علوم از جمله تمام مسائل پزشکی در قرآن مطرح نشده است و نمی‌توان همه جزئیات علوم پزشکی را از قرآن استخراج کرد.


2. روش تطبیق و تحمیل نظریات علمی بر قرآن

 

این شیوه از تفسیر علمی در قرن اخیر رواج یافته است؛ به گونه‌اي كه بسیاری از افراد با مسلّم دانستن نظریات علوم تجربی، سعی مي‌كنند آیات موافق را در قرآن بیابند و هرگاه به آیه‌ای برخوردند كه موافق آن نظر علوم تجربي نبود، دست به تأویل یا تفسیر به رأي آن آيه مي‌زنند (درآمدي بر تفسير قرآن، 379). برای مثال بعضی آيات مربوط به تولد حضرت عیسی7 که بدون پدر بود یا خلقت حضرت حواء را با مسئله بکر زايی یا دو جنسی حقیقی تطبیق مي‌دهند (محمد صادق، رجحان، بافت شناسي انسان پايه، 765؛ رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، 361 ـ 367).

 

نقد و بررسی

 

الف: قرآن مقدس است و هیچ باطلی در آن راه ندارد و بيشتر یافته‌های علوم تجربی غیر قطعی و در حال تغییر است. کسی نباید هر پدیده علمی غیر قطعی را به قرآن نسبت دهد و یا بر آن تحمیل كند، زيرا این عمل، بعد از تغییر علوم جدید، سبب از بین رفتن قداست و اعتماد به قرآن می‌شود.

 

ب: تحمیل نظریه علمی به قرآن، همان تفسیر به رأی است كه احادیث فراوان ما را از آن باز داشته است. (مجلسي، بحارالانوار، 3/223).

 

3. روش استخدام علوم برای فهم بهتر قرآن

 

مفسر در تفسیر قرآن علاوه بر آنکه بايد دارای شرایط لازم باشد؛ ضروري است كه ضوابط تفسیر و روش تفسیری را هم رعایت کند. برای تفسیر هر آیه لازم است به لغت، تاریخ، شأن نزول، اسباب نزول، احادیث تفسیری، آیات دیگر و ... مراجعه کند و بعد از طی اين مراحل از علوم تجربی اثبات شده و قطعی برای فهم آیه کمک بگیرد و در اين مسير از هر گونه تفسیر به رأی و تأویل پرهیز کند و نظریات علمی را به صورت احتمالی و با احتیاط به قرآن نسبت دهد. این روش بهترین راه برای فهم بهتر آیات قرآن است (ر.ك. به: رضايي اصفهاني،‌ درآمدي بر تفسير علمي قرآن). نمونه‌اي را مرور مي‌كنيم.

 

 

صلب و ترائب

 

فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ * يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ(طارق/ 5 ـ 7)؛

 

«انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است؟! از يك آب جهنده آفريده شده است، آبي كه از ميان پشت و دو استخوان جلوي بدن مرد (آلت تناسلي) خارج مي‌شود».

 

براي اينكه با نكات علمي آيه آشنا شويم، لازم است معناي برخي واژه‌ها‌ي آن را بررسي كنيم.

 

واژه‌ «دافق» از «دفق» به معناي «صبُ الماء» ريختن آب است و «ماء دافق»، همان مني مرد است كه با جهش از او خارج مي‌شود (قرشي، سيد علي اكبر، همان، ذيل ماده دفق، طباطبايي، همان، 20/379، براي «ماء دافق» معاني ديگري ذكر كرده‌اند مانند: آب مشترك زن و مرد، يا آب زنان كه از رحم خارج مي‌شود، اما با توجه به معناي دافق كه داراي جهندگي است، ماء دافع شامل مني مرد مي‌باشد).

 

«صُلب» به معناي استخوان‌هاي تيره پشت از پس گردن تا آخر ران‌ها، كمر، و به معناي چيز شديد و سخت و... آمده است (مصطفوي، حسن، همان، ذيل ماده صلب و ترائب).

 

«ترائب» از ريشه «تراب» به معناي دو چيز مساوي در بدن است، لذا صاحب‌نظران مصاديق زيادي براي آن ذكر كرده‌اند، مانند: بين دو سينه‌ زن، بين دو كتف و سر، استخوان سينه و گلو (طبرسي، همان، ذيل: طلاق / 7)، عصاره‌ي قلب (ابن كثير، تفسير القرآن العظيم، 4/ 532.) سرتا سر بدن، (چشم، دست، پا،) (طبرسي، همان)، بين نخاع و سينه‌ي هر شخص، (البصائر، ذيل آيه) و بين پشت و دو استخوان پا (محل آلت تناسلي) (معرفت، محمد هادي، التمهيد، 6/64).

 

نگاه تفسيري

 

آيه ياد شده به منشاء و ريشه‌ مني اشاره دارد، به اين معنا كه مني از صلب و ترائب سرچشمه مي‌گيرد.[1]

 

مفسران[2] با توجه به مصاديق و احتمالها در مورد واژه‌ «صلب و ترائب»، احتمالهاي مختلفي بيان كرده‌اند، اما مشهور و موافق علم و لغت اين است كه آب مني از بين ستون فقرات پشت و دو استخوان ران پا (محل آلت تناسلي) خارج مي‌شود (معرفت، محمد هادي، همان، 6/64؛ دياب و قرقوز، همان، 32).

 

قرآن براي حفظ عفت كلام، بعضي از مسائل جنسي را با كنايه، تشبيه يا تمثيل بيان مي‌كند و از مطرح كردن مستقيم آن خودداري مي‌ورزد. از اين رو براي پرهيز از استفاده از نام آلت تناسلي با كنايه واژه‌ «ترائب»، يعني دو استخوان جلوي بدن مرد را به كار برده است.

 

نگاه علمي:

 

مني در لغت به معناي «تقدير و اندازه‌گيري» آمده و به «آب مرد» اطلاق شده است، اما در مورد زن به كار نرفته است (قرشي، سيد علي اكبر، همان،‌ ماده مني).

 

مني 200 تا 300 ميليون اسپرماتوزئيد دارد و برخي تعداد آن را بين 2 تا 500 ميليون عدد متغير مي‌دانند (پاك نژاد، همان، 6/64، طب در قرآن، 32). به نطفه‌ مرد كرمك مي‌گويند كه طول آن 10 ـ 100 مو (هر مو يك ميليونيم متر) كرمك داراي سر و گردن و دم بسيار متحرك مي‌باشد و در هر ثانيه 14 ـ 23 ميكرون حركت مي‌كند. اسپرمها داخل مهبل ريخته مي‌شود و از 300 تا 500 عدد آن فقط يكي مورد نياز است و بقيه وارد زهدان مي‌گردند (توماس، رويان‌شناسي لانگمس، 29).

 

صاحب نظران درباره‌ خاستگاه مني مي‌گويند: وقتي به كتب لغت مراجعه مي‌كنيم، محل مني را صُلب و ترائب مي‌دانند كه به قسمت پشتي و قدامي ستون فقرات مربوط است، يعني جاي اوليه‌اي كه بيضه و رحم قرار مي‌گيرند. (قبل از شش ماهگي جنين، تخم و تخمدان هر دو در پشت قرار دارند و پس از شش ماهگي در جنس نر هر دو به پايين كشيده شده و در پوست بيضه قرار مي‌گيرند و به وضع عادي در مي‌آيند و در جنس ماده نيز مختصر جابه جا شده و در دو طرف پهلو محاذي لوله‌هاي رحم جايگزين مي‌شوند) (پاك نژاد، همان، 1/240).

 

نظريه‌ علمي ديگري درباره‌ منشاء مني وجود دارد كه مطابق با لغت و قول مشهور است و آن چنين است:

 

«مني مرد كه از ميان صُلب و ترائب (استخوان پاها) او خارج مي‌شود، در تمام نقاط و مجاري عبور مني ـ از نظر كالبد شكافي ـ در محدوده صُلب و ترائب (استخوان پاها) قرار دارند. غدد كيسه‌اي پشت پروستات (كه ترشحات آنها قسمتي از مني را تشكيل مي‌دهد) نيز در اين محدوده قرار دارند. پس مي‌توان گفت: مني از ميان صلب مرد به عنوان يك مركز عصبي ـ تناسل امر كننده ـ و ترائب او به عنوان رشته‌هاي عصبي مأمور به اجرا، خارج مي‌شوند» (دياب و قرقوز، همان، 32، با تلخيص).

 

بنابراين با توجه به كتب لغت، نظرات مفسران و ديدگاه‌ دانشمندان مي‌توان گفت «صلب» به معناي پشت مرد، به عنوان يك مركز عصبي، و «ترائب» به معناي بين دو استخوان ران است كه كنايه از دستگاه تناسلي مرد مي‌باشد، پس آيه‌ «صُلب و ترائب» با نظرات دانشمندان جنين‌شناسي همخواني دارد. اما آيا مي‌توان آن را «اعجاز علمي» دانست؟ در پاسخ بايد گفت: مسئله‌ خروج مني از بدن انسان، و دستگاه تناسلي كه بين پشت و دو استخوان جلوي بدن است، تا حدودي براي بشر حس كردني بوده است، لذا آيه ياد شده را نمي‌توان در رديف اعجاز علمي قرآن دانست، بلكه بايد آن را از «اشارات علمي قرآن» شمرد. (رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، 2/ 445 ـ 457).

 

البته برخي معاصران قبل از عبدالكريم سروش در مقاله «طوطي و زنبور» (سروش، طوطي و زنبور، ارديبهشت 1387 ش) صلب و ترائب را از مصاديق تعارض علم و دين مي‌داند كه برگرفته از فرهنگ اعراب است، اما با توجه به مطالب گذشته روشن شد كه مطالب قرآن مطابق واقعيت و مطالب علوم روز است.

 

تعارض ادعايي بين قرآن و علوم پزشكي

 

تعارض علم و دین سالهاست که مناقشه‌ای جدی بین دانشمندان به وجود آورده  است، به گونه‌اي كه  برخی دانشمندان مسیحی و یهودی اين تعارض را نوعی بن بست نامیده‌اند و برای آن نیز توجیه‌های فراوانی ارائه كرده‌اند، از جمله اينكه: پیامبران بشر بودند و معلوماتشان هم بشری بود. آنان از علوم زمانه بهره می‌بردند و وحی بر آنها نوعی الهام بود؛ نه الفاظ الهی (ر.ك. به: قائمي نيا، علي رضا، وحي و افعال گفتاري) این تفکر بعدها عمومیت یافت و قرآن را نیز شامل شد. بر اين اساس قرآن هم حاصل تجربه پیامبر اسلام و برگرفته از معلومات و علوم و فرهنگ اعراب است. برای مثال:  با اینکه دیوانگی یک بیماری است، ولی قرآن «بر اساس فرهنگ صدر اسلام» علت اين بيماري را لمس شیطان مي‌داند (مجله معرفت، ش 26/45؛ خرمشاهي، قرآن و فرهنگ زمانه، بينات،‌ 5) برخی دیگر گفته اند:  یکی از نقاط ناسازگاری ظواهر قرآن با علوم بشری این است که در سوره بقره، آیه 275، دیوانگی را معلول مس شیطان می داند و قرآن آن را بر اساس اعتقادات خرافی اعراب برگرفته است (سروش، بشر و بشير، كارگزاران، ‌26/2/1386).

 

نقد و بررسی

 

خداوند در مذمت ربا و اثرات بد آن می فرماید:

 

الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَى‏ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (بقره 275)؛ «كسانى كه ربا مى‏خورند، بر نمى‏خيزند مگر همانند برخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس، ديوانه (و آشفته سَر)ش كرده است. اين، بدان سبب است كه آنان گفتند: «معامله فقط همانند رباست.» و حال آنكه خدا معامله را حلال كرده، و ربا را حرام نموده است. و هر كس پندى از جانب پروردگارش به او رسد و (به رباخوارى) پايان دهد، پس آنچه (از سود در) گذشته (بدست آورده) فقط از آنِ اوست؛ و كارش با خداست؛ و[لى] كسانى كه [به ربا خوارى] باز گردند، پس آنان اهل آتشند. [و] آنان در آنجا ماندگارند».

 

نفی  فرهنگ خرافی عرب جاهلی در قرآن:

 

قرآن به صراحت فرهنگ خرافی اعراب را نفی و طرد مي‌كند و وحی الهی را خالی از هر نقص، تعارض، اختلاف و باطل می‌داند:

 

لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن  بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ  (فصلت / 42)؛

 

«كه باطل از پيش روى آن و پشت سرش به سراغ آن نمى‏آيد؛ (زيرا اين) فرو فرستاده‏اى از جانب (خداى) فرزانه ستوده است».

 

قرآن جدا کننده حق و باطل و در بیان خود جدی است (طارق/ 13-14). از روی هوی و هوس سخن نگفته است (نجم، 3) و بعضی از اعراب را توبیخ می کند و می گوید: به دنبال احکام جاهلیت هستید، با اين كه احکام خدا را رها ساختید (مائده / 50). بر اساس این دلایل درون قرآنی،  این کتاب نه فرهنگ خرافی را در خود جای داده و نه دانش افسانه‌ای و باطلي را پذیرفته است وگرنه سخن حق و معجزه بودن قرآن بی معنا مي‌شود.

 

نمونه‌هايی از نفی فرهنگ عرب جاهلی عبارت است از: کشتن نوزادان دختر (نحل / 58 ـ 59)، طواف بدون لباس (اعراف / 28)، تکبر و تفاخر (تکاثر / 1)، کشتن نوزادان به خاطر فقر (انعام / 151) پسرخوانده (احزاب / 4) شفاعت بتها (یونس / 18) شیطان پرستی (یس / 60) مادیگری (جاثیه / 24) شریک قائل شدن برای خدا (بقره / 165) تعدد نامحدود زوجات (نساء / 10) ازدواج با نامادری (نساء / 22) دوری جستن از زنان در حال قاعدگی ( بقره / 222) و...

 

مفهوم شناسی شیطان، خبط، مس:

 

واژه «شیطان» از ماده شاط یشیط به معنای هلاکت و شدت غضب است (این ماده طرفدار کمی دارد) (ابن اثير، نهايه، ذيل ماده «شيط») یا از ماده شطن یشطن به معنای دور شدن (دور شدن از خیر) خبیث و پست است (ابن منظور، لسان العرب، راغب، مفردات، ذيل واژه شيط). و به هر موجود سرکش  و متمرد، اعم از انسان، جن، یا جنبندگان دیگر اطلاق می شود.

 

شیطان اسم عام (اسم جنس) و ابلیس اسم خاص (علم) است؛ همو که حضرت آدم7 را فریب داد و اکنون با یاران خود انسانها را وسوسه و گمراه می کند (مكارم، همان، 1/191؛ رجائي تهراني، علي رضا، جن و شيطان،‌ 46)، لذا در قرآن واژة شیطان به انسان و جن اطلاق شده است: Gوَكَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّF. (انعام / 112)؛ و اين چنين براى هر پيامبرى، دشمنى از شرورهاى (شيطان صفت) انسان و جنّ قرار داديم»

 

واژه شیطان به صورت مفرد 70 بار و جمع (شیاطین) 18 بار در قرآن آمده است. ماهیت شیطان همانند جن، از آتش است. شيطان اختیار، تکلیف، شعور، عقل، اراده، زاد و ولد دارد.

 

گاهی جن و شیطان مفهوم وسیعی دارند و شامل نفس اماره، قوای واهمه، تخیل نفسانی و لذت دنیوی، حشرات موذی و انسانهای فاسد و... می‌شوند (دست داده، زين العابدين،‌ جن و شيطان، 46). گاهی نيز به معنای میکرب می آید.  براي مثال حضرت علی7 می‌فرماید: «از بخش شکسته ظرف و دستگیره آن آب نخورید، زیرا شیطان به روی دستگیره و بخش شکسته ظرف می‌نشیند» (كليني، اصول‌ كافي، 6/385). گاهی به انسانها شیطان صفت هم گفته می‌شود، مثلاً حضرت علی7 می‌فرماید: «زیاد ابن ابیه ! از معاویه بترس، زيرا او شیطان است» (نهج البلاغه، خ 44).

 

خبط به معنای ضرب شدید (ابن منظور، همان، واژه خبط) و مس به معنای جنون (همان واژه مس) مي‌باشد. راغب آن را کنایه از جنون می‌داند.

 

چگونگی استیلای شیطان بر انسان

 

بعضی تصور می‌کنند که شیطان و جن می‌توانند بر انسان تاثیر فیزیکی مستقیم داشته باشند. شاهد آنها همان آیه 275 سوره بقره (لمس شیطان) است، اما با بررسی آیات دیگر به بی‌پایه بودن این کلام پی‌ می‌بریم.

 

از آیات قرآن استفاده می‌شود که شیطان در انسان وسوسه و فتنه ایجاد و بر اندیشه و تفکرش نفوذ مي‌كند وراه گمراهی را به وي نشان می‌دهد به اين آيات توجه كنيد:

 

اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ  الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلاَ  إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ (مجادله / 19)؛ «شيطان بر آنان مسلّط شده و ياد خدا را از ياد آنان برد؛ آنان حزب شيطانند. آگاه باشيد كه حزب شيطان فقط زيانكارند».

 

كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرَانَ(انعام/ 71)؛ «همانند كسى كه شيطان‏ها او را به سقوط (و گمراهى) كشانده‏اند، در حالى كه در زمين سرگردان است.»

 

وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى‏ أَوْلِيَائِهِمْ: (انعام/121)؛ «و قطعاً شرورهاى (شيطان‌صفت) به سوى دوستانشان اشاره سريع پنهانى القاء مى‏كنند».

 

وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَتَلُومُونِي‌وَلُومُوا أَنفُسَكُم(ابراهیم / 22)؛ و «شيطان، هنگامى كه كار پايان يافت مى‏گويد: «در حقيقت، خدا وعده حق به شما وعده داد؛ و [من‏] به شما وعده دادم، و [لى‏] با شما تخلّف كردم؛ و براى من هيچ تسلّطى بر شما نبود، جز اينكه شما را فرا خواندم، و [درخواست] مرا پذيرفتيد، پس مرا سرزنش مَكنيد، و خودتان را سرزنش كنيد».

 

انسان برتر از آن است که موجودات نامرئی دخالتی در وجود او داشته باشند (طباطبايي، همان، ذيل آيه) و دخالت غير با اختیار و اشرف مخلوقات بودن او سازگاری ندارد. شیاطین به همتایان انسی خود تلقینات اغواگرانه القا می‌کنند و زمانی که کار از کار بگذرد، می‌گویند:

 

وَمَاكَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي؛ (ابراهيم / 22) «و براى من هيچ تسلّطى بر شما نبود، جز اينكه شما را فرا خواندم، و [درخواست] مرا پذيرفتيد».

 

همچنین جنیان که هم جنس شیاطین هستند، نمی‌توانند تاثیر مستقیم داشته باشند و چنين اثري از آیات قرآن نیز استفاده نمی‌شود. (معرفت، محمد هادي، الشبهات والردود، 235 ـ 237). در نتیجه شیطان آسیب‌رسانی مستقیم و فیزیکی ندارد؛ بلکه دسیسه‌های زشت او سبب‌ سرگردانی‌ و اختلالات روانی می‌گردد (معرفت، همان؛ طباطبايي، همان، 2/431).

 

بهره گیری قرآن از ابزار گفتگو

 

خداوند برای انتقال قوانین خود ابزارهای مادی را به كار مي‌گيرد تا گوش مخاطبان را با کلام خود آشنا سازد، مثلاً انتخاب پیامبر از جنس بشر (کهف / 110)، انزال قرآن به زبان مخاطبان(شعراء / 195) و بهره گیری از ابزارهايی مانند: تشبیهات، تمثیلات، کنایه براي اين است كه مطالب وحیانی و قوانین فرا بشری را در قالب فهم مردم بیان کند. استفاده از ابزار گفت‌و‌گوی مخاطبان نشانه متاثر شدن از فرهنگهای آنها نیست، بلکه موجب ارتباط بین پیامبران و مردم است تا خدا با بهره گیری از مثالها و تشبیهات و... حقایق دین را تفسیر و انتقال دهد (رضايي، حسن رضا، بررسي شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، 97 ـ 107).

 

علل اختلالات روانی و افسردگی از منظر علم

 

افسردگی و دیوانگی از همان ابتدای تاریخ همراه انسان بوده است . بقراط 450 سال قبل از میلاد اصطلاح مانیا و ملانکولیا را برای توصیف اختلالات روانی به کار برد و کورنلیوس سلسول (cornelius celsus)حدود 100 سال قبل از میلاد این بیماری را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود. ژول فالره در سال 1854م جنون ادواری (foliea circulaire) را معرفی کرد. و ژول بایا دژه فرانسوی، جنون دوشکلی را شرح داد.در طب قدیم ایران نيز از این بیماری با نام مالیخولیایاد شده است (رزم‌گيري،‌ آذين،‌ افسردگي، 9 ـ 10)  امروزه عامل بسیاري از این اختلالات این سیستم شناخته نشده است (انجمن پزشك بريتانيا، مغز و اعصاب، 33).

 

برای اختلالات روانی و افسردگی (جنون عرفی) علتهای مختلفی را برشمرده‌اند كه برخی به اعصاب انسان برمی گردد و برخی دیگر به روح و روان. مانند: سندرم خستگی مزمن (همان، 48)، جراحات وارده بر سر (همان / 54)، صرع (اپی لپسی) (همان / 67)، التهاب مغز (آنسفالیت) (همان/ 80)، آبسه مغزی (همان / 82)، الزایمر (همان، 108)، وراثت و ژنتیک (رزم گيري، آذين، همان، 25)، تغییرات ناخوشایند در زندگی، مشکلات مالی، مشکلات عاطفی، مشکلات جنسی، استرس و اضطراب (همان؛ ر.ك. به: اميني، مطهره، آشنايي با بيماريهاي رواني) و ... .

 

رابطه لمس شیطان و دیوانگی از نگاه مفسران

 

آیه قرآن به صورت مستقیم اشاره دارد که كسانى كه ربا مى‏خورند، بر نمى‏خيزند، مگر مانند برخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس، ديوانه‌اش (و آشفته سَر)ش كرده است. (بقره، 275)

 

مفسران در تفسیر این آیه احتمالهاي زیادی را به شرح زير مطرح كرده‌اند:

 

1. برخی عوامل دیوانگی را به دو نوع تقسیم کرده‌اند : 1. مادی 2. غیر مادی (وسوسه شیطان عامل تاثیر روانی منفی). مرحوم آیه الله طالقانی; در تفسیر آیه ياد شده سه احتمال را نقل مي‌كند:

 

الف) دیو زدگی و دچار بیماری صرع و اختلالات روانی شدن.

 

ب) میکروبی که در مراکز عصبی انسان نفوذ کند.

 

ج) منشاء وسوسه و انگیزنده اوهام و تمنیات.

 

از این سه احتمال آنچه بر حسب ظاهر کلام، مورد قبول مرحوم طالقانی است و به گواه عبارتهايی که قبل از احتمال یاد شده آورده است، همان احتمال سوم است. ایشان می فرماید:

 

«چون رباخوری، انحراف از مسیر طبیعی و انسانی است رباخور دچار خبط‌ زدگی در اندیشه و آشفتگی می‌شود... و خوی کینه جویی و بد اندیشی نسبت  به مردم نیز در او راسخ می‌شود... در هر حال پیوسته در نگرانی و آشفتگی به سر می برد و به خود می‌پیچد. این حالات در کردار و گفتار و حرکات چشم و دست و پایش نمایان است (طالقاني، پرتويي از قرآن، 2/ 252 ـ 253).

 

آیت الله مکارم شیرازی بعد از نقل احتمالها؛ می‌فرماید: «دیوانگی را به دو گونه می‌توان تصور کرد: یکی جسمانی که بر اثر عوامل مادی است. دیگری روحی و معنوی که متاثر از عوامل غیر مادی است. آنان که رباخورند گرفتار دیوانگی روحی می‌شوندکه مشوق آن‌ها وسوسه‌های شیطانی است .چه جنونی بالاتر از طمع و حرص به مال دیگران که تشویش روحی و اضطراب دائمی به همراه دارد (مكارم، همان، 2/ 201).

 

2. برخی دیگر نسبت دادن دیوانگی به شیطان را  نوعی مجاز می‌دانند. مرحوم طبرسی معتقد است که آیه برای حالات برخی از مردم در روز قیامت است واضافه می‌کند: شیطان انسان را دیوانه نمی‌کند، دیوانگی و اختلالات روانی بر اثر غلبه سودا و صفراء است و در آن هنگام  عقل انسان ضعیف می‌شود و شیطان در او وسوسه می‌کند و اگر ديوانه سازي به شیطان نسبت داده شده، از باب مجاز است (طبرسي، همان، 3/ 179).

 

در میان عرف هم مشهود است كه به کسانی که از حالت عادی و معقول خارج می شوند، مانند: زانی، قاتل، دزد و...لقب دیوانه می‌دهند. این به معنای دیوانگی جسمی نیست، بلکه به معنای غرق شدن در گناه و نفوذ شیطان در وجود اوست.

 

3. بعضی از مفسران در حد یک احتمال پذیرفته‌اند که ممکن است علل برخی از جنونها شیطان و جن باشد. علامه طباطبایی; می‌فرماید:

 

آن چه آیه بر آن دلالت دارد، بیش از این نیست که دست کم بعضي از جنونها مستند به مسّ جن است و استناد جنون به عللی چون شیطان، موجب ابطال علل طبیعی نیست، بلکه علل طبیعی در طول علل غیر طبیعی‌اند؛ نه در عرض آنها (طباطبايي، همان، 2/ 574)

 

مکارم شیرازی هم می‌فرماید: هیچ بعید نیست که بعضی از کارها و اعمال نادرست، شیطان در شخص اثر بگذارد (مكارم، همان، 2 / 272).

 

فرض دخالت شیطان و جن در جنون و اختلالهاي عصبی و روانی با استناد آن به اسباب طبیعی منافات ندارد، زیرا تاثیر اسباب غیر طبیعی در حوادث طبیعی در طول اسباب و علل طبیعی است؛ نه در عرض آنها. چنانکه تاثیر اراده الهی در پیدایش حوادث طبیعی به همین شیوه است و علوم تجربی دارای حق اثبات است، نه دارای حق نفی (آيت الله سبحاني، جعفر، مقاله پاسخ دوم به سروش، افق حوزه، ش 183، 25/12/1386).

 

علامه تعبیر زیبايی دارد و می‌فرماید:

 

مراد از مس شیطان، حرکات نامنظم جن زدگان درحال بیهوشی و بعد از آن نیست؛ بلکه غرض آیه این است كه افعال رباخوار افعال اختیاری است که از اعتقاد غلط سر می‌زند‌. رفتار او در مورد امر معاش و زندگی به رفتار دیوانه می‌ماند که خوب را از بد تمییز نمی‌دهد. (طباطبايي، همان، ذيل آيه)

 

4. برخی دیگر معتقدند که شیطان در آیه به معنای میکرب است که در انسان نفوذ مي‌كند و سبب آشفتگی روحی و بیماری اعصاب و دیوانگی می‌باشد. (طنطاوي، تفسير الجواهر، ذيل بقره / 207؛ قرشي، همان، ذيل واژه شطن).

 

حاصل سخن: شیطان بر انسان تسلط ندارد تا او را دیوانه كند. او تنها وسوسه و اغوا می‌کند و آنچه در آیه مطرح شده، حالات دیوانه است که خوب و بد را تشخیص نمی‌دهد.

 

به کسانی که آیه را معارض با علم می‌دانند، باید گفت: آیه احتمالات فراوانی دارد و به عبارت دیگر، فهم آیه مشکل است و قاطعانه نمی‌توان برای آن تفسیر روشنی ارائه داد. از سوي دیگر علوم بشری پیرامون حس و تجربه نظر می‌دهد و از تاثیرات ماوراء طبیعت بر طبیعت و انسان عاجز است. حداقل می‌توان گفت كه علم در این زمینه ساکت است.

 

خلاصه اينكه درباره آیه متشابه كه هنوز تفسیر قطعی از آن ارائه نشده و علم هم درباره آن به نتیجه نرسیده است، چگونه می‌توان گفت در تضاد با علوم بشری است و از علوم باطل اعراب اقتباس کرده است.


توضيحات

 

[1] در سوره اعراف، آيه 172 نيز به منشاء مني اشاره دارد، و چنين آمده است: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي‌آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ...»؛ «و (ياد كن) هنگامى را كه پروردگارت از فرزندان آدم، از پُشت (و صُلب) شان، نسل آنان را برگرفت».

 

[2] مني از ميان پشت و روي او خارج مي‌شود، با توجه به هيجانات كل بدن، مي‌توان گفت: مني از تمام بدن خارج مي‌شود (تفسير نمونه، مكارم، همان، ذيل آيه؛ كل بدن بين استخوان سينه و پشت واقع شده است (طباطبايي، همان، ذيل آيه).

 


منابع:

 

1. قرآن کریم با ترجمه دکتر محمد علی رضایی اصفهانی و همکاران، انتشارات دارالعلم.

2. آلدومیدی، علوم اسلامی و نقش آن در تحولات علمی جهان، محمد رضا شجاعی، رضوی و علوی، انتشارات قدس رضوی، مشهد، 1371.

3. ابن منظور، لسان العرب، انتشارات دارالفکر، بیروت، 1991م، چ 1.

4. ادوارد براون، طب اسلامی، مسعود رجب نیا، انتشارات بنگاه و نشر کتاب، تهران، 1337، چ 1.

5. ادیب، محمد حسین، کتاب پزشکی قانونی، شرکت سهامی چهر، تهران، بی تا، چ 4.

6. اسماعیل پاشا، عبدالعزیز، اسلام و طب جدید، غلامرضا سعیدی، انتشارات برهان، بی تا.

7. رزم گیری آذین، افسردگی، انتشارات حیان، تهران، 1385، چ 1.

8. الحویزی، عبدالعلی العروسی، نورالثقلین، المطبعة العلمیه، قم 1383 ق.

9. الکیس کارل، انسان موجود ناشناخته، ترجمه از دبیری، اصفهان، بی تا، 1354.

10. الگودسیریل، تاریخ پزشکی ایران، ترجمه، باهر فرقانی، امیرکبیر، تهران.

11. امینی، مطهره، افسردگی، آشنایی با بیماری‌های روانی، حیان، تهران، 1386، چ2.

12. اهتمام، احمد، فلسفه احکام، چاپخانه اسلام، اصفهان، 1344 ش.

13. بسام دفضع، الکون والانسان بین اسلام والقرآن، مطبعة الشام، بی‌جا، بی‌تا.

14. بوکائی، موریس، مقایسه ای بین تورات، انجیل و قرآن و علم، ذبیح الله دبیر، نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1365.

15. بی‌آزار شیرازی، عبدالکریم، گذشته و آینده، انتشارات طباطبایی، قم، 1349 ش، چ 2.

16. بی‌آزار شیرازی، عبدالکریم، قرآن و طبیعت، بي تا بی جا، چ 2.

17. بیضوضی، عباس، کلیات پزشکی، دانشگاه علوم‌پزشکی، همدان، 1377، چ 1.

18. پاک‌نژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، مکتب اسلامیه و بنیاد فرهنگی شهید، تهران، 1363، چ 1.

19. تقی زاده، سید حسن، تاریخ علوم در اسلام، فردوسی، تهران، 1379.

20. توماس لانگمن، رویان شناسی، دکتر بهادری و شکور، شرکت سهامی چهر، 1370، چ 6.

21. حاجبی، محمد حسین، پزشکان خودتان باشید، نشر ثالث، تهران، 1378، چ 1.

22. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تصحیح ربانی شیرازی، فرهنگ اسلامی، تهران، 1374، چ 7.

23. دست داده، زین العابدین، جن و شیطان، مجتمع هنری شهید مصلی‌نژاد، جهرم، 1377 ش.

24. دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن، چراغی، انتشارات حفظی، تهران، بی تا.

25. راغب اصفهانی، ابوالقاسم، الحسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، المکتبة الرضویه، تهران، 1332 ش.

26. رجائی تهرانی، علی رضا، جن و شیطان، نبوغ، قم، 1375.

27. رجحان، محمد صادق، بافت شناسی انسانی پایه، انتشارات چهره، تهران، 1370، چ 10.

28. رضايی، حسن رضا، آموزه‌های تندرستی در قرآن، عطرآگین، قم، 1384، چ 1.

29. رضايی، حسن رضا، قرآن و فرهنگ زمانه، مرکز مطالعات و پژوهش‌های حوزه علمیه قم، 1383، چ 1.

30. رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، مبین، رشت، 1382، چ 4.

31. رضایی اصفهانی، محمد علی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، انتشارات اسوه، قم، 1365، چ 1.

32. رضایی، حسن رضا، بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، مرکز مطالعات، قم، 1383.

33. زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، امیرکبیر، تهران، 1380.

34. زمانی، مصطفی، پیشگویی‌های علمی قرآن، پیام اسلام، قم.

35. سرمدی، محمد تقی، پژوهشی در تاریخ پزشکی و درمان جهان، انتشارات سرمدی، تهران، 12 مجله.

36. شریف، عدنان، من علم الطب القرآن، بیروت، دار علم ملابین، 1995 م، چ 2.

37. شیرازی، احمد امین، اسلام پزشک بی دارو، انتشارات اسلامی، قم، 1375، چ 7.

38. شیرازی، نیازمند، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، چاپ میهن.

39. صداقت، سید علی اکبر، کتاب قرآن و دیگران، انتشارات روح، قم، چ 1.

40. صرفی، محمد تقی، تمدن اسلامی از زبان بیگانگان، نشر برگزیده، تهران، 1374، چ 1.

41. طالقانی، پرتوی از قرآن، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1348ش،

42. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه نوری همدانی، بنیاد علمی و فکری علامه، قم، 1366.

43. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، مکتبه الاسلامیه، تهران، 1395 ق، چ 5.

44. طنطاوی، تفسیر الجواهر، دارالفکر، بی تا.

45. علامه مجلسی، محمد تقی، بحار الانوار، المکتبة الاسلامیه، تهران، 1385 ق.

46. فوائد سزگین، تاریخ نگارش‌های عربی، تهران، پزشکی، 1380.

47. قائمی نیا، علی رضا، وحی و افعال گفتاری، معارف اسلامی، قم، 1402ق.

48. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلامیه.

49. کالین، انان، تاریخ علم کمبریج، ترجمه حسن افشار، تهران، 1366.

50. کریمی یزدی، حسن، شگفتی‌های پزشکی در قرآن، تهران، بی‌تا.

51. کلینی، محمد بن یعقوب، ترجمه اصول کافی، کمره‌ای، انتشارات اسوه، قم، 1375، چ 3.

52. گروهی از پزشکان، مغز و اعصاب، انجمن پزشک بریتانیا، منصوره داوری، انتشارات امامت، مشهد، 1382، چ اول.

53. مجله پژوهش حوزه، طب و دین، شماره 18 ـ 17، سال پنجم، معاونت پژوهشی حوزه علمیه قم.

54. محدث خراسانی، احمد، راز خلقت انسان در قرآن، مؤسسه امام المنتظر، قم، 1378.

55. معرفت، محمد هادی، الشبهات والردود، موسسه التمهید، قم، 1382

56. محمدی ری شهری، محمد، احادیث طبیه، انتشارات دارالحدیث، تهران.

57. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن الکریم، وزارت فرهنگ و ارشاد، تهران، 1371.

58. معرفت، محمد هادی، آموزش علوم قرآن، سازمان تبلیغات اسلامی، قم، 1371، چ 1.

59. معرفت، محمد هادی، التمهید، انتشارات التمهید، قم، 1377 ش.

60. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371 ش، چ 26.

61. مکارم شیرازی،ناصر، در جستجوی خدا، انتشارات نسل جوان، قم.

62. نجفی، گودرز، مطالب شگفت انگیز قرآن، نشر سبحان، تهران.

63. نجم آبادی، محمود، تاریخ طب ایران پس از اسلام، دانشگاه تهران، 1366. ش.

64. نجم آبادی، محمود، دوران تالیف، تصنیف کتب طبی در تمدن اسلامی، انتشارات دانشگاه تهران، 1375 ﻫ. ش.

65. نهج البلاغه، با ترجمه آقای دشتی،انتشارت بنیاد نهج البلاغه.

66. نیکبخت نصر آبادی، علی رضا، استعانت از قرآن کریم در شفای جسمانی، نشر قبله، تهران، 1378، چ 1.

67. ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی در ایران، وزارت امور خارجه، تهران، 1382، چ 1.

68. سروش، عبدالكريم، طوطي و زنبور، نامه ارديبهشت 1387 به آيت الله سبحاني.

69. سروش، عبدالكريم، بشر و بشير، نامه 26/12/86 به آيت الله سبحاني.

70. سروش، عبدالكريم، گفتگو با ميشل هوبينگ، ‌هلند.

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 94
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

دکتر احمد صادقیان / مدرس حوزه و دانشگاه

 

چکیده

 

یکی از مباحث مطرح در بحث علم و دین، استخدام علوم در فهم اشارات علمی قرآن است. در بحث قرآن و بهداشت روان نیز می‌توان از پیشرفتها و دستاوردهای روانشناسی و بهداشت روانی برای استخراج قواعد بهداشت روانی از دیدگاه اسلام استفاده کرد. در این مقاله سعی شده است به بعضی از موارد و اصول کلی در این زمینه اشاره گردد.

 

قرآن به عنوان کتاب راهنما و دستورالعمل‌زندگی بشر راهکارهایی را برای تأمین بهداشت روانی ارائه داده است که در این مقاله به بعضی از راهکارهای شناختی و رفتاری اشاره می‌شود.

 

راهکارهای شناختی: آموزه‌های اسلام با تغییر و اصلاح شناخت و تفکر نسبت به جهان و تبدیل جهان بینی بشر به جهان‌بینی الهی، بر نگرش انسان به مسائل زندگی و رفتار، عواطف و احساسات شخص تأثیر گذاشت که ایمان و توکل به خدا، رضا، مثبت اندیشی، امیدواری به زندگی، الگو قرار دادن پیامبر9 و اولیای الهی، اعتقاد به معاد از نتایج آن می‌باشد.

 

راهکارهای رفتاری: اصلاح و هدایت تفکر به سمت جهان بینی الهی باعث اصلاح رفتار شخص می‌گردد که این رفتارهای صحیح در خانواده، روابط بین فردی، روابط اقتصادی می‌تواند بهداشت روانی افراد را تأمین نماید.

 

کلیدواژه‌ها: قرآن، بهداشت، روان، روان شناسی.


مفهوم شناسی

 

بهداشت روانی را چنین تعریف کرده‌اند: «استعداد روان برای هماهنگ، خوشایند و مؤثر کار کردن، برای موقعیت‌های دشوار انعطاف پذیر بودن و برای بازیابی تعادل خود توانایی داشتن» (گنجی، بهداشت روانی، ص 10).

 

سازمان جهانی بهداشت، نیز ‌آن را چنین تعریف می‌کند: «توانایی کامل برای ایفای نقش‌های اجتماعی، روانی و جسمی» (همان).

 

بهداشت روانی در تعریف دیگر عبارت است از «مجموعه عواملی که در پیشگیری یا جلوگیری از پیشرفت روند وخامت اختلالات شناختی، عاطفی، و رفتاری در انسان نقش مؤثر دارند (شاملو، بهداشت روانی، ص 18). بهداشت روانی در گستره وسیع‌تر عبارت است از آگاهی به عوامل معنوی و مادی و انگیزه‌هایی که سلامت فکر و وضع مثبت و اعتدال رفتار و کردار را سبب می‌شود، که بدان وسیله ساز و کار با ارزشی در مورد تحرک و پیشرفت معنوی و مادی انسان در همه زمینه‌ها فراهم آید» (صانعی، بهداشت روان در اسلام، ص 22).

 

هدف بهداشت روانی

 

برخورداری از روان سالم و معتدل برای موفقیت در زندگی و رسیدن به آسایش و سعادت از اهداف بهداشت روانی است.

 

«هدف از بهداشت روانی آن است که شرایطی فراهم آید تا عوامل مخربی که روان بشر را می‌آزارد و راحتی درونی را از او سلب می‌کند از بین ببرد به گونه‌ای که آسایش و رفاه او تأمین شود و تشویش خاطر نداشته باشد» (همان).

 

مبانی:

 

قرآن کتابی است که از سوی خدا برای هدایت انسانها فرستاده شده است؛ کتابی که مایه هدایت عالمیان، (آل عمران / 96) بیانگر همه چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است. (نحل / 89)

 

از حضرت علی علیه السلام حکایت شده است: برای دردهایتان، از قرآن سلامت بخواهید و با قرآن بر سختیها یاری جویید (سید رضی، نهج البلاغه، خ / 176).

 

این کتاب مقدس درباره بهداشت روان و راههای تأمین آن آموزه‌های بسیاری دارد، البته استفاده از آموزه‌های آن در عین ضرورت محدودیتهایی در طرح دارد که به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم.

 

1. قرآن کریم کتاب هدایت است و در آن مجموعه‌ای از دستورات، پندها، موعظه‌ها و قصص مطرح شده است که هر کدام به جنبه‌ای از زندگی انسان‌ نظر دارد و از آن آموزه‌ها‌ می‌توان قواعد و دستورالعمل‌هایی که بهداشت روانی را تأمین می‌کند، استفاده کرد؛ وگرنه قرآن کتاب بهداشت روانی نیست و در آن مباحث بهداشت روانی و سر فصلهای آن که در دهه‌های اخیر ابداع شده‌اند و در حال تکامل می‌باشند، به صورت منظم مطرح نشده است، لذا تحقیق در این موضوع و ارتباط مطالب بهداشت روانی با توصیه‌های اسلام به سه صورت می‌تواند صورت گیرد:

 

الف. بعضی از موضوعات مشترک در بهداشت روانی و تعالیم اسلامی آمده است، گرچه نامگذاری و سر فصلی مشخص در روایات و آیات قرآن برای آنها ذکر نشده است، مثلاً اصل مثبت اندیشی در مباحث بهداشت روانی مطرح گردیده و همین مطالب در آیات، روایات و دعاها مورد تأکید قرار گرفته است. برای مثال در قرآن روح امید با توکل بر خدا و نفی ناامیدی وَلاَ تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ یوسف/87) در انسان دمیده می‌شود. از امیرمؤمنان علیه السلام حکایت شده است: «چشمت را بر خار و خاشاک زندگی ببند تا همیشه راضی باشی» («اغض علی القذی والالم ترض عنه ابدا» / سید رضی نهج‌ البلاغه، حکمت/ 212). امام موسی بن جعفر علیه السلام هم در دعای جوشن صغیر به این مطالب اشاره می‌نماید.

 

ب. استفاده و استنتاج یک قاعده کلی از مباحث بهداشت روانی و تطبیق آن قاعده بر احکام و دستوراتی که با این قاعده تطابق دارد. مثلاً احساس امنیت را از اصل بهداشت روانی استفاده می‌کنیم و می‌توانیم این قاعده را بر سلام کردن تطبیق دهیم؛ بدین گونه که سلام دادن اطمینان و امنیت به طرف مقابل است و اینکه از طرف ما خطری متوجه طرف مقابل نیست. بسیاری از شناختها و رفتارهای اسلامی نیز که باعث احساس ایمنی در فرد می‌گردد، از همین گروه است. هم چنین نیاز به «عزت نفس» را از بهداشت روانی می‌توان استفاده کرد و آن را بر احترام گذاشتن به افراد که در آیات سوره حجرات و مجادله و... و روایات آمده است‌ تطبیق داد. بدین گونه که احترام به افراد باعث عزت نفس آنان می‌گردد و از این جهت بهداشت روانی آنان تأمین می‌گردد.

 

ج. دستورات و توصیه‌هایی که در تعالیم اسلامی آمده است و بر بهداشت روانی افراد تأثیر بسزایی دارد. در حالی که در مباحث بهداشت روانی مصطلح اثری از آن نیست، مانند: تأثیر زیاده خواهی بر اختلالات روانی و تأثیر بی‌رغبتی به دنیا در تأمین بهداشت روانی.

 

2. مباحث مطرح در بهداشت روانی حاصل افکار و تجربه بشر است و در آن تغییر و تکامل وجود دارد، ولی تعالیم قرآن چون از طرف خداوند است، تغییر و تحول ندارد. لذا نمی‌توان آیات و روایات را بر افکار بشر تطبیق داد، چه بسا تعالیم اسلام در پی تبیین مطالب عمیق تری می‌باشد که افکار بشر به آنها دسترسی ندارد ... و اگر این تطبیق به تحمیل نظر منتهی شود، تفسیر به رأی خواهد شد که ممنوع است. از این رو علوم بشری را برای فهم بهتر آیات می‌توان استخدام کرد یا حقایق قرآنی را به عنوان موضوعات و نظریه‌های جدید علمی به دانشمندان عرضه کرد تا شواهد تجربی آن را پژوهش کنند.

 

آنچه در دو دهه آخر قرن بیستم برای روان شناسان و توده مردم محسوس بود کمبود یا نبود توجه مدلها و مکتبها در بعد معنوی انسان است» (خلیلی، مجموعه مقالات اسلام و بهداشت روان، 2/187). از این جا لزوم توجه به آموزه‌های دینی به خصوص قرآن کریم برای تأمین بهداشت روانی مشخص می‌گردد.

 

در اینجا لازم است به این سؤال پاسخ داد که با توجه به این نقص مکاتب روان‌شناسی، چگونه می‌توان از این علوم برای پی‌بردن به آموزه‌های قرآن کریم استفاده کرد.

 

در جواب می‌گوییم هدف ما این است که از روشها و پیشرفتهای حاصله و راه‌حلهای ارائه شده توسط روان شناسان برای برطرف نمودن اختلالهای روانی استفاده و اختلال‌های روانی را با راهکارها و آموزه‌های دینی برطرف می‌کنیم. مثلاً نظریه‌ای که مبتنی بر راه حل شناختی و رفتاری است را از روان شناسی استفاده می‌کنیم، ولی در تغییر شناخت فرد و اصلاح رفتار به سراغ آموزه‌های اسلام می‌رویم و از این طریق راهکارهای جدیدی را که برگرفته از تعالیم اسلام است، ارائه می‌دهیم.

 

راهکارهای قرآن برای تأمین بهداشت روانی

 

در برخی آیات قرآن به دو مسئله رویکرد شناختی و رفتاری و تأثیر آنها بر سلامت و بهداشت روان اشاره شده است که از جمله آنها مسئله «ایمان به خدا» است.

 

مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛ كسانى (از آنان) كه به خدا و روز بازپسين ايمان آوردند، و [كار] شايسته انجام دادند، پس هيچ ترسى بر آنان نيست، و نه آنان اندوهگين مى‏شوند.» (مائده / 69).

 

Gوَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛ و (ما) فرستادگانِ [خود] را، جز مژده‏آور وهشدار دهنده نمى‏فرستيم؛ و كسانى كه ايمان آورند و اصلاح نمايند، پس هيچ ترسى بر آنان نيست و نه آنان اندوهگين مى‏شوند.» (انعام / 48).

 

در این آیات یکی از راهکارهای شناختی که باعث امنیت روانی انسان می‌شود ایمان به خدا معرفی شده است و از راهکار رفتاری به «عمل صالح» یا «اصلح» تعبیر شده است.

 

ساز و کار اعتقاد به خداوند در تأمین بهداشت روانی

 

ایمان به خداوند، یعنی: اعتقاد به اینکه خداوند یگانه این جهان را آفریده و همه امور به دست اوست، او مالک، قادر، حکیم، عالم، خالق، تدبیر کننده، رازق و مالک حقیقی جهان است و مالکیت دیگران اعتباری است قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ (آل‌عمران/‌26) بر همه چیز قدرت دارد وَكَانَ اللَّهُ عَلَى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ  قَدِيراً (فتح / 21) از همه کارهای بندگان باخبر است و اعمالی که نسبت به بندگان انجام می‌دهد از روی حکمت، و دلیل است وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ  الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ(انعام ‌/ ‌18) تنها او روزی دهنده موجودات می‌باشد إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ (ذاریات / 58)، به علاوه خیر و سعادت بندگان را می‌خواهد، هر چند در ظاهر حادثه‌ای برای بندگان ناگوار باشد، در واقع به نفع آنان می‌باشد وَعَسَى‏ أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ (بقره‌/ 216) خداوند است که مهمات زندگی انسان را کفایت و او را از شر دشمنان حفظ می‌کند وَاللّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ وَكَفَى بِاللّهِ وَلِيّاً وَكَفَى‏ بِاللّهِ نَصِيرا (نساء / 45).

 

برای انسانی که ایمان دارد، زندگی معنادار و مشکلات دارای مفهوم می‌گردد و می‌داند که اینها مقتضای زندگی دنیوی است و از سوی خدا برای سازندگی و تقویت روحی انسان می‌باشد. این طرز برداشت، باعث رضایت از زندگی و سلامت روانی می‌گردد، مثلاً اگر شخص ضربه‌ای به طرف دیگر وارد کند، آن شخص ناراحت می‌شود و عکس‌العمل نشان می‌دهد، ولی رزمی‌کاران هنگام تمرین چندین برابر این ضربه را به هم وارد می‌کنند و نه تنها ناراحت نمی‌شوند، بلکه از اینکه بدنشان قوی شده است، احساس رضایت هم می‌کنند، در حالی که هر دو ضربه است. این به چگونگی برداشت و شناخت از آن ضربه بستگی دارد. همین مسئله در رابطه با مقتضیات زندگی هم جاری می‌شود. کسی که اعتقاد داشته باشد اگر امر مکروهی در زندگی برای او پیش آمد به نفع اوست وَعَسَى‏ أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ (بقره / 216)، اعتقاد دارد که لازمه زندگی دنیا امتحان شدن توسط خداوند متعال است و این امتحان ممکن است به ترس، گرسنگی، کاهش در مالها و جان‌ها و میوه‌ها باشد وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ(بقره / 155) در مقابل این مشکلات همانند شخصی است که هنگام تمرینات رزمی، ضربه‌ها و مشکلات جسمی را به خاطر قوی شدن بدن تحمل می‌کند. شخص موحد هم می‌داند مشکلات برای ورزیده شدن و تقویت روحی او می‌باشد و به نفع اوست، گرچه در ظاهر دشواری وسختی دارد، لذا خداوند می‌فرماید: «در هنگام مصیبت و گرفتاری بگویید و باور داشته باشید که ما از خدا هستیم و به سوی او باز می‌گردیم»‌الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ (بقره / 156). در بعد شناختی معنای «انّا لِله» این است که او اختیاردار ماست و ما از کار او راضی هستیم. تمام جهان کلاس درس و میدان آزمایش است که باید در آن رشد کنیم.دنیا‌ محل ‌شکوفایی استعدادهای درونی انسان است و سختیهای آن نشانه بی‌مهری خداوند نیست، بلکه برای آن است که در مسیر کمال سریع‌تر حرکت کنیم، بنابراین در تلخیها نیز شیرینیهاست، زیرا شکوفا شدن استعدادها و کامیابی‌ و پاداشهای الهی را دنبال دارد‌ (قرائتی، تفسیر نور، ج 1، ص 314).

 

به همین جهت امام حسین علیه السلام در اوج سختی‌ و دشواریها در آخرین لحظات فرمود: «هوّن علیّ انه بعین الله» مجلسی، (بحارالانوار،  ‌45،46). آنچه مصیبت را بر من آسان کرد، آن است که خداوند آن را می‌بیند. حضرت زینت کبری 3نیز در مجلس ابن زیاد بعد از تحمل سختیهای فراوان که هر کدام از آنها می‌تواند انسان را دچار اختلالات روانی شدید نماید، فرمود. غیر از زیبایی‌چیزی‌ندیدم.‌(همان، 45/115)

 

تاثیر ایمان به خداوند در ایجاد احساس امنیت

 

یکی از نیازهای اساسی بشر نیاز به احساس امنیت است که عبارت است از احساس آزادی نسبی از خطر، این احساس وضع خوشایندی را ایجاد می‌کند و فرد آرامش روحی و جسمی می‌یابد (شاملو، همان، ص‌91). شاید بتوان گفت احساس امنیت زیربنای بهداشت روانی است، لذا اکثر مباحث به ایجاد این احساس امنیت بازگشت می‌کند.

 

احساس امنیت واقعی حاصل نمی‌شود مگر در سایه توحید «به دلیل این که میل به احساس ایمنی از جانب افراد به دلیل ترس است. ترسی که از یک محرک موجود یا احتمالی در محیط بیرون ارگانیزم ایجاد می‌شود» (همان)؛ ترس از آینده موهوم، ترس از مرض، ترس از فقر، ترس از سیل و زلزله، ترس از دشمن و یا ترس‌های احتمالی دیگر، ولی شخص موحّد و مؤمن می‌داند که تمام حوادث جهان معنی‌دار و به صلاح او هستند. او احساس می‌کند پشتیبانی دارد که در همه مسائل او را کفایت می‌کند؛ یاوری که از آینده به خوبی خبر دارد، مصالح و مفاسد شخص را می‌داند و با او مهربان است. «آگاه باشید (دوستان) اولیای خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین می‌شوند» (یونس/62). به دلیل اینکه ترس معمولاً از احتمال نبود نعمتهایی که انسان در اختیار دارد و یا خطراتی که ممکن است در آینده او را تهدید کند، ناشی می‌شود، همان گونه که غم و اندوه معمولاً نسبت به گذشته و نبود امکاناتی است که در اختیار داشته است.

 

دوستان خدا از هرگونه وابستگی و اسارت جهان ماده آزادند و «زهد» به معنی حقیقی‌اش بر وجود آنها حکومت می‌کند، نه با از دست دادن امکانات مادی جزع و فزع می‌کنند و نه ترس از آینده در این گونه مسائل افکارشان را به خود مشغول می‌دارد» (مکارم، تفسیر نمونه، 8، / 334) و یقین دارند که تمام حوادث طبق حساب و کتاب است (طاهربن عاشور، التحریر والتنویر، 11/ ‌284).

 

آثار و ثمرات ایمان به خداوند

 

بعد از اثبات اصل تأثیر ایمان در بهداشت روانی، درمی‌یابیم که این ایمان ثمراتی دارد. ما به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم.

 

1. توکل: توکل یعنی اینکه بر غیر خود اعتماد کنی و دیگری را نایب از سوی خودت قرار دهی (راغب، معجم مفردات الفاظ قرآن، ص 561). منظور از توکل این است که انسان در چارچوب علل مادی و محدوده توانایی خود محاصره نگردد و چشم خود را به حمایت و لطف پروردگار بدوزد، این توجه مخصوص، آرامش، اطمینان و نیروی فوق العاده روحی و معنوی به انسان می‌بخشد که در رویارویی با مشکلات اثر عظیمی خواهد داشت (مکارم، همان، 7 / 88).

 

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از جبرئیل پرسید: توکل بر خداوند چیست؟ جواب داد: فهمیدن این که مخلوقات نمی‌توانند به انسان ضرری بزنند یا نفعی برسانند، نه می‌توانند به انسان چیزی بدهند و نه می‌توانند خیری را از انسان منع نمایند، لذا انسان از خلق و مردم مأیوس می‌گردد و اگر بنده چنین شد برای غیرخدا کار نمی‌کند و به کسی غیر از خداوند امید ندارد و از غیر خداوند نمی‌ترسد و در احدی غیر از خداوند طمع نمی‌کند، و این است معنای توکل (قمی، سفینة البحار، ماده‌ي وکل).

 

با مراجعه به آیات قرآن می‌توان به تأثیر توکل پی برد. از جمله آنها این آیه است «هرکس تقوای الهی پیشه کند خداوند برای او راه نجاتی فراهم می‌کند، و به او از جایی که گمان ندارد، روزی می‌دهد و هرکس بر خداوند توکل کند، خداوند امرش را کفایت می‌کند. خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند، و خداوند برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است» (طلاق / 2 و 3).

 

قبل از این آیه، بحث درباره طلاق است، لذا این آیات در سیاق واحدی قرار دارند و می‌دانیم شخص هنگام طلاق دچار فشار روانی، عدم امنیت و مشکلات فراوان می‌شود و برخورد ناصحیح با این موضوع او را دچار فشار روانی می‌نماید و خداوند بعد از اینکه دستوراتی در مورد طلاق می‌دهد، به عنوان یک قاعده کلی، هنگام روبه‌رو شدن با مشکلات می‌فرماید: «هرکس تقوا پیشه کند خداوند راه نجات را برای او فراهم می‌کند» (همان). شخص متقی می‌داند که هنگام گرفتار شدن در مشکلات به جای افکار منفی، اضطراب و ترس و دلهره و پیمودن راههای انحرافی، باید وظیفه و تکلیف خود را انجام بدهد و اعتقاد دارد که اگر وظیفه‌اش را انجام دهد، خداوند او را رها نمی‌کند، بلکه برای او راه نجات فراهم می‌کند، و روزی وی را از جایی که به گمانش نمی‌رسد، می‌رساند. شخص متوکل اعتقاد دارد که روزی‌اش تضمین شده است. آری! اگر شخص به این اعتقاد رسید، ترس، اضطراب و دلهره کم می‌شود و از این لحاظ احساس آرامش و امنیت می‌کند. توکل از راه کنترل تفسیری و کنترل نیابتی می‌تواند بهداشت روانی افراد را تأمین نماید (غباری نباب، اولین همایش بین‌المللی نقش دین در بهداشت روان، ص 233).

 

شخص متوکل اگر هم شکست بخورد، چون معتقد است خداوند قادر به فراهم ساختن اسباب موفقیت انسانهاست و مصالح آنها را بهتر از خودشان می‌داند، می‌پذیرد که شکست ظاهری به صلاح و نفع او بوده است، لذا از لحاظ روانی ضربه نخواهد خورد (ام رابین دیماتئو، روانشناسی سلامت، 2 / 757).

 

2. رضا و تسلیم: مؤمن باور دارد که آنچه خداوند برای او مقرر کرده، حکیمانه و این سرنوشت برای او بهتر است و از آنچه در زندگی برای او پیش آمده، رضایت دارد و آن را مکروه نمی‌شمارد. رضا و تسلیم باعث کاهش غم و نگرانی، افزایش آسایش در زندگی و آسان شدن مشکلات می‌شود و هم چنین باعث می‌شود انسان نسبت به زندگی خوش بین باشد و دید مثبت بیابد. خداوند متعال از پیامبر9 خواهد در جواب منافقان بگوید: «هیچ حادثه‌ای برای ما رخ نمی‌دهد مگر آنچه خداوند برای ما نوشته است» قُل لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَاكَتَبَ اللّهُ لَنَا (توبه / 51). ودر آیه بعد می‌فرماید: «بگو آیا درباره ما یکی از دو نیکی را انتظار دارید یا بر شما پیروزی می‌شویم و یا شربت شهادت می‌نوشیم» قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ  بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ(توبه/52).

 

افراد با ایمان و خداپرست که به علم، حکمت و رحمت خدا ایمان دارند، مقدرات عالم را مطابق نظام احسن و مصلحت بندگان می‌دانند انسان مؤمن تمام مقدرات عالم را زیبا می‌بیند و مفهوم شکست و ناکامی در او راه ندارد.

 

3. امیدواری به رحمت خداوند: شخص مؤمن تمام اسباب عالم را به دست خداوند می‌داند، از این رو هیچ گاه خود را در بن بست کامل نمی‌بیند، بلکه همیشه به خداوند امیدوار است و اعتقاد دارد که خداوند به او کمک می‌کند، خداوند متعال می‌فرماید: از رحمت خدا مأیوس نشوید که از رحمت خدا جز قوم کافر مأیوس نمی‌شوند» وَلاَ تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ (یوسف / 87).

 

براساس مضمون این آیه هنگامی که حضرت یعقوب7 به فرزندانش دستور حرکت به سوی مصر داد، به آنان گفت از برادرش و بنیامین خبر بگیرند و چون فرزندان تقریباً اطمینان داشتند یوسفی در کار نیست، از توصیه و تأکید پدر تعجب کردند. یعقوب به آنها گوشزد کرد از رحمت الهی ناامید نشوند، چون قدرت او مافوق همه مشکلات و سختیهاست (طباطبائی، تفسیر المیزان، 11/ 257).

 

4. یاد خدا: یکی از اموری که در گرفتاری‌ها و مشکلات به انسان آرامش می‌بخشد و او را از تنهایی نجات می‌دهد یاد خداست. خداوند متعال می‌فرماید: «بدانید که یاد خدا آرامش بخش دل‌ها است» (رعد / 28) و «یاد خدا برای انسان، که همواره اسیر حوادث است و در جستجوی رکن وثیقی است که سعادت او را ضمانت کند و گاه در امور خود متحیر است، نمی‌داند به کجا می‌رود و به کجایش می‌برند و برای چه آمده، مایه انبساط و آرامش است» (طباطبایی، همان، ص 392).

 

5. دعا و درخواست از خدا: انسان با رشد و تسلط بیشتر بر حوادث طبیعی و با وجود برخورداری از امکانات مادی در وجود خویش احساس ضعف می‌کند و نیاز دارد در سختی و مشکلات زندگی به قدرتی ماورای طبیعت پناه ببرد (دوست محمدی، اولین همایش نقش دین در بهداشت روان، ص 147). این ضعف باعث احساس محرومیت می‌شود که بهداشت روانی می‌تواند فرد را تحت تأثیر قرار دهد. «اگر شخص احساس بیچارگی و تنهایی کرد یا به دیگران اتکا نمود، یا خود را بدون پشتوانه قدرتمند دید، در این حالت زمینه بروز اضطراب در فرد ایجاد می‌شود» (شاملو، همان، ص 232).

 

ادیان الهی بویژه اسلام به این نیاز بشر پاسخ گفته و راه حل مناسبی را پیشنهاد کرده و انسان را به دعا و انس با خدا تشویق نموده است.خداوند متعال انسان را دعوت می‌کند که به سراغش برود. هنگامی که بندگان من از تو درباره من می‌پرسند، بگو من نزدیکم! دعای دعا کننده را هنگامی که مرا می‌خواند پاسخ می‌گویم. پس باید دعای مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند و به مقصد برسند» وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا  دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ(بقره / 186). در این هنگام احساس تنهایی فرد را آزار نمی‌دهد و می‌داند که تکیه گاه محکمی دارد که به او کمک می‌کند... «نیایش در عین حال که آرامش را پدید آورده است، در فعالیت‌های مغزی انسان یک نوع شکفتگی و انبساط باطنی و گاهی روح قهرمانی و دلاوری را تحریک می‌کند، نیایش استعدادهای فرد را شکوفا می‌کند» (الکسیس کارل، نیایش، ص 62).

 

6. اعتقاد به قضا و قدر الهی: توجه به اراده خداوند و این واقعیت که برنامه‌های انسان صد درصد پیاده نخواهد شد، فرد را در صورت رویارو شدن با شکست از حالت اضطراب و افسردگی شدید و پرخاشگری و خودکشی تا حدی باز خواهد داشت، در صورتی که فرد به این واقعیت توجه نکند، دچار واکنشهای مرضی خواهد شد و می‌‌توان از طریق آگاهی دادن او به این اصل، مانع ادامه واکنشهای افراطی‌اش گردید (حسینی، اصول بهداشت روانی، ص89).

 

7. نبوت پیامبر الهی: یکی دیگر از نتایج ایمان به خداوند اعتقاد به نبوت پیامبران و الگو قرار دادن آنها در زندگی است؛ الگوهایی که هر یک در شرایط خاصی قرار داشتند و مشکلات و سختیهای فراوانی را متحمل شدند که هرکدام از آن مشکلات می‌توانست شخص را بیمار کند، ولی در سایه برخورد صحیح با مشکلات و استفاده از راهکارهای شناختی‌ و رفتاری صحیح، با کمال آرامش، با مشکلات برخورد کردند؛ بدون اینکه گرفتار هیچ نوع ناهنجاری رفتاری یا اختلال روانی گردند. مانند حضرت ایوب که خداوند در قرآن سفارش می‌کند «بیاد بیاور بنده ما ایوب را هنگامی که پروردگارش را خواند، که شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است» وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى‏ رَبَّهُ أَنِّي  مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ(ص / 41). همین مطلب را در داستان حضرت یوسف7 نیز می‌بینیم.

 

8. اعتقاد به معاد: انسان غرایز و خواسته‌هایی دارد که رسیدن به همه آنها در دنیا مقدور نیست، مثلاً به دنبال آسایش مطلق، امنیت مطلق، آرامش مطلق است که دستیابی کامل به اینها در دنیا امکان ندارد. همین باعث محرومیت در انسان می‌گردد «هم چنین مواجهه با فقدان عزیزان مانند پدر، مادر، فرزند و دیگرانی که به نوعی با شخص ارتباط دارند، می‌تواند بهداشت روانی افراد را به خطر بیاندازد، همین طور یادآوری مرگ و ترس از مرگ نیز خود عاملی برای تنیدگی و فشار می‌باشد» (پارکس 1970، وایس 1983، رافائل1983).

 

اگر انسان برای مشکلات فوق راه حل مناسب نداشته باشد دچار سرخوردگی و ناکامی در زندگی می‌شود و احساس درماندگی می‌کند که این حالت گاه به خودکشی می‌انجامد، به همین جهت یکی از مشکلات کاهش معنویت آمار بالای خودکشی و بیماریهای روانی است.

 

یکی از اعتقاداتی که می‌تواند این مشکلات را حل کند اعتقاد به معاد است. شخص معتقد به معاد، عقیده دارد که زندگی به جهان ماده خلاصه نمی‌گردد، بلکه انسان پس از مرگ زندگی دیگری دارد که در آنجا به بسیاری از خواسته‌ها و آرزوهای مناسب خود می‌رسد. قرآن می‌فرماید: «زندگانی جاوید و سعادت ابدی در آخرت است» وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (عنکبوت / 64). در آن‌جا آسایش، آرامش و امنیت مطلق وجود دارد و افراد احساس کمبود و محرومیت نمی‌کنند. خداوند می‌فرماید: در آن بهشت آنچه دل‌ها می‌خواهد و چشمها از آن لذت می‌برد موجود است وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَأَنتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (زخرف‌/ 71). بنابراین فرد مؤمن می‌داند که بعد از این زندگی دنیا زندگی بهتری برای او و عزیزانش که از دست داده است فراهم است و لذا دچار اختلالات روانی نمی‌گردد.


راهکارهای رفتاری آموزه‌های قرآنی در تأمین بهداشت روانی

 

در بحث قبل روشن شد که ایمان به خداوند می‌تواند با اصلاح شناخت و نگرش فرد به زندگی، بهداشت روانی فرد را تأمین نماید. اکنون می‌گوییم ایمان به خداوند بر رفتار و عملکرد انسان تأثیر دارد و زمینه اصلاح رفتار او برای رسیدن به کمال و سعادت را فراهم می‌آورد. اگر فرد رفتارش طبق فرامین الهی باشد نیازهای مادی و معنوی‌اش برآورده می‌گردد و بهداشت روانی تأمین می‌شود. در این بحث اشاره مختصری به بعضی از راهکارهای رفتاری اسلام در رابطه با خانواده و روابط اجتماعی و مسائل اقتصادی اسلام می‌نماییم.

 

1. راهکارهای رفتاری قرآن برای تأمین بهداشت روانی خانواده

 

یکی از دستورات قرآن برای تأمین بهداشت روانی ازدواج است، خداوند متعال می‌فرماید: «یکی از آیات و نشانه‌های خداوند این است که برای شما از جنس خودتان همسر آفرید تا وسیله سکون و آرامش شما باشد و میان شما دوستی و رحمت قرار داد» خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً (روم / 21). خداوند برای گزینش همسر ملاکهایی را تعیین کرد که از جمله آنها همسانی شرعی و عرفی است که می‌تواند باعث توافق همسران و آرامش خانواده گردد.

 

هم‌چنین برای زن و مرد وظایفی را تعیین کرد که رعایت آنها بهداشت روانی را به ارمغان می‌آورد. مثل: روابط مناسب بین زن و شوهر، ارضای نیازهای جنسی یکدیگر، ارتباط درست کلامی، ارتباط غیر کلامی مناسب که عبارتند از: تواضع، وفای به عهد، راز داری، گذشت، حسن معاشرت، ابراز محبت، تشکر اعضای خانواده از همدیگر، خوش اخلاقی زن و شوهر، هدیه دادن به یکدیگر، توجه زن و مرد به خواست یکدیگر و... .

 

هم چنین برای والدین در مقابل فرزندان وظایفی را مشخص کرده است، از قبیل انتخاب و گزینش همسر مناسب که مادر خوبی برای فرزندان باشد ـ توصیه‌های هنگام بارداری مادر ـ مراقبتهای دوران کودکی (شیر دادن، یادگیری، تعامل با فرزندان) توصیه‌ها در ارضای محبت به فرزندان، لزوم آشنایی با تواناییهای شناختی کودکان و برآوردن نیاز به امنیت کودک.

 

در مقابل برای فرزندان در مقابل والدین وظایفی را مشخص نموده است که عبارتند از: احترام گذاردن به والدین و احسان به آنها، نگاه محبت آمیز به والدین و غیره (ر.ک: صادقیان، قرآن و بهداشت روان، فصل سوم).

 

تعالیم و آموزه‌های دینی هم چنین به روابط خویشاوندی و صله رحم دستور داده و بدین وسیله نیز بهداشت روانی را تأمین کرده است.

 

از طرفی برای حل مشکلات خانوادگی راهکارهایی را ارائه داده است که عبارتند از: تعلیم و تعلم و استفاده از توصیه‌های اخلاقی، مشورت، پیشگیری و برطرف نمودن ناسازگاری زن یا مرد و اگر ادامه زندگی ممکن نباشد پیشنهاد طلاق و توصیه‌هایی به زن و مرد هنگام طلاق برای کاهش فشار روانی خود و فرزندان.

 

2. راهکارهای رفتاری قرآن برای تأمین بهداشت روانی در روابط اجتماعی

 

یکی از نیازهای اساسی انسان ارتباط با دیگران است، در قرآن آمده‌است: مؤمنان برادران یکدیگرند (حجرات / 10). امام‌ صادق7 می‌فرماید: تردیدی نیست که شما به دیگر انسانها نیازمندید و به راستی هر فرد تا زنده است نمی‌تواند از مردم بی‌نیاز باشد و ناچار مردم باید با همدیگر سازش داشته باشند (کلینی کافی، 1/462).

 

ما از اطرافیان خود انتظار داریم به مسائل زندگی ما توجه و ما را در هنگام بروز مشکلات و نگرانیها کمک کنند. ما دوست داریم دیگران در خوشیها و نگرانیهایمان شریک شوند و علاقه داریم ما را در رشد و کمال یاری کنند. ارتباطات میان فردی اساس هویت و کمال انسان است و مبنای اولیه پیوند با دیگران را تشکیل می‌دهد. ارتباطات مؤثر موجب شکوفایی افراد و بهبود کیفیت روابط می‌شود. این در حالی است که ارتباطات غیر مؤثر مانع شکوفایی انسان است و حتی روابط مطلوب را تخریب می‌کند. برای کسب هویت با دیگران، پیوند برقرار و پیوند خود را عمیق‌تر می‌کنیم و در ضمن مشکلات خود را رفع و امکانات مناسب را به وجود می‌آوریم (جولیانی، ورد، ارتباطات میان فردی، ص 3).

 

اسلام به روابط اجتماعی اهمیت بسیاری می‌دهد، زیرا روابط صحیح و عمل به دستورات اسلام در این بخش، در سلامتی و تکامل افراد و کل جامعه نقش حیاتی دارد و به همین جهت بخش قابل توجهی از مباحث فقه، به تنظیم و چگونگی روابط انسانها مربوط می‌شود.

 

روابط اجتماعی در کودکی: روابط اجتماعی در کودکی باعث تأمین نیاز «احساس وابستگی فرد به دیگران» و آشنا شدن با ارزشها، شکل گیری شخصیت و آموختن رفتار اجتماعی و رفتار بین فردی می‌گردد.

 

فرد در روابط با افراد هم سن، به دلیل برخورداری از آزادی بیشتر نسبت به روابط والدین و خانواده، راحت‌تر می‌تواند نیازهای خود را مطرح نماید و از راهنمایی آنها بهره‌مند گردد و در تعامل و ارتباط با افراد هم سن کمبود محبت از ناحیه والدین را جبران کند. کودک در ارتباط با افراد هم سن مجال پیدا می‌کند خشم و هیجان (غم و غصه) خود را ابراز کند و دریابد که دیگران هم چون او مشکلاتی دارند و تخلیه روانی شود (بی‌ریا و دیگران، روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، ص 909).

 

روابط اجتماعی با همسایگان: یکی از انواع روابط اجتماعی، روابط با همسایگان است و از آنجا که انسان مراوده و ملاقات زیادی با آنها دارد، دین اسلام نسبت به حقوق همسایگان سفارش زیادی کرده است. «به پدر و مادر نیکی کنید، هم چنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و همسایه نزدیک و همسایه دور و دوست و همنشین» وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَبِذِي الْقُرْبَى‏ وَالْيَتَامَى‏ وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى‏‌ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ (نساء / 36).

 

پیامبر اسلام9 و ائمه: دستورات زیادی را در مورد چگونگی رعایت حقوق همسایگی (صدوق، الفقیه، 2/623) بیان کرده‌اند. اگر مسلمانان به این دستورات عمل کنند، در حصول آرامش روانی آنها مؤثر می‌باشد و چنین فردی از سوی همسایگانش نیز احساس ایمنی می‌نماید.

 

روابط اجتماعی با دوستان (اخوت اسلامی): روابط اجتماعی در دین اسلام مورد تأکید قرار گرفته است به گونه‌ای که از نخستین اقدامات پیامبر9 در مدینه ایجاد برادری «اخوت» بین مسلمانان، انصار و مهاجرین بود، حضرت علی7 می‌فرماید: «مؤمن با دیگران انس می‌گیرد و دیگران نیز با او انس و الفت می‌گیرند و در کسی که انس نگیرد و دیگران با او مأنوس نشوند خیری نهفته نیست «المؤمن مالوف ولاخیر فیمن لا یالف ولا یولف» (کلینی، کافی، 2/ 102).

 

ارتباطات اجتماعی بر تمام جنبه‌های سلامتی اثر دارد، دوستان موجب شادمانی، و خلق‌های مثبت، سلامت روانی، کاهش فشار روانی، تخلیه روانی و برون ریزی عاطفی می‌شوند (ارگایل، روانشناسی شادی، ص 132). دیدار، سلام کردن، مصافحه کردن، احترام گذاشتن، گوش فرا دادن، قدردانی و تحسین، وفای به عهد، هدیه دادن، گشاده رو بودن، شوخی و مزاح و شاد کردن افراد از جمله رفتارهای مناسبی است که روابط با دوستان را بهتر می‌کند.

 

حسن خلق، تواضع، بردباری و شرح صدر، عفو و گذشت، مدارا کردن، توجه به ظرفیت روانی افراد، تعدیل توقّعات، خوش گمانی و تفسیر مناسب، تغافل، راز داری، انصاف، از جمله صفات مناسب اخلاقی است که به روان شدن روابط کمک می‌کند.

 

تکبر، حسد، تعصب، خشم و ستیزه‌جویی، روابط غیر کلامی نامناسبی است که به روابط اجتماعی آسیب می‌رساند.

 

غیبت، تهمت، سخن‌ چینی، استهزاء و به کارگیری القاب نامناسب، دروغ، نجوا، بدگمانی، تجسّس و عیب جویی از جمله گفتارهای نامناسبی است که به روابط اجتماعی آسیب می‌رساند.

 

3. راهکارهای رفتاری قرآن در مسائل اقتصادی برای تأمین بهداشت روانی

 

تأثیر فقر و غنا و برداشت صحیح از آنها بر بهداشت روانی از دو جنبه قابل بررسی است.

 

اول: این امر که «یکی از ضروری‌ترین و اساسی‌ترین نیازهای انسان تأمین معاش و برآورده‌ شدن حوایج زیستی انسان است که در صورت برآورده شدن این نیاز، بروز مشکلات جسمی و روانی در افراد و جامعه اجتناب ناپذیر است میزان خودکشی، بیماری‌های جسمی و روانی جوان‌ها با فقر خانواده‌ها رابطه دارد. افزایش بیکاری به میزان یک درصد، پذیرش افراد در بیمارستان‌های روان پزشکی را به اندازه 5 تا 6 درصد افزایش می‌دهد» (گنجی، بهداشت روانی، ص92). که آموزه‌های دینی راهکارهایی را برای برطرف نمودن این مشکل و نیز تأمین عدالت اقتصادی ارائه می‌دهد، مثل: 1. نفقه‌های واجب، زکات،  خمس، انفاق، احسان، اطعام فقراء، قرض دادن، مهلت دادن به بدهکار. سفارش به کار و تلاش، توکل بر خدا و تحمل سختیها، ملاحظه فضایل معنوی که خدا به فقراء می‌دهد، میانه روی، صدقه، صله رحم، رضایت به روزی، کم کردن آرزوها.

 

دوم: نگاه به فقر و غنا از نظر روان شناختی و تأثیر آن بر بهداشت روانی است که عدم شناخت صحیح انسان از موقعیت و جایگاه خود در نظام عالم، غرایز، هواها، و عدم تربیت صحیح در پرتو معارف الهی، باعث احساس نیازهای کاذبی مثل حرص و فزونی خواهی، حب دنیا، بخل و... در انسان می‌گردد که خطر آنها کمتر از برآورده نشدن نیازهای زیستی نیست، لذا شایسته است برای تأمین بهداشت روانی افراد شناخت و دیدگاه انسان نسبت به دنیا و مسائل مادی اصلاح گردد و

 

بعضی از صفات و رذایل اخلاقی مربوط به مال در افراد تعدیل و کاهش پیدا کند تا نیل به آرامش و سلامت برای آنها آسان‌تر شود. به همین منظور آموزه‌های دینی سفارش به زهد و قناعت و برطرف نمودن صفات نامناسب مانند دوستی دنیا، بخل، امساک و حرص می‌نماید.

 

نتیجه گیری:

 

قرآن‌کریم راهکارهای شناختی و رفتاری مناسبی برای تأمین بهداشت روانی انسان ارائه کرده است که برخی آنها در بهداشت روانی جدید مطرح شده و تطابق شگفت آوری دارد که شاهدی بر اصالت و حقیقت آموزه‌های وحیانی قرآن است وبرخی مطالب نیز در بهداشت روانی جدید مطرح شده که قابل پژوهش و پی‌گیری و استفاده است.


منابع:

 

1. احسانبخش، صادق، نقش دين در خانواده، نشر جاويد، رشت، 1374ش.

2. جولانی، ود، ارتباطات ميان فردی، ترجمه مهرداد فيروز بخت، آفتاب، چاپ اول، 1779 م.

3. جی، كارن، و غيره، ترجمه خديجه‌ ابوالمعالی و ديگران، بهداشت روانی زنان، چاپ ديد آور، چاپ اول، 1379ش.

4. حسينی، ابوالقاسم، اصول بهداشت روانی، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ دوم، 1379ش.

5. حسينی، علی‌ اكبر، اخلاق در خانواده، انتشارات‌ اسلامی، تهران، 1365ش.

6. دلشاد تهرانی، مصطفی، ماه مهرپرور، تربيت در نهج البلاغه، تهران، دريا، 1379ش.

7. دوست محمدی، هادی، اولین همایش نقش دین در بهداشت روان، دفتر نشر نوید اسلام، قم 1376 ش.

8. ديماتئو،‌ ام. ‌رابين، روان‌شناسی سلامت، ترجمه: سيدمهدی موسوی اصل و ديگران، سمت، چاپ اول، تهران، 1378ش.

9. ساپينگتون، آنوروا، بهداشت روانی، ترجمه حميدرضا حسين شاهی، انتشارات روان، چاپ اول، 1379ش.

10. سالاری‌فر، محمدرضا، نظريه خانواده درمانی مينو چين با ديدگاه اسلام در باب خانواده، پايان‌نامه كارشناسی‌ارشد، قم: پژوهشكده حوزه ودانشگاه، 1379ش.

11. شاكر، محمد كاظم، فقر و غنا در قرآن، نشر رايزنان، چاپ اول، تهران، 1378ش.

12. شاملو، سعيد، بهداشت روانی، تهران، رشد، چاپ سيزدهم، 1378ش.

13. شرقاوی، محمد حسين، گامی فراسوی روان‌شناسی اسلامی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1366ش.

14. شفيعی مازندرانی، سيد محمد، پرتوی از اخلاق اسلامی، سازمان تبليغات اسلامی، چاپ اول، تهران، 1372ش.

15. شيخاوندی، داور، جامعه‌شناسی انحرافات، چاپ دقت، نشر مرنديز، چاپ سوم، 1373ش. 

16.صانعی، سیّد مهدی، بهداشت روان در اسلام، بوستان كتاب، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامی حوزه‌ علميه قم، چاپ اول، 1382 ش. 

17. صحفی، سيد محمد، آئين معاشرت در اسلام، كانون نشر معارف خوزستان، بی‌تا. 

18. العكّ، عبدالرحمن، آداب الحياة الزوجيه، دارالمعرفه، بيروت، چاپ اول، 1998م. 

19. فضل الله، محمد حسين، شيوه همسرداری، انتشارات پيام آزادی، چاپ اول، تهران، 1373ش. 

20. فلسفی، محمد تقی، شرح و تفسير دعای مكارم الاخلاق، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، تهران، 1375ش.

21. فلسفی، محمد تقی، كودك از نظر وراثت و تربيت، تهران: نشر معارف اسلامی، بی‌تا. 

22. قائمی، علی، خانواده و تربيت كودك، انتشاارت دار التبليغ، قم، بی‌تا. 

23. ارگايل، مايكل، روان‌شناسی شادی، ترجمه فاطمه بهرامی و ديگران، جهاد دانشگاهی اصفهان، چاپ اول، 1382ش. 

24. قربان حسينی، علی اكبر، جرم‌شناسی و جرم‌يابی سرقت، انتشارات جهاد دانشگاهی، چاپ اول، 1371ش.

25. غباری بناب، باقر و دیگران، اولین همایش بین المللی نقش دین در بهداشت روان. 

26. كارل، آلكسيس، نيايش، حسينيه ارشاد،ترجمه محمدتقی‌ شريعتی، تهران: 1358.

27. گروه اخلاق، واحد تدوين كتب درسی، آداب اسلامی، چاپخانه اسوه، 1378ش.

28. کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول من الکافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365 ش. 

29. گلمن، دانيل، هوش هيجانی، ترجمه نسرين پارسا، تهران: رشد، 1382ش.

30. گنجی، حمزه، بهداشت روانی، تهران، ارسباران، بهار 1378ش.

31. ماسن و ديگران، رشد شخصيت كودك، نشر مركز، تهران، 1368ش.

32. مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالانوار، موسسه الوفاء، بیروت، لبنان، 1404 ه‍ . ق.

33. مدرسی، محمد تقی، دوستی و دوستان، ترجمه حميدرضا شيخی و حميد رضا آژير، آستان قدس رضوی، بنياد پژوهشهای اسلامی، چاپ سوم، مشهد، 1376 ش. 

34. مصباح يزدی، محمدتقی، اخلاق در قرآن، تحقيق و نگارش محمد حسين اسكندری، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1376 ش.

35. مصطفوی، سيد جواد، بهشت خانواده، انتشارات دارالفكر، چاپ يازدهم، قم، بی‌تا.

36. مظاهری، حسين، خانواده در اسلام، انتشارات شفق، قم، 1364 ش. 

37. ايمانيان، شهين، جزوات روان‌شناسی دفتر همكاری حوزه و دانشگاه، ش 13.

38. مكارم شيرازی، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1353ش. 

39. مينو چين، خانواده و خانواده درمانی، اميركبير، تهران، 1380ش.

40. هاك، پل، موفقيت در تربيت فرزندان، ترجمه حسين صيفوريان و...، انتشارات رشد، چاپ اول، 1381ش.

41. دیماتئو ام رابین، ترجمه سید مهدی موسوی اصل و دیگران، روانشناسی سلامت، سمت، چاپ اول، تهران 1378 ش. 

42. بدار، لوك و غيره، روان‌شناسی اجتماعی، ترجمه دكتر حمزه گنجی، نشر ساوالان، چاپ اول، تهران، 1380 ش. 

43. بستانی، محمود، اسلام و روانشناسی، ترجمه محمود هويشم، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، مشهد: 1375 ش. 

44. بهشتی، احمد، اسلام و تربيت كودكان، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامی، چاپ اول، تهران، 1372 ش. 

45. بهشتی، احمد، خانواده در قرآن، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامی، چاپ اول، تهران، 1373ش. 

46. بی‌ريا، ناصر و ديگران، روان‌شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، انتشارات سمت، چاپ اول، تهران: 1375. 

47. مجموعه مقالات اسلام و بهداشت روان، دفتر نشر معارف، چ 1، 2 مجلد، 1382.

48. طاهربن عاشور، محمد، تفسیر التحریر والتنویر، دارالتونسیه للنشر، بی‌جا، بی‌تا.

49. صدوق، محمد بن علی، ثواب الاعمال، انتشارات شریف رضی، قم، 1364 ش. 

50. قرائتی، محسن، تفسیر نور، قم، موسسه در ره حق، چاپ اول، 1374. 

51. قمی، عباس، سفینه البحار، دارالاسوه قم، 1380. 

52. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر المیزان، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ سوم، 1397 ق.

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: برچسب‌ها: بهداشت روانی , بهداشت از منظر قرآن , سلامت روانی , ,
:: بازدید از این مطلب : 145
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

چكيده


با وجود پیشرفت‌ فراوان دانش پزشکی هنوز شاهد اعتراف دانشمندان در زمینه هم‌نوایی علوم با قرآن هستیم. در اين مقاله شبهه‌هاي «آفرينش انسان»، «خلقت گوشت بعد از استخوان در دوران جنینی»، «منشاء مني» و «آگاهي از جنس جنين» بررسي و نقد مي‌شود و روشن مي‌گردد كه آيات پزشكي نه تنها با هم‌ اختلاف ندارند، بلكه با علوم پزشكي هم ناسازگار نيستند.



واژه‌هاي اصلي: قرآن، علوم پزشكي، تناقض.



درآمد


قرآن وحی الهی است (شوری/ 7)؛ نه مکتوب بشری، از این رو نه تحریف می‌پذیرد (فصلت/ 42)، نه اختلاف و تناقض مطالب را بر می‌تابد (زمر/ 28). قرآن متناقض نمی‌تواند ادعای جهانی و جاودانگی نماید. تحدّی (به مبارزه طلبیدن) (بقره/ 23)، معارف بلند و اعجازها (بلاغی، فصاحتی، ادبی، علمی و...) نشان مي‌دهد که تفکر بشری در تدوین و تنظیم آن دخالت نداشته است و تناقضي بين آيات نيست، اما برخي با گزينش ظاهرگرايانه بعضی آیات و مراجعه نکردن به آیات دیگر و تفاسیر و احادیث، تناقض قرآن با علوم پزشكي يا تناقض بين آيات را برداشت مي‌کنند.


1 ـ تناقض‌نمايي آيات آفرينش انسان


انسان از چه ماده‌اي آفريده شده است؟


آيات قرآن 6 ماده را مطرح كرده‌اند: 1ـ خون (علق/201) 2ـ آب (فرقان/45؛ نور/40؛ انبياء/30) 3ـ گل پخته (حجر/26) 4ـ خاك (روم/11ـ20؛ آل‌ عمران/59) 5 ـ زمين (هود/61) 6ـ يك قطره از آب غليظ (نحل/4؛ قيامت/37).


حال اين پرسش مطرح مي‌شود كه اين تناقض‌ها را چگونه مي‌توان توجيه كرد؟[1]


بررسی و نقد


الف) آفرینش انسان از خاک


قرآن در بعضي از آيات «آفرينش حضرت آدم» و در بعضي ديگر «خلقت تمام بشر» را از خاك مي‌داند. براي مثال مي‌فرمايد:


وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ(سجده/ 6)؛ «آفرینش انسان را از گل آغاز کرد».


خداوند در آیه 59 سوره آل عمران به آفرینش حضرت آدم اشاره دارد (طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، 16، 374)؛ نه همه انسان‌ها، اما در آیات دیگر خلقت تمام انسان‌ها را از خاک می‌داند: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِينٍ (مومنون/ 12؛ حج/ 5؛ غافر/ 67)؛ «و به یقین انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم».


از آفرينش انسان در بعضی از آیات با «تراب» إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن تُرَابٍ، (حج/ 5؛ غافر/ 67)، «طین» (سجده/ 6) و «صلصال» (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ (حجر/ 26)؛ «و به يقين انسان را از گِل خشكيده‏اى كه از گِل سياهِ (بدبوى مانده) شكل يافته گرفته شده بود، آفريديم» و «ارض» هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ(هود/ 61)؛ «خداوند شما را از زمین آفریده است» ياد شده است.


این اختلاف ظاهری موجب تناقض‌پنداري می‌شود، اما با بررسی واژه‌ها درمی‌یابیم آيات تناقضی ندارند.


1. «طین» به معنی «خاک آميخته با آب، یا خاک مرطوب» است. از آیه إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِن طِينٍ لاَّزِبٍ (صافات/ 11)؛ «ما آن‌ها را از گل چسبنده آفریدیم»، استفاده می‌شود که «طین» آميخته‌اي از آب و گل است که حالت چسبندگی دارد (مصطفوي، حسن، التحقيق، ذيل واژه «طين»). اين واژه در قرآن 8 مرتبه و به صورت نکره درباره خلقت انسان آمده و به معناي گل مخصوص است.


2. «تراب» به معنی خاک است و به معناي «مسکنة و خضوع» هم آمده است. «ترب الرجل» یعنی فقیر گشت (از شدت فقر خاک نشین شد). قرآن 6 بار از تراب به صورت نکره براي خلقت انسان استفاده كرده است (مصطفوی، همان، راغب اصفهانی، مفردات؛ ابن منظور، لسان العرب؛ قرشي، قاموس قرآن، ذیل ماده طین و تراب).



3. واژه صلصال به معنای گل خشک و گل خالص آمیخته به خاک است که چون خشک شود (در وقت دست زدن)، صدا می‌دهد (العین، و قاموس قرآن، ذیل واژه صلصل) و چهار مرتبه در قرآن (حجر/ 26، 27، 33؛ رحمن/ 14) آمده است.


4. «ارض» چهارصد و شصت و يک بار در قرآن تکرار شده و همیشه به صورت مفرد به کار رفته است و به معانی کره خاکی، قطعه‌ای از زمین، و پهنای زمین آمده است (مصطفوی، همان،‌ ذیل واژه ارض).


5. «صلصال» با «حماء» (گل سیاه و بدبو) (العین، ذیل واژه حماء) فرق دارد. «حماء» نيز با «تراب» فرق دارد، هر چند تمام موارد ذكر شده، در جوهر اصلي آن (تراب) ريشه دارد و حالت‌ها و مراحل ياد شده هر كدام از «تراب» منشأ مي‌گيرد (معرفت، محمد ‌هادی، شبهات و ردود، 249).


«قرآن در آیات متعدد از خلقت انسان نقل می‌کند: انسان از صلصال ـ مثل فخّار ـ‌ (گل خشكيده همچون سفال) خلق شده است یا از خاک خلق شده است که این جا اشاره می‌کند به خلقت آدم، مستقيم يا غيرمستقيم (رضايي اصفهاني، محمد علي، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، 2، 249 به بعد).


سخن در اين است که خلقت بشر بعد از آن حضرت، چگونه بود؟


مفسران (هر چند بعضی این‌گونه توجیه می‌کنند که آیات در بیان واسطه‌هاست، یعنی انسان ها با واسطه آدم از خاک آفریده شدند (مصباح یزدی، محمد تقي، معارف قرآن، 330).) با کمک دانش جدید دریافته‌اند که ريشه ساختمانی وجود انسان، از خاک است. تحقیقات نشان داده است اگر جسم انسان به اصل خود برگردانده شود، شباهت زیادی به یک معدن کوچک خواهد داشت که از ترکیب حدود بيست و دو عنصر تشکیل شده است.


نگاه زيست‌شناسانه نقش عناصر خاک در ايجاد و بقای انسان را انکار ناپذير می‌داند. عناصر موجود در خاک از راه مواد غذایی، با منشأ نباتی یا حیوانی یا محلول در آبی که از منابع زیر زمینی یا جاری به دست می‌آید، به بدن انسان راه می‌یابد. برای مثال: نیتروژن (N) همراه کربن، اکسیژن و هیدروژن عناصر اصلی تشکیل دهنده‌ پروتئین‌ها، آنزیم‌ها و هورمون‌ها در بدن می‌باشند. نیتروژن مشخصه میزان پروتئین است و هر گرم نیتروژن معادل 25/6 گرم پروتئین در بدن به حساب می‌آید. نیتروژن در هوا فراوان است و بعضی گیاهان توان انتقال آن به خاک را دارند؛ اما انسان سالم نیتروژن مورد نياز را از راه غذا و از منشاء خاک به دست می‌آورد.


سدیم (Na) یون مثبت (ca cion) که عامل اصلی باقی ماندن مایعات در داخل عروق است، ورودی آن بيشتر از راه غذا و نمک معدني است و منیزیم (Mg) بيشتر از نصف آن در استخوان متمرکز است. منابع آن تغذیه‌ای و بيشتر سبزیجات، غلات و گوشت است و آهن (Fe) نقش اساسی در خون‌سازی، رشد، ایمنی و عملکرد عصبی دارد که از منابع حيوانی مثل گوشت و جگر، و گیاهی مثل حبوبات و بعضی سبزی‌ها به دست می‌آید.


پس روشن مي‌شود كه بدن همه موجودات از خاك است؛ يا اصل وجود آن‌ها مستقيم از خاك آفريده شد، مثل آدم يا با واسطه مواد غذايي، از خاك خلق شده‌اند.


ب) آفرینش انسان از آب


یکی از مطالب شگفت‌انگیز قرآن این است که آفرينش موجودات زنده، حتی انسان، را از «آب» می‌داند.


1. آفرينش از آب به صورت مطلق، مانند: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ (انبیاء/ 30؛ نور/45)؛ «و هر چیز زنده‌ای را از آب پدید آوردیم».


2. آفرينش انسان از آب، مانند: «وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً (فرقان/ 54)؛ «و اوست کسی که از آب بشری آفرید و او را نسبی و دامادی قرار داد».


3. آفرينش از آب با ويژگي مخصوص مانند: «مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ (سجده/8؛ مرسلات/20)؛ «از چکیده آب پست»، «خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ (طارق/ 6)؛ «از آب جهنده آفريده شد».


ديدگاه دانشمندان


درباره خلقت انسان از آب، دو دیدگاه میان دانشمندان هست.


دیدگاه اوّل: منظور این است که آب بیشترین ماده تشکیل دهنده بدن انسان است، حتی حیات همه موجودات زنده ـ گیاهان و حیوانات ـ به آب بستگی دارد.


اکسیژن (O) و هیدروژن (H) به صورت آب در بدن، نقش اساسی در حفظ حیات انسان دارند. میزان آب تمام بدن (total body water-TBW) در سنین مختلف متفاوت است. پيش از تولد و در حدود ماه چهارم جنین، حدود 90٪ و در زمان تولد حدود 80٪ وزن، آب است. اين مقدار به مرور تا دوازده سالگي به حدود   وزن بدن و در سنین بالاتر به حدود 60٪ در مردان و 55٪ در زنان می‌رسد.


آب نقش اساسی در توزیع نیازهای بدن و دفع مواد زائد و سمی از مسیر خون و ادرار دارد و کاهش سریع آن (بیش از معادل 10٪ وزن) بسیار خطرناک و در صورت جبران نشدن سریع، مرگ آور یا دست كم بسیار آسیب رسان می‌باشد.


در شرایط معمولی کل مواد مورد نیاز بدن از راه خون به سلول‌های بدن می‌رسد. حدود 60٪ حجم خون را پلاسما تشکیل می‌دهد که بيشترش از آب تشکیل شده است. در صورت بروز کم‌آبی، حرکت گلبول‌هاي قرمز و مواد غذایی مختل می‌گردد، لذا وابستگی حیات کلّیه موجودات از جمله انسان به آب، قطعي است.


دیدگاه دوم: مقصود این است که انسان از منی و نطفه آفريده شده است. شاهد اين ديدگاه دو آیه فَجَعَلَهُ نَسَباً وَصِهْراً (فرقان/54)؛ «او را نسبی و دامادی قرار داد» و ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ (سجده/ 8) است. «جعل» در این جا به معنی آفرینش و «نسل» به معنای فرزندان و نوه‌ها در تمام مراحل است و «سلاله» در اصل به معنی عصاره و فشرده خالص هر چیز است و منظور از آن در این‌جا نطفه آدمی است که در حقیقت عصاره کل وجود او می‌باشد (مكارم شيرازي، ناصر، تفسیر نمونه، 17، 126؛ دکتر بوکائی، مقایسه‌ای بین تورات، انجیل، قرآن و علم، ص 25؛ رضايي محمد علي، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2، 445 ـ 437).


ديدگاه سوم: اصل آفرينش موجودات زنده از آب است، يعني نخستين تك سلولي‌ها در آب به وجود آمد (رضايي اصفهاني، محمد علي، همان، 2، 437 به بعد).


نتیجه: ممكن است برخي آيات، با دیدگاه اوّل مطابقت داشته و از نظر علمي نيز مورد تأييد باشد و برخي ديگر با ديدگاه دوم مطابقت دارد، با اين كه در مورد همه آيات نمي‌توان ادعا كرد.


ج) نطفه؛ منشاء پیدایش انسان


قرآن در تبیین مراحل آفرينش انسان، نطفه را از عوامل خلقت می‌داند. برای آشنایی با نطفه لازم است به تفسیر و لغت مراجعه كنيم و دست‌آورد آن‌ها را با علم تجربی تطبیق دهيم.


1. نطفه در لغت و اصطلاح


نطفه در لغت: نطفه از نطف، به معنای چکیدن همراه با صاف شدن و کم کم بودن می‌باشد. راغب در مفردات، نطفه را آب صاف شده و آب کم می‌داند و مي‌نويسد: «النطفة الماء الصافی والقلیل»، (مفردات راغب‌اصفهانی، ذیل واژه نطف)؛ اما نويسنده اقرب الموارد معتقد است: «نطفه چه کم باشد، چه زیاد، نطفه نامیده می‌شود» (اقرب الموارد، ذیل واژه نطف).
ابن‌منظور علاوه بر بیان موارد فوق، نطفه را به قطره آب تشبیه مي‌کند: «و عرب برای شبی که در آن قطره قطره باران ببارد، «لیلة نطوف» می‌گوید» (ابن منظور، لسان العرب، همان، ذیل ماده نطف).


مرحوم طبرسی می‌گويد:«نطفه به معنای آب کم از مذکر یا مونث است و هر آب صاف را نطفه مي‌گویند» (طبرسي، مجمع البیان، ذيل حج/ 5).


علامه طباطبایی آن را آب کم معنا مي‌کند و كاربردش را بيشتر در جنس نر می‌داند (طباطبايي، محمد حسين، همان، 20، 209). آیت الله معرفت نیز آن را شامل مرد، زن و مخلوط آن دو مي‌داند. (معرفت، محمد هادي، التمهید، 6، 81). از سوي دیگر نطفه در قرآن، شامل زن و مرد می‌شود: خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَة (نحل/ 4) و (فاطر/ 11).


اگر نطفه به معنای آب کم باشد؛ مقصود اين است که انسان از آب کم آفریده شده و اين گوياي اعجاز و قدرت الهی است. اگر به معنای آب صاف شده باشد، یعنی نطفه، چکیده و صاف شده وجود انسان است. مؤید این نظریه نکره بودن نطفه در قرآن (يازده مرتبه) است و نشان از صاف شده و چکیده بدن دارد. روایتی از معصوم به اين صورت نقل شده است:


«خلقه من قطرة من ماء منتن فیکون خصیماً متکلماً بلیغاً»؛ (الحویزی، نورالثقلین، 3، 39؛ مجلسي، بحارالانوار، 57، 375) «خداوند انسان را از قطره آب بدبو آفرید و سرانجام سخنگوی بلیغی شد».


نطفه در اصطلاح: عبارت است از آن چه از مردان یا زنان برای لقاح و تشکیل جنین خارج می‌شود و در مردان منی (شامل میلیون‌ها اسپرماتوزئیدها) و در زنان تخمک (اوول) ناميده مي‌شود (رضایی اصفهانی، محمد علي، همان، 2، 469).


2. نطفه در نگاه علم


نطفه ترکیبی از نطفه مرد (اسپرم)، با نطفه زن (اوول) است. اسپرم‌ها، کرمک‌هایی بسیار کوچک و ذره‌بینی‌اند و در هر مرتبه انزال 2 تا پانصد میلیون اسپرم وجود دارد (پاك نژاد، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، 1، 241).


نطفه زن الکتریسیته مثبت و نطفه مرد الکتریسیته منفی دارد، لذا به سوی هم کشیده می‌شوند، اما هنگامی که اسپرم وارد تخمک شد، بار الکتریکی آن را منفی می‌کند. به همین دلیل اسپرم‌های بی‌شمار دیگر که در اطراف آن وجود دارند، از آن رانده می‌شوند. بعضی گفته‌اند با ورود اسپرم ماده شیمیايی مخصوصي ترشح می‌شود که اسپرم‌هاي ديگر را می‌راند (مكارم شيرازي، ناصر، همان، 25، 334).


زمانی که اسپرم‌ها در مهبل زن ریخته می‌شود، در یک مسابقه به طرف سوراخ ریز مهبل می‌روند. تعدادی از آن‌ها از سوراخ مي‌گذرند، طول رحم را طی می‌کنند و به لوله‌های رحم که ده تا چهارده سانتی‌متر طول دارد، می‌رسند. آنها با سرعت 11 میلی‌متر در ساعت حرکت مي‌كنند. از طرفی يك تخمک از جداره تخمدان زن جدا مي‌شود و به وسیله دهانه لوله رحم که خاصیت مکنده دارد، بلعیده می‌شود. در لوله‌های رحم کرک‌های بسیار ملایم و ظریفي وجود دارند که سرشان به سوي رحم تمایل دارد. تا تخمک بین آن‌ها قرار مي‌گيرد، به کمک ترشحات داخلی، لوله او را به سوي رحم می‌راند.


ناگهان تخمک و اسپرم‌ها به هم می‌رسند و هزاران کرمک (اسپرم) به وصال رسیده، تخمک را در بر می‌گیرند. این حالت بیشتر شبیه به جنگ و مسابقه است (پاک‌نژاد، همان، 1، 243).


سلول‌‌های جنسی انسان شامل چهل و هشت عدد کروموزم می‌باشد که هر کدام از ذرات متعددی به نام ژن ترکیب یافته‌اند. این ژن‌ها نقش مهمی در ساختمان سلول زنده دارند و بعضی از این ذرات بسیار ریز حاصل حالات و صفات پدر و مادر است (شیرازی، گذشته و آینده جهان، 57).


3. نطفه در قرآن


واژه نطفه با الف و لام یک مرتبه ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ  (مومنون/ 14) و بدون الف و لام يازده مرتبه در قرآن آمده است. از این موارد بعضی به مطلق نطفه، برخی به مخلوط نطفه زن و مرد و تعدادي هم به منی اشاره دارند.


الف: مطلق نطفه: «خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ؛ (نحل/ 4) «انسان را از نطفه‌ای آفرید، آن‌گاه ستیزه‌جویی آشکار است». (سوره‌ي حج/ 5. به همین مضمون: غافر/ 67؛ کهف/ 37؛ فاطر/ 11).


آیه فوق گوياي آن است که جنس انسان از نطفه است. طبیعتاً انسان از مرد یا زن تنها خلق نشده، بلکه از مجموع نطفه زن و مرد به وجود آمده است. (مومنون/ 14 ـ 13 و عبس/ 19).


ب. نطفه از جنس مني: مِن نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى؛ (نجم/ 46)؛ «از آب اندك سيّال هنگامى كه ريخته مى‏شود».


با توجه به این که منی در لغت «ماء الرجل» معنا شده است، آیه بالا نیز نطفه را از جنس منی می‌داند، می‌توان آن را قرینه نطفه به حساب آورد که نطفه در این آیه، منی مرد است (من علم طب القرآنی، 37).


ج. نطفه مخلوط: إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ (انسان/ 2)؛ «ما انسان را از نطفه‌ای آمیخته آفریدیم».


مَشَج، مِشَج، مشیج، امشاج به معنای آمیخته و درهم آمده است و نطفه امشاج یعنی آب مرد آمیخته به آب زن و خون آن است (سیاح، احمد، المنجد، ذیل ماده مشج).


مفسران درباره این آیه احتمال‌هاي مختلفی ذکر کرده‌اند. ما چند احتمال را یادآوری می‌کنیم.


الف) آیت الله مکارم شیرازی درباره (نطفة امشاج) چهار احتمال را مطرح مي‌كند.


1. تركيب نطفه مرد (اسپرم) و نطفه زن (اوول): احاديث زيادي در اين باره نقل شده است؛


2. استعدادهاي مختلف در نطفه از نظر عامل وراثت؛


3. اختلاط مواد مختلف تركيبي نطفه؛


4. اختلاط همه اين‌ها با هم.


ايشان احتمال چهارم را مناسب و جامع مي‌داند.


ب) علامه طباطبايي بعد از بيان معناي لغوي نطفه، مي‌فرمايد:


«وصف امشاج (مخلوط) براي نطفه يا به اعتبار اجزاء نطفه است كه مختلف است يا به اعتبار اختلاط آب مرد و زن است و ابتلاء (كه در آيه آمده: «نبتليه») به معني تبديل حالات چيزي از حالي به حالي و از صورتي به صورتي است، مثل تغيير حالت طلا در كوره و مقصود از ابتلاء خداوند به خلقت انسان از نطفه، همان است كه در آيات ديگر بيان شده كه نطفه را علقه و علقه را مضغه و... مي‌كند» (طباطبايي، محمد حسين، همان، 20، 209 و ر.ک. به: پاک‌نژاد، رضا، همان، 1، 244).



نتيجه: صاحب‌نظران (سحابي، يدالله، خلقت انسان، 147؛ رضايي، محمد علي، همان، 481؛ زماني، مصطفي، پيشگويي‌هاي علمي قرآن، 117) معتقدند: امشاج به معناي مخلوط شدن نطفه مرد و زن است و طبيعتاً به دليل اين آميختگي، صفات پدر و مادر ـ كه به واسطه چهل و شش عامل وراثت و هر عامل بين ده هزار تا صد هزار نشانه و اطلاعات مخصوص، عناصر متراكم، آميختگي رنگ‌هاي نطفه، و... كه تمام اين احتمال‌ها جامع و مناسب است، چون همه آن‌ها در نطفه جمع شده است.


د: آفرینش انسان از منی


بعضی دیگر از آيات قرآن منشاء آفرینش انسان را «منی» می دانند، مانند:


«وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى * مِن نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى (نجم/46ـ45؛ واقعه/ 59 ـ 58 و قیامت/ 37)؛ «و اين‏كه او دو جفت نر و ماده آفريد؛ از آب اندك سيّال هنگامى كه ريخته مى‏شود».


1. منی در لغت و اصطلاح


مني در لغت: «منی» (بر وزن فلس) به معنی «تقدیر و اندازه‌گیری» است. «منی لک المانی؛ اندازه‌گیر برای تو اندازه‌گیری کرد». به مرگ «منیه» مي‌گویند؛ چون مقدّر و اندازه‌گیری شده است. «تمنی» نیز به معنی آرزو کردن (در ذهن) است. به نطفه نيز منی می‌گویند، چون با قدرت خداوند اندازه‌گیری‌ شده است» (راغب، همان؛ ابن فارس، مقاییس اللغة؛ قرشي، قاموس قرآن، ذیل ماده «منی»).


مني در اصطلاح: مایعی که از مردان هنگام نزدیکی (یا انزال) خارج می‌شود، می‌گویند.


2. منی در نگاه علم


مایع منی از ترشحات مختلفی از غدد زیر ناشی می‌شود:


1. بیضه‌ها: ترشح اسپرما تزوئیدها، (سلول‌های تاژك‌دار هستند و در مایعی غوطه‌ورند) را بر عهده دارند.


2. کیسه‌های منی: این عضوها نزدیک پروستات قرار گرفته‌اند، ترشح خاصی بدون عناصر بارور کننده دارند.


3. پروستات: مایعی ترشح می‌کند که ظاهر لزج و بوی ویژه به منی می‌دهد.


4. غدد ملحق به مجاری ادرار: غدد کوپر (cooper) یا غدد مری (mery) مترشح مایعی سیال و غدد لیتره (Littre) ماده مخاطی ترشح می‌کنند (بوکائی، همان، 272 ـ 271).


منی از جمله مواد آلی حیوانی و ازتی می‌باشد. مثل خون سریع فاسد مي‌شود و کانون جذب میکروب‌ها است. تغییر رنگ مي‌دهد و از عصاره هر بيست گرم خون، یک گرم منی تولید می‌گردد.


یک قطره منی دويست تا سيصد میلیون اسپرماتوزئید دارد. گاهی به نطفه مرد کرمک گفته می‌شود؛ کرمک‌ها درازند و طول آن‌ها 10 تا 100 مو (هر مو یک میلیونم متر) می‌باشد. سر و گردن و دم بسیار متحرکي دارند که با آن در هر ثانیه 14 تا 23 میکرون حرکت مي‌كنند.


کرمک‌ها (اسپرم‌ها) در مهبل زن ریخته می‌شوند و با مقداری از ترشحات مذی ـ وذی (وذی با منی فرق دارد. وذی رطوبت مختصری است که از غدد مخصوص، پس از آمدن منی، ترشح مي‌شود و خاصیت ضد سمی دارد. چون موقع خروج منی از مجاری، آثاری از سموم باقي مي‌ماند، رطوبت وذی آن آثار را دفع مي‌كند، و وذي آن‌ها را از بين مي‌برد. شرع مقدس منی را نجس و وذی را پاک می‌داند. (اهتمام، احمد، فلسفه احکام، 152)) ترشحات غده‌های پروستات و غدد داخلی در مهبل می‌مانند و بیشتر آن‌ها از مخاط مهبل جذب مي‌شوند و وارد دستگاه گردش خون مي‌گردند و طراوت و تازگی خاصی به زن می‌دهند.


از این اسپرم‌ها تنها سيصد تا پانصد عدد به ناحیه باروری می‌رسند كه تنها یکی برای باروری مورد نیاز است (ر.ک. به: لانگمن، پروفسور توماس، رویان‌ شناسی، ترجمه: دکتر بهادری و شکور، 30؛ پاک نژاد، همان،‌ 1، 241؛ طب در قرآن، 81 ؛ گذشته و آینده، جهان، 56؛ مکارم، همان، 22، 241).


بعضی از مترجمان آیه مِن نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى را چنين ترجمه كرده‌اند؛ «از نطفه‌ای که خارج می‌شود و در قرارگاه رحم می‌ریزد» (فولادوند؛ نجم/46)، اما منی مرد در مهبل یا مجرای تناسلی زن ریخته می‌شود؛ نه در رحم او. پس از ریختن منی در مهبل، اسپرم‌ها با تلاش فراوان و با کمک مایعی که از دهانه رحم ترشح می‌شود، از لوله رحم عبور می‌کنند تا به تخمک برسند و پس از لقاح برای لانه‌گزینی به دیواره رحم می‌روند (رضایی اصفهانی، همان،‌ 2، 461 ـ 457).


نتيجه: قرآن منشاء آفرینش انسان را آب، نطفه، منی و خاک می‌داند. می‌توان گفت یکی از مصداق‌هاي آب، نطفه و همان منی است که با سه لفظ بیان شده است و هر کدام گوشه‌ای از اسرار علمی آفرينش انسان را به نمایش می گذارند و از اشارات علمی قرآن به حساب می‌آیند.


هـ ) آفرینش انسان از علقه


خداوند در آيات مختلف قرآن كريم به مراحل آفرينش انسان اشاره مي‌كند كه يكي از آن‌ها «علق» است.


واژه «علق» شش بار، (علق/2؛ حج/5؛ مومنون/14؛ غافر/ 67 و قيامت/38) در پنج آيه به صورت‌هاي مختلف به كار رفته است. سوره‌اي نيز با همين نام نازل شده است اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ...؛ «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد، انسان را از علق آفريد».


1. علقه در لغت و اصطلاح


«علق» جمع «عَلَقَه» و در اصل به معناي چيزي است كه به چيز بالاتر آويزان شود. كاربرد آن در خون بسته، زالو، خون منعقد كه در اثر رطوبت به هر چيز مي‌چسبد، كرم سياه كه به عضو آدمي مي‌چسبد و خون را مي‌مكد و... مي‌باشد. (مصطفوي، حسن، همان؛ راغب، همان؛ قرشي، همان، ذيل ماده «علق»). پس مي‌توان گفت در مواردي كه علق به كار رفته، «چسبندگي» و «آويزان بودن» لحاظ شده است، مانند: زالو، خون بسته و كرمي كه به عضو بدن مي‌چسبد و آويزان مي‌شود.


2. علقه از نگاه علم


«علق» خون بسته‌اي است كه از تركيب اسپرم مرد با اوول زن حاصل و به رحم زن داخل مي‌شود و خود را به آن آويزان مي‌كند. پس از پيوستن نطفه مرد به تخمك زن، تكثير سلولي آغاز مي‌شود و به صورت يك توده‌ سلولي كه به شكل توت است، در مي‌آيد. (در اصطلاح به آن مرولا Marula مي‌گويند) و در رحم لانه‌ مي‌گزيند، يعني، سلول‌هاي تغذيه كننده به درون لايه مخاطي رحم نفوذ مي‌كنند و به آن آويزان (نه كاملاً چسبيده به رحم) مي‌شوند. قرآن اين مطلب را با واژة زيباي «علق» بيان كرده است (دكتر دياب و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه: چراغي، 86).


اگر واژه «علق» را به معناي خون بسته بپذيريم، مي‌توانيم تناسب آن را با موارد كاربردش اين‌گونه بيان كنيم:


1. چسبنده بودن آن (مکارم، همان، 27، 156) (کرمی كه براي مكيدن خون به بدن مي‌چسبد).


2. آويزان شدن آن به جداره رحم.


3. شباهت به زالو (زالو هر بار مي‌تواند به اندازه يك فنجان قهوه، خون انسان يا حيوان را بمكد). نطفه در رحم، به صورت زالو وار به رحم مي‌چسبد و از خون تغذيه مي‌كند. (نجفي، گودرز، مطالب شگفت‌انگيز قرآن، 99) همچنين در وجه تشبيه به زالو گفته‌اند كه در مرحله ايجاد جنين، از هر دو ماده‌اي به نام «هپارين» ترشح مي‌شود تا اين كه خون در موضع منعقد نشود و تغذيه‌پذير باشد (دكتر پاك‌نژاد، همان، 11، 110). شكل علقه مانند زالو كاملاً مسطح است و اين حالت در چهار هفته اول ادامه دارد. (اسماعيل پاشا، عبدالعزيز، اسلام و طب جديد يا معجزات علمي قرآن، ترجمة: سيد غلامرضا سعيدي، 182).


4. تغذيه از خون. آيت‌الله معرفت بعد از پذيرفتن اين نظريه كه «علق خون بسته است»، مي‌گويد: علقه در روز هفتم به جداره رحم مي‌چسبد (محمدهادي معرفت، التمهيد، 6، 82).


نتيجه:[2] با توجه به ديدگاه دانشمندان، مفسران و اهل لغت، «علق» به معناي «خون بسته» آويزان به رحم است؛ به ويژه آن كه اين مرحله از آفرينش انسان را در علم جنين‌شناسي جديد، واسطه‌ بين نطفه و مضغه (گوشت شدن) مي‌شمارند.


خداوند مي‌توانست با بيان «الدم المنقبضه؛ خون بسته» مطلب را ذكر نمايد، اما با آوردن واژه «علق» دو موضوع «خون بسته» و «آويزان بودن» را مورد توجه قرار دارد كه با نظريات جديد پزشكي نيز همخواني دارد.


با توجه به پيشرفته نبودن علم پزشكي در چهارده قرن پيش، مسئله‌ مذكور را مي‌توان از شگفتي‌هاي علمي قرآن دانست كه بعد از چهارده قرن كشف شده است (پژوهشي در اعجاز علمي

قرآن، رضايي اصفهاني، محمد علي، همان، 2، 487 ـ 481).


جمع‌بندي: با توجه به مطالب گذشته تعبيرات قرآن در مورد خلقت انسان از خاك، آب، خون و... با هم‌ديگر تعارضي ندارد و هر كدام به مرحله‌اي از آفرينش انسان اشاره دارد.


2 ـ چالش تقدّم آفرينش استخوان يا گوشت در جنين


در قرآن بعد از علقه، مضغه و بعد از آن استخوان و بعد از آن گوشت ذکر شده است، اما از نظر پزشكي اول گوشت در جنین شکل می‌گیرد و بعد از آن استخوان. پس آيه چهارده سوره مؤمنون با علوم پزشكي متعارض است.


بررسي


واژة استخوان مترادف «عَظْم» در زبان عربي است (فرهنگ فارسي، 2، 2318، «عظم»).


لغت‌شناسان ريشة «ع ـ ظ ـ م» را در اصل به هر چيزي كه در نيروي مادي يا معنوي بر ديگران برتري دارد، معنا كرده‌اند، از اين رو استخوان را به سبب سختي و استحكام آن در برابر بافت‌هاي نرم (گوشت) «عظم» ناميده‌اند (مصطفوي، همان، 8، 175، «عظم»).


در قرآن كريم افزون بر كاربرد دو واژة «عظم» و جمع آن «عظام»، واژه‌هاي «ترائب»، «تراقي»، «كعبين»، «صلب» و جمع آن «اصلاب» نيز كه هر يك نامي براي استخواني خاص در بدن است، به كار رفته است. اين واژه‌ها در مجموع بيست بار در هجده آيه از قرآن آمده است؛ «عظم» دو بار (انعام/ 146؛ مريم/ 4)؛ «عظام» 13 بار در 12 آيه (بقره/ 259؛ اسراء/ 49، 98؛ مؤمنون/ 14، 35، 82؛ يس/ 78؛ صافّات/ 16، 53؛ واقعه/ 47؛ قيامت/ 3؛ نازعات/ 11)، «صلب» و «ترائب» يك بار (طارق/ 7) و «اصلاب»، «تراقي» و «كعبين» هر كدام يك بار (به ترتيب: در نساء/ 23؛ قيامت/ 26؛ مائده/ 6)) .


آفرينش استخوان


قرآن بعد از بیان مرحله «مضغه؛ گوشت جویده» به مرحله دیگری اشاره مي‌كند و مي‌فرمايد:


ثُمّ خَلَقْنَا النّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظامًا فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْمًا (مؤمنون/14)؛ «سپس آب اندك سيّال را به صورت [خون بسته‏] آويزان آفريديم؛ و [خون بسته‏ى] آويزان را به صورت (چيزى شبيه) گوشت جويده شده آفريديم؛ و گوشت جويده شده را به صورت استخوان‏هايى آفريديم و بر استخوان‏ها گوشتى پوشانديم».


كاربرد فعل «خَلَقَ» نشان مي‌دهد كه ضرورتي براي تبديل همة مضغه به استخوان وجود ندارد، زيرا اين فعل به معناي «ايجاد يا كيفيت مخصوص» است و فقط بر چگونگي پيدايش و اندازه‌گيري مقادير مورد نياز براي آفرينش استخوان دلالت دارد. (مصطفوي، 3، 109؛ مقاييس اللغة، 2، 213، «خلق»). از اين‌جا سازگاري اين يافتة پزشكي كه «بخش مياني مضغه (ميزودرم) با پيمودن مراحلي به استخوان تبديل مي‌شود» (معرفت،‌ همان، 6، 83 ـ 85 ؛ الآيات العجاب، 152 ـ 153) با آية شريفه روشن مي‌گردد.


آشنايي بهتر با مرحله استخوان بندی جنین


در سومین هفته رشد جنین، لایه زایای اکتودرم، مزودرم و اندودرم تشکیل می‌شود. از لایه اکتودرم، اعضا و ساختمان‌هايی که در ارتباط با دنیای خارج باقی می‌مانند؛ ایجاد می‌گردد، مانند: دستگاه عصبی، پوشش حس، گوش، بینی، چشم و... ، از لایه مزودرمی اعضای سکتروم (غضروف و استخوان) دستگاه ادرار و تناسلی و... به وجود می آید و از لایه اندودرمی، دستگاه معده‌ای، روده‌ای، دستگاه تنفسی، مثانه و... ساخته می‌شود.


با توجه به مطالب فوق؛ غضروف و استخوان‌ها از لایه میانی (مزودرم) تشکیل می‌شود که به وسیله دو لایه دیگر (اکتودرم و اندودرم) پوشیده شده‌اند که از آن دو لایه اکثر گوشتی بدن مثل پوست، غدد... ساخته می‌شود. هم چنین ساخته شدن سلول‌هایی که باعث پیدایش غضروف و استخوان می‌شود، از هفته چهارم بارداری شروع می‌‌شود، اما سلول‌های ماهیچه‌ای پس از آن ساخته می‌شود (ر.ک. به: لانگمن، همان،‌ 57).


آشنايي با غضروف و استخوان سازي


گفته شد که لایه میانی مزودرم غضروف‌ها و استخوان‌ها را تشکیل می‌دهد، پس بهتر است با غضروف و استخوان‌سازی آن آشنا شویم.


«غضروف» نوعی بافت «هم‌بند» است که به علت ويژگي ارتجاعی فشار زیادی را مي‌تواند تحمل کند و از بافت‌های نرم بدن نيز پشتیبانی به عمل آورد.


هر غضروف ماده‌ای بنیادی دارد که در ساختمان آن مقدار زیادی (حدود 70%) آب به کار رفته است. این ماده بنیادی می‌تواند در آب جوش حل شود و ماده‌ای به نام ژله غضروف یا کندرین (chondrin) را به وجود آورد. رنگ غضروف سفید مایل به رنگ آب است، البته در افراد مسنّ به علت تغییرهاي متابولیک، می‌تواند به زرد رنگ باشد.


غضروف اولین مرحله ساخته شدن استخوان است. غضروف بافتی مشتق از مزانشیم است که برای اولین بار در اواخر هفته چهارم زندگی جنین ظاهر می‌شود و در قسمت‌هایی که می‌خواهد استخوان تشکیل دهد، ابتدا باید قالبی از غضروف به وجود آید تا بعداً به استخوان تبدیل شود، بنابراین استخوان سازی به دو صورت انجام می‌پذیرد:


1. استخوان‌سازی داخل غشایی: بافت استخوانی در داخل لایه‌ای از بافت هم‌بند مزانشیمی تشکیل و این بافت به طور مستقيم به بافت استخوانی تبديل می‌شود. فرق استخوان‌سازی داخل غشایی با تشکیل غضروف این است که غضروف معمولاً رگ خونی و لنفی و عصب ندارد و تغذیه آن توسط انتشار صورت می‌گیرد و به لحاظ نداشتن رگ خونی، ترمیم آن به سختي صورت می‌گیرد، ولی محل تشکیل استخوان بسیار پر عروق می‌باشد.


2. استخوان‌سازی داخل غضروفی: در اکثر استخوان‌های بدن، سلول‌های مزانشیمی ابتدا به تعدادي از قالب‌های غضروفی شفاف تبدیل مي‌شود که به نوبه خود استخوانی می‌گردد.
استخوانی که به گونه ابتدایی در بدن جنین تشکیل می‌شود، به طور موقت و به تمامي از نوع نابالغ یا اولیه است. بافت استخوانی جنین پس از تولد به تدریج از بین مي‌رود و به جای آن استخوان بالغ یا ثانویه تشکیل می‌گردد.


نکته جالب در بافت استخوانی این است که این بافت از ابتدای تشکیل تا پایان عمر دو فعالیت متضاد دارد؛ استخوان سازی و تخریب استخوان (کریمی یزدی، حسن، شگفتی پزشکی در قرآن کریم، 47 ـ 41).


نتيجه: با توجه به مطالب علمی می‌توان گفت: سلول‌های غضروفی و استخوانی از لایه میانی جنین (مزودرم) زودتر از سلول‌های ماهیچه‌ای و پوستی پدید می‌آیند. پس سلول‌های استخوانی و غضروفی با دو لایه دیگر جنین (اکتودرم و اندودرم) پوشیده مي‌شوند و سلول‌های ماهیچه‌ای و پوستی روی آن‌ها را مانند لباس می‌پوشانند.


این یافته‌های علمی با مطالب قرآنی هماهنگ است و نشان از شگفتی علمی قرآن دارد (رضایی اصفهانی، همان، 2، 513 ـ 506؛ شریف، عدنان، همان، 59؛ مکارم، همان، 14، 212؛ دياب وقرقوز، همان، 89).


3 ـ تعارض نماي صلب و ترائب با يافته‌هاي پزشكي


قرآن منشاء مني را «صلب والترائب» (پشت مرد و سينه زن) مي‌داند، در حالي كه با يافته‌هاي علوم پزشكي در تناقض است، چون مني از بيضه مرد بيرون مي‌آيد.


بررسي


خداوند درباره منشاء مني مي‌فرمايد:


فََلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ * يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ (طارق/7 ـ 5)؛ «پس انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است! از آبى جهنده آفريده شده است؛ آبى كه از ميان پشت و (دو استخوان) پيش (مرد) بيرون مى‏آيد.»


«دافق» از «دفق» به معناي «صبُ الماء» و ريختن آب آمده است و منظور از «ماء دافق» همان مني مرد است كه به صورت جهنده از او خارج مي‌شود.[3]


واژه شناسان «صلب» را به «سخت و انعطاف‌ناپذير» معنا كرده‌اند (مصطفوي، همان، 6، 262؛ راغب، ‌همان، 489؛ مقاييس اللغه، 3، 301، «صلب») و مصداق آن را استخوان‌هاي تيره پشت از پس گردن تا آخر ران‌ها، می‌دانند (مصطفوي، ذيل ماده صلب و ترائب) و مصداق آن را همة ستون فقرات يا آخرين قسمت ستون مهره‌ها مي‌دانند (مراغي، تفسير، 10، ص 30، ص 113؛ قرشي، همان، 1، 271)، ولي در مورد مفهوم و مصداق واژة «ترائب» اختلاف است؛ گروهي به فراخور همانندي ريشة «ترائب» و «تراب = خاك»، ترائب را به معناي خواري و خضوع گرفته‌اند و بر اين اساس آن را استخوان نرم يا عضلات بين ران‌ها كه از پائين‌ترين اعضا و در مقايسه با ستون فقرات نرم‌تر است، مي‌دانند. (مصطفوي، همان، ج 1، 383 ـ 384، «ترب»).


برخي ديگر «ترائب» را جمع «تريبه» و به معناي برابري سر دو استخوان در سينه و جاهاي ديگر بدن مي‌دانند (مقاييس‌اللغه، 1، 346؛ مجمع البحرين، 1، 274) و به همين دليل آن را شامل همة اعضاي قرينه و دوتايي بدن انسان، مانند استخوان‌هاي دو طرف قفسة سينه، دست‌ها و چشم‌ها و... دانسته‌اند. (قرطبي، تفسير، 20، 5). بسياري نيز با توجه به اين كه مادة نخستين پيدايش انسان، تركيبي از نطفة زن و مرد است و بر اساس آن چه در كلام عرب مشهور است (طبرسي، مجمع البيان، 10، 715؛ قرطبي، همان، 20، 5)، صلب را ستون فقرات مرد و ترائب را استخوان‌هاي سينة زن دانسته‌اند (طبرسي، همان، 10، 715؛ رازي، التفسير الكبير، 31، 129؛ الجواهر،‌ مج 13، ص 25، 114) يعني ترائب براي اشاره به زن و به معناي قسمت پيش روي انسان، در مقابل صلب كه پشت انسان است. برخي ديگر با توجه به كاربرد صفت «دافق» (جهنده) براي نطفه: خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ * يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصّلْبِ وَالتّرائِبِ (طارق/ 6 ـ 7) و اختصاص اين ويژگي به نطفة مرد، بر اين باورند كه «صلب» و «ترائب» هر دو به مرد اختصاص دارد (معرفت‌، همان، 6، 63 ـ 65. ر.ک. به: دانشنامه فرهنگ قرآن ، دفتر تبلیغات، 3، ذیل واژه استخوان).


ديدگاه‌ها


اين آيه به ريشه‌ مني اشاره دارد، به اين معنا كه مني از صلب و ترائب سرچشمه مي‌گيرد. سوره اعراف، آيه‌ 172 نيز به منشاء مني اشاره دارد. در اين آيه آمده است:


وَإِذْ أَخَذَ‌رَبُّكَ مِن بَنِي‌آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ...؛ «وهنگامي كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريه‌ آنان را برگرفت».


مفسران با توجه به مصداق‌ها و احتمال‌ها در مورد واژه‌ «صلب و ترائب»، احتمالات گوناگوني بيان مي‌كنند؛ مني از ميان پشت و روي او خارج مي‌شود، كه با توجه به هيجانات كل بدن، مي‌توان گفت مني از تمام بدن خارج مي‌شود (تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ذيل آيه‌)؛ يا كل بدن بين استخوان سينه و پشت واقع شده است (طباطبايي، همان، ذيل آيه)). مشهور و موافق علم و لغت اين است كه آب مني از بين ستون فقرات پشت و دو استخوان ران پا (محل آلت تناسلي) خارج مي‌شود. (معرفت، همان، 6، 64؛ دياب و قرقوز، همان، 32).


قرآن براي حفظ عفت كلام، بعضي از مسائل جنسي را با كنايه، تشبيه و تمثيل بيان مي‌كند و از طرح مستقيم آن خودداري مي‌ورزد. از اين رو براي پرهيز از بردن نام آلت تناسلي، به صورت كنايه واژه‌ «ترائب» يعني دو استخوان جلوي بدن مرد را به كار برده است.


برخي صاحب نظران درباره منشاء مني مي‌گويند:


«وقتي به كتب لغت مراجعه مي‌كنيم، محل مني را صُلب و ترائب مي‌دانند كه مربوط به قسمت پشتي و قدامي ستون فقرات است، يعني جاي اوليه‌اي كه بيضه و رحم قرار مي‌گيرند. (قبل از شش ماهگي جنين، بيضه و تخمدان هر دو در پشت قرار دارند و پس از شش ماهگي در جنس نر هر دو به پايين كشيده شده و در پوسته بيضه قرار مي‌گيرند و به وضع عادي در مي‌آيند و در جنس ماده نيز مختصر جابجا شده و در دو طرف پهلو محاذي لوله‌هاي رحم جايگزين مي‌شوند» (پاك‌نژاد، همان، 1، 240).


برخي ديگر مي‌نويسند:


«مني مرد كه از ميان صُلب و ترائب (استخوان پاها) او خارج مي‌شود، در تمام نقاط و مجاري عبور مني ـ از نظر كالبد شكافي ـ در محدوده صُلب و ترائب (استخوان پاها) قرار دارند. غدد كيسه‌اي پشت پروستات (كه ترشحات آن‌ها قسمتي از مني را تشكيل مي‌دهد) نيز در اين محدوده قرار دارند، پس مي‌توان گفت مني از ميان صلب مرد به عنوان يك مركز عصبي ـ تناسل امر كننده ـ و ترائب او به عنوان رشته‌هاي عصبي مأمور به اجرا، خارج مي‌شوند» (دياب و قرقوز، همان، 32، با تلخيص).



نتيجه‌


با توجه به كتب لغت، نظر مفسران و ديدگاه‌هاي دانشمندان، مي‌توان گفت «صلب» به معناي پشت مرد، به عنوان يك مركز عصبي، و «ترائب» به معناي ما بين دو استخوان ران است كه كنايه از دستگاه تناسلي مرد مي‌باشد، پس آيه‌ «صُلب وترائب» با نظرات دانشمندان جنين‌شناسي و ساير رشته‌هاي علوم پزشكي روز همخواني دارد. پس تعارضي بين يافته‌هاي علوم پزشكي با آيه صلب و ترائب وجود ندارد.


با اين حال آيا مي‌توان آن را «اعجاز علمي» دانست؟


به نظر مي‌رسد مسئله خروج مني از بدن انسان و دستگاه تناسلي كه بين پشت و دو استخوان جلوي بدن است، تا حدودي براي بشر حس‌پذير بوده است، لذا آيه‌ بالا را نمي‌توان در رديف اعجاز علمي قرآن دانست، بلكه يكي از «اشارات علمي قرآن» است (رضايي اصفهاني، محمدعلي، همان، 2، 445 ـ 457).


4 ـ امكان آگاهي از جنس جنين در قرآن و علم


ظاهر بعضی آیات گوياي اين است که آگاهی از جنس جنین مخصوص خداوند است (رعد/ 8) و انسان قادر نیست از آن اطلاعی پیدا کند، در حالي كه امروزه با پيشرفت علم پزشكي، تشخيص آن براي انسان ممكن است، پس در اين مورد بين علوم و قرآن تعارض وجود دارد.


بررسي


قرآن آگاهی از جنس جنين در رحم را مخصوص خدا می‌داند، و مي‌فرمايد:


يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنثَى (رعد/ 8) «(تنها) خدا می‌داند آن‌چه را هر ماده‌ای [در رحم] بار گیرد»؛ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ (لقمان/ 34) «(و خدا) آن چه را که در رحم‌هاست، می‌داند».


در عصر ما آگاهی از جنس جنین امري عادی و طبیعی است و علاوه بر سونوگرافي، دانشمندان با خارج کردن مقداری از مایع آمینوتیک (مایع درون جفت که جنین را احاطه کرده است) و آزمایش آن، در اوایل شکل‌گیری جنین، به جنسیت جنین پی می‌برند (دياب و قرقوز، همان، 52)، حتی امکان انتخاب نوع نوزاد را به والدین نوید می‌دهند و گام‌های مؤثری هم در این زمینه برداشته‌اند. آنان در مورد خرگوش موفقیت‌هایی داشته‌اند و مي‌گويند این ترکیبات یک عمل شیمیایی است و از اين پس تعیین نوع جنس بر اساس توافق پدر و مادر خواهد بود (پاک نژاد، همان، 1، 255).


از سوي دیگر بشر توانسته است به ماهیت جنین، حتی قبل از شکل‌گیری و موقع لقاح، دست يابد. آيا مي‌توان اين تناقض را پذيرفت؟ براي حل اين مشكل توجه به مطالب زير ضروري است:


1 ـ برای آیه وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ («آن چه را که در رحم‌هاست، می‌داند» (لقمان / 34)) دو احتمال ذکر شده است؛


الف) حرف «ما» در آیه موصوله است که نشان از عمومیت دارد و علم به تمام خصوصیات و سرنوشت نهایی انسان منحصر در خداست و آگاهی انسان به بعضی از خصوصیات، ضرری به انحصار نمی‌زند.


ب) با توجه به کلّ آیه، خداوند آگاهی از «قیامت، نزول باران و علم به ارحام» را ذکر کرده است. بعضی از مفسران علم به ارحام و نزول باران را جمله معترضه می‌دانند، یعنی علم به آن دو مخصوص پروردگار نیست و انحصار آن از آیه استفاده نمی‌شود.


با توجه به احتمال دوم، هر انسانی می‌تواند با دقت و کاوش در واکنش شیمیايی کروموزوم‌ها و سلول‌های جنین و تاثیر غذا و دارو به جنس جنین پي ببرد (دياب و قرقوز، همان، 55 ـ 52؛ نجفی، همان، 103 ـ 102؛ مکارم شیرازی، تفسير نمونه، 10، 133 و 17، 99؛ همو،‌ پیام قرآن، 2، 88؛ طبرسی، همان، 324؛ رضايي، محمد علي، همان، 2، 523 ـ 518).


2ـ بعضی از علوم مختص خداست، مانند قیامت، بهشت، جهنم و... . بعضی دیگر در گرو اختیار خداوند است و علم آن را کسی نمی‌داند؛ مگر این که خداوند به وی آموخته باشد، مانند مسئله شفاعت، توسل، شفا مریض از سوي ائمه یا افراد عادی و... . بعضی از علوم نيز در انحصار خدا نیست. به این معنا كه خدا می‌فرماید: «من آگاهی از آن دارم» و اين گوياي آن نیست که کسی نمی‌تواند از آن اطلاع داشته باشد و به عبارت دیگر علم دیگران را از آن نفی نکرده است.


3ـ آگاهی خدا از آن چه در رحم است، به جنسیت محدود نمی‌شود، بلکه جنین خصوصیات دیگری دارد که انسان نتوانسته است به آن دست پیدا کند، مانند: سعادت و شقاوت طفل، استعدادها، ذوق‌ها، مدت عمر. هر چند بشر مي‌تواند بعضی از صفات مانند شکل ظاهری، طول جسم ... را کشف نمایند، اما آگاهي از صفات روحی و غیره، منحصر در خداوند است. خداوند می‌فرماید: من از آن چه در رحم است (با تمام خصوصیات) آگاهي دارم، اما اطلاع انسان از جنس مذکر و مونث ضرری به انحصار علم خدا در مورد جنين (با تمام خصوصیات) نمی‌زند.


4ـ علم خداوند به واسطه نياز ندارد، اما آگاهی بندگان به واسطه و ابزار نیازمند است.


نتیجه: با در نظر گرفتن تمام احتمال‌ها و تفاسیر، آیات مطرح شده تناقضي با یافته‌های جنین‌شناسی ندارند.


از مطالب گذشته برداشت مي‌شود كه قرآن حق است، و باطل (در حوزه اعتقادي و فرهنگي يا علمي) را در خود نپذيرفته است. آن چه برخي‌ها را واداشته است تا اتهام تناقض گويي را در حوزه علوم پزشكي به قرآن نسبت بدهند؛ عدم فهم تفسير قرآن بوده است، لذا با اندك تأملي در آيات محل مناقشه نه تنها تناقض ظاهري رفع مي‌گردد، بلكه هم‌سويي قرآن با علوم پزشكي روز نيز روشن مي‌شود، مانند خلقت انسان، آگاهي خداوند از جنس جنين، منشاء نطفه و... .



پي‌نوشت‌ها


[1] http://answering-islam.org.uk/Quran/contra/; Ábdallah Ábd al-Fadi.  عبد الله عبد الفادي در مقاله خود «تناقضات در قرآن» به نقل از كتاب الاستشراق والقرآن العظيم، 160.


[2] احتمالات ديگري درباره «علق» داده شده است، از جمله: بعضي‌ علق را به معناي نطفه مرد (اسپرماتوزئيد) معنا كرده‌اند (مطالب شگفت‌انگيز قرآن، 99). بعضي ديگر به معناي موجود صاحب علاقه ـ اشاره به روح اجتماعي انسان ـ تفسير كرده‌اند و عده‌اي هم اشاره به گِل حضرت آدم كه حالت چسبندگي دارد، دانسته‌اند (رضايي اصفهاني، پژوهشي در اعجاز علمي قرآن، 487 ـ 481).


[3] قرشي، (همان، ذيل ماده «دفق») و علامه طباطبايي، (همان،‌ 20، 379) براي ماء دافق معاني ديگري ذكر كرده‌اند، مانند: آب مشترك زن و مرد، آب زنان كه از رحم خارج مي‌شود. با توجه به معناي دافق كه داراي جهندگي است؛ ماء دافق شامل مني مرد مي‌باشد.


منابع


1.    ابن منظور، لسان العرب، دارالفکر، بیروت، 1990 م، چ اول.
2.    اسماعیل پاشا، عبدالعزیز، اسلام و طب جدید، ترجمه غلامرضا سعیدی، انتشارات برهان، بی‌تا.
3.    اهتمام، احمد، فلسفه احکام، اسلام، اصفهان، 1344 ش.
4.    بسام دفضع، الکون و الانسان بین اسلام و القرآن، مطبعة الشام، بی‌جا، بی‌تا.
5.    بوکائی، موریس، مقایسه‌ای بین تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیح‌الله دبیر، نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1365.
6.    بی آزار شیرازی، عبدالکریم، قرآن و طبیعت، چ 2، بی جا، بی تا.
7.    همو، گذشته و آینده، قم، انتشارات طباطبایی، 1349 ش، چ 2.
8.    پاک‌نژاد، رضا، اولین دانشگاه آخرین پیامبر، مکتب اسلامیه و بنیاد فرهنگی شهید، تهران، 1363، چ 1.
9.    توماس لانگمن، رویان‌شناسی، ترجمه دکتر بهادری و شکور، شرکت سهامی چهر، 1370، چ 6.
10.    حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل‌الشیعه، تصحیح ربانی‌شیرازی، فرهنگ اسلامی، تهران، 1374، چ 7.
11.    الحویزی، عبدالعلی العروسی، نورالثقلین، المطبعة العلمیه، قم، 1383 ق.
12.    دیاب، عبدالحمید و قرقوز، طب در قرآن، ترجمه چراغی، انتشارات حفظی، تهران، بی‌تا.
13.    راغب اصفهانی، ابوالقاسم الحسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، المکتبة الرضویه، تهران، 1332 ش.
14.    رجحان، محمد صادق، بافت‌شناسی انسانی‌پایه، انتشارات چهره، تهران، 1370، چ 10.
15.    رضايی، حسن رضا، قرآن و فرهنگ زمانه، مرکز مطالعات و پژوهش‌های حوزه علمیه، قم، 1383، چ اول.
16.    همو، شگفتی‌های آيات پزشکی در قرآن، پژوهش‌هاي تفسير و علوم قرآن، قم، 1387، چ 1.
17.    رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، مبین، رشت، 1382، چ 4.
18.    همو، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، انتشارات اسوه، قم، 1365، چ 1.
19.    زمانی، مصطفی، پیشگویی‌های علمی قرآن، پیام اسلام، قم، 1350ش.
20.    سحابی، یدالله، خلقت انسان، شرکت سهامی، تهران، 1351 ش، چ 13.
21.    شریف، عدنان، من علم الطب القرآن، دار علم ملابین، بیروت، 1995م، چ دوم.
22.    شیرازی، نیازمند، اعجاز قرآن از نظر علوم امروزی، میهن بي‌جا، بي‌تا.
23.    طباطبایی، محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، ترجمه نوری همدانی، قم، بنیاد علمی و فکری علامه، 1366.
24.    طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، مکتبة الاسلامیه، تهران، 1395 ق، چ 5.
25.    علامه مجلسی، محمد تقی، بحار الانوار، المکتبة الاسلامیه، تهران، 1385 ه‍ . ق.
26.    قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، تهران.
27.    الکیس کارل، انسان موجود ناشناخته، ترجمه دبیری، اصفهان، بی تا، 1354.
28.    مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، انتشارات در راه حق، قم، 1367 ش.
29.    مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات قرآن الکریم، وزارت فرهنگ و ارشاد، تهران، 1371.
30.    معرفت، محمد هادی، التمهید، انتشارات التمهید، قم، 1377 ش.
31.    مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، جامعه مدرسین، قم، 1377، چ 5.
32.    همو، تفسیرنمونه، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1371 ش، چ 26.
33.    یزدی، مرتضی، دانستنی‌های پزشکی، تهران، 1343.

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: برچسب‌ها: آیات طبی قرآن , طب قرآنی , درمانهای سنتی , طب اسلامی ,
:: بازدید از این مطلب : 149
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

چکیده

 

با اين که جهان با شتاب به سوی صنعتی شدن و جهانی بدون دشواری دگرگوني‌هاي ژرف فن آوری در حال حرکت است، بیماری‌ها و مشکلات روانی همچنان موضوعی مورد توجه به حساب می‌آید.

 

از جمله بیماری‌های روانی که دامن جوامع را گرفته، بیماری دهشتناک اعتقادی است. این معضل اعتقادات جوامع را هدف  قرار مي‌دهد و آنان را از جایگاه والاي خود به پايين‌ترين سطوح حیوانی می‌کشاند.

 

مکتب اسلام در این خصوص، به لحاظ مبنایی و محتوایی، غنايی والا و در کاهش و محو فشارهای روانی و اعتقادی نقشي به سزایی دارد. اسلام، راهکارها و سفارش‌هایی در این بین دارد که زمینه‌ساز تقویت بنیه اعتقادی افراد در اجتماع هستند؛ آن سان که فشارهای روانی و اعتقادی مردم را از بین می‌برد و بهداشت روانی آنان را ـ در این زمینه ـ تقویت یا تأمین می‌کند.

 

در این‌باره می‌توان از عمده‌ترین بیماری‌های روانی، پیامدهای آنان در اجتماع و راهکارهای اسلام برای رويارويي با این گونه بیمار‌ی‌ها نام برد.

 

واژه‌هاي اصلي: قرآن، بهداشت روان، اعتقادات، اجتماع.


مقدمه

بهداشت روانی (Mental Health) از نیازهای ضروری افراد جامعه شمرده مي‌شود و حاصل عملکرد مطلوب جامعه، وجود افرادی است که از حیث سلامت و بهداشت روانی در وضعیت مطلوبی قرار دارند. اما هزاره سوم میلادی در شرایطی آغاز می‌گردد که جهان هم‌چنان درگیر مشکلات زيادي در ابعاد روانی است و در آستانه قرن بيست و يک، انسان مضطرب، افسرده و بحران زده، بیش از هر زمانی خود را در برابر سوالاتی اساسی در مقوله ارزش‌ها و سلامت روانی می‌یابد و عامل پیدایش بسیاری از ناسازگاری‌ها و نابهنجاری‌ها را تضادهای ارزشی و استقرار نداشتن یک نظام ارزشی سازمان یافته در فرد می‌داند.

 

نکته قابل توجه این است که بسیاری از کشورها به ابعاد زیر ساختی، در ظهور و گسترش اختلالات روانی و این که چرا گسترش اجتماعی، توفیقی در مهار اختلالات روانی به دست نیامده، توجهی نداشته‌اند؟ با تأملی کوتاه در شرایط جوامع داراي گسترش ارتباطات انسانی در سطوح مختلف بین المللی، این نکته احساس می شود که با وجود تلاش‌های فراوان در زمینه بهبود شرایط روانی افراد، عوامل بر هم زننده تعادل روانی روز به روز افزایش یافته‌اند و احساس نیازمندی به بهداشت روانی در اجتماع گسترش روز افزونی پیدا کرده است.

 

ادیان الهی این معضل را از دیر باز پیش‌بینی کرده بودند. اسلام نيز به روابط اجتماعی سالم انسان‌ها توجه دارد و خواستار این است که روابط اجتماعی به گونه‌ای باشد که سلامت و بهداشت روان افراد به خطر نیفتد و راهکارها و سفارش‌هایی در این بین دارد که زمینه ساز روابط بهتر و پیوند های عاطفی و حمایتی در اجتماع هستند.

 

 

1ـ مفهوم شناسی بهداشت روان

 

اصطلاح «بهداشت روانی» در روان‌شناسی مورد مناقشه فراوانی است و این جدال از آن جا سرچشمه می‌گیرد که هنوز تعریفی صحیح برای بهنجاری (Normalit) نداريم. از سوی دیگر تعریف‌هايی از بهداشت روان ارائه شده است که برخی از آنان را برمی‌شماريم.

 

روان‌پزشکان، سالم بودن را نداشتن علائم بیماری روانی تلقی می کنند، به عبارت دیگر، سلامتی و بیماری را در دو قطب مخالف یکدیگر قرار می دهند و برای این که فرد سالمی بیمار شود، بایستی از قطب سالم به قطب مخالف برود (کاپلان، سادوک و وگرب، 65).

 

گلدشتاین (Goldstein,k) می‌گوید: «‌سلامت روانی تعادل بین اعضاء و محیط در رسیدن به خودشکوفایی است» (همان، 45). تعاریفی دیگر نيز در این موضوع مطرح گردیده است که باید آنان را از زوایای مختلف بررسی و نقد کرد.

 

اين تعاریف از جهات متعدد قابل بررسی و نقد و اضافات هستند؛ چرا که جامع افراد نیستند. تعریفی که به نظر ما، جامع و کامل است، بدین شرح است:

 

بهداشت روان، اصول، قواعد و روش‌هایی است که فرد را در چهار مرحله از آشفتگی و پریشان حالي می‌رهاند وآرامش روحی ، روانی و انسجام شخصیتی را به وي مي‌دهد. اين مراحل عبارت‌اند از:

 

مرحله اول. تأمین، ایجاد وحفظ: این مرحله بیشتر به جنبه‌های بهداشتی و ایجاد عوامل سلامتی و پیشگیری اشاره دارد؛ چون پیشگیری مقدم بر درمان است.

 

مرحله دوم. تعادل: فرد باید به دنبال تعادل شخصیتی و روانی باشد.

 

مرحله سوم. تقويت عوامل آرامش: مهمترین مرحله در رسیدن به هدف، مرحله سوم است. در این مرحله شخص باید عواملی آرامش روانی، (حاصل مراحل قبل) را در خود تقویت نماید.

 

مرحله چهارم. تکامل: سیر حرکت تکاملی برای رسیدن به تکامل نفس است. فرد در این بخش به ویژگی‌های نهان شخصیتی خویش پی می‌برد و با درمان بیماری‌ها و کاستی‌های نفسانی، به مرحله کمال و انسجام مي‌رسد.

 

2 ـ اهمیت و ضرورت بهداشت روان

 

نبود سلامت و بهداشت روان در اکثر جوامع بشری و فشارهای ناشی از برخی عوامل بازدارنده، از عواملی است که ضرورت این موضوع را گوشزد می‌نماید.

 

بهداشت و سلامت  روانی از نیازهای اجتماعی است و این نکته در شرائط کنونی جوامع و گسترش و تعمیق روابط روز افزون ارتباطات انسانی در سطوح بین المللی، احساس می‌شود که عوامل برهم زننده تعادل، آرامش روان و علل پدیدآورنده بحران‌های روانی، افزایش و پیچیدگی خاصی یافته‌اند و احساس نیاز فردی و اجتماعی به سلامت و آرامش روانی، نيز بيشتر شده است. بدیهی است هر گونه تلاش در زمینه دست‌یابی به آرامش و سلامت روان، مستلزم  پژوهش‌ها و تحقیقات گسترده پژوهشگران و محققان و به کار بستن نتايج پژوهش‌ها توسط دستگاه‌های اجرایی است.

 

رابطه بهداشت روان افراد با دیگر بخش‌ها و عوامل تأثیر گذار جامعه، مستقیم است و این دو لازم و ملزوم یک‌دیگرند؛ چون شرایط مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...متاثر از بهداشت روان افراد جامعه است.

 

سازمان جهانی بهداشت (1990 م) (World Helth Organization)، ضمن جلب توجه مسئولان کشورها به تامین سلامت و بهداشت روانی افراد، همواره بر این مهم تاکید دارد که میزان شیوع اختلالات روانی در کشورهای صنعتی و در حال توسعه، رو به افزایش است. دلیل این افزایش را می‌توان تا حد زیادی به رشد روز افزون جمعیت، تغییرات سریع اجتماعی همچون شهرنشینی، فروپاشی خانواده‌های گسترده و مشکلات اقتصادی وابسته دانست.

 

3- بیماری‌های اعتقادی در اجتماع

 

1 ـ شرک و پیامدهای آن در اجتماع

 

مهم‌ترین انحرافی که بشر را تهدید می‌کند، شرک و بیگانه شدن از توحید است. این بیماری، عقیده و رفتار ناپسندی است که افراد را به گمراهی آشکار، آشفتگی و پریشان حالی می‌کشاند و سقوطی سهمگین در پي مي‌آورد. جامعه‌ای که در آن شرک، جای توحید را بگيرد، نه تنها مهم‌ترین منبع آرامش و سعادت را از دست می‌دهد، بلکه دچار انواع بیماری‌های روانی دیگر می‌گردد؛ چون شرک، کليد بیماری‌های روانی است، لذا قرآن کریم که سعادت، هدایت، روشنگری و تزکیه انسان‌ها را بر عهده دارد (ر.ک. به: بقره/ 185،232،239؛ آل‌عمران/ 138؛ نساء/ 113،174؛ انعام/ 65،104؛ اعراف/ 157؛ توبه/ 6؛ ابراهیم/ 1؛ اسراء/ 82؛ حج/ 16؛ نور/ 34، 61؛ حدید/ 9؛ تغابن/ 8 ؛ طلاق/ 11) برای چنین افراد و جوامعی گمراهی، تاریکی، و انحطاط را ترسیم می‌نماید (ر.ک. به: حج/ 31).

 

برای دست‌یابی به جامعه‌ای بدون بیماری‌ها و ظهور توحید‌گرایی و شناخت نسبت به آن و راهکارهای مقابله با بیماری شرک، بايد موانع رسیدن به این مقصد یا کند شدن حرکت را به گونه‌ کامل بشناسيم.

 

1ـ1. پوچی، از خود بیگانگی و وابستگی: امروزه بشر فرامدرن، دچار نوعی پوچی و از خود بیگانگی گردیده است. او خود را وابسته به عناصر دنیوی مي‌داند و بدین سبب از خود بیگانه مي‌گردد.

 

احساس پوچی، از خود بیگانگی و وابستگی یکی از پیامدهای عمده شرک در افراد است، چرا که بشر در برابر معبودهاي پوشالی سر تعظیم فرو مي‌آورد و بدان‌ها عشق مي‌ورزد؛ عشقی که تنها شایسته خداوند است؛ کسي که منبع تمام کمالات و نیکی‌هاست. خداوند متعال در این باره می‌فرماید:

 

وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ؛ (بقره/ 165) «و برخى از مردم كسانى هستند كه از غير خدا، همانندهايى (معبودگونه) برمى‏گزينند، كه همانند دوستى خدا، آنها را دوست دارند. و[لى‏] كسانى كه ايمان آورده‏اند خدا را بيش‏تر دوست دارند. و اگر (بر فرض) كسانى كه ستم كردند، بدانند در هنگامى كه عذاب را مشاهده مى‏كنند (خواهند دانست) كه تمام قدرت از آنِ خداست! و به راستى خدا سخت كيفر است».

 

علامه طباطبایی در ذيل  این آیه می‌نويسد:

 

«... در این جا باید طوری شریک گرفتن را حکایت کند که گویای این مهم باشد که شریک گرفتن متناقض با انحصار وحدانیت خداوند است و کسی که غیر از خدا، خدای دیگری را برگزیند، بدون هیچ مجوزی، انحصار را شکسته است و تنها انگیزه‌اش بر این کار پیروی از هوی و هوس و توهین و بی‌اعتنایی به حکم عقل خودش است» (الميزان في تفسير القرآن، 1، 405 ـ 406).

 

آری، کسی که به عقل خویش توهین نماید، به حکم عقلش بی‌اعتنا باشد و وابسته به هوی و هوس گردد، از خودبیگانه گشته و پوچی و نیستی او را فراگرفته است و زندگی سراسر ضلالت و گمراهی خواهد داشت (ر.ک. به: بقره/ 51، 54، 93؛ مائده/ 53؛ انعام/ 20، انفال/ 22ـ25؛ مدثر/ 49 ـ 56).

 

بخش دیگری از آیه که می‌فرماید ... يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ...، نشانگر اوج دل‌بستگی مشرکان به غیر خدا است. اگر چه اقوال متعددی در تفسیر این قسمت مطرح گردیده است (طبرسی، محمد بن فضل، مجمع البيان في تفسير القرآن، 1، 458 ـ 454)، ولی تمام مفسران اتفاق نظر دارند که مشرکان به غیر خدا وابسته‌اند و بدان‌ها عشق مي‌ورزند و این وابستگی، پوچی و از خود بیگانگی را در پي دارد. عمومیت این وابستگی شامل هر مُطاعی می‌شود، چون اطاعت غیر خدا و غیر کسانی که خدا به اطاعت آنان امر فرموده، خود شرک است (طباطبايي، محمد حسين، 1، 406).

 

ناگفته نماندکه شرک، مفهوم و مصادیق گسترده‌ای دارد (الزنجانی، سيد عز الدين، مطارحات حول معيار الشرک في القرآن، 43).

 

1ـ2. انحطاط و سقوط سهمگین

 

فرجام جامعه‌ای که تکیه گاهش، غیر خدا باشد و فرامین غير الهي بر آن حکم براند، نابودی است و جامعه تنها با ایمان به خدا و تکیه بر او، مي‌تواند به جاودانگی و سرفرازی برسد، خداوند با تشبیهی زیبا، حال کسانی را که به او شرک ورزیدند، چنین ترسیم می‌نماید:

 

حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَن  يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ  تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحيقٍ؛ (حج / 31) «در حالى كه حق‏گرا براى خدا هستيد [و] مشرك به او نيستيد؛ و هر كس به خدا شرك ورزد، پس گويى از آسمان فروافتد و پرندگان او را بربايند؛ يا باد او را به مكان دور دستى فرو اندازد»

 

در حقیقت، آسمان کنایه از توحید و شرک، سبب سقوط از این آسمان است و مسلماً کسی که در حال سقوط از آسمان باشد، قدرت تصمیم‌گیری نخواهد داشت و هر لحظه به سوی نیستی و انحطاط خواهد رفت و سرانجام در چنگال شیطان، هوی و هوس‌های سرکش، نابود خواهد شد (ر.ک. به: مجمع البيان،‌ 7، 133).

 

1-3. فساد اخلاقی و فرهنگی: ریشه اصلی تمام مفاسد، روی آوردن به شرک و انحراف از مسیر توحید می‌باشد.

 

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ * قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُم مُّشْرِكِينَ؛ (روم/ 41 ـ 42) «به سبب آن چه دست‌هاى مردم فراهم آورده است، فساد در خشكى و دريا ظاهر شده است، تا [سزاىِ‏] بعضى از آن چه را كه كرده‏اند به آنان بچشاند؛ باشد كه بازگردند. بگو: «در زمين بگرديد و بنگريد فرجام كسانى كه پيشتر بودند [و] بيشترشان مشرك بودند، چگونه بود».

 

هر جا فسادی ظاهر شود، بازتاب اعمال مردم است؛ چراکه هر کار ناثوابی، عکس‌العمل نامطلوبی دارد. خداوند برای این که مردم شواهد زنده‌ای از ظهور فساد و شرک ببينند و از سرگذشت آنان عبرت بگيرند، به «سیر ارض» دستور مي‌دهد و همگان را به تفکر درباره سرگذشت امت‌های شرک پیشه دعوت می‌کند يا ببينند که چگونه کاخ‌های آن‌ها ویران شد، خزائن و گنج‌هایشان به تاراج رفت، جمعیت نیرومندشان پراکنده، قبرهایشان درهم شکسته و استخوان‌هایشان پوسیده شد.

 

برخی مراد از «فساد روی زمین» در این آیه را مصائب و بلایای عمومی مي‌دانند که یکی از مناطق را فرا مي‌گيرد و مردم را به نابودی می‌کشاند، مانند زلزله، قحطی، مرض‌های مُسری، جنگ‌ها، غارت‌ها، سلب امنیت و ...، بنابر این بین  اعمال مردم و حوادث عالم، رابطه مستقیم وجود دارد و اين اعمال بر یک‌دیگر تأثیر می‌گذارند (الميزان في تفسير القرآن، 16، 195ـ197).

 

1ـ4. سلطه گری و سلطه‌پذیری: در مقاطع مختلف تاریخ همواره افرادی می‌زیستند که به خاطر در خطر قرار داشتن منافع نامشرو‌عشان، حاضر به تسلیم در برابر توحید نبودند و از دستورات طاغوت اطاعت مي‌کردند.

 

قرآن کریم ماجرای قیام حضرت موسی7 به عنوان نماد توحیدگرایی و سلطه ناپذیری، در برابر حکومت خودکامه و سلطه‌گر فرعون و امت سلطه پذیر و مشرک را این گونه ترسیم می‌نماید.

 

«و يقيناً موسى را با نشانه‏هاى (معجزه آساى) مان و دليلى آشكار فرستاديم * به سوى فرعون و اشراف او؛ و[لى اشراف‏] از فرمان فرعون پيروى كردند؛ در حالى كه فرمان فرعون، هدايتگر نبود * روز رستاخيز، (فرعون) در پيشاپيش قومش خواهد رفت و آنان را وارد آتش مى‏كند؛ و كسانى كه وارد شده‏اند، چه بد ورودگاهى (براى آنان) است! * (فرعونيان) در اين [دنيا] و روز رستاخيز، لعنتى در پى آنان روانه شده است؛ و آنچه (به آنان) بخشيده شد، چه بد عطايى است! * اين [مطالب‏] از اَخبار بزرگ آبادى‏هاست! آن را براى تو حكايت مى‏كنيم، كه برخى از آنها (هنوز) برپاست و (برخى) دِرو شده‏اند (و آثارشان از ميان رفته است)» (هود / 96 ـ 100).

 

فرعون برای آن که سلطه خود و سلطه‌پذیری مردم را حفظ کند، هیچ نکته روانی را از نظر دور نمی‌داشت. گاهی می‌گفت: موسی می‌خواهد سرزمین‌های شما را بگيرد و شما را که صاحب اصلی آن هستید، بیرون کند يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ؛ (اعراف /110) و گاهی احساسات مردم مذهبی قوم خویش را تحریک مي‌کرد و می‌گفت: «من از این مرد می‌ترسم که آیین شما را دگرگون سازد» إِنِّي أَخَافُ  أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ؛ (غافر/ 26)؛ در حالی که این‌گونه تهمت‌ها را به موسی می‌بست، قدرت و شوکت خود را برای مردم بزرگ جلوه می‌داد و وعده‌های بسیاري به آن‌ها مي‌داد تا از فرامین او اطاعت کنند و هم‌چنان سلطه پذیر بمانند. با تمام تلاش‌های وی، جامعه عصر فرعون تا هنگامی که تمایل به سلطه پذیری و فرمان‌برداری از طاغوت داشتند، در بدبختی و ضلالت به سر بردند و این نمونه‌ای کوچک از فرجام جامعه شرک‌آلود و سلطه‌پذیر نسبت به حکومت غیر توحیدی است (ر.ک. به: مکارم شیرازی و دیگران، تفسير نمونه، ج 9، ص 226ـ223؛ الميزان في تفسير القرآن، 10، 383).

 

2 ـ نفاق وپیامدهای آن در اجتماع

 

نفاق از ريشه «نفق» ودر نزد عرب به معاني رونق يافتن بازار و زياد شدن مشتري، در مقابل كسادي و ركود؛ نابود شدن و مردن (الفراهیدی، خليل بن احمد، کتاب العين، ج 3، ص 1825)؛ گودال، سوراخ و تونل زميني (همان)؛ دورويي، فريب و پنهان كاري (اين معنا غالبا از به كارگيري ماده نفق در باب مفاعله مرسوم و مشهود است) (ابوعوده، عودة خليل، التطور الدلالي، 266)؛ حفره بند شلوار (ابن منظور، محمد بن مکرم، ‌لسان‌العرب، ج 10، ص 358) است. به اعتقاد برخي واژه‌شناسان عرب (همان) كلمه‌اي معرب است كه گمان مي‌رود همان نيفن در فارسي باشد، ‌يعني كه محل ورود و خروج دو سر بند شلوار. هم چنين به معناي داخل شدن (همان، 248) آمده است.

 

نفاق در كاربرد اسلامي به معناي تظاهر به اسلام و ايمان و پنهان داشتن كفر است، از اين‌رو در تعاريف اصطلاحي آن گفته‌اند كه نفاق در برابر ايمان و به معناي بي‌اعتقادي به حق است (محقق اردبیلی، زبدة‌البيان في احکام القرآن، 8) در جاي ديگر آمده است كه نفاق، گفتن شهادتين و رعايت شئون ظاهري اسلام است؛ در حالي كه گوينده در باطن اعتقادي به اسلام ندارد (نجفی، محمد حسين، جواهر الکلام،‌ 6، 59).

 

با اندك دقت و تامل در معناي لغوي و كاربرد قرآني  واژه نفاق، ارتباطي ظريف بين آن‌ها نمايان مي‌گردد.

 

يكي از معاني لغوي نفاق نزد عرب، سوراخ، راه مخفي و پنهان است «نافقاء»؛ راهي مخفيانه كه موش صحرايي براي رسيدن به لانه‌اش ايجاد مي‌كند. لانه اين حيوان دو راه دارد؛ يكي آشكار به نام «قاصعاء» و ديگري مخفي و پنهان كه آن را «نافقاء» مي‌‌نامند و در موقع خطر از آن استفاده مي‌كند و هيچ حيواني غير از خودش از آن اطلاعي ندارد. اين معنا (راه مخفي) كه نزد اهل لغت مشهور است، ريشه قرآني دارد: فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ ...؛ (انعام/ 35) « پس اگر مى‏توانى رخنه‏اى در زمين، جست‏وجو كنى ...».

 

در اين آيه شريفه، «نفق» به معناي «نقب» آمده است. نقب، كانال و راه زير زميني تنگي در سطح زمين است كه براي استتار يا فرار از دشمن ايجاد مي‌گردد. به هر حال اين معناي لغوي با معناي مصطلح و مشهور نفاق، ارتباط و پيوستگي دارد و منافق را بدين دليل منافق مي‌گويند كه همواره گريزگاهي از خطر دارد (حسینی، سيد محمود، دو چهرگان، 23ـ24).

 

توجه خداوند به نفاق و منافقان تا آن‌جاست که سوره‌ای مستقل با نام و درباره آنان (منافقان) نازل کرد و شاید شدیدترین لحنی که در قرآن کریم وجود دارد، در مورد نفاق و منافقان باشد؛ چرا که اینان موجب ورود ضربات سخت و جبران ناپذیری به اسلام و جامعه اسلامی گردیده‌اند.

 

نفاق با بسیاری از رذائل اخلاقی، از جهات مختلفی، مرتبط است؛ لکن رابطه نفاق با «ریا» و «دروغ» بیشتر از دیگر رذائل اخلاقی است. علل و عواملی که زمینه‌ساز به وجود آمدن صفت ریا و دروغ هستند، می‌توانند در پیدایش نفاق موثر باشند.

 

بزرگ‌ترين‌و‌خطرناك‌ترين دشمنان، در مجموعه اعتقادات و نيز معاشرت‌هاي اجتماعي، دشمني است كه نقابي از دوستي و محبت بر چهره بزند، اما در زير آن، خنجري زهرآلود پنهان کند. زبان گويا و چهره جذابش، باطن خبيث و شيطاني او را بپوشاند و شناسايي‌اش را مشكل سازد. منافق در هر جامعه‌اي كه زندگي كند، عامل فساد و تباهي و باعث انحطاط و سقوط است.

 

قرآن‌كريم به مسئله نفاق، به عنوان يك معضل اجتماعي، توجه دارد و خداوند در سيزده سوره (بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، فتح، حدید، حشر، منافقین، تحریم) رفتار و اخلاق منافقان را نكوهش و خطر جدي و توطئه‌هاي شيطاني آنان را به مؤمنان گوشزد مي‌کند.

 

2ـ1. ترويج فساد و خود كامگي: فساد و خودكامگي از پيامدهاي مهم نفاق در اجتماع است. كساني كه تخم نفاق در قلوبشان جاي گرفته است، به مقتضاي نفاقشان، فساد و خودكامگي را در جامعه ترويج مي‌دهند. اينان كساني‌اند كه با اعمالشان، قصد فريب خداوند متعال را دارند (نساء/ 142) و اين به خاطر مرضي است كه در دل دارند. در طبيعت آنان، آفت و مرض و در عقلشان، انحراف وجود دارد و همين مرض قلبي به فزوني فساد و خودكامگي آنان منجر مي‌گردد و بدين سبب روز به روز بر شكشان افزوده مي‌شود و اين انحراف و فساد به سرنوشت نهايي آنان، يعني وصول به دركات جهنم مي‌انجامد (قبلان، عبدالامير، المنافقون في القرآن، 10 ـ 11).

 

اينان براي آنكه خودكامگي و فسادشان را توجيه كنند، ادله واهي مي‌آورند و آنقدر بر اين دليل‌ها پافشاري مي‌كنند كه خودشان آنان را باور مي‌كنند و بدان‌ها اعتقاد و ايمان مي‌آورند (مدرسی، محمد تقي،‌کلي نواجه النقاق، 30 ـ 31).

 

خودكامگي و لجاجت، سدي در مقابل معرفت صحيح و باور راي ثواب است (سید رضی، ص 1172). و كسي كه هدفش باطل شد، حق را درك نخواهد كرد: اگر چه روشن‌تر از آفتاب باشد (تميمي آمدي، عبدالرحمان بن محمد، ‌غررالحکم و دررالکلم، ح 8853).

 

قرآن كريم به اين ويژگي و خصيصه آنان اشاراتي دارد:

وَإِذَا تَوَلَّى‏ سَعَى‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْفَسَادَ؛ (بقره / 205) «و هنگامى كه روى برمى‏تابد [يا به حكومت مى‏رسد] در زمين كوشش مى‏كند تا در آن فساد كند، و زراعت و نسل را نابود مى‏سازد؛ و خدا تباهكارى را دوست نمى‏دارد».

 

علامه طباطبايي در ذيل اين آيه مي‌نويسد:

 

«مراد از فساد، فساد تكويني و آن چه در گردش زمان فاسد مي‌شود، نيست...؛ بلكه مراد فسادهاي تشريعي است؛ فسادهايي كه به دست بشر پديد مي‌آيد و وقتي در زمين سعي به فساد شود؛ به گونه‌اي كه ظاهر آن اصلاح باشد و در تعاليم ديني دخل و تصرف گردد، فساد اخلاق، اختلاف كلمه، مرگ دين، فناي انسانيت و فساد دنيا حتمي است» (الميزان في تفسير القرآن، 2، 96 ـ 97).

 

2-2. کارشکنی، خیانت و توطئه: منافقان، در طول تاریخ به کارشکنی، خیانت و توطئه مشهور گشته‌اند. و از همين راه ضربات سهمگینی به جامعه اسلامی وارد آورده‌اند. پيشينه این خیانت‌ها و کارشکنی‌ها بسیار طولانی است: چه در عصر پیامبر و چه بعد از آن، همواره این روش ننگین وجود داشت و منافقان از آن برای رسیدن به اهداف شوم خود سود مي‌بردند.

 

لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن  تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ (نور / 63) «فراخوان فرستاده (خدا) را در ميان خودتان همانند فراخوان برخى شما برخى [ديگر] را قرار ندهيد؛ كه به يقين خدا مى‏داند كسانى را كه از ميان شما مخفيانه بيرون مى‏روند. پس كسانى كه از فرمان او سرپيچى مى‏كنند، بايد بر حذر باشند كه (بلا و) فتنه‏اى به آنان در رسد، يا عذاب دردناكى به آنان برسد!».

 

نمونه‌هایی از کارشکنی‌ و خیانت‌ منافقین

 

در ماجرای جنگ احزاب، رسول اکرم و مسلمانان به شدت مشغول حفر خندق بودند. حضرت هر بخشی از خندق را به گروه‌های چند نفری سپرده بود. در این بین منافقان هنگامی که چشم مسلمانان را دور می‌دیدند، دست از کار می‌کشیدند و آن گاه که متوجه حضور آنان می‌گشتند، مشغول فعالیت می‌شدند. همچنین بدون اذن پیامبر دست از کار مي‌کشیدند و به منازلشان می‌رفتند (ابن هشام، عبدالملک،‌ السيرة النبوية، ج 2، ص 701).

 

منافقان، توطئه‌ها و تهمت‌های زیادی به حضرت روا می‌داشتند، و بارها در ماجرای توزیع غنائم و صدقات، نسبت به حضرت پرخاشگری و او را به بی‌عدالتی، خویشتن پروری و جاه طلبی متهم می‌نمودند (ر.ک. به: سالم، ابراهيم، النفاق و المنافقون في عهد رسول الله، 279؛ عاملی، جعفر مرتضي، الصحيح من سيرة بني الاعظم، 6، 122). البته، بیشتر این توطئه ها و کارشکنی‌ها به سبب ترس و حفظ جان و حراست از موقعیت اجتماعی بود (نیری بروجردی، 1، 69).

 

از دیگر خیانت‌های منافقان که در تاریخ به یادگار مانده، ايجاد ماجرای «مسجد ضرار» است (توبه/ ‌110 ـ 107). مقصودشان از ساختن مسجد، ضرر رساندن به دیگران، ترویج کفر و تفرقه میان مسلمانان بود و مي‌خواستند پایگاهی در دل مومنان ایجاد و در آن علیه خدا و رسول کمین کنند و فعالیت شیطانی خود را آغاز و از هر راه ممکن دشمنی خود را علیه مسلمانان اعمال کنند. منافقان در این بین، چند هدف را دنبال می‌کردند:

 

1 ـ ضرر و زیان رساندن به مسلمانان ضِرَاراً.

 

2 ـ تقویت مبانی کفر و بازگشت دوباره شرک و بیگانگی از توحید در بین مردم (و کفرا).

 

3 ـ ایجاد تفرقه میان صفوف مسلمانان (و تفریقا بین المومنین) (الميزان في تفسير القرآن، 9، 389 ـ 394).

 

آری! این است چهره گرگ صفت و پلید منافقان که با حضور در جامعه، آرامش و سلامتی را سلب و اضطراب وتشویش و پریشان حالی را جایگزین می‌کنند و زیر نقاب اسلام، در کمین مي‌نشينند و در اندیشه برکندن ریشه‌های اسلام هستند؛ غافل از اين که وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (نساء/ 105 ـ 121؛ توبه/ 48؛ محمد/ 26؛ منافقون/ 7 ـ 8).

 

2-3. شایعه‌سازی و جنگ‌روانی: انتشار شایعات دروغ و آکنده ساختن جامعه از تهمت‌ها و دروغ‌ها، از دیگر پیامد‌های حضور نفاق در جامعه است (خاتمی، سيد احمد، سيماي نفاق در قرآن، ص 121). منافقان در شرائط حساس و سرنوشت‌ساز جامعه، سعی با انتشار شایعات دلهره‌آور، مي‌کوشند ميان مردم وحشت ایجاد کنند، براي نمونه، در شرايط حساس جنگ احد در صدر اسلام، شایعه کشته شدن پیامبر را پخش نمودند تا روحیه مسلمانان را در آن موقیت حساس تضعیف کنند و ترس و ناامیدی را در بین آنان جاري سازند (یعقوبی، ابن واضح، تاريخ يعقوبي، 2، 47).

 

منافقان با برنامه‌های تخریبی و ضد اسلامی، سعی در براندازی اسلام دارند و در این مسير می‌کوشند. قرآن کریم آنان را از این کار بر حذر می‌دارد و خواستار سرکوب منافقان مي‌شود.

 

لَئِن لَمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ  لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لاَيُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلاً * مَّلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلاً * سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ  وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً؛ (احزاب/ 60 ـ 62) «اگر منافقان و كسانى كه در دل‏هايشان (نوعى) بيمارى است و شايعه پراكنان اضطراب‏انگيز در مدينه، به آن (كارها) پايان ندهند، قطعاً تو را بر آنان مسلّط مى‏گردانيم، سپس جز اندكى در اين (شهر) همسايه تو نخواهند بود * در حالى كه طرد شده‏اند، هر كجا يافته شوند دستگير گردند و به سختى كشته شوند * (اين) روش خداست در مورد كسانى كه پيش از (اين) گذشتند؛ و هيچ تغييرى براى روش (و قانون) خدا نخواهى يافت».

 

خداوند در ادامه آیه می‌فرماید: این عذاب و نکالی که به منافقان وعده دادیم، سنّتی است از خداوند که در امت‌های پیشین جاری ساخته است و هرگاه قومی کارشان به  فتنه و فساد کشيد تا بدین طریق استفاده‌های نامشروعی ببرند و در بین مردم اضطراب و دلهره بیفکنند، چنین عذابی شامل آنان نیز می‌گردد (الميزان في تفسير القرآن، 16، 340؛ تفسير نمونه، 17، 430).

 

4ـ2. شبهه افکنی: بهترین شیوه در تضعیف باورهای اعتقادی ـ دینی مسلمانان، شبهه افکنی است.

 

کسانی که نفاق در قلوبشان جای گرفته بود، همواره برآن بودند که شبهاتی را میان مسلمانان بپراکنند تا اعتقادات آنان ضعیف گردد.

 

منافقان در عصر پیامبر از این ترفند بهره مي‌بردند. آنان در آستانه جنگ بدر، برای بازداشتن مسلمانان از شرکت در جنگ، وعده‌های پیروزی خداوند به مسلمانان را پوشالی و فریب معرفی می‌نمودند (یوسفی غروی، محمد هادي، تاريخ تحقيقي اسلام، ج 3، ص 320).

 

در جنگ خندق، هنگام حفر خندق، مسلمانان با صخره عظیمی روبرو شدند. در این حال منافقان به مسلمانان گفتند: آیا از آرزوها و وعده‌های باطلی که محمد به شما می‌دهد، تعجب نمی‌کنید؟! به گوش شما می‌گوید از مدینه، قصرهای حیره، مدائن و کسری را می‌بیند و به زودی آن قصرها به دست شما فتح می‌شود؛ در حالی که شما خندق را حفر می‌کنید و قدرت ندارید خود را ظاهر سازید (طبری، تاريخ، 368).

 

در جنگ احد، در حالی که مسلمانان بر کشته‌های خود می‌گریستند، منافقان از این فرصت به نحو کامل استفاده کردند و با شبهه اندازي کوشيدند، تردیدی در قلوب مسلمانان نسبت به حقانیت مذهب و عقیده بر ‌انگیزند.

 

منافقان همواره به یهودیان مدینه می‌گفتند: اگر محمد نبی بود، مغلوب نمی‌گشت و این‌گونه وی و یارانش دچار شکست نمی‌شدند. اگر با ما بودند، این‌گونه کشته نمی‌شدند (‌یوسفی غروی، محمد هادي، موسوعة التاريخ الاسلامي، ج 2، ص 366) بیشتر شبهات منافقین، پیرامون ضروریات دین از قبیل توحید، نبوت، عدل و حتی برخی با وجود ادله مختلف بر آسمانی بودن قرآن و تدوین کامل آن  در زمان پیامبر اکرم (زرکشی، محمد بن بهادر بن عبدالله، البرهان في علوم‌القرآن، ج 1، ص 462؛ العسقلانی، ابن‌حجر، فتح‌الباري بشرح صحيح البخاري، ج 9، ص 49؛ عاملی، 1410، 82؛ عسکری ، مرتضي، القرآن‌الکريم و روايات المدرسين، ج 1، ص 213؛ الصغير، محمد حسين، المستشرقون والدراسات القرآنية، 85؛ حکيم،‌ محمد باقر، علوم قرآن، ص 7 راميار، محمود، تاريخ قرآن، 240 ـ 249؛ عز، نورالدين، علوم قرآن الکريم، 24؛ زرقاني، محمد عظيم، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج 1، ص 240) شبهاتی را درباره بشری بودن قرآن و یا نقص آن و شبهاتی از این قبیل مطرح می‌کنند؛ چرا که خلل وارد کردن در ضروریات دین، تزلزل اعتقادات و تضعیف ایمان مومنان را به دنبال دارد.

 

3 ـ بدعت و خرافه فکنی و پیامدهای آن در اجتماع

 

بدعت از« بدع» در لغت به معنای ایجاد چیزی است که قبلاً نه ذکری از آن رفته، نه آگاهی نسبت به آن بوده و نه ایجاد شده است. برخی ریشه بدعت را «ابداع» می‌دانند که از «ابدع» گرفته شده، و به معنای ایجاد چیزی است که نمونه قبلی نداشت و بعد از آن که نبود، اختراع و ابتکار شد (باقری، جعفر، البدعة، 134).

 

بدعت در اصطلاح شرع به این معناست: «وابدعت الشیء وابتدعته»، یعنی «استخراج و احداث آن». بدعتي که برای حالت مخالف استفاده می‌شود، از همین واژه است. این واژه بعداً برای کم کردن و یا افزودن در دین به کار رفت؛ اما گاه بعضی از انواع آن را مباح نامیده‌اند و این نوع، مصلحتی است که مفسده‌ای توسط آن دفع می‌گردد (القیومی، احمد بن محمد بن علي، المصباح المنير في غريب شرح الکبير للرافعي، 38؛ طبری، 1، 508؛ المغنیه، 3، 422).

 

موضوع بدعت و خرافه‌فکنی گاه دستاویزی برای دنیاطلبان و فرومایگان می‌شود از این طریق مانند خوره دین را متلاشی می‌کنند. اغلب بدعت‌جویان، از برخی اطلاق‌ها و وسعت کلام شرع، سوء استفاده می‌کنند و امیال نفسانی خود را در قالب دین معرفی می‌نمایند.

 

بدعت‌جویان به اختیار خود کاري مي‌کنند و راه را برای بدعت‌های دیگر مي‌گشایند و حتی بعد از فراگیر شدن بدعت، دامنه‌اش را به نصوص هم مي‌کشانند. وظیفه علماء و بزرگان دین، مقابله با این انحرافات عقیدتی است، همان گونه که پیامبر عظیم الشان اسلام فرمود: «اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله»؛ «هرگاه بدعت درامت من ظاهر گردید، پس بر عالم لازم است که علمش را آشکار نماید (و جلوی بدعت‌ها را بگیرد)، پس اگر چنین نکرد، لعنت خدا بر او باد». در جای دیگر نيز روایتی به همین مضمون از حضرت نقل شده است (ر.ک. به: الهندی، ابن حسام الدين، کنزالعمال في سنن الاموال والافعال، 1، 179؛ الصدوق، 204؛ القمی، عباس محمد رضا، سفينة البحار، 1، 63). هم چنين در روایات فراوانی، اهل بدعت مورد مذمت و سرزنش قرار گرفته‌اند و معصومان به دوری از آنان دستور داده‌اند.

 

3-1. شیطان، سلسله‌جنبان زنجیره‌ی خرافه‌فکنی: در طول تاریخ، خرافه‌‌گویی همواره دست‌مایه مشرکان و فرصت طلبان بوده است و از آن برای رسیدن به اهداف شوم خود، بهره‌ها برده‌اند.

 

خرافه‌گویی در دوره‌ها و جوامع مختلف، با توجه به اقتضای زمان و مکان، شکل و حالت خاصي داشته است (سبزواری، محمد، الجديد في التفسير القرآن المجيد، 3، 97؛ رازی، محمد بن عمر فخر الدين، التفسير‌الکبير، 12، 109؛ زمخشری، محمود بن عمر،‌ الکشاف في الحقايق غوامض‌التنزيل، 1، 684؛ میبدی، ابوالفضل رشيدالدين، کشف‌الاسرار وعدة‌الابرار، 3، 248؛ مراغی، احمد بن مصطفي، تفسيرالمراغي، 7، 44؛ الزحیلی، وهبة، المنير، 7، 85 ؛ ابن‌الکثیر، ابي‌الغداء الحافظ، ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، 2، 173).

 

مردم در زمان‌ جاهلیت، بسیاری از اعمال خرافی ـ از قبیل: زنده به گور کردن دختران، قربانی کردن فرزندان، مثله کردن و... ـ را جايز می‌شمردند. خداوند، پس از ذکر سرنوشت شوم مشرکان، یکی از عوامل گمراهی آنان را ترویج اعمال خرافی و انحرافات در جامعه می‌داند و می‌فرماید:

 

«[مشركان] غير از او (= خدا)، جز [بت‏هاى‏] مؤنّث را (بعنوان پرستش) نمى‏خوانند، و جز شيطان سركش را نمى‏خوانند * خدا او را از رحمت خويش دور ساخت؛ و [شيطان] گفت: «حتماً از بندگانت سهم معيّنى خواهم گرفت * و حتماً آنان را گمراه مى‏كنم؛ و قطعاً آرزومندشان مى‏سازم؛ و البته آنان را (به اعمال خرافى) فرمان مى‏دهم، پس حتماً گوشهاى دام‏ها را مى‏شكافند، و البته به آنان فرمان مى‏دهم، پس قطعاً آفرينشِ خدا را تغيير مى‏دهند.» و هر كس جز خدا، شيطان را به سرپرستى برگزيند پس بيقين، با ضرر آشكارى زيان ديده است * [شيطان‏] به آنان وعده مى‏دهد؛ و آرزومندشان مى‏سازد؛ در حالى كه شيطان جز فريب، به آنان وعده نمى‏دهد * آن [پيروان شيط] ان مقصدشان جهنّم است؛ و هيچ راه فرارى از آنجا نمى‏يابند»؛ (نساء / 117 ـ 121).

 

شیطان در این آیات برنامه‌های خویش را بر می‌شمرد و برای به انجام رساندن آنان سوگند یاد مي‌کند که از هیچ تلاشی فروگذاری نکند. یکی از مهم‌ترین برنامه‌های وی برای گمراه‌سازي انسان، دعوت به اعمال خرافی، انحرافات و تغییر تفکر توحیدی  در جامعه است. او برنامه‌هایش را چنین ترسیم می‌کند:

 

الف) گمراه کردن برخی بندگان: او می‌داند که قدرت گمراه ساختن همه بندگان خدا را ندارد و تنها افراد مشرک و هوس‌باز و با ایمان ضعیف در برابر او تسلیم می‌شوند وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيباً مَفْرُوضاً.

 

ب) انحراف و گمراه نمودن: لَأُضِلَّنَّهُمْ.

 

ج) سرگرم ساختن افراد با آرزو‌های دور و دراز و رنگارنگ: لَأُمَنِّيَنَّهُمْ.

 

د) دعوت به اعمال خرافی و انحرافات: از جمله شکافتن گوش‌های چهارپایان وَلَأَمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ.

 

هـ) وادر کردن به تغییر آفرینش پاک خدایی: وَلْأَمُرَنَّهُمْ  فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ.

 

این برنامه‌ها گوياي آن است که شیطان، نقشه‌ای ویژه برای استفاده از این بیماری در جامعه دارد و از این بیماری ـ به طور خاص ـ برای گمراهی افراد استفاده می‌کند (ر.ک. به: بقره / 168 ـ 177؛ آل عمران / 65 ـ 74،149؛ انعام / 118 ـ 155؛ اعراف / 27 ـ 34، 138 ـ 206؛ انفال / 1 ـ 38؛ هود / 109 ـ 123؛ نحل / 114 ـ 118).

 

3-2. محرومیت مردم از نعمت‌ها و برخورداری انحصارطلبان؛ با بدعت و خرافه‌فکنی: انحصار طلبان و دنیاگرایان، همواره در طول تاریخ، با بدعت و خرافه‌فکنی در دین، به چپاول مادی ومعنوی مردم پرداخته‌اند و با این گونه ترفندها، عرصه را بر مردم تنگ و نعمت‌ها را به خود تخصیص داده‌اند. اين گروه در عصر جاهلیت و بعد از آن، با بدعت‌های متفاوت در دین، نعمت‌های دنیوی، حیوانات (الجديد في تفسير القرآن‌المجيد، 3، 97؛ تفسيرکبير، 12، 109؛ الکشاف، 1، 684؛ کشف الاسرار وعدة‌الابرار 3، 248؛ تفسيرمراغی، 7، 44؛ المنير 7، 85؛ ابن الکثیر، 2، 173) و ... نعمت‌ها و امکانات را منحصر به خویش می‌دانستند و به دیگران اجازه استفاده نمی‌دادند و همواره آنان را مورد تحقیر و تمسخر قرار می‌دادند.

 

مَا جَعَلَ اللّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلاَ سَائِبَةٍ وَلاَ وَصِيلَةٍ وَلاَ حَامٍ وَلكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ؛ (مائده/ 103) «خدا هيچ (ممنوعيتى، در مورد) حيوان گوشْ شكافته بارور، و شتر آزاد بارور، و گوسفند بارور، و حيوان نرينه حمايت شده‏اى، قرار نداده است؛ و ليكن كسانى كه كفر ورزيدند، بر خدا دروغ مى‏بندند؛ و اكثر آنان خردورزى نمى‏كنند».

 

3ـ3. بدعت وخرافه فکنی، سهمگین‌ترین جنایت: بدعت و خرافه فکنی از سهمگین‌ترین جنایت‌هایی است که دنیاجويان برای رسيدن به اهدافشان از آن بهره می‌برند.

 

اهل بدعت، بارها در عرصه اجتماع، از زمان رسول اکرم تا کنون، خواستار تعویض یا تغییر ضروریات دین شده‌اند. براي نمونه بارها درخواست تعویض یا تغییر قرآن را از پیامبر اکرم می‌نمودند و خود در این زمینه در بین  اذهان عمومی تفسیر به رای و قرآن را مطابق امیال و اهدافشان تفسیر می‌نمودند. هدف آنان از تقاضای تعویض قرآن، بر چیده شدن کتاب الهی بود، چرا که با این عمل، اسلام به معنای حقیقی از بین مي‌رفت و اسلامی که آنان اراده می‌کردند، به وجود مي‌آمد. هدف آنان از تقاضای تغییر قرآن نيز تطبيق آیات مخالف با اهداف و امیال آنان بود، اما خداوند در جواب آنان فرمود:

 

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ  بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ؛ (يونس/17) «و چه كسى ستمكارتر است از كسى كه بر خدا دروغ بسته، يا آيات (و نشانه‏هاى) او را دروغ انگاشته است؟! براستى كه خلافكاران رستگار نخواهند شد»).

 

قرآن با لحنی قاطع پاسخ می‌دهد که «تبدیل» و «تغییر» در اختیار پیامبر نیست. به راستی که چه افکار پست و خامی را در سر می‌پروراندند، زیرا پیامبری را می‌پرستیدند که پیرو خرافات و امیال نفسانی آنان باشد (تفسير‌نمونه، 8، 249).

 

از دیگر ترفندهای آنان، پرداختن به ادعاهای واهی نزد مردم و ادعای شفاعت بت‌ها و ... بود.

 

کوتاه سخن آن که، ایجاد بدعت و مسخره کردن اعتقادات دیگران، جنایتی بزرگ است؛ چرا که فرد با فروپاشی و برهم ریختگی شخصیت مواجه مي‌شود، به پوچی و نیستی می‌گراید و از خود بیگانه می‌گردد و این جنایتی بس عظیم و سهمگین است (ر.ک. به: بقره/ 114؛ اعراف/ 37 ـ 39؛ هود/ 19 ـ 22؛ ملک/ 26 ـ 29).

 

4- راهکارهای تامین بهداشت روانی در برابر بیماری‌های اعتقادی در اجتماع

 

1ـ گسترش فرهنگ پرستش خدای مهر‌گستر( توحید گرایی)

 

جهان‌بینی درست و توحید‌گرایی ساختار ذهنی افراد را وسعت مي‌بخشد و قابلیت، ظرفیت و توان تفسیر و تحلیل شناختی افراد را بهبود می‌بخشد و به دین ترتیب توانایی کل نگری اشخاص افزایش می‌یابد. این شناخت‌ها باعث می‌شود انسان، جهان هستی را مجموعه‌ای بی‌ارتباط، تصادفی، بی‌نظم و بدون علت نداند، بلکه جهان را پدیده‌های نظام‌مند، پیچیده و دارای قانون ببيند که حتی در پس پدیده‌های به ظاهر ناخوشایند و متناقض آن، نوعی اراده، تدبیر و معنا نهفته است. و بدین ترتیب در انسان معتقد به دین، احساس آشفتگی و رها شدگی ايجاد نمي‌شود.

 

با اعتقاد به توحید، اعتقاد به مصلحت الهی در افراد شکل می‌گیرد و اين باعث می‌شود شخص در برابر واقعیات زندگی و وقایع غیر قابل کنترل (مانند: بیماری، بلایای طبیعی، از دست دادن عزیزان و بسیاری از عوامل فشار زای بیرونی) به سادگی دچار آشفتگی روانی نگردد و انسجام شخصیتی و بهداشت روانی خود را حفظ کند و از خطرات بیماری‌های روانی در امان بماند.

 

1ـ1. توحید، رمز انسجام نظام: روحیات هر انسانی دائماً در حال تغییر است. قانون تکامل در شرایط عادی، در صورتی که وضع استثنایی به وجود نیاید، انسان و روحیات و افکار او را در بر می‌گیرد و هر لحظه با گذشت روز، ماه و سال، زبان و فکر و سخنان انسان‌ها را دگرگون می‌سازد. اگر با دقت بنگریم، هرگز نوشته‌های یک شخص یکسان نیست، بلکه آغاز و انجام یک کتاب، تفاوت دارد؛ مخصوصاً اگر کسی در دوران حوادث بزرگ قرار گرفته باشد؛ حوادثی که پایه یک انقلاب فکری و اجتماعی و عقیده‌ای همه جانبه را پی‌ریزی می‌نماید. او هر اندازه که سعی نماید سخنان خود را یکسان، یک‌نواخت و مثل گذشته تحویل دهد؛ قادر نخواهد بود. اما قرآن، کتابی توحیدی است که در مدت 23 سال طبق نیازمندی‌های تربیتی مردم، در شرایط و ظروف کاملاً مختلف، نازل گردید. کتابی است که درباره موضوعات کاملاً متنوع سخن می‌گوید. قرآن مانند کتاب‌هایی نیست که یک موضوع خاص اجتماعی، سیاسی، فلسفی، حقوقی یا تاریخی را تعقیب مي‌کنند، بلکه گاهی درباره توحید و اسرار و آفرینش و زمانی درباره احکام، قوانین و آداب و سنن و گاهی درباره امت‌های پیشین و سرگذشت تکان دهنده آنان سخن مي‌گويد و زمانی مواعظ، نصايح، عبادات و رابطه بندگان با خدا را مطرح مي‌سازد.

 

چنین کتابی ممکن نیست خالی از تضاد و تناقض و نوسان‌های زیاد باشد، اما هنگامی که به قرآن می‌نگریم، همه‌ آیات آن را هماهنگ و خالی از تضاد و ناموزونی مي‌بينم. بنابراین درمی‌یابیم که این کتاب، زاییده افکار انسان‌ها نیست؛ بلکه از ناحیه خداوند یگانه است و خداوند متعال، برای برقراری انسجام نظام و لزوم توحیدگرایی در نظام، همگان را به پذیرش توحید، فرا مي‌خواند و وجود توحید را در نظام هستی لازم مي‌شمارد (آل‌عمران/ 1 ـ 9؛ انعام/ 38 ـ 39؛ طه/ 4؛ انبیاء/ 92 ـ 93؛ فصلت/ 9؛ دخان / 6 ـ 9).

 

قرآن کریم، توحید را رمز انسجام و یک‌پارچگی نظام و شرک و بیگانگی از توحید را منشأ اختلافات و فروپاشی نظام  بر می‌شمرد. أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً؛ (نساء / 82) «و آيا در قرآن تدبّر نمى‏كنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غير خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراوانى مى‏يافتند».

 

در کتاب الهی، تضاد و اختلافی یافت نمی‌شود و از هر گونه تناقض عاری است؛ چرا که آفريننده‌اش خداوند یگانه است که آن را برای سعادت و کمال جوامع بشری نازل فرموده است و لازمه این هدف آن است که این کتاب، انسجام جوامع را در نظر داشته باشد و بشر با اندیشیدن و عمل بدان، موجبات وحدت و انسجام نظام خویش را فراهم‌آورد (ر.ک. به: الميزان في تفسير القرآن، 5، 20؛ نمونه، 4، 28 ـ 30).

 

2ـ1. نفی هرکژی وکژ اندیشی با حرکت توحیدی

 

بشر باید برای نجات خود از وسوسه‌های شیطان‌ها و کژاندیشان و هدایت و رسيدن به صراط مستقیم، دست به دامان لطف پروردگار یگانه بزند و به ذات پاک او تمسک جوید؛ چرا که هدایت و سعادت وی در گرو قرآن و فرامین خداوند یگانه است و این قرآن است که هر گونه کژی و کژاندیشی را نفی کرده و بشریت را به صداقت و راستی فرا می‌خواند.

 

وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى‏ عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى‏ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ؛ (آل‌عمران/ 101) «و چگونه كفر مى‏ورزيد، در حالى‏كه شماييد كه آيات خدا بر شما خوانده مى‏شود، و فرستاده او در ميان شماست؟! و هر كس به خدا تمسّك جويد، پس بيقين به راه راست، رهنمون شده است».

 

مراد از «کفر» در جمله وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ، کفر بعد از ایمان است و جمله Gوَأَنْتُمْ تُتْلَى‏ عَلَيْكُمْF، کنایه از امکان اعتصام به آیات خدا و به رسول در اجتناب از کفر، می‌باشد. جمله Gوَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِF به منزله کبرای کلی است برای این مطلب و همه مطالب نظیرآن و مراد از هدایت به سوی صراط مستقیم، راه یافتن به ایمانی ثابت است؛ چون چنین ایمان، صراطی است که نه اختلاف می پذیرد و نه تخلف. صراطی است که سالکان خود را جمع نموده و از انحراف آنان جلوگیری می‌نماید و در این که با تعبیر ماضی محقق Gفَقَدْ هُدِيَF، مطلب را محقق نمود و فاعل را حذف کرد، دلالتی است بر این که این فعل، خود به خود  ایجاد می‌شود و هدایت حاصل می‌شود. به عبارت واضح‌تر، هر کسی که به خدا تمسک و اعتصام جوید، هدایتش قطعی است (ر.ک. به: الميزان في تفسير القرآن، 3، 365).

 

این جمله در حقیقت اشاره به این است که اگر دیگرانی که در مسیر توحید نیستند دچار انحراف شوند، جای تعجبی نیست؛ تعجب از این است که افرادی که پیامبر را میان خود می‌بینند و دائماً با عالم وحی در تماس هستند، چگونه ممکن است گمراه شوند. مسلماً اگر چنین اشخاصی گمراه شوند، مقصر اصلی خود آنان هستند و مجازاتشان بسیار دردناک خواهد بود. این حاکی از آن است که جايی که تفکر توحیدی حکم‌فرمایی کند، کژی و کژاندیشی جایگاهی نخواهد داشت، چون توحید، با کژگرایی تناقض دارد و همواره با صداقت و راستی همراه است (سید قطب، ج 1، ص 438؛ نمونه، 3، 24).

 

3ـ1. ایمان به حضور هستی‌گستر خدا، نفی زمینه تهدید و تطمیع: بندگانی که به توحید و حضور هستی‌گستر خدا ایمان دارند، با تهدیدها و تطمیع‌ها تسلیم نمی‌گردند، چون خدا را یار و یاور و اعتماد و ایمان به او توشه راه خویش مي‌دانند.

 

مسلمانان در صدر اسلام، همواره مورد تهدید و تطمیع قرار می‌گرفتند، اما نه تنها تسلیم خواسته‌های دشمنان نمی‌شدند؛ بلکه استقامت و پایمردی از خود نشان مي‌دادند و به تمام امیال کاذب دنیوی، پشت مي‌کردند.

 

روحیه مسلمانان در جنگ‌ها چنان اعجاب‌آور بود که برخی از دشمنان هم به آن اذعان داشتند؛ اين که چگونه عده‌ای با تعداد و امکانات اندک، با عزمی راسخ و روحیه‌ای آکنده از عشق و اعتماد به خدا و رسولش پیروزی‌های متعددی کسب و جامعه‌ای اسلامی پایه‌گذاری کردند!

 

الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ * فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُؤءٌ وَاتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ * إِنَّمَا ذلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ  إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ؛ (آل عمران/ 173 ـ 175) «(همان) كسانى كه (برخى از) مردم، به آنان گفتند: «كه مردمان براى (حمله به) شما گرد آمده‏اند؛ پس، از آنان بترسيد» و[لى اين سخن‏] ، بر ايمانشان افزود، و گفتند: «خدا ما را بس است؛ و [او] خوب كار سازى است.» * و با نعمتى از جانب خدا و بخشش (او، از ميدان نبرد) بازگشتند، در حالى كه هيچ بدى (و آسيبى) به ايشان نرسيده بود؛ و خشنودى خدا را پيروى كردند؛ و خدا داراى بخششى بزرگ است * اين فقط شرور (شيطان صفت) است، كه پيروانش را مى‏ترساند. پس اگر مؤمنيد، از آنان نترسيد؛ و از (عذاب من) بترسيد».

 

4 ـ1. توحید، رمز آزادی و سلطه ناپذیری انسان: توحید گرایان، هیچ گاه خود را اسیر و بنده شرک و سلطه‌پذیری و امیال دنیوی نمي‌کنند و همواره با این پدیده‌ها مبارزه مي‌کنند و فقط به تنها معبودشان تمسک می‌جویند (طلاق/ 2 ـ 3) و در مشکلات از او ياري می‌جویند. خداوند متعال به پیامبر‌اکرم در برابر روگرداندن برخی از افراد از حق و چنگ زدن به دامان سلطه گران، می‌فرماید:

 

فَإِن تَوَلَّوْا  فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ؛ (توبه/129) «و اگر (مردم) روى برتافتند، پس بگو: خدايى كه هيچ معبودى جز او نيست مرا بس است؛ تنها بر او توكّل كردم؛ و او پروردگار تخت بزرگ (جهاندارى و تدبير هستى) است».

 

جمله لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ در مقام بيان علت براي حکم «وجوب متابعت» از آن جناب است، زیرا او از همه اسباب ظاهری قطع نظر و به خدا اعتماد و توکل کرد. جمله عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ که حصر را می‌رساند، تفسیری است که جمله حَسْبِيَ اللّهُ را که التزام به دلالت بر معنای توکل دارد، تفسیر می‌نماید و توکل این است که بنده، پروردگار خود را وکیل و مدبر امور خود بداند (فیض کاشانی، محمد بن مرتضي، محجة‌البيضاء، 7، 377؛ انصاری، ابي‌اسماعيل‌عبدالله، منازل السائرين، 75). این که به جای «فتوکل علی الله»، جمله فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ را آورد، بدین سبب است که رسول گرامی را ارشاد نماید، به این که باید همواره توکلش بر خدا باشد و با یاد این حقايق است که معنای حقیقی توکل روشن می‌شود. جايي که عرش و عالم بالا و جهان ماوراي طبیعت با آن عظمتی که دارد، در دست قدرت و تحت حمایت و کفایت اوست، چگونه بنده‌اش را تنها گذارد و او را یاری ننماید؟! مگر قدرتی در برابرش تاب مقاومت دارد و یا رحمت و عطوفتی بالاتر از رحمت و عطوفت او مقصود می‌شود؟

 

2ـ راه‌کارهای درمان نفاق و دورویی دراجتماع

 

2ـ1. مقابله با دوچهرگان (منافقین)

 

الف) وظیفه حاکم شرع در برابر منافقان: گرچه اهل نفاق، مستحق عذاب دنیوی و اخروی‌اند، ولی اگر دشمنی خود را ظاهر سازند و علیه مسلمانان، آشکارا به جنگ و مبارزه بپردازند، حکم بغات و محاربان را دارند و این حکم شامل تمام طاغوت‌ها و فاسداني نيز که در جامعه اسلامی رعب و وحشت ایجاد می‌کنند، می‌شود. مجازات شرعی آنان نيز به تشخیص و اجازه رهبر حکومت اسلامی، مطابق جنایت آنان، اجرا می‌گردد.

 

خداوند قیام مسلحانه و آشکار منافقان را که به ناامنی و تشویش اوضاع جامعه می‌انجامد محکوم می‌کند و می‌فرماید:

 

إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً أَن يُقَتَّلُوا أَوْ  يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِنْ خِلاَفٍ أَوْ يُنفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛ (مائده / 33) «كيفر كسانى كه با خدا و فرستاده‏اش مى‏جنگند و براى فساد در زمين مى‏كوشند، فقط اين است كه كشته شوند؛ يا به دار آويخته گردند؛ يا دست‏هايشان و پاهايشان، بر خلاف (يكديگر يعنى يكى از راست و يكى از چپ)، قطع شود؛ يا از سرزمين (خود) تبعيد گردند؛ اين، برايشان رسوايى‏اى در دنياست؛ و در آخرت عذاب بزرگى برايشان است».

 

ب) وظیفه مردم در برابر منافقان: اگر منافقین دشمنی خود را آشکار نکردند و به صورت پنهانی به کارشکنی، جاسوسی و ترویج فساد و فتنه مشغول باشد، از اجرای برخی احکام و حدود شرعی محفوظ می‌ماند در عين حال برخورد هوشیارانه، دوری از معاشرت با آنان، زیر نظر داشتن آنان، همراه  بامشورت علماء و بزرگان و... ، از وظايف مردم درباره آنان به شمار می‌رود.

 

ج) خود درماني نفاق: درمان نوع دیگری از نفاق، به خود شخص برمی‌گردد. رفع این عوامل دشوار و نیازمند تمرین و ریاضت است، اما اگر انسان به عواقب سوء نفاق بیندیشد، در خواهد یافت که باعث رنج و هلاکت خویش و ضرر دیگران شده است و خود را در دنیا دچار حزن و سرگردانی کرده است و آخرت خویش را از دست داده و هم موجبات خشم خداوند را فراهم آورده است.

 

این نوع درمان بیشتر براي افرادی مفيد است که ضعف ایمان دارند و نادانی باعث ابتلای آن‌ها به نفاق گردیده است؛ اين روش حتی در مورد افرادی که مدعی آگاهی‌اند، می‌تواند مفيد باشد. اگر چنین شخصی، توانایی‌ها و ویژگی‌های نهفته در خود را باز یابد و بداند که با کمک اراده، و در سايه تمرین و ممارست، مي‌تواند موفق شود، به سرعت می‌تواند این رذیله شوم را درمان نماید (حسيني، 164).

 

د) خود علاجي نفاق از منظر امام خمینی: امام خمینی، درمان نفاق را از دو طریق ممکن می‌داند.

 

«الف) تفکر در مفاسد دنیوی و اخروی که مترتب بر این رذیله است. در دنیا اگر مردم، آدمی را به نفاق و دورویی بشناسند و او به این صفت زشت معرفی گردد، از انظار مردم افتاده و رسوای خاص و عام می‌گردد و در نزد تمام اقران و امثال بي‌عرض و آبرو می‌گردد. او را از مجالسشان طرد و شخصیت او را دچار تشویش و پریشان حالی می‌کنند و در آخرت مکنوناتش، آشکار گشته و با دو زبان از آتش محشور و با منافقین و شیاطین معذب می‌گردد.

 

ب) جدیت و کوشش در مقام عمل، برای دور شدن از این صفت زشت و اینکه انسان، مدتی در افعال و اعمال خود مواظبت کند و مراقب حرکات و سکنات خویش باشد و افعال و اقوال خود را در ظاهر و باطن یکسان نماید و تظاهرات و تدلیسات را عملا کنار بگذارد و از خداوند منان در خلال این احوال، توفیق طلب نماید که او را بر نفس اماره مسلط گرداند و در این اقدام و علاج با او همراهی فرماید» (خمینی، روح الله،‌ اربعين، 136 ـ 137).

 

2-2. مبارزه با طبقه‌گرایی و اشرافیت بر پایه اصالت زور و زر: یکی از مهم‌ترین زمینه‌های پرورش نفاق در اجتماع، طبقه‌گرایی و اشرافیت است. منافقان برای در دست داشتن قدرت، ثروت و اشرافیت بر دیگر طبقات، از هیچ تلاشی دریغ نمی‌ورزند و به کسی اجازه ورود به باند قدرت و ثروت را نمی‌دهند تا خود همیشه عزیز و مومنان ذلیل بمانند؛ غافل از اين که «ان العزة لله ولرسوله وللمومنین».

 

برای مبارزه با طبقه‌گرایی و اشرافیت برپایه اصالت زور و زر، باید اقداماتی انجام گیرد. ابتدا باید طرز تفکر خود برتر بینی منافقان، که ناشی از غرور و تکبر از یک سو و گمان به استقلال در برابر خداوند متعال از سوی دیگر می‌باشد، اصلاح گردد. از این‌رو لازم است نگاهی به صدر اسلام بیفکنیم. آن‌گاه که منافقان دارای قدرت و ثروت بودند و با وجود تمام کارشکنی‌ها و توطئه‌هايشان عليه جامعه‌ نوپای اسلامی، سرانجام مسلمانان برآنان پيروز شدند و قدرت و ثروت ایشان راهی از پیش نبرد و با تشکیل حکومت مسلمانان، قدرت آنان نابود گردید (قطب، سید، في ظلال القرآن، 6، 580؛ نمونه، 24، 162 ـ 164). قرآن کریم از برخی کارشکنی‌های مشرکان و منافقان در برابر مسلمانان چنين یاد می‌کند:

 

زَعَمَ  الَّذِينَ كَفَرُوا أَن لَن يُبْعَثُوا قُلْ بَلَى‏ وَرَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ؛ (منافقون/ 7 و 8) «آنان كسانى هستند كه مى‏گويند: «براى كسانى كه نزد فرستاده خدا هستند (اموالتان را) مصرف نكنيد تا اينكه پراكنده شوند.» در حالى كه منابع آسمان‏ها و زمين فقط از آن خداست و ليكن منافقان فهم عميق نمى‏كنند * مى‏گويند: «اگر به مدينه بازگرديم، قطعاً عزيزترين (افراد)، ذليل‏ترين (افراد) را از آن (شهر) بيرون مى‏رانند!» در حالى كه عزّت فقط براى خدا و براى فرستاده‏اش و براى مومنان است؛ و ليكن منافقان نمى‏دانند»).

 

2-3. برچیدن تبعیض‌گرایی، انحصارطلبی و امتیازخواهی: تبعیض‌گرایی و انحصارطلبی از دیگر معضلات اجتماعی است که زمینه رشد نفاق را فراهم می‌آورد. با از بین بردن آن، بستر رشد نفاق تا حدودی از بین خواهد رفت.

 

منافقان، همواره خود را برتر از دیگران مي‌بينند و خواستار موقعیت‌های ویژه اجتماعی و اقتصادی‌اند. منشأ این معضل غرور، تکبر، زیاده‌خواهی و انحصارطلبی آنان است. آنان خود را عاقل و هوشیار و مومنان را سفیه وساده لوح و خوش باور  می پندارند. قرآن کریم در برابر این ادعا می‌فرماید:

 

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلكِن لاَ يَعْلَمُونَ؛ (بقره/ 13) «و هنگامى كه به آنان گفته شود: «همان گونه كه مردم ايمان آورند [شما هم] ايمان آوريد.» مى‏گويند: «آيا همان گونه كه سبك سران ايمان آوردند، ايمان بياوريم؟!» آگاه باشيد كه فقط آنان سبك سرند؛ اما نمى‏دانند».

 

منافقان، افراد پاکدل، حق طلب و حقیقت جو را که با مشاهده آثار حقانیت در دعوت پیامبر اکرم سر تعظیم فرود آورده‌اند، سفیه می‌دانند و شیطنت، دورویی و انحصار طلبی خویش را دلیل بر هوش و درایت می‌شمرند.

 

آری! عقل در منطق آنان جایگاهش را با سفاهت تعویض نموده است، لذا قرآن کریم در جواب آنان می‌فرماید:

 

أَلاَ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلكِن لاَ يَعْلَمُونَ.

 

این نوعي سفاهت است که انسان، خط زندگی خود را مشخص نکند و در میان هر گروهی به رنگ آن گروه درآید و همواره به دنبال انحصار‌طلبی و تبعیض‌گرایی و امتیازخواهی باشد و به جای تمرکز و وحدت شخصیت، دوگانگی و چند‌گانگی را پذیرا باشد و استعداد و نیروهای خود را در طریق شیطنت، توطئه، انحصار طلبی و تخریب روحی دیگران به کارگیرد (نمونه، 1، 95 ـ 96).

 

از نظر نفاق پیشگان مغرور، مومنان سفیه، خوش باور و سبک سر هستند. آن‌ها براي ایستادگی مؤمنان در برابر تمام مشکلات و مصائب، جز سبک سری و ساده لوحی تفسيري نمي‌توانستند ارايه کنند.

 

3ـ راه‌کارهای رويارويي با بدعت‌گذاری و خرافه‌افکنی در اجتماع

 

3ـ1. وظیفه مردم و حاکمان: اولین قدم برای برچیدن این پدیده شوم، برائت قلبی و مخالفت با آنان در دل می‌باشد. این مخالفت‌ها باید به عمل علیه آنان بینجامد. امام صادق7 از قول پیامبر فرمود:

 

«اذا رایتم اهل الریب والبدع من بعدی اظهروا البرائة منهم واکثروا من سببهم والقول فیهم والوقعیة وباهتوهم کیلا یطعموا فی الفساد فی الاسلام ویحذرهم الناس ولایتعلموا من بدعهم ...»؛ «از آن‌ها (اهل بدعت) بیزاری بجويید و به آن‌ها بسیار دشنام دهید و درباره آنان بد گویی کنید و طعن بزنید و ایشان را خفه و وامانده سازید تا به فساد در اسلام طمع نکنند و مردم از آن‌ها دور شوند و از بدعت‌های آنان نیاموزند» (کلینی، محمد بن يعقوب، ‌الکافي، 4، 81).

 

امام علی علیه السلام نيز فرمود:

 

«من مشی الی صاحب البدعة فوقره، فقد سعی فی هدم الاسلام»؛ «هر کس به سوي بدعت گذار برود و او را بزرگ بدارد، حتماً در نابودي اسلام کوشيده است» (احسان بخش، صادق، آثار الصادقين، 2، 38).

 

گام بعدی در ریشه‌کن کردن این معضل، آگاه سازي مردم نسبت به بدعت‌ها است. این مهم  بر عهده بزرگان دین محقق می‌شود. آنان باید به مردم در زمینه توطئه بدعت‌گذاران و چگونگی مبارزه با آنان، آگاهی بخشند.

 

قدم نهايی ـ با توجه به کلام امیر المومنان ـ جنگ سرد با آنان، با نظارت حاکم اسلامی و اندیشمندان، است. باید آنان را در عرصه تاخت و تاز تنها گذاشت و با نوعی جنگ سرد با ایشان، مبارزه کرد تا نقاب از چهره پلیدشان برداشته شود (کافي، 1، 95).

 

2ـ3. برداشت آگاهانه و منطقی از مفاهیم دینی و پیام وحی (خرافه‌ستیزی و پیرایه‌زدایی از زلال معارف وحی): بدعت‌گذاران و خرافه فکنان برداشت‌های عاطفی و غیر منطقی از وحی دارند و در تفسیر کلام خداوند، برخی عوامل خارجی را دخالت مي‌دهند و آیات قرآن را آن گونه تفسیر می‌کنند که با منافع آن‌ها مغایرت نداشته باشد. آنان بلند پروازی‌ها و ادعاهای واهی فراوانی را مطرح و منزلت و جایگاه خود را رفیع می‌شمرند. قرآن کریم، دسیسه‌های آنان را افشا می‌نماید و می‌فرماید:

 

وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْدَاً فَلَنْ يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ * بَلَى‏ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ * وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ (بقره / 80 ـ 82) «و گفتند: «آتش [دوزخ‏] ، جز چند روزى محدود، به ما نخواهد رسيد.» بگو: «آيا پيمانى از جانب خدا گرفته‏ايد؟! و خدا از پيمانش تخلّف نمى‏ورزد، يا چيزى را كه نمى‏دانيد به خدا نسبت مى‏دهيد؟! * آرى كسانى كه بدى را بدست آورند، و [آثار] خطايشان آنان را فرا گيرد، پس آنان اهل آتشند؛ در حالى كه ايشان در آنجا ماندگارند * و كسانى كه ايمان آوردند، و [كارهاى‏] شايسته انجام دادند، آنان اهل بهشتند؛ در حالى كه ايشان در آنجا ماندگارند».

 

اعتقاد به برتری نژادی ملت بدعت پیشه و اعتقاد به این که آنان تافته‌ای جدابافته‌اند و گنهکارانشان فقط اندکی مجازات می‌شوند و سپس به بهشت می‌روند، یکی از دلایل خود برتر بینی آنان است. این امتیاز طلبی با هیچ منطقی سازگار نیست، زیرا هیچ تفاوتی در میان انسان‌ها از نظر کیفر و پاداش اعمال در پیشگاه خداوند متعال وجود ندارد (ر.ک. به: تفسير نمونه، 1، 322 ـ 324).

 

3ـ3. مبارزه با تعصب وگزافه گویی: یکی از مهم‌ترین زمینه‌های رشد و پرورش بدعت و خرافه‌فکنی در جامعه، تعصب و گزافه‌گویی است.

 

بدعت گذاران و خرافه افکنان با گزافه گویی و تعصب بی جا در جامعه و بیان ادعاهای پوچ و بی‌اساس، سعی در گمراه کردن مردم و رسیدن به آرزوهای دنیوی خویش دارند. قرآن سعادت را از انحصار طایفه‌ای خاص بیرون مي‌آورد و معیار رستگاری را ایمان و عمل صالح و نژاد پرستی و تعصب‌های بی‌جا را عامل انحطاط معرفی می‌نماید و می‌فرماید:

 

Gوَقَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ  إِلاَّ مَنْ كَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَى‏ تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ * بَلَى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ * وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى‏ عَلَى‏ شَيْ‏ءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى‏ لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى‏ شَيْ‏ءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذلِكَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيَما كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَF؛ (بقره / 111 ـ 113) «و (آنها) گفتند: «جز كسى كه يهودى يا مسيحى است، داخل بهشت نخواهد شد.» اين آروزهاى آنهاست. بگو: «اگر راست مى‏گوييد، دليل روشنتان را بياوريد!» * آرى، كسى كه چهره [وجود] ش را براى خدا تسليم كند در حالى كه او نيكوكار باشد، پس پاداش او نزد پروردگارش فقط براى اوست؛ و هيچ ترسى بر آنان نيست و نه آنان اندوهگين مى‏شوند * و يهوديان گفتند: «مسيحيان بر چيز (حقّى استوار) نيستند.» و مسيحيان (نيز) گفتند: «يهوديان بر چيز (حقّى استوار) نيستند.» در حالى كه آنان كتاب (خدا) را مى‏خوانند. كسانى كه نمى‏دانند نيز، همانند سخن آنان گفتند! پس خدا، روز رستاخيز، درباره آنچه همواره در آن اختلاف مى‏كردند، ميان آنها داورى مى‏كند».

 

این آیات گوشه‌ای از ادعاهای بی‌اساس جمعی از یهود و نصاری را که باعث بدعت در اسلام می‌گشتند، به نظاره می‌کشانند و سرچشمه اصلی تعصب را که به بدعت و خرافه‌فکنی مي‌انجامد، نادانی معرفی می‌نماید، چراکه افراد نادان، همواره زنداني محیط زندگی خود هستند و به دیگران اعتنا نمی‌کنند (ر.ک. به: آل عمران/ 75 ـ 76؛ توبه / 30 ـ 35).

 

نتيجه‌گيري:

 

قرآن در آيات متعددي به بهداشت رواني انسان در ابعاد فردي و اجتماعي توجه كرده و راهكارهاي مؤثري را توصيه كرده است.


منابع

1.      ابن‌کثیر، ابی‌الفداء الحافظ، ابن‌کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، دارالکتاب العلمیة، بیروت، 1408ق.

2.      ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویة، مطبعة مصطفی البانی، مصر، 1355 ق.

3.      ابو عوده، عوده خلیل، التطور الدلالی، مکتبة المنار، الاردن، 1405 ق.

4.      احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، نشر ستاد جمعه گیلان، گیلان. 

5.      انصاری، ابی اسماعیل عبدالله، منازل السائرین، انتشارات بیدار، قم، 1381 ش. 

6.      باقری، جعفر، البدعه، معاونه الثقافیه للمجمع العالمی لاهل بیت:، 1994 م.

7.      تمیمی آمدی، عبد الرحمن بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه: محمد علی انصاری، تهران. 

8.      الحر عاملي، محمد بن الحسن، وسايل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعة، 1391 ق، دار احياء التراث العربي، بيروت، الطبعة الرابعة، بيست جلدي.

9.      حسینی، سید ابوالقاسم، اصول بهداشت روانی، دانشگاه علوم پزشکی، مشهد، 1377 ش. 

10.  حسینی، سید محمد، دوچهره‌گان (نفاق، آفت دین و اجتماع)، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1377 ش.

11.  حکیم، محمد باقر، علوم قرآن، المجمع العلمی الاسلامی، تهران، 1362 ش. 

12.  خاتمی، سید احمد ، سیمای نفاق در قرآن، شفق، قم، 1379 ش. 

13.  خمینی، سید روح الله، اربعین، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، 1368 ش. 

14.  رازی، محمد بن عمر فخر الدین، التفسیر الکبییر (مفاتیح الغیب)، مطبعة البهیة المهریة، مصر.

15.  رامیار، محمود، تاریخ قرآن، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1362 ش.

16.  زحیلی، وهبه،  المنیر (الاتفسیر المنیر)، دارالفکرالمعاصر، بیروت، 1411 ق.

17.  زرقانی، محمد عظیم، مناهل العرفان فی علوم قرآن، دارابن عفان، قاهره، 1422 ق. 

18.  زرکشی، محمد بن بهادر بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق: عبدالرحمان مرعشلی، حمدی ذهبی وابراهیم عبدالله کردی، دار المعرفه، بیروت، 1410ق/1990م.

19.  زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف فی الحقایق غوامص التنزیل، ادب الحوزه، قم. 

20.  زنجانی، سید عز الدین، مطارحات حول معیار الشرک فی القرآن، دارالارشاد الاسلامی، بیروت، 1411ق/1990م.

21.  سالم، ابراهیم، النفاق والمنافقون فی عهد رسول الله9، مصر، 1367 ق. 

22.  سبزواری، محمد، الجدید فی التفسیر القرآن المجید، دارالتعارف، بیروت، 1402 ق. 

23.  سيد رضي، خصائص الائمه:، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي، مشهد، 1406 قمري.

24.  سيد قطب (1933 م)، في ظلال القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي، الطبعة الخامسة، 1386 ق ـ 1967 م، هشت جلد. 

25.  صدوق، شيخ ابوجعفر، ابن بابويه محمد بن علي، الخصال، جماعة المدرسين في الحوزه العلميه، قم، 1416 ق.

26.  الصغیر، محمد حسین، المستشرقون والدراسات القرآنیه، مرکز النشر مکتب الاعلامي، 1413 ق. 

27.  طباطبایی، محمد حسین  المیزان فی تفسیر القرآن، موسسه الاعلمی، بیروت، ق 1417. 

28.  طبرسی، محمد بن فضل، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلامي جامعه مدرسين، قم، 1406 ق.

29.  طبري، محمد بن جرير، تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك)، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، دارالتراث، بيروت، 1387.

30.  عاملي، جعفر مرتضي، الصحیح من سیرة نبی الاعظم، دارالهادی ودارالسیرة، بیروت، 1415 ق.

31.  عتر، نورالدین، علوم القرآن الکریم، دارالخیر، دمشق، 1414 ق.

32.  عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، المطبعة السلفیة، قاهره، 1380 ق.

33.  عسکری، مرتضی، القرآن الکریم وروایات المدرستین، المجمع العلمی الاسلامی، تهران، 1415 ق. 

34.  الفراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق: الدکتور مهدی المخزولی، انتشارات اسوه، قم، 1414ق. 

35.  فیض کاشانی، محمد بن مرتضی، محجة البیضاء، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1383 ق. 

36.  قبلان، عبد الامیر، المنافقون فی القرآن، مطبعة النعمان، نجف، 1308 ق. 

37.  قطب، سید، فی ظلال القرآن، دارالاحیاءالتراث العربی، بیروت، 1386 ق. 

38.  القمی، عباس محمد رضا،  سفینه البحار و مدینه الحکم والاثار، انتشارات فراهانی، ایران،  1363 ق. 

39.  القیومی، احمد بن محمد بن علی، المصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر للرافعی، دارالحجرة، قم، 1405 ق. 

40.  کلینی، محمدبن یعقوب ، اصول الکافی، شرح: محمدباقرکمره‌ای،  اسلامیه، تهران. 

41.  محقق اردبیلی، زبدة البیان فی احکام القرآن، مکتبة المرتضویة لاحیاء الآثار الجعفریة، تهران.   

42.  مدرسی، محمد تقی، کلی نواجه النفاق، دار محبی الحسین7، تهران،  1378ش. 

43.  مراغی، احمد مصطفی، المراغی(تفسیر المراغی)، داراحیاءالتراث العربی، بیروت، 1985 م. 

44.  مغنیه، محمد جواد، الکاشف (التفسیر الکاشف)، دارالعلم للملایین، بیروت، 1981 م. 

45.  مکارم شیرازی، ناصر و همکاران،  تفسیر نمونه، دارالکتب اسلامیة، تهران، 1373 ش. 

46.  میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرارو عده الابرار (تفسیر خواجه عبدالله انصاری) انتشارات امیر کبیر، دمشق، 1361 ش.   

47.  الهندی، ابن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقول، والافعال، تحقیق: صفوه السقاءوبکری حیانی، موسسة الرساله، بیروت، 1413 ق. 

48.  یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، دار صادر، بیروت. 

49.  یوسفی غروی، تاریخ تحقیقی اسلام، ترجمه: حسینعلی عربی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی;، قم، 1382 ق. 

یوسفی غروی، محمد هادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، مجمع الفکر اسلامی، قم، 1417 ق.

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 102
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

چکیده

 

قرآن‌کریم و توصیه­ های پیامبران و ائمه اطهار در قالب آیات و احادیث و سیره، بر ضرورت و اهمّیت موضوع سلامتی، بهداشت و تأثیر آن در زندگی دنیوی و اُخروی اشاره فراوان دارند. بر این اساس در مبانی بهداشت اسلامي، رعایت و حفظ سلامتی از مصالح عمومی نظام اجتماعی و بخشي از مسئولیت همگانی شمرده می­شود كه ایمان و فطرت بزرگ‌ترین خاستگاه و انگیزه‌اش می‌باشند از اين‌رو جامعيت دارد.

 

در نظام بهداشت و سلامتی اسلام، بهره­ مندی انسان از نعمت‌هاي الهی براي رسیدن به تکامل و خشنودی خداوند ضروری است و مواظبت و پیشگیری از آسیب‌ها و آلودگی‌ها واجب دانسته می‌شود؛ به گونه­ای که برای رسیدن به این ضرورت در ابعاد جسمانی و معنوی ـ در سه حیطة شناختی، رفتاری و عاطفی ـ نظامی مدوّن و اصول و قواعدی برای حفظ سلامتی انسان و رستگاری او ارائه می­دهد و برنامه زندگی‌اش را از آغاز شکل­گیری تا رسیدن به روز رستاخیز، در ابعاد مختلف فردی ـ اجتماعی، در قالب وظايفی مثل رعایت بهداشت تغذیه، سلامتی جسمی، روحی و جنسی، تنظیم مي‌کند و در اختیار جامعه بشری قرار می­دهد.

 

واژه‌هاي اصلي: بهداشت، سلامت، اسلام، نظام.


مقدمه

 

قرآن و سنّت بر اهمیت و تأثیر بهداشت در زندگی دنیوی و اخروی اشاره فراوان دارد، برای نمونه می­توان به استناد، یکی از مصادیق آیه شریفه Gوَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِF؛ (بقره/ 195) ضرورت رعایت بهداشت را براي پیشگیری از هلاکت استنباط کرد و چون مقدمه واجب، واجب است، رعایت بهداشت و پیش­گیری از بیماری­ها براي حفظ جان مسلمانان واجب خواهد بود و اگر آگاهانه و از روي عمد در حفظ جان مسلمانان کوتاهی شود، کاري بسیار ناپسند و شايسته عقوبت خواهد بود.

 

اسلام چون سلامتي را نياز اساسي و ضامن بقاي نسل آدمي مي‌داند، راه‌کارهاي فراواني براي حفظ و تأمين آن پيش‌ روي بشر قرار مي‌دهد. در آموزه‌هاي ديني به صدها رهنمود در زمينه تغذيه، خواب، آميزش جنسي، کار و محیط برمي­خوريم که پي کشاندن انسان به سوي سلامتي فردي مي‌باشند. علاوه بر اين، رهنمودهاي فراواني درباره سلامت رواني، روحي، خانوادگي، اجتماعي و... وجود دارد که گوياي جامع نگري اسلام به موضوع سلامت مي‌باشد.

 

در این نوشته ضمن طرح و تحقیق این موضوعات، مبانی، اصول و قواعد بهداشت و سلامتی، نظام بهداشتی اسلام تبیین و بررسی مي‌گردد.

 


تعریف سلامت

 

معمولاً کسی را که بیماری جسمی نداشته باشد، سالم می­نامند؛ در حالی که تعریف سلامت گسترده‌تر از این است. سازمان جهانی بهداشت در تعریف سلامت معتقد است:

 

«سلامت عبارت است از تأمین رفاه کامل جسمی و روانی و اجتماعی نه فقط نبودن بیماری و نقص عضو» (شجاعي تهراني، حسين، کليات خدمات بهداشتي، 29).

 

به این ترتیب کسی را که بیماری جسمی ندارد، نمی­توان سالم دانست؛ بلکه شخص سالم کسی است که از سلامت روح نیز برخوردار و از نظر اجتماعی در آسایش باشد؛ زیرا پژوهش­های علمی نشان مي‌دهد که ممکن است ریشه بسیاری از ناتوانی­های جسمی، نابسامانی فکری و عاطفی باشد. مثلاً دلهره­ها و ناراحتی‌های فکری می­تواند عامل مهمی در ایجاد زخم­های معده باشد و چون دلهره و بسیاری از احساسات عاطفی انسان در اثر زندگی با مردم و به علت فرهنگ جامعه به وجود می‌آید، سلامت جسم تا حد زیادی به سلامت فکر و شرایط فرهنگی و اجتماعی مربوط می­شود و به عبارت دیگر تندرستی یا سلامت سه بعد جسمی، روانی و اجتماعی دارد (کتاب بهداشت حوزه).

 

تعریف بهداشت

 

بهداشت، به معناى حفظ صحت است و در اصطلاح به مجموعه فعاليت‌ها و اقداماتى كه براى بهبود و ارتقاى تندرستى و توانايى فرد يا جامعه انجام شود، بهداشت مى‌گويند و شامل همه دانش‌ها و روش‌هايى است كه به حفظ سلامت فرد و جامعه كمك مي‌کنند. در قرآن‌کریم برای این معنا از واژه‌هاى «طيّبات»، «طهارت» و مشتقّات آن استفاده شده است.

 

بهداشت به طور کلی عبارت است از: «ایجاد کامل تندرستی بدنی، روانی، اجتماعی؛ نبود هر نوع ناتوانی جسمانی؛ مبارزه با بیماری‌هاي همه­ گیر؛ بالا بردن سطح زندگی؛ اصلاح محیط؛ کشف داروهای تازه برای نابودی امراض؛ پاک‌سازی محیط روستايی و آلودگی آب‌ها؛ مبارزه با عوامل مزاحم تمدن، مانند: سر و صدا، ازدحام و غیره» (مولوی و گیتی ثمر ، بهداشت همگانی، ص 3).

 

مبانی نظام بهداشت و سلامتی در اسلام

 

الف) بناگذاري نظام سلامتی و بهداشت بر فطرت انسان

 

خداوند یکتا خداپرستی، طلب خیر و پاکی، بیزاری از ناپاکی را در فطرت آدمی به ودیعت نهاده است. فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا؛ (روم/ 30) «پس روى (وجود) خود را به دين، حق‏گرايانه، راست دار؛ (و پيروى كن از) سرشت الهى كه (خدا) مردم را بر (اساس) آن آفريد، كه هيچ تغييرى در آفرينش الهى نيست».

 

بر اين اساس قوانين اسلام بر مبنای فطرت بنا شده است و مصلحت انسان در آن چه که از حلال و حرام و امر و نهی می­بینم، به دقت لحاظ شده است. امام محمد باقر علیه السلام فرمود:

 

«ان الله تبارک وتعالی لم یحرم ذالک علی عباده واحل لهم ما سوی ذالک من رغبته فیها احل لهم ولا زهد فیها حرمه علیهم ولکنه تعالی خلق الخلق فعلم ما یقوم به ابدانهم وما یصلحم واحله لهم واباحه وعلم ما یضرهم فنهاهم وحرمه علیهم»؛ (شیخ صدوق، علل الشرایع، 2، 483).

 

آن‌چه در باب بهداشت و تغذیه در تعالیم اسلامی می­بینیم، این خصوصیت را دارد و چون نیاز به سلامت، نیازي فطری و ضامن بقاي نسل آدمی است، اسلام با تحریم خبائث و پلیدی­ها و حلال کردن پاکیزگی و پاکیزه­ها و مطرح کردن قاعده حفظ اعتدال، راه وصول به این مقصود را فراهم ساخته است.

 

قوانين بهداشتي اسلام با ظرافتي خاص طراحي و بيان گرديده است تا با طبيعت و فطرت انسان سازگار باشد. شايد قراردادن بهداشت و پاکيزگي در بطن دين، به اين جهت باشد که خداوند  طلب پاکي و بيزاري از ناپاکي (اعم از جسمي، رواني، روحي و...) يا ميل و گرايش به پاکيزگي و تنفر از ناپاکي‌ها را در فطرت آدمي به وديعت نهاده است. توصيه‌هاي مطرح در آموزه‌هاي ديني نيز بيانگر اين امر فطري مي‌باشند.

 

ب) ارتباط مسئولیت همگانی در اسلام با بهداشت

 

در اسلام همه کارها با توجه به فلسفه و هدف آفرینش انسان طراحي مي‌شوند و چون آفرینش بیهوده نیست. أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ؛ (مؤمنون/ 115) همه در برابر وظايف الهی، یک‌دیگر و جامعه اسلامی مسئول هستند.

 

سخنان رسول خدا: «من اصبح ولم یهتم به امور مالمسلمین فلیس بمسلم» (ري شهري، همان، 4، 530) و «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»، (همان، 4، 327) این تکلیف همگانی را در برابر جامعه مشخص می­کنند. بخشی از امر به معروف و نهی از منکر، اموری را که در ارتباط با سلامت فرد و جامعه است، در بر می‌گیرد و همان‌گونه که می­دانیم این دو از واجبات و لازم‌الاجرا هستند؛ لذا اداره امور بهداشتی، شناسايی عوامل بیماری و کنترل و آموزش آن‌ها به همه مردم، بخشي از تکالیفی است که دست‌کم گروهی از انسان­ها دارند تا جلوي اتلاف جان­ها را بگيرند.

 

پزشکی و حرفه­های وابسته به آن که امروزه خدمات بهداشتی را نیز به طور ويژه انجام مي‌دهند، از نیازهای اولیه جامعه انسانی است و با اين که اسلام هدفی فراتر از تأمین بخشی از نیاز جامعه دارد، مسائل بسیاری در زمینه بهداشت، تغذیه و ... به انسان می­آموزد.

 

ج) اصل تقدم مصلحت عمومی بر منافع شخصی

 

رعایت مصلحت جامعه اسلامی در همه زمینه­ها بر همه مسلمانان لازم است و ایجاد آمادگی در همه زمینه­ها، مطابق آیه وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ؛ (انفال/ 60) بر همه واجب می­باشد. ایجاد امنیت جانی، اجتماعی و همچنین سلامتی در جامعه از مهم‌ترين مصالح مسلمانان است و تأثیر بسزائی در رشد، آرامش و رفاه عمومی دارد. بر اساس این بینش بايد هر جا که ضرورت ایجاب کرد در امور بهداشتی سرمایه‌گذاری شود. پربارترین و شاید کم خرج­ترین سرمایه­گذاری، گسترش آموزش بهداشت و دانش بهداشتی مردم است و این میسّر نمی­گردد، مگر اين که ضرورت آگاهی از اصول بهداشت، در کنار دیگر مسائل ضروری دینی و سیاسی مطرح شود.

 

د) اصل تکلیف

 

نگاهي گذرا به آموزه‌هاي ديني نشان مي‌دهد که بخش زيادي از نظام آموزشي اسلام در قالب احکام شرعي (وجوب، استحباب، حرمت و کراهت) بيان شده است. اين گونه بيان، مي‌تواند براي فرد مسلمان، به عنوان يک تکليف مطرح باشد و او خود را ملزم به رعايت آن بداند. به عبارتي ديگر، قرار دادن مسائل بهداشتي در برنامه عبادي مسلمان، انگيزه لازم را براي اجراي آن ايجاد مي‌نمايد و اين در حقيقت نوعي ضمانت اجرا است.

 

آیه مبارکه أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ  اللَّهَ يَرَى؛ (علق/ 14) همان ضمانت اجرايی که در احکام دین بر فکر و عمل مسلمان حاکم است و او را از گناه در خلوت و خیانت به مسلمانان باز می­دارد، آن جايي هم که رعایت اصول بهداشتی با الزام شرعی همراه باشد، مسلمان را از زیر پا گذاشتن آن اصول در خلوت و آشکار باز خواهد داشت. در این صورت ریختن فضولات آلوده در معابر و آلوده کردن آب‌ها، ایجاد کانون‌های آلودگی و عفونت و آماده ساختن محیط برای رشد و فعالیت حشرات که عوامل توسعه آلودگی‌اند و نظاير این اعمال، توسط پاسبان درونی و ایمان هر شخص منع خواهد شد.

 

از این گذشته مسلماني که بداند هر کاري که باعث آسایش مسلمانان و حفظ سلامت آن‌ها باشد خدمتی در جهت رضای خدا است، از پاک‌سازی محیط و کمک به حفظ بهداشت عمومي به عنوان عمل خیر استقبال خواهد کرد. براي نمونه در باب وقف و خدمات عامه، با تکیه بر این حدیث معروف «اذا مات ابن آدم انقطع عمله الاّمن ثلاث صدقة جاریَهَ، او علم ینتفع به، او ولد صالح یدعو له» (ديلمي، ارشادالقلوب، 1، 14)، بسیاری از بناها و اعمال بهداشتی نظیر بهسازی محیط، ایجاد حمام، آب لوله کشی، مرکز بهداشت و آموزش بهداشت، از مصادیق روش و مسلم صدقه جاریه «وعلم ینتفع به» خواهد بود. به همين دليل مسلمانان انگیزه­ای قوی برای توسعه بهداشت خواهند يافت.

 

ح) ایمان بزرگ‌ترین انگیزه حفظ سلامتی و رعایت بهداشت

 

اسلام بر بهداشت و نظافت تأکيد فراوان کرده و آن را بخشي از ايمان و لازمه آن معرفي نموده است. در واقع يکي از ويژگي‌هاي اسلام، تشويق به رعايت پاکي در ابعاد گوناگون زندگي است؛ زيرا دوري از آلودگي جسمي و روحي خواسته فطري هر انسان است. اسلام با قراردادن نظافت در برنامه عبادي فرد مسلمان، انگيزه لازم براي رعايت بهداشت و پاکيزگي را در او ايجاد نموده است. پيامبر اسلام9 صلی الله علیه و آله و سلم مي‌فرمايد:

 

«تنظفوا بکل ما استطعتم فان الله تعالي بني الاسلام علي النظافه ولن يدخل الجنه الا کل نظيف»؛ (کنزالعمال، ح 26002) «به هر مقدار که مي‌توانيد نظافت را رعايت کنيد؛ زيرا خداوند متعال اسلام را برپايه نظافت بنا نهاده است و هرگز کسي وارد بهشت نمي‌گردد؛ مگر اين که پاکيزه باشد».

 

بنابراين نظافت و بهداشت در اسلام، نظام خاصي دارد؛ به گونه‌اي که فرد مسلمان خود را ملزم مي‌داند بهداشت را امري شرعي و ديني بداند و آن را در هرحال و به طور مستمر رعايت نمايد.

 

هـ ) جامعيت نظام بهداشتی و سلامتی در اسلام

 

نظام بهداشـتي اسـلام، برنامـه­اي فـراگير است کـه از بهداشت فـردي در بعـد جسـمي (شامل: بهداشت اعضاي بدن و ابزار و لوازم فردي) و رواني آغاز مي‌گردد و آن‌گاه به ارتباط فرد با ديگران مي‌پردازد و با عنوان بهداشت خانوادگي، اجتماعي، حرفه‌‌‌اي، محيط، مسکن، تغذيه، اقتصادي و... ، مي‌توان آموزه‌هاي فراواني در دين اسلام يافت.

 

اهداف نظام بهداشت و سلامتی در اسلام

 

1. قرب الهی بزرگ‌ترین هدف نظام سلامت و بهداشت در اسلام

 

در اسلام مسائل به صورت انتزاعی مطرح نمی­شود. آن‌جا که صحبت از بهداشت و طهارت است، نیت و انجام اعمال قربة ­الی الله نیز هم زمان مطرح است. عمل صالح در کنار ایمان ارزش می­یابد و چه بسیار اعمال به ظاهر نیکی که به علت ریا و نیت غیر خدا، بي‌ارزش مي‌گردد و انسان‌ساز نمي‌شود به همين دليل در همه کارها و عبادات، هدفي (قرب الهی و جلب رضای) هست و نتیجه این هم سويی و هدف­داری، سیر تکاملی انسان است و این ویژگی است که اعتبار و ارزش­کارها را مشخص می­کند.

 

اسلام با تکیه بر وحی، عالی­ترین رهنمودهای بهداشتی را در اختیار مسلمانان قرار داده است. براي مثال وقتی قرآن با لفظ يَا أَيُّهَا النَّاسُF پیام Gكُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً؛ (بقره/ 169) را به گوش مردم می­رساند یا می­فرماید فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى‏ طَعَامِهِ؛ (عبس/ 24)، همه انسان‌ها را به دقت در غذای خود ـ اعم از غذای جسم یا بنا به قول معصوم7 حتی غذای روح و دانشي که می‌آموزد ـ فرا می‌خواند تا انسان به دقت، همه چیز را در غذايی که می­خورد، مطالعه کند و ببیند آیا آن چه می­خورد با نیاز بدنش مطابقت دارد؟ آیا حلال و حرام خدا و حقوق جامعه در آن رعایت شده برای او نوش است یا نیش، حق است یا ناحق، بد است یا خوب؟

 

2. بهره­مندی از نعمت‌هاي الهی و ارتباط آن با بهداشت و سلامتی

 

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِي  أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا؛ «[اى پيامبر!] بگو: چه كسى زيور الهى را كه براى بندگانش پديد آورد، و روزى‏هاى پاكيزه را، حرام كرده است؟! بگو: «اين [ها] در زندگى پست (دنيا)، براى كسانى است كه ايمان آورده‏اند (اگر چه ديگران نيز از آن‌ها استفاده مى‏كنند)»؛ (اعراف/ 32).

 

بهره­ بردن از نعمت‌هاي خدا که پروردگار یکتا برای استفاده بندگان آفریده است، جايگاه ويژه‌اي در سلامت و رفاه انسان دارد و انسان بايد در برابر استفاده از نعمت‌هاي پروردگار شاکر باشد و توانی را که از آن کسب کرده است در جهت نافرماني او به کار نبرد.

 

«اقل ما یلزمکم لله ان لا تستعینوا بنعمه علی معاصیه»؛ (نهج ­البلاغه، ص 330).

 

اين حداقل الزامی است که آدمی در برابر پروردگار دارد و اگر این نعمت را در جای خود و به نفع تکامل معنوی و جسمی خود و دیگران به کار برد، در واقع شکر نعمت را به جاي آورده است.

 

اگر هدف آفرینش، انسان کامل است؛ چنانکه در «لولاک لما خلقت الافلاک» (مجلسي، بحارالانوار، 54، 199) خطاب به رسول اکرم می­بینیم، آیا کسی شایسته­تر از انسان با ایمان و صالح برای بهره­ بردن از نعمت‌هاي خدا وجود دارد؟ در این صورت، شایسته است انسان رو به کمال از نعمت ارزنده و ناشناخته سلامت «نعمتان مجهولتان، الصحه و الامان»؛ (گنج حکمت، احادیث منظومه، 196) کاملاً بهره ببرد و نيز از دیگر نعمت‌ها در حدود تعیین شده‌اش استفاده کند، زيرا «ان الله تعالی اذا انعم علی عبد نعمه احب ان یری علیه اثرها»؛ (مجلسی، 47، 361) خدا ظاهر شدن آثار نعمتش را بر مؤمن می­ پسندد.

 

3. دوستی خدا

 

مراعات بهداشت و پاكيزگى، باعث جلب دوستى خدا می­ شود.

 

... إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛ (بقره/222) «... خداوند توبه‌كاران را دوست دارد، و پاكان را (نيز) دوست دارد».

 

4. رستگاری در روز قیامت

 

در قرآن کریم پرهيز از آلودگي‌ها، زمينه دست‌يابى به رستگارى و آسایش روز قیامت معرفي شده است:

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ (مائده/ 90) «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! شراب و قمار و بت‏ها و چوب‏هاى شرط‌بندى، فقط پليدند [و] از كار شيطان‏اند؛ پس، از آن‏[ها] دورى كنيد، باشد كه شما رستگار شويد».

 

قُل لاَ يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللّهَ يَاأُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ (مائده / 100) «بگو: «پليد و پاكِ [ نيكو ] مساوى نيستند، هر چند فزونى پليد [ها] تو را به شگفتى اندازد؛ پس اى خردمندان! خودتان را از [عذاب‏] خدا نگه داريد، باشد كه شما رستگار شويد».

 

در این آیه خباثت در مقابل پاکیزگی قرار دارد. با توجه به معنای خباثت و تأکید قرآن بر رعایت تقوی و تفکر اهل نظر و اندیشه، روشن مي‌شود که بهداشت و سلامتی در اسلام فقط در گسترة جسمانی نیست، بلکه روح و روان انسان را نیز شامل می‌شود.

 

روش‌های تأمين بهداشت و سلامتی اسلام

 

اول: بخش روانی

 

تعاليم اسلامي روش‌هايي براي رويارويي مقابله با ناكامي‌ها و شيوه‌هاي سازگاري با سختي‌ها ذكر کرده‌اند. ما آن‌ها را در سه بخش «روش‌هاي شناختي» «روش‌هاي رفتاري» و «روش‌هاي عاطفي» بررسي مي‌کنيم.

 

1. روش‌هاي شناختي

 

دراين روش‌ها كه برشناخت‌ فرد نسبت به جهان و زندگي فردي و اجتماعي تأكيد مي‌شود، فرد با استفاده از شناخت‌ها در پي مقابله با تنيدگي‌ها بر ‌مي‌آيد و به كمك توانايي فكري و ذهني خود، با مشكل برخورد مي‌كند. از جمله روش‌هاي شناختي مي‌توان به موارد زير اشاره نمود:

 

الف) ايمان به خدا: باعث مي‌شود فرد بر موجودي تکيه کند كه علم، قدرت و خير خواهي بي‌نهايت دارد، لذا ترس، دلهره، اضطراب و تزلزل در او ايجاد نمي‌شود و احساس بي‌نيازي و آرامش به او دست مي‌دهد.

 

هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ...؛ (فتح/ 4) «او (خدا) كسي است كه آرامش را در دلهاي مؤمنان نازل كرد...».

 

ب) بينش فرد نسبت به وقوع سختي‌ها و مشكلات: در تعاليم اسلامي تأكيد شده است كه طبيعت زندگي، آميخته با سختي‌هاست.

 

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ. (بلد/ 4) «به يقين، انسان را در رنج و مشقت آفريديم».

 

اگر انسان وقوع سختي‌ها را اجتناب‌ناپذير بداند، خود را براي رويارويي با آن‌ها آماده مي‌كند.

 

ج) توكل به خدا: پشتيبان قدرتمندي براي انسان در حل مشكلات است. اهل توكل نااميد نمي‌شوند و از انجام تكاليف باز نمي‌مانند و نگران آينده نيستند، چون در هر صورت به وظيفه عمل مي‌كنند.

 

... وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ...؛ (طلاق/ 3) «و هركس بر خدا توكّل كند، پس او برايش كافى است».

 

د) اعتقاد به مقدرات الهي: چنين اعتقادي از مراتب بالاي ايمان و مورد تأكيد است، چرا كه سازگاري فرد را با تبعات حوادث آسان‌تر مي‌سازد.

 

قُل لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَاكَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا ...؛ (توبه/ 51) «بگو: جز آن چه خدا بر ما مقرر داشت، به ما نمى‏رسد؛ او سرپرست ماست؛ و مؤمنان، پس بايد تنها بر خدا توكّل كنند».

 

2. روش‌هاي رفتاري

 

در روش‌هاي رفتاري، دستورات و توصيه‌هاي عملي، از جمله آداب برخورد و رفتار متقابل، مورد نظر است. برخي از اين روش‌ها چنين است:

 

الف) خويشتن‌داري: آموزه‌هاي قرآني، افراد را در برابر تضادهاي اجتماعي و مشكلات، به صبر و عكس‌العمل منطقي دعوت مي‌كنند، چون اگر فرد واكنش‌هاي عجولانه و حساب نشده نشان ندهد، دچار استرس كمتري خواهد شد.

 

ب) تفريحات سالم: فعاليت و كار مداوم، فشار جسمي و روحي بر فرد وارد مي‌آورد، پس بايد تفريحات سالمي باشد كه به او روحيه و آرامش بخشد، مانند: بازي (يوسف/ 12)، هم‌نشيني، شوخي با دوستان، ورزش، مسافرت سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ... و ... .

 

ج) ازدواج و روابط خانوادگي: اسلام به ازدواج و روابط خانوادگي بسيار اهميت مي‌دهد و از تنهايي و گوشه‌گيري نهي مي‌كند و اين گوياي تأثير عميق ديني، اجتماعي و رواني آن بر فرد است.

 

وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ  أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا ...؛ (روم/ 21) «و از نشانه‏هاى او اين است كه همسرانى از (جنس) خودتان براى شما آفريد، تا بدان‏ها آرامش يابيد».

 

د) حمايت اجتماعي: گستره حمايت اجتماعي در اسلام، از محدوده كوچك خانواده آغاز مي‌شود و خويشاوندان، همسايگان، شهروندان، و حتي به گونه‌اي كل جامعه بشري را در بر مي‌گيرد.

 

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ...؛ (حجرات/ 10) «مؤمنان فقط برادران يك‏ديگرند».

 

3. روش‌هاي معنوي ـ عاطفي

 

در اين روش‌ها فرد نوعي ارتباط عاطفي با خدا و اولياي دين برقرار مي‌كند؛ به گونه‌اي كه اين روابط او را در مواجهه با مشكلات و حل آن‌ها ياري مي‌رساند.

 

الف) ياد خدا: يكي از اموري است كه به انسان آرامش مي‌بخشد.

 

... أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ (رعد/ 28) «آگاه باشيد، كه تنها با ياد خدا دل‏ها آرامش مى ‏يابد».

 

اين موضوع باعث ايجاد آرامش در روان و جسم فرد مي‌شود.

 

... ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى‏ ذِكْرِ اللَّهِ...؛ (زمر/ 23) «... سپس پوست‏هايشان و دل‏هايشان به ياد خدا نرم مى‏شود ...».

 

در مقابل، دوري از ياد خدا، زندگي را دشوار مي‌سازد، وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً ...؛ (بقره/ ‌45) «و هر كس از ياد من روى گرداند، پس حتماً زندگى (سخت و) تنگى براى اوست».

 

ب) دعا: ياري خواستن از قدرت بي‌نهايت خداوند نوعي رابطه بين انسان و پروردگار برقرار مي‌سازد:

 

أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ ...؛ (نمل/ 62) «بلكه آيا (معبودان شما بهترند يا) كسى كه درمانده را، به هنگامى كه او را مى ‏خواند، اجابت مى‏ كند و (گرفتارى) بد را برطرف مى‏ سازد».

 

ج) نماز: راز و نياز با خدا با آداب مخصوص، به صورت منظم مي‌باشد.

 

وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ ...؛ (بقره/ ‌45) «و به وسيله‏ ى شكيبايى و نماز يارى بجوييد».

 

د) توسل: اتصال به ائمه معصوم و اولياي خدا، برقراري ارتباط با كساني است كه قدرت تصرفي بيش از ساير انسان‌ها در نظام هستي دارند و داراي صفات والاي اخلاقي هستند. از همين‌رو فرد به نيرويي ماوراي طبيعي دل مي‌بندد كه به طور دو طرفه به فرد توجه و عنايت فراوان دارد، لذا احساس تنهايي و درماندگي نمي‌كند.

 

دوم: بخش جسماني

 

در بخش جسماني نیز آیات زیادی داریم که به رعایت و فواید موارد بهداشتی اشاره دارند در این بخش به مهم‌ترين روش‌ها اشاره می­شود.

 

الف) روش‌های عام

 

1. اصل پیشگیری بهتر از درمان

 

امير مؤمنان علیه السلام در بيان اهميت پيشگيري از بيماري فرمود: «لاوقاية امنع من السلامة» (مجلسي، بحارالانوار، 74، 282).

 

اسلام با بيان قانون کلي «پيشگيري بهتر از درمان است»، همگان را به حفظ سلامتي دعوت مي‌کند تا از بروز بيماري پيشگيري نمايد.

 

توصيه‌هاي طبي قرآن گاه در شكل نهي مخاطب از برخي امور است که در حقيقت نقش «پيشگيري» دارد، مانند نهي از پرخوري و اسراف.

 

2. اصل رعایت اعتدال در امور

 

قرآن در توصيه‌اي فراگير، مخاطبان را از «اسراف» برحذر مي‌دارد و مي‌فرمايد؛ «اسراف كاران برادران شيطان هستند» اسراف شامل همه گونه زياده‌روي در خوردن، خوابيدن، پوشيدن و... مي‌گردد.

 

آيات قرآن در توصيه‌اي خاص‌تر انگشت تأكيد بر نهي از اسراف در خوردن و آشاميدن مي‌گذارند:

 

وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ؛ (اعراف/ 31) «وبخوريد و بياشاميد، و [لى‏] زياده‏روى نكنيد».

 

در روايات نيز چنين تأكيداتي ديده مي‌شود، لذا اگر تغذیه از حالت اعتدال خارج شود، برای سلامتی انسان مضّر است؛ البته این مسئله تنها به تغذیه مربوط نیست و شامل تمام فعالیت‌های فردی و جمعی می­ شود.

 

ب) اصول و قواعد خاص

 

بخشی از اصول و قواعد اسلامی مورد نظر است که می­تواند در موارد و مسائل مربوط به بهداشت روان و سلامتی ارتباطات اجتماعی، از جمله نهاد خانواده، نهادهای مدنی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تأثیرگذار باشد و به تعبیر دیگر این اصول (اصل طهارت، برائت، حلّیت، عسر و حرج، اضطرار و...) می‌‌توانند در بهداشت روابط اجتماعی و حفظ سلامتی جامعه و از بین بردن یا کنترل ذهنیت مسموم و کدورت‌های قلبی نسبت به هم از جمله سؤظن، انتقام جویی، جدل، مشاجره و آسیب به خود و دیگران، زیاده روی و تفریط، فقدان آرامش و اضطراب، استرس و تجاوز در حقوق دیگران و موارد دیگری که بیشتر به قلمرو بهداشت روان مربوط می­باشد، مؤثر باشد و در مقابل باعث می­شود شور نشاط، آرامش، اطمینان‌ خاطر، عزت نفس، تفاهم، اعتدال در امور رضایتمندی، انتظام اجتماعی، حسن روابط و معاشرت و ... در دو قلمرو فردی و جمعی به وجود بیاید.

 

1. قاعده طهارت

 

هرگاه دليل و نشانه‏اى برحكم واقعى در مسئله‏اى وجود نداشته باشد، بايد به قواعد عام فقهى يا اصول عمليه و احكام ظاهرى آن رجوع شود. «قاعده طهارت» از قواعد مسلّم فقهى شيعه است و مهم‏ترين سند آن موثقه عمار مى‏ باشد:

 

«موثقة عمار عن ابى عبدالله علیه السلام فى حديث، قال: «كل شى نظيف حتى تعلم انه قذر، فاذا علمت فقد قذر، و ما لم تعلم فليس عليك‏»؛ (صدوق، من لایحضره الفقیه، 1، 5) «هر چيزى اصولاً پاكيزه است؛ مگر آن ‏كه بدانى ‏كه نجس است. آن‏گاه كه علم به ‏نجاست‏ آن‏ پيدا كردى، نجس خواهد بود، و تا وقتى علم پيدا نكرده‏اى، هيچ ‏باكى بر تو نيست».

 

این قاعده موارد کابردی زیادی در نظام بهداشتی و سلامتی دارد که یک مسلمان می­تواند مطابق آن رفتار کند و آن را در رعایت بهداشت فردی، جمعی، محیطی، و تغذیه به کار ببندد.

 

2. اصالت برائت

 

برائت یعنی این که ذمّه انسان بدون تکلیف باشد. اصالت برائت هنگامى جارى مى‏شود كه هيچ دليل و اماره‏اى بر حكم خاص يا عام آن مورد، موجود نباشد. ادلّه اصالت برائت و مفهوم و موارد به كارگيرى آن دركتب اصول فقه بحث شده است. معروف‏ترين اسناد آن عبارت‏اند از:

 

الف) آيه شريفه لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ  نَفْساً إِلَّا مَا آتَاهَا ...؛ (طلاق/ 7) «خدا هيچ كس را، جز به آن چه به او داده، تكليف نمى‏ كند؛ خدا به زودى بعد از دشوارى آسانى قرار خواهد داد».

 

ب) آيه شريفه وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى‏ نَبْعَثَ رَسُولاً؛ (اسراء/ 15) «و (ما) عذاب كننده (ى كسى) نيستيم، تا اين‏كه فرستاده ‏اى برانگيزيم».

 

ج) حديث صحيح كتاب خصال و توحيد صدوق:

 

قال النبى صلی الله علیه و آله سلم : «رفع عن امتی تسعة: الخطاء والنسیان وما اکرهوا علیه و ما لایطیقون وما لا یعلمون وما اضطروا الیه والحسد والطیره والتفکر فی الوسوسه فی الخلق ما لم ینطق بشفتيه»؛ (مجلسی، 2، 274) «پيامبر اكرم فرمود: [تكليف و مؤاخذه درباره‏] نه چيز از امت من برداشته شده است: خطا و فراموشى و آن‏چه برآن اكراه شوند و آن‏چه را نمى‏دانند و ...».

 

3 ـ حكم عقل به قبح مؤاخذه و عقاب بدون بيان: اگر خداوند انسان را به موجب تخلف وى از تكليفى كه به او ابلاغ نشده بود، مؤاخذه و عِقاب كند، عقل انسان آن را قبيح مى‏داند و خداوند حكيم به دور از انجام هرگونه كار قبيح است. براين اساس، در مورد هر آن‏چه خداوند حكم و تكليف درباره آن به ما نرسانده است، آزاد و مجاز خواهيم بود.

 

انسان­ها به موجب این اصل از مصونیت و تأمین اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کافی برخوردار می­ شوند.

 

این اصل نه تنها در مرافعات معمولی، بلکه جايي که عرصه حقوق الله است، کاربرد بسیار دارد. موضوع هم‏غذايى با اهل كتاب، استفاده از ظرف‏هاى آنان، مصافحه با دست‌‌تر با آنان، استفاده از آب نيم‏خورده آن‏ها، شست‏وشو يا استحمام با آنان در يك حمام و امثال آن چون ـ طبق فرض ـ هيچ حکمي (حرمت و نجاست يا جواز و طهارت) ‏براى‏ آن‏ها نيامده است، به موجب اين چهار دليل، محكوم به برائت و طهارت خواهند بود.

 

در مورد مسائل مربوط بهداشت روان و سلامتی ارتباطات اجتماعی از جمله در نهاد خانواده و نهادهای مدنی و اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و به طور کلی هر آن چه انسان یا انسان‌ها در ذهن و روان یا در عمل نسبت به هم احساس تکلیف می­کنند ـ که ملازم با پیامدهای بعدی از جمله پیامد حقوقی، ارزشی ارتباطی و انجام امور تکلیفی نسبت به افراد مقابل خواهد بود ـ اگر علم به تکلیف نباشد، اصالت برائت جاری خواهد شد.

 

به تعبیر دیگر این اصل می­تواند در بهداشت روابط اجتماعی و حفظ سلامتی جامعه و از بین بردن ذهنیت مسموم و کدورت­های قلبی نسبت به هم، از جمله سوءظن، انتقام، جدل و موارد دیگری که بیشتر به قلمرو بهداشت روان مربوط می­باشد، مؤثر واقع شود.

 

4. اصالة الحلیة (حلال بودن چيزها)

 

انسان نسبت به اشیاي موجود در خارج هرگونه دخل و تصرفی مي‌تواند بکند؛ مگر در مواردی که دلیل بر منع آن وارد شده باشد. پس هرگاه در حلال یا حرام بودن چیزی شک کردیم  و دليلي نداشتيم، با اجرای اصل حلیت، به حلال بودن آن حکم می‌کنیم، مثلاً نمی‌دانیم استعمال دخانیات حرام است یا  حلال و دليلي هم نداريم،  با اجرای اصالة الحلیة به حلیت آن حکم می‌کنیم. اصالة الحلیة مترادف با اصل اباحه است.  دلیل این اصل آیات و روایاتی است که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

 

الف) خداوند در قرآن  می‌فرماید: «او کسی است که تمام آن چه را که روی زمین هست، برای شما  خلق کرده است» (بقره/ 29).

 

اين آیه در مقام امتنان است و آن زمانی مفهوم خواهد داشت که نعمت‌های الهی  از هر جهت حلال باشد؛ مگر موارد استثنایی که با ادله تبیین مي‌شود.

 

هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً؛ (بقره/ 29) «او كسى است كه همه آن چه را در زمين است، براى شما آفريد».

 

ب) در روایات آمده است تمام موارد برتو حلال است؛ مگر آن که به حرمت آن علم پیدا کنی. یا در تمام  امور آزادی عمل هست مگر جايي که نهی وارد گردد، و یا آن چه را که خدا حلال کرده است، حلال است و آن چه حرام کرده است، حرام است، اما در مورد آن چه درباره‌اش سکوت کرده است، شما را از تکلیف و تعهد نسبت به آن معاف کرده است، آن را به همین صورت بپذیريد. قال الصادق علیه السلام: «کل شی لک حلال حتی تعلم انه حرام» (کليني، الکافی 5، 304).

 

5. قاعدة نفی عسر و حرج

 

یکی از قواعد مهمی که در بهداشت و سلامتی فرد و جامعه و رعایت توان و استعداد افراد تأثیر بسزائی دارد، قاعده عسر و حرج است. حرج در لغت به معنای ضیق، محدودیت، تنگی و در تنگنا قرار گرفتن است. موارد استعمال آن هم به همین معنا است و گاهی به معنای جایی که درختان انبوه باشد و نیز به معنای کلفت و دشواری و گناه به کار مي‌رود.

 

منظور از این قاعده در فقه و حقوق این است که هرگاه تکلیفی دشوار و مشقت­بار باشد، ساقط می­شود؛ امّا حد و اندازه دشواری و مشقت که موجب سقوط تکلیف مي‌شود، چقدر است؟ قدر مسلّم این است که باید اقتصار نمود بر حد و اندازه­ و تعریف عسر و حرج شدید که تحمل آن عادتاً سخت دشوار باشد. با توجه به این معنا و این فتاوا برخی در بیان حد و اندازه و تعریف عسر و حرج نوشته­اند: عسر و حرج آن است که مستلزم مشقت شدیدی باشد که مردم عادتاً آن را تحمل نمی‌کنند.

 

 

6. قاعده لاضرر و لاضرار و اضطرار

 

اضطرار به معنای احتیاج، ناچاری، ناگزیری و درماندگی است، یعنی آن چه که نمي‌توان تحمل کرد. در اضطرار حکم موضوع از مکلف رفع می­شود. در حقوق نیز حکم موضوع و مجازاتش ساقط می­ شود.

 

با توجه به این که در اسلام ضرر رساندن به خود و دیگران نهی شده است، به مسلمانان اجازه داده نمی­شود در محیط زندگی آلودگی ایجاد کنند و خود در برابر ضروریات بهداشت فردی و در محیط اجتماعی بی­اعتنا باقی بمانند، لذا بار عظیمی از دشواری­های جامعه را در تأمین بهداشت عمومی برمی­دارد. اگر در تنگنای مشکلات، اتخاذ شیوه­های اضطراری برای حفظ جان مسلمانان ضرورت پیدا کند، جامعه اسلامي بر اساس رهنمودهای قرآنی راه خروج از اضطرار را خواهد يافت، مانند:

 

الف) مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ؛ (حج/ 78) «او شما را برگزيد و در دين (اسلام) بر شما هيچ تنگنايى قرار نداد».

 

ب) يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ؛ (بقره/ 185) «پس تعدادى از روزهاى ديگر (روزه بدارد). خدا آسانىِ شما را مى‏ خواهد، و دشوارىِ شما را نمى ‏خواهد».

 

ج) فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ؛ (بقره/ 173) «و [لى‏] كسى كه ناچار شود، در صورتى كه ستمگر و متجاوز نباشد، پس گناهى بر او نيست».

 

د) إِلَّا مَااضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ؛ (انعام/‌ 119) «مگر آن چه را كه به (خوردن) آن ناچار شديد (كه در اين صورت حرام نيست)».

 

هـ) حدیث نبوی: «ما من شیی حرمه الله الا وقداحله لمن اضطر الیه»، (مجلسی، 2، 272).

 

 

ابعاد نظام بهداشت و سلامتی در اسلام

 

انسان (مادي معنوي) قرآن به هر دو بعد توجه دارد و مي‌خواهد هر دو را شفا دهد. با همين نگاه آيات مرتبط با پزشكي و بهداشت را مي‌توان در دو دسته کلی (جسمانی و روحانی) تقسیم کرد و براي مثال به ابعاد روان، خانوادگی، جنسی، اقتصادی، اجتماعی، تغذیه، کار، محیط زیست، اماکن عمومی، آب‌ها، بانوان، طهارت و پاکیرگی از انواع نجاست‌ها و ... اشاره کرد.

 

1. بهداشت تغذیه

 

الف) استفاده از نعمت‌هاى پاكيزه، سالم و سازگار با طبع

 

يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلاَلاً طَيِّباً وَلاَ تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ؛ (بقره/ 168) «اى مردم! از آن چه در زمين، حلال و پاكيزه است بخوريد و از گام‏هاى شيطان پيروى مكنيد؛ كه او، دشمنى آشكار براى شماست».

 

ب) حكم به حلال بودن چيزهاى پاكيزه و سالم و سازگار با طبع انسان و تحريم ناپاك‌ها، از وظايف پيامبر

 

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ ...‌؛ (اعراف/ 157) «كسانى كه از فرستاده‏ (خدا)، پيامبر درس‏نخوانده، پيروى مى‏كنند؛ آن (پيامبرى) كه (صفات) او را نزدشان در تورات و انجيل نوشته مى‏يابند؛ در حالى كه آنان را به [كار] پسنديده فرمان مى‏دهد، و آنان را از [كار] ناپسند منع مى‏كند و برايشان [خواركى‏هاى ]پاكيزه را حلال مى‏شمرد و پليدى‏ها را بر آنان حرام مى‏كند...».

 

 

پ) زياده‌روى در خوردني‌ها (پرخورى) و آشاميدني‌ها، زمينه غضب خداوند

 

كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلاَ تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي ...؛ (طه/ 81) «(و گفتيم:) از پاكيزه‏ها (از) آن چه به شما روزى داده‏ايم، بخوريد و در (مورد) آن طغيان نكنيد؛ كه خشم من بر شما روا مى ‏شود».

 

ت) حرمت خوردن هر چيز كثيف و ناسازگار با طبع

 

الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي ... وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ ...؛ (اعراف/ 157) «كسانى كه از فرستاده‏ ى (خدا)، پيامبر درس‏نخوانده، پيروى مى ‏كنند؛ آن (پيامبرى) كه (صفات) او را نزدشان در تورات و انجيل نوشته مى ‏يابند؛ در حالى كه آنان را به [ كار ]پسنديده فرمان مى ‏دهد، و آنان را از  [كار] ناپسند منع مى‏ كند و برايشان [خواركى ‏هاى ]پاكيزه را حلال می ‏شمرد و پليدى ‏ها را بر آنان حرام مى‏ كند».

 

ث) مردار، خون و گوشت خوك از غذاهاى ناپاك و غيرسالم و مضرّ به سلامت و بهداشت بدن

 

إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ ...‌؛ (بقره/ 173) «[خدا] تنها (خوردن) مردار و خون و گوشت خوك و آنچه [به هنگام سربريدن، نام‏] غير خدا بر آن بانگ زده شده را بر شما حرام كرده است؛ و[لى‏] كسى كه ناچار شود، در صورتى كه ستمگر و متجاوز نباشد، پس گناهى بر او نيست؛ [چرا ]كه خدا بسيار آمرزنده‏ ى مهرورز است.».

 

ج) شير، نوشيدنى سالم و گوارا

 

وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِينَ؛ (نحل/ 66) «و قطعاً، در (وجود) دام‏ها، براى شما عبرتى است، از آنچه در شكم آنهاست؛ از ميان غذاهاى هضم شده و خون، شيرى خالص به شما مى‏نوشانيم كه براى نوشندگان گواراست».

 

چ) ميوه درختان خرما و انگور، از مفيدترين و سالم‌ترين غذاها

 

وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَرِزْقاً حَسَناً ...‌ (همان/ 67) «و از محصولات درختان خرما و انگورها، [شراب‏] مستى ‏بخش و روزى نيكو از آن مى ‏گيريد».

 

ح) عسل طبيعى، از نوشيدني‌هاى سالم و شفا بخش

 

ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلَاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ ...؛ (نحل/ 69) «سپس از همه محصولات بخور و راه‏هاى پروردگارت را فروتنانه بپيما. از شكم‏هايشان نوشيدنى (= عسل) بيرون مى‏آيد كه رنگ‏هايش متفاوت است [و] در آن براى مردم درمانى است».

 

د) بهتر بودن شير مادر براى تغذيه فرزند، نسبت به شير ديگر زنان و تغذيه‌هاى ديگر

 

وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ... وَإِنْ  أَرَدْتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوا أَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ...؛ (بقره/ 233) «و مادران فرزندانشان را دو سال كامل شير مى‏دهند. (اين) براى كسى است كه بخواهد [دوران‏] شير دادن را به اتمام رساند و بر كسي كه نوزاد برايش متولّد شده، لازم است خوراك آن (مادر)ان و پوشاك آنان به طور پسنديده [در دوران شير دادن فراهم آورد]. هيچ كس، جز به اندازه‏ى توانايى‏اش، تكليف نمى‏شود. هيچ مادرى به واسطه‏ فرزندش ضررنبيند (و به او زيان نرساند)؛ و نه كسى كه فرزند برايش متولد شده به واسطه‏ فرزندش (ضرر ببيند و به او زيان رساند) و بر وارث مانند اين (احكام، واجب) است. و اگر آن دو، با رضايت و مشورت يك ديگر، بخواهند [كودك را زودتر] از شير باز گيرند، پس هيچ گناهى بر آن دو نيست».

 

 

2. بهداشت و سلامتی فردی

 

الف) ضرورت پاك نگاه داشتن لباس و تطهير آن از آلودگى

 

وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ؛ (مدثر/ 4) «و لباست را پاك كن».

 

ب) مطلوبيّت شست‌شوى بدن، با آب خنك و قابل شرب

 

ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ؛ (مائده/‌ 6) «(به او گفتيم:) پاى خود را (بر زمين) بكوب؛ اين (چشمه) آبى سرد و نوشيدنى است».

 

پ) لزوم كسب طهارت، براى مسّ قرآن

 

لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ؛ (واقعه/ 79) «كه جز پاكان با آن تماس نمى‏ گيرند».

 

ت) لزوم غسل جنابت و تطهير بدن

 

... وَإِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا ... وَلكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ ...؛ (مائده/ 6) «و اگر جُنُب هستيد، پس (با غسل كردن، خود را) پاك كنيد؛ و اگر بيماريد، يا در مسافرت [و =] يا يكى از شما، از مكان پستِ (دست‏شويى) آمد، يا با زنان تماس (جنسى) داشتيد و آبى (براى وضو يا غسل) نيافتيد، پس بر زمينِ پاكِ [نيكو] تيمّم كنيد و از آن بر چهره‏ها و دست‏هايتان بكشيد».

 

ت) رعايت نكردن پاكيزگى و بهداشت، ظلم و ضرر بر نفس

 

وَظَلَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى‏ كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ؛ (بقره/ 57) «و ابرها را بر شما سايه‏گستر كرديم؛ و خوراكى [عسل‌مانند] و مرغان [بلدرچين گونه] را بر شما فرو فرستاديم؛ (و گفتيم:) از [خوراكى‏هاى] پاكيزه (از) آن چه به شما روزى داده‏ايم، بخوريد؛ و [لى آنان با ناسپاسى خود] بر ما ستم نكردند، بلكه همواره بر خودشان ستم مى‏ نمودند».

 

 

ج) پاكيزه شدن اهل ايمان، هدف از تشريع غسل جنابت و وضو

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِن كُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا... مَا يُرِيدُ اللّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِنْ حَرَجٍ وَلكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ ...؛ (مائده/‌ 6) «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه براى نماز برمى‏خيزيد، پس چهره‏هايتان و دست‏هايتان را تا آرنج بشوييد و سرهايتان و پاهايتان را تا دو مَفْصل [يا برآمدگى روى پاها] مسح كنيد؛ و اگر جُنُب هستيد، پس (با غسل كردن، خود را) پاك كنيد؛ و اگر بيماريد، يا در مسافرت [و =] يا يكى از شما، از مكان پستِ (دست‏شويى) آمد، يا با زنان تماس (جنسى) داشتيد و آبى (براى وضو يا غسل) نيافتيد، پس بر زمينِ پاكِ [نيكو] تيمّم كنيد و از آن، بر چهره‏ها و دست‏هايتان بكشيد. خدا نمى‏خواهد بر شما هيچ تنگ بگيرد، ولي مى‏خواهد شما را پاك سازد».

 

چ) محبوب بودن افراد پاكيزه و تميز، در درگاه خداوند

 

... إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛ (بقره/ 222) «خدا، توبه‌كاران را دوست دارد، و پاكان را (نيز) دوست دارد».

 

3. بهداشت و سلامتی محیط و جامعه

 

الف) ضرورت دفن و خاكسپارى مردگان، به منظور حفظ سلامت و بهداشت محيط و جامعه

 

فَبَعَثَ اللّهُ غُرَاباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَاوَيْلَتَى‏ أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ؛ (مائده/ 31) «و خدا زاغى را برانگيخت كه در زمين جست‏وجو (و كند و كاو) كند، تا به او نشان دهد كه چگونه [جسد] بد [بوى] برادرش را پنهان كند. [قابيل] گفت: «اى واى بر من! آيا عاجزم از اين‏كه مثل اين زاغ باشم و [جسد] بد [بوى‏] برادرم را پنهان كنم؟!» و (سرانجام) از پشيمانان گرديد».

 

ب) پاكيزگى و بهداشت برخى خاك‌ها

 

... فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَفُوّاً غَفُوراً؛ (نساء/ 63) «... و آبى (براى وضو يا غسل) نيافتيد، پس بر زمين پاكِ (نيكو) تيمّم كنيد و بر چهره‏هايتان و دست‏هايتان بكشيد؛ به راستى خدا، بسيار بخشنده [و ]بسيار آمرزنده است».

 

پ) پاكيزگى و بهداشت شهر سبأ، نعمتى از طرف خداوند

 

لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمالٍ كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ؛ (سبا/ 15) «به يقين، براى (مردم) سَبأ، در محل سكونتشان، نشانه‏اى (از قدرت خدا) بود: دو باغستان از راست و چپ، (و به آنان گفتيم:) از روزىِ پروردگارتان بخوريد و سپاس او را به‏جا آوريد؛ (اين) شهرى پاكيزه و پروردگارى بسيار آمرزنده است».

 

ت) لزوم پاكيزه نگاه داشتن خانه خدا، از هر آلودگى

 

... وَعَهِدْنَا إِلَى‏ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ؛ (بقره/ 125) «و (گفتيم) از مقام ابراهيم، نمازخانه‏اى (براى خود) برگزينيد؛ و با ابراهيم و اسماعيل عهد كرديم كه: خانه مرا، براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگانِ سجده‏گر، پاك و پاكيزه كنيد».

 

ث) لزوم تطهير بدن، براى ورود به مسجدالحرام جهت طواف

 

ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ؛ (حج/ 29) «سپس، بايد آلودگى‏هايشان را برطرف سازند؛ و بايد به نذرهايشان وفا كنند؛ و بايد بر خانه باستانى (= كعبه) طواف نمايند».

 

ج) تأثير آب، در زدودن آلودگي‌ها از بدن

 

إِذْ يُغْشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِنَ السَّماءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُم بِهِ  وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ ...‌؛ (انفال/ 11) «(به ياد آوريد) هنگامى را كه [خدا] خواب سبك آرام بخشى را كه از جانب او بود، بر شما پوشانيد (و مسلط ساخت) و آبى را از آسمان برايتان فرو فرستاد تا شما را بدان پاك سازد و (پليدى) اضطراب‏آور شيطان را از شما بزدايد».

 

4. بهداشت و سلامتی جنسی

 

الف) لزوم خوددارى از مقاربت با همسران، در دوره قاعدگى آنان

 

وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى‏ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ؛ (بقره/ 222) «و از تو، درباره عادت ماهانه‏ى [زنان‏] مى‏پرسند؛ بگو: آن رنجى است؛ از اين رو، در عادت ماهانه از زنان كناره‏گيرى كنيد و با آنان نزديكى ننماييد، تا پاك شوند. و هنگامى كه پاك شدند، پس از جايى كه خدا به شما فرمان داده، به آنان [در ]آييد؛ كه خدا، توبه كاران را دوست دارد، و پاكان را (نيز) دوست دارد».

 

ب) لزوم رعايت بهداشت در آميزش

 

... فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى‏ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللّهُ ...‌؛ (همان) «و از تو، در باره‏ى عادت ماهانه‏ى [زنان‏] مى‏پرسند؛ بگو: آن رنجى است؛ از اين رو، در عادت ماهانه از زنان كناره‏گيرى كنيد و با آنان نزديكى ننماييد، تا پاك شوند. و هنگامى كه پاك شدند، پس از جايى كه خدا به شما فرمان داده، به آنان [در ]آييد».

 

5. بهداشت و سلامتی روان

 

بهداشت روانی عبارت است از آگاهی به عوامل معنوی و مادی و انگیزه‌هایی که سلامت فکر و وضع مثبت و اعتدال رفتار و کردار را سبب می‌‌شود که بدان وسیله، ساز و کار با ارزشی در مورد تحرک و پشرفت معنوی و مادی انسان­ها در همه زمینه­ها فراهم مي‌آید» (صانعی مهدی، بهداشت روان در اسلام، 22).

 

با کمی دقت در آموزه­های قرآنی می­توان به دست آورد که آیات زيادي به همراه توصیه­ها و روایات ائمه اطهار بر این معنا تأکید دارند و مردم را به رعایت بهداشت روان تشویق و ترغیب مي‌کنند.

 

این آیات و توصیه­ ها بیشتر انسان را به حفظ آرامش، حسن ظن، اطمینان و یقین، تواضع و فروتنی، همدلی و همیاری، عزت نفس و قوت قلب و ... مي‌کشانند و از مواردی مثل سوءظن، تهمت، غیبت، احساس حقارت، اضطراب، استرس بدبینی و بی اعتمادی ... بر حذر می­دارند. برای نمونه چند مورد از این آیات را که به عوامل دخيل در بهداشت رواني اشاره دارند، ذکر مي‌کنيم.

 

الف) داشتن توکل، امیدوار بودن به پروردگار متعال

 

وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَى‏ مَا آذَيْتُمُونَا وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ؛ (ابراهيم/ 14) «و حتماً شما را بعد از آنان در زمين سكونت خواهيم داد؛ اين براى كسى است كه از جايگاه (داورى) من ترس داشته باشد و از تهديد [من‏] بترسد».

 

ب) حرمت غیبت کردن

 

وَلاَ يَغْتَب بَعْضُكُم بَعْضاً أَيُحِبُ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ  لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ  رَحِيمٌ؛ (حجرات/ 12) «و برخى از شما برخى [ديگر] را غيبت نكند. آيا يكى از شما دوست دارد كه گوشت برادرش را در حالى كه مرده است، بخورد؟! پس آن را ناخوش مى‏داريد؛ و خودتان را از [عذاب‏] خدا حفظ كنيد، كه خدا بسيار توبه‏پذير [و] مهرورز است».

 

پ) دوري از سوءظن

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ (همان) «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از بسيارى از گمان‏ها بپرهيزيد؛ [چرا] كه برخى از گمان‏ها گناه است».

 

ت) داشتن صبر و دوري از تنازع

 

وَأَطِيعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَتَنَازَعُوافَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛ (انفال/ ‌46) «و از خدا و فرستاده‏اش اطاعت كنيد و با هم ديگر كشمكش نكنيد كه سست مى‏شويد و مهابت شما از بين مى‏رود؛ و شكيبايى كنيد [چرا] كه خدا با شكيبايان است».

 

ث) اذیت نکردن و بهتان و تهمت نبستن

 

وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِيناً؛ (احزاب/ 58)‌ «و كسانى كه مردان با ايمان و زنان با ايمان را بدون آن‏كه چيز (بد)ى كسب كرده باشند، آزار مى‏دهند، به يقين، [بارِ] تهمت و گناه آشكارى بردوش گرفته‏ اند».

 

ج) تزکیه نفس داشتن

 

وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا؛ (شمس/ 6) «سوگند به نفس و آن‏كه آن را مرتب ساخت * و بد كارى‏اش و پارسايى‏اش را به او الهام كرد! * كه به يقين، كسى كه آن را [پاك كرد و] رشد داد، رستگار (و پيروز) شد».

 

 

چ) نفس مطمئنه

 

يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِي إِلَى‏ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةًF؛ (فجر/ 27) «اى جان آرام يافته! * به سوى پروردگارت بازگرد، در حالى كه (تو از او) خشنودى [و] مورد رضايت (او) هستى».

 

ح) توجه به اين که هر عملي نتيجه‌اش به خودمان برمي‌گردد

 

إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا؛ (آل‌عمران/ 8) «او كسى است كه بر تو، [اين‏] كتاب را فرو فرستاد كه قسمتى از آن آيات «محكم»اند، كه آن‌ها اساس اين كتاب هستند».

 

د) توجه به حضور خداوند متعال

 

... وَاعْلَمُوا أَنَّ  اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ؛ (انفال/ 24) «هنگامى كه شما را به سوى چيزى فرا مى‏خواند كه شما را حيات مى‏بخشد؛ و بدانيد كه خدا ميان مرد و دلش حايل مى‏شود».

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 92
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

چکیده

 

قرآن کریم کتاب هدایت بشر تا قیامت است، لذا از هیچ یک از امور مهم و تاثیرگذار در زندگی انسان فروگذار نکرده است. تغذیه از اموری به شمار مي‌رود که مورد توجه ویژه قرآن کریم است. این کتاب شریف علاوه بر توجه به اصول کلی و اساسی تغذیه، از بعضی غذاها نام برده است که دانشمندان اهمیت و ارزش غذايی و درمانی آن‌ها را يادآور شده‌اند و کتب و مقالات متعددی
در موردشان نگاشته­اند و حتي در برخی موارد ادعای اعجاز کرده­اند. این تحقیق براي نمونه، به بررسی چهار مورد از این غذاها (شیر چهارپایان، شیر مادر، عسل و خرما) می‌پردازد؛ به این صورت که پس از طرح آیات و اشاره به نکات تفسیری، خواص و آثار این خوراکی‌ها را از دیدگاه طب و تغذیه بررسي کرده‌اند.

 

 

واژه­ های اصلي: غذا، درمان، قرآن، علم.


مقدمه

 

خوراکی‌های گوناگون در کنار تأمین نیاز غذايی بدن، به دليل برخورداري از خواص متفاوت، در درمان و پیشگیری از امراض نیز نقش دارند.

 

قرآن کریم گاه توصیه­های مستقیمی در مورد کاربرد درمانی بعضی غذاها دارد، مثلاً در مورد عسل مي‌فرمايد: Gفِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِF؛ (نحل/ 69). به حضرت مریم3 نيز موقع زایمان توصیه مي‌شود از رطب و آب استفاده کند (مریم/ 24 ـ 26) و در مورد حضرت یونس پس از خروج از شکم ماهی و رفتن به ساحل دریا، استفاده از کدو تجويز مي‌شود (صافات / 144 ـ 146).

 

علاوه بر این، سفارش قرآن کریم به استفاده از غذاهای پاکیزه و حلال، نهی از تحریم طیّبات، نهی از غذاهای غیربهداشتی و پرخوری، دقت در نوع غذای مصرفی، توجه به آفریدگار هنگام مصرف غذا، امساک و روزه و... زمینه مناسبی برای سلامتی انسان فراهم مي‌آورد و دست کم از جنبه پیشگیری اهمیت دارد. در این میان اشاره قرآن به نام برخی غذاها قابل توجه است؛ به خصوص این که این غذاها به لحاظ مواد مغذّی، ارزشمند هستند و نقش مهمي در درمان و پیشگیری، دارند.

 

مفهوم شناسی

 

بدن انسان به مواد مختلفی مانند پروتئین، چربی، کربوهیدرات، آب، انواع ویتامین و مواد معدنی نیاز دارد. غذایی مناسب است که تمام این ترکیبات را به بدن برساند. کم یا زیاد شدن اين ترکیبات تعادل مواد موجود در بدن را به هم مي‌زند و بیماری­های زیادی را به وجود می­آورد (ر.ک. به: مری آلیس کالنیدو ودیگران، آشپزی جدید و غذا درمانی، 15).

 

با این توصیف می­توان گفت:

 

«منظور از تغذیه درمانی برقراری تعادل موادغذایی مورد نیاز روزانه است». (احمدی، محسن، درمان بیماریها با تغذیه و غذا درمانی، 15).

 

امتیازات غذا درمانی

 

درمان غذايي از جهات گوناگونی بر دارو درماني برتری دارد، از جمله:

 

1. غذاهای متنوع، به خلاف داروهای گوناگون، معمولاً در اختیار همگان قرار دارند.

 

2. غذاهای رنگارنگ، مطبوع همه هستند و غذای طبیعی بشر به شمار مي‌روند، ولی داروها چنین نیستند.

 

3. از نظر اقتصادی مخارج دارو با غذا مقایسه‌پذير نیست.

 

4. غذا جنبه پیشگیری دارد و دارو بیشتر برای از بین بردن مرض به کار می­رود.

 

5. اغلب داروها برای بشر مضرند، ولي غذاها معمولاً اثر زیان بخش ندارند.

 

6. استفاده از دارو در صورت اشتباه پزشک یا مریض، آثار سوء و حتی مرگ را در پی دارد (ر.ک، به: شیرازی، احمد امین، اسلام پزشک بی دارو، 25 ـ 26، با تلخیص و تصرف).

 

بسیاری از اطبا و حکما از دارو درمانی نهی کرده­اند. از بقراط حکیم نقل شده است:  «داروهای خود را دور بریزید که به درد معالجه امراض نمی­خورد»، (مهرین، مهرداد، درمان طبیعی، 16). در این کتاب سخنان متعددی از اندیشمندان در مورد مضرات استفاده از دارو آمده است.

 

غذاهای قرآنی

 

در قرآن کریم به برخی از موادغذايی سوگند یاد شده است. Gوَالتِّينِ وَالزّيْتُونِF؛ (تین/ 1). نام برخی از سوره­ها نيز در ارتباط با مواد غذائی است، مانند، بقره، نحل، تین، ماعون، انعام و مائده.

 

قرآن کریم به مناسبت‌های مختلف به نام برخی خوراکی‌ها اشاره می­کند، نظیر زیتون (تین/1، انعام/ 141 و...)، انجیر (تین/ 1)، خیار، عدس، سیر، پیاز (بقره/ 16)، انگور (نحل/ 67، مؤمنون/ 19 و...)، نان (یوسف/ 36)، انار (انعام/ 99 و 141)، کدو (صافات/ 146 و 144)، موز (واقعه/ 29)، سبزی­ها (عبس/ 28)، گوشت (هود/ 69) و... .

 

با پیشرفت علوم، به ويژه علم تغذیه، هر روز خواص درمانی و غذايی خوراکی‌ها بیشتر کشف می­شوند، به گونه‌اي که اعجاب دانشمندان را بر مي‌انگيزد. اين کشفيات حتي در برخی موارد رنگ اعجاز به خود مي‌گيرند. در این تحقیق چند مورد از این غذاها را بررسی مي‌کنيم.

 

اول ـ شیر چهارپایان

 

شیر مایعی سفیدرنگ، با طعم شیرین و مزه و غلظت ويژه‌اي است که پس از زایمان و براي تغذیه نوزاد از پستان پستانداران ماده ترشح می­شود. اين ماده بهترین و در دسترس‌ترين غذا براي نوزادان است. شیر پستانداران مختلف با هم فرق دارد. در شیر گاو تقریباً 88% آب، 3% مواد ازته، 8/4% مواد گلوسیدی و 2/3% مواد چربی هست (دهخدا، علی اکبر، لغت‌نامه دهخدا، 31، 169).

 

آغوز که از روز اول زایمان تا 12 روز ترشح می­شود، ساختمانی مشابه شیر دارد، ولی مقدار آلبومین و کلرور آن بیشتر و قند، فسفر و کلسیم آن کمتراز شیر است پروتو پلاسم آن مقدار زیادی چربی دارد، ولی چربی آزاد آن تقریباً در حدّ هیچ است  (پاک نژاد، سیدرضا، اولین دانشگاه وآخرین پیامبر، 6، 82).

 

وزن مخصوص شیر 1029 ـ 1033 و حرارت مخصوص آن 95 است، یعنی زودتر از آب به جوش می­آید و سرد می­شود (همان، 84). برای تولید یک لیتر شیر دست کم باید 500 لیتر خون از پستان عبور نماید (همو، 95).

 

تاریخچه

 

استفاده از شیر چهارپایان به دوران پيش از تاریخ و زمان اهلی شدن حیوان توسط انسان می‌رسد. انسان از اول، مانند نوزاد حیوان، به مکیدن پستان می‌پرداخت. دوشیدن و ايجاد تغییرات در شیر به تدریج ايجاد گردید. یک محل ماست­بندی مربوط به سه هزار سال قبل از میلاد، وابسته به یک پرستشگاه نزد سومرین­ها، به دست آمده است.

 

مقدسین از بودائیان گاو را به حدی احترام می­کردند که مخلوطی از شیر، ادار و مدفوعش را می­خوردند (ر.ک، همو، 77 ـ 88).

 

شیر در کتاب مقدس نماد پاکی، صفا و حقیقت حیات بخش می­باشد و شیر و عسل کنایه از حاصل خیزی و فراواني نعمت است (مسترهاکس، قاموس کتاب مقدس، 544). شیر برای اولین بار در سال 1890 م در نیویورک پاستوریزه شد (همو، 79).

 

آیات 

 

قرآن کریم به فایده­ های گوناگون حيوانات برای انسان پرداخته، اما به شیر توجه ویژه نموده است. به اين آيه توجه کنيد:

 

Gوَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُم مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِينَF؛ (نحل/ 66) «و قطعاً، در (وجود) دام‏ها، عبرتى براى شما هست، از آن چه در شكم آن‌هاست؛ از ميان غذاهاى هضم شده و خون، شيرى خالص به شما مى‏نوشانيم كه براى نوشندگان گواراست».

 

به شیر چهارپایان در آیاتی دیگر، مانند، مؤمنون/ 21 و یس/ 73 نیز اشاره شده است.

 

نکات تفسیری 

 

«انعام» چهارپایان هستند و آن چه که  معمول است گاو، شتر و گوسفند و بز است و از حیوانات حلال گوشت مثل آهو، مادیان و الاغ و ... نيز در معالجه استفاده می­شود (طيب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، 8 ، 151).

 

«فرث» به معنی سرگین است؛ مادامی که در معده باشد (ابن منظور، لسان العرب، 2، 176) و «سائغ» در لغت سهل المرور معنی شده است، يعني چيزي که به راحتي مي‌گذرد (طريحي، فخر الدين، مجمع البحرین، 15، 12).

 

يکي از عجایب خلقت این است که خداوند شیر سفید و گوارا را از بین خون و سرگین دو جسم ناپاک جدا می­کند؛ بدون  این که از طعم، مزه و رنگ آن اثر بپذيرد. خداوند با این مطلب می‌خواهد به منکران توجه بدهد که می­تواند مردگان را از زمین خارج سازد؛ بدون این که بدن‌های آن‌ها با یکدیگر مخلوط شود (ر.ک: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 6، 572).

 

حکمت­ها و اسرار علمی 

 

1. پیدایش شیر 

 

قرآن کریم با اشاره لطیفی می­فرماید که شیر از میان «فرث» (غذای هضم شده داخل معده) و «خون» خارج می­شود. فیزیولوژی امروز این مطلب را ثابت کرده است که وقتي غذا در معده و روده­ها در برابر میلیون‌ها رگ مويي قرار می‌گیرد، عناصر مفید و لازم را جذب مي‌کند و به درخت ریشه داری که نوک انتهایش در نوک پستان خلاصه می­شود، می­رساند (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 11، 291؛ پاک‌نژاد، سيد رضا، همان، 65).

 

یک دانشمند غیرمسلمان در این‌باره می­گوید: این وقوف دقیق از دستاوردهای شیمی و فیزیولوژی هضم، برمی­آید و در زمان محمد9 کاملاً ناشناخته بود. گفته شده کشف جریان خون هم کار هاروی (Harvey) بوده است در حالي که چگونگی گردش خون در بدن به طور کامل در کلام امام صادق7 آمده است، (ر.ک. به: طب‌الرضا و طب‌الصادق7 ص 27 و 28) است و قریب چهارده قرن پس از وحی قرآنی قرار می­گیرد (موریس بوکای، مقایسه­ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیح الله دبیر، ص 264).

 

2. موادغذایی مهم شیر 

 

دانشمندان می­گویند تمام انواع ویتامین‌ها، آب، مواد ازت دار، چربی، قند، مواد معدنی و فلزاتی مانند سدیم، منیزیم، روی، منگنز، مس، آهن و شبه فلزات مانند فلور، کلر، ید، گوگرد، فسفر، برم و... در شیر هست. حدود نوزده آنزیم، اکسیژن و نیتروژن، دی اکسید کربن، واسید سیتریک، الکل و آلوئید هم در شیر وجود دارد (پاک‌نژاد، سيد رضا، همان، 87 ـ 90).

 

یک لیتر شیر نصف پروتئین و نصف چربی مورد نیاز بدن، تمام کلسیم و ویتامین B2 و نصف ویتامین A و یک سوم احتیاج به ویتامین‌های B1 را برای بدن تأمین می­کند (نراقی، مهدی، خوردنی‌های شفابخش، 118).

 

3. پیشگیری از امراض 

 

مواد مغذی شیر سبب پیشگیری از بسیاری از بیماری‌ها مي‌کنند. ما به مهم‌ترین موارد اشاره می‌کنیم.

 

پتاسیم: بدن به عنوان یون مایع درون سلولی و براي انتقال امواج به کار می‌برد.

 

آهن: بدن در ساختمان هموگلوبین و کبد ومغز به آن نیاز دارد.

 

فسفر: مهم‌ترین ماده معدنی است و برای فعالیت‌های سلولی به کار می­رود.

 

ید: برای تشکیل تیروکسین ضروری است.

 

منگنز: بدن برای تعادل، تقویت اعصاب و حافظه و مقاومت در برابر بیماری به آن نیازدارد.

 

مس: کمبود آن کم خونی ایجاد می­کند.

 

کلسیم: برای ساختن و افزایش تعداد گلبول‌های قرمز استفاده می­شود ودر ساختمان دندان‌ها، استخوان‌ها، سلول‌های انساج و فعالیت‌های قلب و شرائین و کلیه­ها به کار می­رود (مشجور، گوهر، اسرار شیمی در قرآن، 214-215).

 

بدون کلسیم قلب خسته مي‌گردد و شکستگی استخوان زیاد می­شود. قرآن کریم برای شیر تعبیر «خالصاً» را آورده است. یکی از معانی خالص پر شدن و سفت شدن استخوان‌های بازو و ساق است (ابن‌منظور، همان، 7، 28). بدین طریق حقیقت اعجازآمیز دیگری کشف می­شود.

 

4 . درمان بیماری­ها 

 

در روایات اسلامی از شیر به عنوان عامل درمان و شفا تعبیر شده است (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، 63، 95). علم پزشکی نیز بر این خاصیت تاکید دارد.

 

شیر در حصبه و شبه حصبه و زخم­های گوارشی به عنوان ضد اسید تجویز می­شود. در بیماری کواشیورکور، نارسایی حاد کیسه صفرا و بسیاری از مسمومیت­ها، به ویژه مسمومیت با سرب، به کار مي‌رود. در خونریزی به علت داشتن فیبرین زیاد خوب است. در مبتلایان به دیابت جزو غذاهای آزاد است. رژیم شیر برای لاغر شدن مفید می­باشد. در بیماری‌های کم خونی، ضعف، سردرد، میگرن، سستی اعصاب، زخم معده و اثنی عشر، پایین افتادگی معده و روده و کلیه و رحم، جوش، کهیر، اگزما، ریزش مو، رماتیسم، برنشیت سوء هاضمه، اسهال مزمن، استسقاء، آسم، تب زرد، تصلب شرائین، بواسیر، آپاندیس مزمن نارسایی کبد، نارسایی جنسی، اشباع معده، دیابت، آلبومین ادرار و... نافع است (پاک‌نژاد، سيد رضا، همان، 152).

 

 

بررسی و نتیجه­ 

 

1ـ اشاره قرآن به این غذای مهم در عصری که هنوز عناصر و موادمغذی خوراکی‌ها و چگونگی پیدایش شیر کشف نشده بود، از اعجاز علمی و یا دست کم از شگفتی­های علمی قرآن کریم شمرده می­شود. دکتر موریس بوکای با توجه به آیه مورد بحث، می­گوید:

 

«من فکر می­کنم که وجود آیه­ای در قرآن که به این معلومات اشاره می­کند نمی­تواند به علت زمانی که تدوین شده­اند ساخته فکر انسان باشد» (بوکاي، موريس، مقایسه­ای میان تورات، انجیل قرآن و علم، 264).

 

2ـ غذاهای پر حجم و بدون ارزش غذايي از مشکلات عصر ما است که سبب بیمارهای متعددی نيز هست، عنایت قرآن به غذاهايی مانند شیر که درعین حجم، کم سرشار از  مواد مفید می­باشد، گوياي توجه این کتاب شریف به مسئله تغذیه است.

 

دوم ـ شیر مادر 

 

در بحث گذشته با مفهوم شیر آشنا شدیم، در این قسمت به مقایسه شیر مادر با ديگر شیرها بسنده می­کنیم. شیر الاغ از تمام شیرهای حیوانات به شیر زن شبیه­تر است (نجم آبادی، محمود، اصول بهداشت، 56). مقایسه مواد تشکیل دهنده شیر دام‌ها و انسان در هر لیتر در جدول زیر آمده است (دیاب عبدالحمید و قرقوز، احمد، مع الطب فی القرآن الکریم، 157).

 

 

نوع شیر

کازئین «گرم»

لاکتوز «گرم»

چربی «گرم»

کالری

شیر انسان

15 – 10

70

35

650

شیر گاو

32

50

35

670

شیر بز

40

43

47

800

شیرمیش

51

91

61

1050

 

آیات

 

در آيات متعددي به شیردادن توسط مادر و دایه، مدت شیردهی، و حقوق مادر و کودک توجه شده است (بقره/ 233، احقاف/ 15، لقمان/ 14، طلاق/ 6، قصص/ 7). ما یکی از این آیات را که تقریباً همه موارد را در خود جای داده است، ذکر می­کنیم.

 

Gوَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ  لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ  أَرَدْتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوا أَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِF؛ (بقره/233) «و مادران فرزندانشان را دو سال كامل شير مى‏دهند. (اين) براى كسى است كه بخواهد شير دادن را به اتمام رساند و بر کسي كه نوزاد برايش متولّد شده، خوراك آنان و پوشاك آنان به طور پسنديده [در دوران شير دادن] لازم است. کسي، جز به اندازه‏ توانايى‏اش تكليف نمى‏شود. مادرى به خاطر فرزندش ضرر نمي‌بيند و كسى كه فرزند برايش متولد شده؛ به خاطر فرزندش، (ضرر نمي‌بيند) و مانند اين (احكام بر وارث) است و اگر آن دو، با رضايت و مشورت يك ديگر، بخواهند [كودك را زودتر] از شير باز گيرند، پس گناهى بر آن دو نيست و اگر خواستيد دايه‏اى براى فرزندان خود بگيريد، پس هيچ گناهى بر شما نيست؛ هنگامى كه آن چه را (وعده) داده‏ايد، به طور پسنديده بپردازيد و خودتان را از [عذاب] خدا نگه داريد».

 

نکات تفسیری 

 

منظور از «والدات» مادران هستند که اخص از «امهات» است که به مادران با واسطه هم گفته می‌شود (طالقانی، محمود، پرتوی از قرآن، 2، 156).

 

حضانت و شیردادن و اتمام دو سال حق مادر وموکول به اختیار اوست؛ حتی اگر مطلقه باشد (مکارم، ناصر، ‌همان، 2، 240).

 

با جمله «لاتضار» هرگونه ضرر جسمی و روحی برای خانواده و به خصوص بر کودک ممنوع است (ر.ک. به: طبرسي، تفسیر مجمع البیان، 2، 587؛ المیزان في تفسير القرآن، 2، 241).

 

انتخاب دایه پس از رضایت طرفین بلامانع است (مکارم، ناصر، همان، 188).

 

واژه «تشاور» بدون قید «منهما» می­گوید که برای از شیرگرفتن طفل وسعت دایره مشورت، به غیر از والدین، به دیگر افراد مانند پزشک نيز می­رسد (ر.ک. به: طالقاني، همان، 158).

 

حکمت­ها و اسرارعلمی 

 

الف) مزایای شیر مادر برای کودک 

 

1ـ عوامل زنده اختصاصی مانندگلبول‌های سفید زنده، آنزیم‌ها، هورمون‌ها و ایمونوگلوبولین‌ها در شير مادر وجود دارند که در رشد و سلامت کودک و حفاظت او در برابر بیماری نقش اساسی دارند. این ترکیبات در هیچ شیر دیگری یافت نمی­شوند، چون در حرارت بیش از 50 درجه از بین می­روند.

 

2ـ شیر مادر متناسب با نیازهای طفل تغییر می­کند، مثلاً اگر نوزاد نارس باشد، شير با وضعیت نارسی او متناسب می­شود. آغوز تمام مواد ایمن‌زا و ویژگی­های مختلف شیر را بیش از 5 تا 10 برابر دارا است. (نوری، محمدرضا، تغذیه در قرآن، 113). آغوز اولین واکسن خدادادی در برابر بیماری‌هاست. در حالی که واکسن­های موجود در لحظات اول به دلیل آسیب­های روحی و جسمی توصیه نمی­شود (زندی، مجید، کودکان سالم و با عاطفه نتیجه تغذیه با شیرمادر، روزنامه جمهوری اسلامی، 17/5/87 ، ص 7). به همین خاطر اسلام تغذیه نوزاد با آغوز را به مادر واجب کرده است (زین الدین بن علی بن احمد عاملی (شهید ثانی) شرح لمعه دمشقیه، 5، 452). شاید به همین دلیل به مادر حضرت موسی7 گفته شد به موسی شیر بده و در صورت ترس او را در دریا رها کن (قصص / 7).

 

3ـ عوامل مصونیت بخش اختصاصی و غیراختصاصی در شیر مادر هستند که هرکدام در زمینه‌ای کودک را از ابتلا به بیماری و آسیب حفظ می­کنند، مثلاً گلبول‌های سفید شیر در برابر اسید معده مقاوم هستند و از رشد عوامل بیماری­زا جلوگیری می­کنند و انواع ایمونوگلبولین‌ها نوزاد را از خطر ابتلا به عفونت­های مختلف در امان نگه مي‌دارند (نوري، محمد رضا، همان، 79). تغذیه انحصاری با شیر مادر در 6 ماه اول امکان دچار شدن به عفونت­های تنفسی را تا 5 برابر و احتمال مرگ ناشی از این بیماری‌ها را تا 4 برابر کاهش می­دهد، ضمن این که در این دوره خطر ابتلا به اسهال نیز 15 برابر و خطر مرگ ناشی از آن 25 برابر برای کودکان محروم از شیر مادر بیشتر است (زندي، مجيد، همان).

 

4ـ ویژگی‌های تغذیه­ای شیر مادر منحصر به فرد است. پروتئین‌هايی که زود هضم مي‌شوند (Whey) در شیر مادر بیشتر از پروتئین‌های دیرهضم (کازئین) می­باشد. بدن برخی از این پروتئین‌ها را که در رشد مغز موثرند و کمبود آن در سنین بلوغ به صورت ضریب هوشی کم خودنمايی می­کند، نمي‌تواند بسازد. چربی شیر مادر خطر افزایش چربی‌ها، کلسترول و فشار خون و عوارض قلبی را در میان‌سالی کمتر مي‌کند. قند موجود در شیر مادر مناسب­ترین قند سادة قابل استفاده برای شیرخوار است و جذب کلسیم را در روده افزایش مي‌دهد، در نتیجه رشد استخوانی و کم کردن یبوست را در پی دارد. ثابت شده است که مدت بستری شدن بچه­های اسهالی شیر مادر خوار کمتر از شیرخشک خواران است. آهن در شیر گاو ده درصد و در شیر مادر هفتاد درصد قابلیت جذب دارد (نوري،‌ محمد رضا، همان، 113 ـ 117). همچنین کلسیم در شیر مادر هفتاد درصد و در شیر گاو سی و پنج درصد جذب می­شود (پاک‌نژاد، سيد رضا، همان، 147).

 

شیر مادر در بزرگ‌سالی نیز فواید خود را برای فرزند بروز می­دهد. متخصصان می­گویند: افرادی که از شیر مادر تغذیه کرده­اند، در بزرگ‌سالی کمتر به دیابت، آلرژی غذایی، سرطان و... مبتلا می‌شوند و دارای ضریب هوشی بیشتری هستند و کمتر در معرض چاقی قرار دارند (زندي، مجيد، همان).

 

امتیازاتی در شیر مادر و روش شیردادن او هست که حتی در شیر دایه نیست. نوزادی که با شیر مادر و در آغوش او پرورش مي‌يابد، توانايي‌اش درمقابل بیماری‌ها بیشتر است (نصیری، سيد صدرالدین، بهداشت اجتماعی در اسلام). و چنين کودکي آرامش روانی و اعتماد به نفس کافی دارد و سازش او در برابر اضطراب محیط بیشتر است (نوري، محمد رضا،‌ همان 117).

 

ب) مزایای شیر مادر برای مادر 

 

مادر سود فراوانی از شیردادن می­برد، داشتن فرزند سالم، احساس رضایت از پرورش طفل با شیره جان خود، کاهش چربی ذخیره دوران بارداری، پیشگیری از بارداری ناخواسته، بازگشت سریع رحم و ضمائم آن به جای خود و ایمنی بیشتر در برابر سرطان پستان از آن جمله است (اصفهانی، محمد مهدی، تغذیه کودکان با شیر مادر، 30). طبق یک آزمایش زنان نیویورکی که در طول زندگی يک و نيم سال به اطفال شیر داده‌اند، نسبت به زنان ژاپنی که به طور متوسط شش و نيم سال شیر داده­اند، پنج و نيم برابر بیشتر دچار سرطان پستان شده­اند (نوري، محمد رضا، همان، 57).

 

 

ج) منافع شیر مادر برای جامعه 

 

جامعه با داشتن افراد سالم و با عاطفه به خوشبختی نزدیک‌تر خواهد بود، شیرمادر بدون تکيه به منابع خارجی، با هزینه کمتر و به صورت کاملاً سالم در اختیار کودکان قرار می­گیرد و وابستگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به همراه ندارد. موقعیت مادر در خانواده و تحکیم نظام خانواده از منافع نهفته، اما بسیار پرارزش، شیرمادر برای جامعه است (اصفهاني، محمد مهدي، همان).

 

د) مدت شیردهی 

 

قرآن کریم مدت شیردهی را دو سال می­داند (لقمان/ 14). برخی پزشکان معتقد بودند که این مدت باید 9 ماه باشد، ولی در سال 1993 م بیان شد که اگر مدت شیرخوردن دو سال کامل باشد، بهتر است (اسماعیل پاشا، عبدالعزیز، اسلام و طب جدید، 57).

 

امروزه بر اساس نظر سازمان‌هاي مرتبط مانند یونیسف و سازمان جهانی بهداشت مدت توصیه شده برای شیردادن دو سال تمام است و این موضوع در اعلامیه اینوچنتی در مورد تغذیه کودکان  با شیر مادر مطرح شده و به امضای بسیاری از رؤسای کشورهای جهان رسیده است.

 

بررسی و نتیجه­ 

 

اشاره قرآن به شیردادن به کودک توسط مادر و سفارش به رعایت حقوق مادر و کودک گوياي توجه ويژه آن به بحث تغذیه به خصوص در دوران کودکی است و امروزه با پیشرفت دانش‌ها و کشف ویژگی­های منحصر به فرد شیر مادر، سرّ این تاکید روشن شده است. کشورهای صنعتی ابتدا با تولید شیرخشک تبلیغ می­کردند که جایگزینی برای شیرمادر کشف کرده­اند. اصطلاحاتی چون شیر ماترنیزه (شبیه شیرمادر) و همونیزه (شبیه شیر انسان) و شیر آداپته (شیر تطبیق داده شده با شیر مادر) بیانگر این واقعیت است، اما آنان در عصر ما به اشتباه خود پی برده­اند و با انتشار صدها مقاله تحقیقی مي‌کوشند اشتباه گذشته خود را جبران کنند.

 

تعیین مدت شیردهی توسط قرآن کریم نیز که امروزه علم به آن دست یافته است از اعجاز علمی قرآن یا دست کم از مسائل علمی قرآن به شمار می­آید.

 

سوم ـ عسل 

 

عسل واژه­ای عربی به معناي «انگبین» است. زنبورهاي ماده و عقیم به نام زنبور کارگر شیره گیاهان را وارد دهان خود مي‌کنند و آن را با آب دهان مخلوط می­سازند. آن‌گاه اين ترکيب را وارد محفظه­ای به نام کیسه عسل می­نمایند. قسمتی از این شیره به مصرف تغذیه زنبور‌ها می­رسد و بخشی دیگر با انقباض کیسه عسل دوباره به دهان زنبور بر می‌گردد و زنبور آن را در حجره­هایی خالی می­کند که به همین منظور ساخته است و پس از غلیظ شدن، زنبور کارگر روی حفره­ها را با موم می­پوشاند.

 

يک زنبور برای تهیه یک کیلو عسل باید روی دو میلیون گل اقاقیا یا  پنج میلیون گل اسپرس بنشیند و 180 هزار مرتبه کیسه عسل خود را پر و خالی کند (ر.ک. به: معين، محمد، فرهنگ فارسی، 2، 2300).

 

عسل به رنگ­های زرد روشن، کهربايی، قرمز، تیره، بی­رنگ، آبی و سبز هست و نوع رنگ در بازار پسندی آن نقش زیادی دارد (مصدق سعید و دیگران، اصول صحیح زنبورداری، 58 ـ 61).

 

تاریخچه 

 

عسل از قدیم همواره مورد توجه و احترام بوده است. قدیمی­ترین اثر تاریخی، مربوط به برداشت عسل، به هفت هزار سال پيش از میلاد باز می­گردد. (علی آقایی، مرتضی و میرنظامی، حسین، عسل درمانی، 4). بر اساس مدارک خواص طبی عسل را از حدود 3500 سال پیش می‌دانستند و اقوام زیادی در شب عروسی از آن استفاده می­کردند. به همین مناسبت اين ايام در تمام جهان به ماه عسل معروف است. قبل از حضرت مسیح در برخی نقاط مقداری عسل همراه مردگان در تابوت می­گذاشتند (پاک‌نژاد، ‌همان، 5، 97). شیر و عسل در کتاب مقدس نشانه حاصل‌خیزی و فراواني نعمت است (قاموس کتاب مقدس، 544).

 

آیاتGوَأَوْحَى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ * ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلَاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً  لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَF؛ (نحل/68 ـ 69) «و پروردگارت به زنبور عسل وحى (= الهام غريزى) نمود كه «از بخشى از كوه‏ها و از درختان و از آن چه داربست مى‏كنند، خانه‏هايى برگزين * سپس از همه‏ محصولات بخور و راه‏هاى پروردگارت را فروتنانه بپيما». از شكم‏هايشان نوشيدنى (= عسل) بيرون مى‏آيد كه رنگ‏هايش متفاوت است [و] در آن براى مردم درمانى است؛ قطعاً، در آن‏[ها] نشانه‏اى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند». 

 

نکات تفسیری 

 

وحی در آیه شریفه به معنی القای معنا در فهم حیوان از راه غریزه است (ر.ک. به: طباطبايي، محمد حسین، المیزان في تفسير القرآن، 12، 292) و اين منحصر به زنبور عسل نیست و این که وحی فقط درباره زنبور به کار رفته، به زندگی شگفت­انگیز این حیوان مربوط است (ر.ک. به: مکارم، ناصر، نمونه 11، 298).

بهترین نوع عسل مربوط به زنبورهای کوهستان است که از گل و گیاه کوهی استفاده می­کنند، لذا قرآن می­فرماید: Gاتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِF؛ (قرائتی، محسن، تفسیر نور، 6، 420).

 

زنبورشناسان می­گویند: زنبور علاوه بر ماده قندی بین گل‌ها، از تخمدان، دمبرگ‌ها و میوه­ها نیز استفاده می­کند و قرآن هم تعبیر «کل الثمرات» را آورده است.

 

قرآن کریم با تعبیر «یخرج من بطونها» به چگونگي ساخت عسل اشاره نموده است؛ به خلاف تصور برخی که هنوز هم گمان می­کنند شیره گل‌ها پس از مکیده شدن از دهان، در کندو ذخیره می‌شود.

 

عسل تنها خوراکی است که قرآن با تعبیر «شفاء للناس» از آن یاد می­کند و دانشمندان درباره خواص آن در ابعاد پیشگیری و درمان، مطالب بسیاري گفته­اند (مکارم، ‌ناصر، تفسیر نمونه، 11، 290 به بعد).

 

حکمت­ها و اسرار علمی 

 

الف) مواد تشکیل دهنده عسل 

 

عسل بیش از 70 ماده مختلف دارد و تاکنون 15 نوع قند از آن کشف گردیده است. انواع پروتئین و ویتامین در عسل هست و به لحاظ داشتن برخی مواد تخمیری، بالاترین مرتبه را در کمک به هضم غذا دارد. کلسیم، پتاسیم، سدیم، منگنز، آهن، کلر، فسفر، گوگرد و ید از املاح معدنی عسل می­باشند. عسل دارای عوامل قوی ضد میکروب انحصاری، هورمون نباتی و نوعی هورمون جنسی است (ر.ک. به: قرقوز، ‌عبد الحميد و ...، همان، 184 ـ 185؛ عسل درمانی پیشین، 11 ـ 17؛ عبدالله، محمد محمود، الطب القرآنی بین الغذاء و الدواء، 46 ـ 54).

 

ب) خواص درمانی عسل 

 

1. عسل و طب اطفال 

 

عسل برای کودک هم یک ماده غذایی است و هم دارویي ارزشمند؛ به ویژه کودکانی که از نارسایی گوارشی و نارسایی در جذب مواد غذایی یا سوء تعذیه و کم خونی رنج می­برند. عسل نیاز کودک را به ویتامین B1 برطرف مي‌سازد و به سوخت و ساز کلسیم و منیزم در بدن کمک مي‌رساند (همان). ادرار غیر ارادی اطفال را درمان مي‌کند (الجمیلی، السید، عسل النحل فی القرآن و السنه، 112). براي درمان برفک دهان اطفال، یک قاشق چای­خوری عسل یا عسل مخلوط با آبلیمو به کودک داده می­شود (آقايي، مرتضي، علي و ...، همان، 76).

 

پزشکان توصیه می­کنند مقداری عسل به غذای روزانه کودک در تمام مراحل رشد اضافه شود.

 

2. درمان بیماری­های پوستی (Dermatology)

 

عسل ماده­ای به نام گلوناس دارد که زخم‌ها را به سرعت التیام می­بخشد ودر درمان زخم­های چرکی ـ از قبیل دمل­ها و جوش­های خوش­خیم ـ نيز سودمند است، زیرا رشد میکروب را متوقف مي‌سازد و پوست و اعصاب را تغذیه می‌‌کند. عسل در زخم‌های عمیق ناشی از گلوله، هرچند همراه با شکستگی باشد، بهبودی را تسریع می­بخشد. در ضماد زخم­های ناشی از اعمال جراحی سودمند است و به صورت تزریق موضعی برای درمان خارش­های حاد و مزمن پوستی استفاده می‌شود (ر.ک. به: قرفوز، عبدالحميد، و...، همان، 190؛ آقايي، مرتضي علي و ... همان، 120ـ123).

 

3. درمان بیماری‌های گوارشی

 

عسل به سبب برخورداري از آنزیم­های گوارشی مانند آمیلاز ولیپاز و... به هضم غذا کمک می‌کند. از ترش کردن معده می­کاهد. برای زخم و التهاب معده مفید است و در درمان عفونت­های روده­ای، درمان یبوست و اکثر بیماری‌های کبدی و کیسه صفرا مؤثر است.

 

4. درمان بیماری‌های تنفسی

 

سیاه سرفه، التهاب حنجره و گلو و بیماری سل از جمله بیماری‌هايی‌اند که عسل در بهبودی آن‌ها نقش دارد. مصرف عسل در رفع التهاب ریه و برطرف کردن سرفه سودمند است، به همین دلیل برخی شرکت­های دارویی عسل را به ترکیبات دارویی ضدسرفه اضافه کرده­اند که شربت melrosam از جمله آن‌هاست. عسل در آسم و ذات الریه نيز به صورت شربت همراه کلر در کلسیم و محلول دیمدرول مصرف می­شود (همان، 194).

 

5. درمان بیماری‌های چشم

 

تجارب و آزمایش‌های متعددی تاثیر عسل را در درمان اين بیماری‌ها ثابت کرده است: التهاب پلکها، انواع التهابات قرینه از قبیل التهاب سلی چشم، سیفلیس و تراخم، آلودگی و زخم قرنیه، انواع سوزش­های چشم (همان، 195، عبدالله،‌ محمد، الطب القرآنی بین الغذاء والدواء، 99ـ101). درمان بیماری‌های ناشی از ویتامین A ,B و درمان شب کوری، سوختگی­های مخصوص چشم، آماس چشم.

 

در کنگره چشم پزشکی سنگاپور یکی از دانشمندان مصری عسل را موفق­تر از داروهای شیمیايی دانست.

 

6. درمان بیماری‌های زنان و زایمان

 

عسل در درمان بيماري‌هاي خاص زنان و زايمان هم کاربرد دارد،‌ مانند: درمان استفراغ‌های دوران بارداری، التهاب مهبل و مثانه و خارش فرج، التیام سریع زخم‌ها پس از جراحی زنان (همان، 196) درمان بی‌اشتهايی و یبوست، مسمویت دوران بارداری (عسل النحل فی القرآن والسنة، پیشین 139)، درمان زخم‌های رحم و قطع خونریزی، بند آمدن قاعدگی و... (آقايي، مرتضي علي،‌ همان، 119).

 

7. درمان بیماری‌های قلبی

 

مهم‌ترین بیماری‌های قلبی که عسل در درمان آن‌ها موثر است، عبارت است از:

 

درمان التهاب دیفتریابی قلب، تقویت کننده قلب پس از عمل جراحی، درمان خناق سینه یا سوزش قلب، درمان ناتوانی همراه با پایین آمدن ضربان قلب (دياب، عبدالحميد، همان، 198).

 

در کنفرانس جهانی فیزیولوژی اعضا در سال 1901 م اعلام شد که عسل به خاطر داشتن گلوکز در تقویت عضلات قلب نقش بسیار مهمی دارد (عسل النحل فی القرآن و السنه، 59)؛‌عسل در درمان و پیشگیری از بیماری‌های متعدد دیگری نيز نقش دارد.

 

بررسی و نتیجه

 

با این همه برکاتی که در عسل نهفته است، بهترین توصیف برای آن، همان تعبیر شفاء است که در قرآن آمده است و شايد فواید دیگری هم داشته باشد که هنوز کشف نشده است Gوَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاًF؛ (اسراء / 85).

 

ذکر عسل در قرآن با تعبیر شفاء، با توجه به بسیاری از خواص آن و اشاره قرآن به چگونگی ساخت عسل که بعدها کشف شد، ضمن نشان دادن توجه قرآن کریم به تغذیه، گوياي اعجاز علمی قرآن است.

 

رنگ‌های مختلف عسل ـ مورد اشاره قرآن ـ نيز سبب تعدد خواص آن مي‌شود (ر.ک. به: آقائي، مرتضي علي، همان، 59).

 

فایده اقتصادی زنبور عسل به لحاظ گرده‌افشانی گل‌ها، 25 تا 100 برابر ارزش عسل تولید شده در سال محاسبه می­شود (همان، 3).

 

چهارم ـ خرما

 

خرما درختی است از تیره گرمسیری با میوه­ای که مواد غذایی دارد. این میوه به شکل خوشه­ای از شاخه آویزان می­شود.

 

ارتفاع درخت خرما به 10 تا 20 متر می­رسد (معین، همان، 1، 1413). متوسط عمر آن 100 تا 200 سال است. درخت خرما در موارد بسیاری به حیوان شباهت دارد، مانند: جنس نر و ماده داشتن، خفگی بر اثر آب و دود زیاد و از بین رفتن به سبب ضربه­ای که بر قلب آن وارد شود (دریائی، محمد رسول، خرما، 20). بیش از 100 نوع خرما در ایران وجود دارد که از لحاظ شکل، رنگ و میزان شهد با یک‌دیگر تفاوت دارند (همان، 49). خرما از موقع شکوفه دادن تا رسیدن هفت مرحله را طي مي‌کند: کفری، طلع، بلح، اخلال، خرمای سنگ‌شکن، خرمای رسیده، خرمای خشک (تمر) (معین، همان، 1، 1413).

 

تاریخچه

 

برخی قدمت درخت خرما را به دوران زمین­شناسی می­رسانند. تصور می‌شود پرورش و کاشت درخت خرما از 6000 تا 8000 سال پيش در بین‌النهرین آغاز شده باشد. احتمالاً در آن زمان هیچ درخت میوه­­ دیگری در جایی کاشته نمی­شد. شاید به همین علت خرما همیشه با تمدن بشری همراه بوده است.

 

خرما نزد مصری­ها محترم بود و زمانی عراقي‌ها آن را مي‌پرستيدند. تصاویری از آن بر دیوار هیکل (از بناهای حضرت سلیمان7) قرار داشت. در قوانین حمورابی نيز احکامی مربوط به مراقبت و چگونگي کشت نخل ديده مي‌شود. کلدانیان خرما را درخت زندگی می­دانستند و در یونان قدیم، خرما نشان پیروزی بود. امروز هم افسران ارشد را با نشان برگ خرما مشخص می‌کنند. در کتاب مقدس از خرما به نیکی یاد شده و حضرت داود7 شخص صادق را به درخت خرما تشبیه مي‌کرد.

 

به جهت اهمیت روزافزون خرما در جهان، فائو در سال 1987 مؤسسه تحقیق و توسعه نخل را در بغداد تأسیس کرد.

 

 

 

آیات

 

خرما بیشتر از سایر میوه­ها مورد توجه است و در قرآن حدود 20 بار از درخت خرما و نخل به صراحت نام برده شده است، از جمله: Gفَأَجَاءَهَا الْمضخَاضُ إِلَى‏ جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً * فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلاَّ تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً * وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً * فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْناًF؛ (مریم / 23 ـ 26) «و درد زايمان، او را به سوى تنه درخت خرمايى كشاند. (مريم) گفت: «اى كاش من پيش از اين مرده بودم و كاملاً فراموش شده بودم!» * و از زير [پاى‏] او به وى ندا داد كه «اندوهگين مباش؛ چرا كه پروردگارت زير [پاى‏] تو چشمه آبى (و كودكى شريف) قرار داده است * و تنه درخت خرما را به سوى خود تكان بده، تا رطب تازه‏اى بر تو فرو ريزد * و بخور و بنوش و ديده روشن دار».

 

نکات تفسیری

 

به بار نشستن درخت خشکیده علاوه بر معجزه بودن، یک دستور بهداشتی و تقویتی مهم است، زيرا بهترین خوراک برای زن زائو خرما می­باشد. روایت هم مؤید این نظریه است (نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، 11، 109).

 

در تغذیه نقش اول با حبوبات و دانه­ها است و سپس میوه­ها، چون در قرآن آمده است: وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِF؛ (یس/34).

 

حکمت­ها و اسرار علمی

 

علم روز به فواید خرما که برخی از آن‌ها در روایات اسلامی آمده، پي برده است. برخی از این خواص به شرح ذیل است.

 

1 ـ ترکیبات غذایی

 

خرما از نظر مواد مغذی بسیار با ارزش و شامل مواد زیر است:

 

آب، پروتئین، مواد قندی، چربی، پتاسیم، سدیم، کلسیم، منیزیم، آهن، مس، املاح گوگرد، املاح کلر، ویتامین­های C, B2, B1, A و نیاسین. هر صدگرم خرما 157 تا 383 کالری حرارت ایجاد می‌نماید و حرارت­زايی یک کیلو خرما معادل یک کیلوگرم گوشت است (زمزم، حمدی، الطب الشعبی و التغذیه، 53).

 

2 ـ پیشگیری از سرطان

 

امروزه ثابت شده است که نقصان منیزیوم در بدن زمینه را برای ابتلا به بیماری سرطان فراهم می­آورد وخرما دارای مقدار فراوانی منیزیوم است. به همین جهت اعراب و صحرانشینان با این که در فقر غذایی به سر می­برند، به واسطه خوردن خرما دچار سرطان نمی­شوند.

 

3 ـ هضم غذا

 

خرما به سبب داشتن مواد کافی و ضروری و عناصر کاتالیزوری هضم و جذب غذا را آسان می‌سازد؛ حتی به هضم موادغذایی دیگر کمک می­کند، مثلاً چون هیدرات دوکربن دارد، بدن از مواد پروتئینی بهتر استفاده مي‌کند (پاک‌نژاد، سيد رضا، همان، 7، 182).

 

4 ـ درمان امراض عفونی

 

خرمای رسیده مواد سفیده­ای و چند ترکیب دارویی دارد که یکی از آن‌ها شبیه کورتن است. کورتن توسط غده فوق کلیه ترشح می­شود و یکی از داروهای قیمتی است که اخیراً کشف شده و عامل درمان کلیه التهابات و امراض عفونی است. اين ماده از ریزش مو نيز جلوگیری می­کند. کورتن برای بیماران دیابتی خوب نیست، ولی کورتن خرما هورمون گیاهی مفید و طبیعی خاصيت دفع ضرر است (اسرار خوراکی‌ها، پییشن ص 156) به علت داشتن لعاب و مواد پکتیک خاصیت دفع خلط خرما در آن زیاد است، به همین جهت شصت گرم آن را در یک لیتر آب می­جوشانند و در مورد زکام، درد گلو و تمام عفونت‌های ریوی مصرف می­کنند (لئوس کارلیه، سبزی ها و میوه های شفابخش، ترجمه مهدی نراقی، 170).

 

5 ـ رفع خستگی

 

دانشمندی به نام کورنوسکی (Curnonsky) در کتابی که مخصوص خرما نوشته است، می‌گوید:

 

علاوه بر آن که خوردن خرما ارزش غذایی بیشتری از ديگر قندها دارد، موقع خستگی نیز مفیدتر است، زیرا جذب بدن می­گردد (پاک‌نژاد، همان، 7، 66). وي خوردن خرما را به ورزشکاران توصیه می­نماید. این ویژگی در حدیث شریف نبوی نیز آمده است (بحار الانوار، 63، 141).

 

6 ـ تقویت نیروی جنسی

 

خرما به سبب داشتن فلیکولین نیروی جنسی را افزایش می­دهد (پاک‌نژاد، همان، 80). برای این منظور بایدخرمای خشک (تمر) را در شیرتازه خیساند و خورد و به دنبال آن شیر نوشيد (رجحان، محمد صادق، 195).

 

7 ـ تاثیر بر زایمان

 

برخی مفسران از آیه مورد بحث و دستور خدا به حضرت مریم3 برداشت کرده‌اند که مفيد بودن خرما بري زائو یک دستور طبی است. پزشکان می­گویند با توجه به مواد معدنی خرما به خصوص آهن، آن چه جبران نقاهت زن تازه­زا را می­نماید و با انتقال از راه شیر مناسب نوزاد می‌باشد، خرما است و چون پس از زایمان، آب بدن زن تاحدودی کم می­شود، خرما جاذب رطوبت است و اگر همراه با آب خورده شود، برای جبران این نقیصه بسیار مفید است (پاک‌نژاد، 79). روایت هم به این دو عنصر مهم (خرما و آب) برای زن تازه­زا اشاره دارد (مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، 59، 141).

 

علم جديد هورموني شبيه «اكسي توسين» را در خرما كشف کرده است كه در افزايش انقباض‌هاي رحم هنگام ولادت نقش دارد و به اين علت مقداري از درد و رنج مادر و خونريزي بعد از زايمان مي­كاهد و نيز از فشار خون مادر كه هنگام زايمان بالا مي­رود، كم مي­كند (ر.ک، به: سيد الجميلي، الاعجاز الطبی فی القرآن و السنۀ، 194 ـ 195).

 

مواد قندي رطب که زود هضم مي‌شوند، به علت انرژي‌زايي سريع، تحمل مادر را هنگام زايمان افزايش مي­دهد. اثر لينتي خرما نيز بر امر زايمان كمك مي‌‌نمايد؛ ضمن اين كه مصرف ملين گياهي بر شيميائي مزيت دارد (تغذیه در قرآن، 387). در روايات اسلامي نيز به استفاده از خرما در ماه­هاي آخر بارداري سفارش شده است (مجلسي، ‌محمد باقر، 63، 141).

 

8 ـ غذايي مفيد به هنگام گرسنگي و افطار

 

خرما براي كساني كه به شدت گرسنه‌اند، بسيار مفيد و زود هضم است و مواد مورد نياز بدن را در زمان كوتاهي به بدن مي­رساند (دريايي، محمد رسول، خرما، 83). در روايات اسلامي نيز شفارش شده است كه روزه را با خرما بگشاييد (ابراهیم بن علی کفعمی، المصباح، 132). دانشمندان مي­گويند انتخاب خرما براي افطار به علت آن است كه قند هگزوز (دكستروز گلوكز) و فروكتوز دارد و جذب آن‌ها سريع است و سبب كاهش اشتها مي­شود و از پر خوردن و يا ناگهان خوردن كه بيشتر ايجاد «آمبارگاستريت» (Ambaragastrite، التهاب و ورم معده) مي­نمايد، جلوگيري مي‌كند. (دريايي، محمد رسول، همان، ص 79). همچنين بدن را در برابر گرسنگي قندي كه در اثر روزه ايجاد مي­شود، مسلّح مي‌سازد، انرژي لازم را به بدن مي‌رساند و هم مانع تجمع چربي مي­گردد و چون نارسايي كبد و چربي زياد زير پوست و كم تحركي باعث كاهش قدرت دفاعي بدن مي­گردد، خرما باعث مي‌شود چربي اضافه در زير پوست جمع نشود و كبد به طور طبيعي كاركند. خرما عناصر مفيدي براي كبد روزه‌دار دارد و قدرت دفاعي بدن را بالا مي­برد (همان، 83). دکتر عدنان شریف در کتاب من علم الطب القرآنی (ص 218) مطالب مفیدی در مورد نقش خرما در جبران قند خون هنگام روزه­داری ذکر کرده­ است.

 

دانشمندان برخي ديگر از خواص خرما را اين گونه بر مي­شمارند:

 

خرما براي جوش غرور جواني، درمان فلج ـ به خصوص فلج اطفال ـ كليه و مثانه، اعصاب، شست‌وشوي خون، تعادل يون‌ها، حساسيت و آلرژي و... مفيد است. بيماران ديابتي مي­توانند به جاي قند از خرما استفاده كنند، خرما خاصيت ضد گرسنگي دارد (پاک‌نژاد، 58 ـ 61). ملين طبيعي است و براي درمان بواسير و نقرس مفيد است. همچنين قوه بينايي و شنوائي را تقويت مي­كند (نجار، زغلول، الاعجاز العلمی فی السنة النبویة، 316).

 

بررسي و نتيجه

 

1 ـ خرما يكي از خوراكي‌هاي باارزش است؛ هم غذايي مناسب و هم دارويي مؤثر است و اشاره قرآن به آن،‌ اهميت و جايگاه رفيع غذا درماني‌اش را نشان مي‌دهد.

 

2 ـ بسياري از آثار خرما پس از 14 قرن و با پيشرفت علوم مشخص شده است، مانند مفيد بودن خرما و آب براي زن زائو و اين از اعجاز علمي قرآن شمرده مي­شود.

 

جمع بندي نهايي

 

اشاره قرآن به مباحث تغذيه گوياي اهميت تغذيه و نقش تأثيرگذار آن در زندگي بشر است. از طرفي بررسي و بازگويي غذاهاي قرآني به همراه يافته­هاي قطعي علمي، سبب نگرش نو افراد به دين و قرآن خواهد شد و از سويي به كار بستن اين آموزه­ها ـ به خصوص در بخش غذا درماني قرآن ـ بسياري از مشكلات را در اين رابطه حل خواهد کرد.

 

 

 

 

منابع

 

1.      آقائی، مرتضی علی و میر نظامی، سید حسین، عسل درمانی، نورپردازان، کرمانشاه، 1387ش، سوم.

2.      ابن منظور، لسان العرب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408ق، اول. 

3.      احمدی، محسن، درمان بیماری‌ها با تغذیه (غذا درمانی)، شهید حسین فهمیده، اصفهان، 1382 ش، اول. 

4.      استودولا، ثیری و ولاگ، ژان، گیاهان داروئی، ترجمه: ساعد زمان، ققنوس، تهران، 1382 ش، پنجم. 

5.      اسماعیل پاشا، دکتر عبدالعزیز، اسلام و طب جدید، ترجمه: سید غلام رضا سعیدی، کتابخانه ارشاد، بی جا، 1346 ش، دوم. 

6.      اصفهانی، دکتر محمدمهدی، تغذیه کودکان با شیر مادر، تندیس، تهران، 1386 ش، اول.

7.      بوکای، دکتر موریس، مقایسه‌ای میان تورات، و انجیل، قرآن و علم، ترجمه: ذبیح الله دبیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1368ش، چهارم. 

8.      پاک نژاد، دکتر شهید سید رضا، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر ج 6، بنیاد فرهنگی شهید پاک نژاد، یزد، 1363ش، اول. 

9.      جزایری، دکتر غیاث الدین، اسرار خوراکی‌ها، امیرکبیر، تهران، 1385ش، بیست و دوم. 

10.  دریایی، محمد رسول، خرما، انتشارات جعفری، تهران، 1382ش، اول. 

11.  دهخدا، دکتر علی اکبر، لغت نامه دهخدا، دانشگاه تهران، تهران، 1377ش، دوم. 

12.  دیاب، دکتر عبدالحمید وقرقوز، دکتر احمد، مع الطب فی القرآن الکریم، منشورات الرضی، قم، 1404ق، هفتم. 

13.  رجحان، دکتر محمد صادق، میوه درمانی، انتشارات خیام، تهران، 1371ش، ششم. 

14.  زمزم، حمدی، الطب الشعبی و التغذیه، دار الایمان، دمشق، 1422ق، دوم. 

15.  سید الجمیلی، الاعجاز الطبی فی القرآن، دار المکتبۀ الهلال، بیروت، 1992م، اول. 

16.  شریف، دکتر عدنان، من علم الطب القرآنی، دار العلم للملایین، بیروت، 1997م، سوم. 

17.  شهید ثانی، زین الدین بن علی، شرح لمعه دمشقیه، کتابفروشی داوری، قم، 1410ق، اول. 

18.  شیرازی، احمد امین، اسلام پزشک بی دارو، نشر فروغ قرآن، 1376ش، سوم. 

19.  طالقانی، سید محمود، پرتویی از قرآن، سهامی انتشار، تهران،1362ش، چهارم. 

20.  طباطبایی، علامه سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر نشر اسلامی، قم، 1417ق، پنجم. 

21.  طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، مرتضوی، تهران 1375 ش، سوم. 

22.  طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلام، تهران، 1378ش، دوم. 

23.  عسکری، مرتضی، طب الرضا و طب الصادق7، ترجمه کاظم خلخالی، فواد، قم، 1369ش. 

24.  قرائتی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگی درسهايی از قرآن، تهران 1383 ش، يازدهم. 

25.  کارلیه، لئوس، سبزیها و میوه‌های شفا بخش، ترجمه: مهدی نراقی، امیرکبیر، تهران، 1337ش. 

26.  کالیندو، مری آلیس و همکاران، آشپزی جدید و غذادرمانی، ترجمه: پرویز کازرونی، سروش، تهران 1376 ش، دوم. 

27.  کتاب مقدس، ترجمه: فاضل خان هندی. 

28.  کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، المصباح، انتشارات رضی، قم، 1405ق، دوم. 

29.  کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365ش، چهارم. 

30.  مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1403ق، دوم. 

31.  محمد عبدالله، دکتر محمد، الطب القرآنی بین الغذاء و الدواء، دار الرشید، دمشق، 1417ق، اول. 

32.  مسترهاکس، قاموس کتاب مقدس، اساطیر، تهران، 1377ش، اول. 

33.  مشجور، گوهر، اسرار شیمی در قرآن، نوید شیراز، شیراز، 1385ش، اول. 

34.  مصدق، دکتر محمد سعید و دیگران، اصول صحیح زنبورداری، سازمان ترویج کشاورزی، بی جا، 1365ش. 

35.  معین، محمد، فرهنگ فارسی، امیرکبیر، یازدهم، تهران، 1376 ش. 

36.  مکارم شیرازی، آیت الله ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، تهران 1367ش، بیست و چهارم. 

37.  مهرین، مهرداد، درمان طبیعی، مطبوعاتی عطائی، تهران، 1339ش. 

38.  نجار، دکتر زغلول، الاعجاز العلمی فی السنۀ النبویه، نهضۀ مصر، قاهره، 2007م، دوم. 

39.  نجفی، محمد جواد، بهداشت اسلام از نظر علوم امروزی، کتابفروشی ادبیه، اول. 

40.  نجم آبادی، دکتر محمود، اصول بهداشت، چاپخانه دانشگاه، تهران، 1335ش. 

41.  نراقی، مهدی، خوراکیهای شفا بخش، امیر کبیر، تهران، 1382ش، ششم. 

نوری، دکتر محمد رضا، بهداشت در قرآن، انتشارات واقفی، مشهد، 1384ش، اول.

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 250
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

چکیده

 

امروزه عرصه مباحث میان رشته‌ای در علوم انسانی به برقراری رابطه‌ای تنگاتنگ بین عرصه‌های علمی گوناگون در رشته‌های مختلف سوق یافته است. عرصه‌ای که در آن رابطه‌ها، قلمروها، روش‌ها و راهبردها، عملکردها، فواید و... مورد بررسی و نقد قرار می‌گیرد. در این میان، شناخت منبع و مآخذ مرتبط با این علوم، رسیدن به اهداف مذکور را فراهم‌تر می نماید. در این نوشتار به یکی از این عرصه‌های علمی، یعنی منبع‌شناسی قرآن و بهداشت و سلامت، پرداخته شده است. در این راستا با معرفی کتاب‌ها، مقالات سعی بر فراهم نمودن شرایطی برای تحقیق پژوهشگران و استخراج مصادیق علمی و تفسیری و ... از زلال کلام الهی است.

 

کلید واژگان: قرآن، طب، بهداشت، سلامت، منبع شناسی.


 

درآمد

 

سابقه مباحث میان رشته­ای به سابقه و قدمت کلام الهی برمی­گردد؛ چراکه از سرچشمه زلال آیات نورانی الهی بسیاری از اندیشمندان، متفکران و صاحب نظران علوم مختلف سیراب شده و می شوند. آیاتی همچون آیات ذیل که امید به رحمت الهی را در دل می نشاند: (أمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ العَزِیزِ الوَهَّابِ أمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَینَهُمَا فَلْیرْتَقُوا فِی الأسْبَابِ)(ص/9ـ10)؛ «مگر خزائن رحمت پروردگار قادر و بخشنده‏ات نزد آنها است (تا به هر كس میل دارند بدهند)؟ یا اینكه مالكیت و حاكمیت آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان این دو است از آن آنها است؟  (اگر چنین است) به آسمان‌ها بروند (و جلو نزول وحى را بر قلب پاك محمد بگیرند)». یا آیاتی که به بیماریهای روانی اشاره دارد؛ نظیر آیه (بَلِ الَّذِینَ كَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاق‏) «ولى كافران گرفتار غرور و اختلافند».

 

اندیشمندان و متفکران علوم مختلف جهان اسلام حتی ادیان دیگر به دنبال کشف حقایق و رموزی در کتاب‌های آسمانی، به ویژه قرآن‌کریم، بوده و هستند تا بدین وسیله ارتباط آیات نورانی الهی قرآن را با سایر علوم، قلمروهای ارتباط بین قرآن و علوم، راهکارها و روش‌های تفسیر و فهم علمی قرآن را تبیین نمایند. حاصل این تحقیقات مقدمه‌ای برای رصد و پژوهش افزون‌تر به منظور کسب واقعیات و فهم عمیق‌تر از فرازهای کلام الهی است.

 

اول. قرآن و تاریخ بهداشت و سلامت

 

  1. تاریخ طب ایران پس از اسلام، نجم آبادی، محمود، دانشگاه تهران، 1366ش.

 

دوم. قرآن و احادیث و بهداشت و سلامت

 

  1. احادیث طبیه، محمدی ری شهری، محمد، تهران، انتشارات دارالحدیث.
  2. الاعجاز الطبی فی القرآن والاحادیث النبویه الرطب والنخله، السعید، عبدالله عبدالرزاق، جده، الدار السعودیه للنشر.
  3. الاعجاز الطبی فی الکتاب والسنه، یاسین عبدالقادر، حسین، مکتبه وهبه، قاهره، 1417ق.
  4. آموزه‌های تندرستی در قرآن، رضایی، حسن رضا، قم، عطرآگین، 1384ش.
  5. اولین دانشگاه و آخرین  پیامبر، پاک نژاد، دکتر سید رضا، کتابفروشی اسلامیه، 1350ش.
  6. القرآن و الطب الحدیث، عبدالرضا علی، صادق، بیروت، دارامورخ العربی،1411ق.
  7. القرآن و الطب، سلیمان، احمد محمد، بیروت، دارالعوده، الطبعه الخامسه، 1981م.
  8. قرآن و بهداشت جنسی، اکبری، حمید، مدرسه عالی امام خمینی;.
  9. مع الطب فی القرآن الکریم، دیاب، عبدالحمید و قرقوز، احمد، دمشق، مؤسسه علوم القرآن، الطبعه السابعه.
  10. مع الطب فی القرآن الکریم، دیاب، عبدالحمید و قرقوز مقدم، احمد و ناظم نسیمی، محمود، قم، مؤسسه علوم القرآن، منشورات الرضی، 1404ق.
  11. طب در قرآن،  دیاب، عبدالحمید و قرقوز، احمد، ترجمه علی چراغی، تهران، حفظی، 1404ق.
  12. من علم الطب القرآنی، الشریف، عدنان، دارالعلم للملابین، 1991م.
  13. النومو الرق و الاحلام بین الطب و القرآن، شمسی پاشا، حسان، جده، دار المناره للنشر و التوزیع،1411ق.
  14. قرآن کریم از نظر موازین بهداشتی جدید، اعرابی واعظ، سید اسماعیل، تهران، تابان، 1346ش.
  15. مطهرات در اسلام، بازرگان، مهدی، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، 1333ش.



سوم. اعجاز علمی قرآن در بهداشت و سلامت

 

  1. استعانت از قرآن کریم در شفای جسمانی، نیکبخت نصرآبادی، علی رضا، تهران، نشر قبله، 1378ش.
  2. اسلام و طب جدید یا معجزات علمی قرآن، اسماعیل پاشا، دکتر عبدالعزیز، بی تا، ترجمه غلامرضا سعیدی، انتشارات برهان، بی جا.
  3. الاعجاز الطبی فی القرآن الکریم الطب الوقایی، الشحات، علی احمد، القاهره، المؤسسة العربیة الحدیثه.
  4. الاعجاز الطبی فی القرآن الکریم، دیاب، دکتر محمود، مطبوعات قاهره، دارالشعب، 1408ق.
  5. الاعجاز الطبی فی القرآن الکریم، محمد عبدالعزیز، دکتر عبدالحمید، بی تا، قاهره، مکتبه ابن سینا.
  6. الاعجاز الطبی فی القرآن و الاحادیث النبویه الرطب و النخله، السعید، عبدالله عبدالرزاق، جده، الدار السعودیه للنشر.
  7. الاعجاز الطبی فی الکتاب و السنه، یاسین عبدالقادر، حسین، قاهره، مکتبه وهبه، 1417ق.
  8. الاعجاز الطبی فی القرآن الکریم،ارناووط، محمد السید، قاهره، مکتبه مدبولی، بی تا.
  9. الاعجاز القرآن فی حواس الانسان (دراسة فی الانف والاذن والحنجره فی ضوء الطب  وعلوم القرآن والحدیث)، عبدالعزیز، دکتر محمد کمال، قاهره، مکتبه ابن سینا، بی تا.
  10. الاعجاز الطبی فی خلق الانسان (دراسه فی الانف و الاذن و الحنجره فی ضوء الطب  و علوم القرآن و الحدیث)، عبدالعزیز، دکتر محمد کمال، القاهره، مکتبه ابن سینا، بی تا.
  11. آیات پزشکی قرآن، رضایی، حسن رضا، انتشارات پژوهش های تفسیر و علوم قرآن،  1387ش.
  12. السمع و البصر فی القرآن الکریم، سلامه، علی محمد، طرابلس، منشورات  جمعیه الدعوه الاسلامیه العالمیه، 1986م.
  13. شگفتی‌های آیات پزشکی در قرآن، رضایی، حسن رضا، پژوهش های تفسیر و علوم قرآن، قم، 1387ش.
  14. الطب القرآنی یعالج السحر و المس الشیطانی، سید محمود، محمد، بی جا، دارالندوه العالمیه.
  15. نفحات من الاعجاز الطبی فی القرآن الکریم، علی لفته، جلیل، 1990م.
  16. الاعجاز الطبی فی القرآن و السنه، داوود الجزایری، بیروت، مکتبه الهلال، 1993م.
  17. الاعجاز الطبی فی القرآن، السید الجمیلی، بیروت، دار مکتبه الهلال، 1987م.
  18. من أوجه الاعجاز العلمی فی مجال العدوی و الطب الوقائی، من أبحاث المؤتمر العالمی الأول للاعجاز العلمی فی القرآن و السنه، الهیئه العالمیه للإعجاز العلمی فی القرآن و السنه، 1421ق.

 

چهارم. قرآن و غذا

 

  1. اسرار خوراکیها و زبان خوراکیها، جزائری، غیاث الدین، تهران، سپهر، 1365ش.
  2. الاطعمه القرآنیه غذا و دواء، عبدالعزیز دکتر محمد کمال، بی جا، مکتبه القرآن، بی‌تا.
  3. الاعجاز الطبی فی القرآن و الاحادیث النبویه الرطب و النخله، السعید، عبدالله عبدالرزاق، جده، الدار السعودیه للنشر.
  4. اولین دانشگاه وآخرین‌‌پیامبر، پاک نژاد، دکتر سید رضا، کتابفروشی اسلامیه، 1350ش.
  5. طب القرآنی غذا و دواء، عبدالله، محمدمحمود، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.
  6. قرآن و گیاه خواری، ایمانی راد، جمشید، تهران، چاپخانه سعید نو، 1398ق.
  7. نحل العسل فی القرآن والطب، علی البنبی، محمد، مصر، الأهرام التجاریه القاهره، 1987م.
  8. الخمراء ولیست بدواء، الحاضری، شبیب بن علی، مراجعه وتقدیم محمدعلی البار، رابطة العالم الاسلامی، هیئه الاعجاز العلمی فی القرآن والسنه، مکه المکرمه، الطبعه الثانیه، 1421ق (2000م.)

 

پنجم. روش شناسی قرآن

 

  1. اهداف و روش شناسی آیات پزشکی، رضایی، حسن رضا، مجله قرآن و علم، ش2
  2. بررسی تناقض آیات طبی با علوم پزشکی، علایی، حسین علی و رضایی، حسن رضا، مجله قرآن و علم، ش 4.

 

ششم. قرآن و جنین شناسی

 

  1. تکوین الجنین فی القرآن الطاهری، طارق شفیق، بغداد، مطبعه المعارف، 1358م.
  2. خلق الانسان بین الطب والقرآن، البار، محمد علی، بی جا، الدار السعودیه للنشر، بی تا.
  3. خلق الانسان دراسة علمیة قرآنیة، طیره، عبدالفتاح محمد، مصر، الهیئه المصریه العامه للکتاب، بی‌تا.
  4. خلقت انسان از نظر قرآن، مصباح یزدی، محمد تقی(معاصر)، قم، انتشارات شفیق.
  5. خلقت انسان در بیان قرآن، سبحانی، یدالله، شرکت سهامی انتشارات، تهران، چاپ سوم، 1351ش.
  6. الاعجاز الطبی فی خلق‌الانسان (دراسة فی الانف والاذن والحنجره فی ضوء الطب  وعلوم القرآن و الحدیث)، عبدالعزیز، دکتر محمد کمال، القاهره، مکتبه ابن سینا، بی تا.

 

هفتم. قرآن و بهداشت روانی

 

  1. پرسش و پاسخ های قرآنی جوانان (بهداشت روان)، ج5 و 6 و 13 ـ 16، جمعی از پژوهشگران قرآنی زیر نظر دکتر محمد علی رضایی اصفهانی، قم، انتشارات پژوهش های تفسیر و علوم قرآن، 1389ش.
  2. اصول بهداشت روانی، حسینی، ابوالقاسم، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1379ش.
  3. بهداشت روان در اسلام، صانعی، سید مهدی، قم، بوستان کتاب، 1382ش.
  4. بهداشت روانی، شاملو، سعید، تهران، رشد، چاپ سیزدهم، 1378ش.
  5. بهداشت روانی، گنجی، حمزه، تهران، ارسباران، 1378ش.
  6. پیامدهای روانشناختی و جامعه شناختی حسن خلق در قرآن و سنت، اسعد علی، مدرسه عالی امام خمینی;.
  7. تأثیر تلاوت قرآن بر کاهش اضطراب و افسردگی، یوسفی لویه، مجید و حسن پور، فاطمه، تهران، دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی ایران، 1376ش.
  8. روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، بی ریا، ناصر و دیگران، تهران، سمت، 1375ش.
  9. الصحة النفسیة فی القرآن و السنه «بهداشت روانی»، حیدری، سید لیث، مدسه عالی امام خمینی;.
  10. قرآن و روانشناسی، نجاتی، محمد عثمان، ترجمه، عباس عرب، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1369ش.
  11. قرآن و بهداشت روان، صادقیان، احمد، قم، انتشارات پژوهش های تفسیر و علوم قرآن، 1386ش.

 

هشتم. پایان نامه‌های قرآنی

 

  1. نقد و بررسی اعجاز علمی قرآن، رضایی اصفهانی، محمد علی، رساله دکتری، استاد راهنما آیت الله معرفت، واحد تحقیقات علوم دانشگاه آزاد اسلامی تهران، 1378ش.
  2. بررسی مباحث نظری روایات طبی اسلامی، پایان نامه ارشد سید اعجاز حسین موسوی، مدرسه عالی امام خمینی;
  3. بررسی میزان تأثیر آوای قرآن کریم بر کاهش درد بیماران بعد از عمل جراحی شکم، نیکبخت نصرآبادی، علی رضا، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس دانشکده علوم پزشکی، تهران، 1373ش.
  4. درمان بحران‌های روحی از دیدگاه قرآن، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، محمد هادی قربانی، مدرسه عالی امام خمینی;
  5. نظریه خانواده درمانی مینو چین با دیدگاه اسلام در باب خانواده، محمدرضا سالاری فر، پایان نامه کارشناسی ارشد، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379ش.

 

نهم: مجلات مرتبط

 

  1. مجله قرآن و علم، مرکز تحقیقات قرآن کریم المهدی، شماره‌های1ـ 9.
  2. پژوهش حوزه، طب و دین، سال پنجم، معاونت پژوهشی حوزه علمیه قم، ش17و18
  3. میان رشته‌ای قرآن، فصلنامه تخصصی سازمان فعالیت‌های قرآنی دانشجویان کشور، ش2
  4. فصلنامه اندیشه و رفتار (مجله روانپزشکی بالینی)، ش9و10

 

دهم: همایش‌ها

 

  1. نقش دین در بهداشت روان، اولین همایش،مجموعه 40 چکیده سخنرانی، دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی ایران، دوست محمدی، هادی و غباری تباب، باقر و شاه محمدی، داود و دیگران، قم: دفتر نوید اسلام، 1376ش.

 

یازدهم: مقالات

 

  1. مجموعه مقالات اسلام و بهداشت روان، دفتر نشر معارف، دو جلدی، 1382ش.

 

دوازدهم: منابع لاتین

 

1.The Quran: an cyclopedia oliver leaman.

2.Langman s Medical Embkyology T. W. Sadler PHD Sixth Edition 1990.

3. The Quran: an cyclopedia liden

4. The Quran: an cyclopedia of Islam

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 197
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

چکيده

 

روانشناسی شخصیت سالم یکی از مقولات بنیادین در اندیشه معاصر است. امروزه بسیاری از فیلسوفان، جامعه شناسان و روانشناسان رویکرد کارکردگرایانه به دین دارند؛ یعنی به جای بحث عقلانی از دین (رویکرد واقع‌گرایانه) یا علاوه بر بحث عقلانی از دین‌، از آثار و نتایج التزام نظری و عملی به دین در حوزه نیازهای روانی و نیازهای اجتماعی بحث می‌کنند. در نوشتار حاضر، پس از معناشناسی «شخصیت» در روانشناسی، به مؤلفه‌های «شخصیت سالم» در گفتمان قرآن پرداخته شده است.

 

تأمل در آرا و نظریات روانشناسان، نشان از آن دارد که روان‌شناسان در معرفی «شخصیت سالم» نظر واحدی ندارند و از آنجا که تأثیر مبانی فلسفی در حوزه روانشناسی حقیقتی انکار‌ناپذیر است و مکاتب مختلف روانشناسی، در بستر معرفت‌شناسی و انسان شناختی رشد یافته‌اند، تأثیر دیدگاه‌های معرفت‌شناختی مکاتب مختلف در معرفی «شخصیت سالم» قابل ملاحظه است. از سویی دیگر، در نگاه برخی روانشناسان، ویژگی شخصیت سالم تحت تأثیر متغیر‌هایی چون عوامل فرهنگی و تربیتی، شرایط اجتماعی و اقتصادی و عوامل روان‌شناختی قرار دارد. در حالی که قرآن به تمام ابعاد و شئون وجودی انسان توجه  نموده و او را موجودی دو بعدی «روحانی ـ جسمانی» معرفی نموده است. نوشتار حاضر روان‌شناسی شخصیت سالم را با توجه به سه ضلع وجود آدمی یعنی:

 

1. گرایش و گروش، 2. بینش و نگرش، و 3. روش و منش بر اساس آموزه‌های قرآن کریم ترسیم نموده است.

 

نیز به این نکته تأکید نموده که همان گونه که جسم سالم در حوزه پزشکی از ویژگی‌هایی برخوردار است که در سراسر گیتی سالم به شمار می‌رود، شخصیت سالم از منظر قرآن نیز برای همه انسان‌ها و در همه مکان‌های جغرافیایی، ویژگی‌های یکسانی دارد؛ اگر چه فرهنگ و باورهای آنان، داوری دیگری داشته باشد. این ویژگی‌ها تابع متغیر‌های مختلف نمی‌باشد.

 

کلید واژه‌ها: قرآن‌، انسان‌، شخصیت سالم‌، روان‌شناسی.


درآمد

 

در قرآن کریم شخصیت انسان به گونه‌ای جامع و دقیق بیان و تبیین شده است که در سه حوزه قلب، عقل و رفتار مورد توجه قرار دارد و وجه تمایز انسان از موجودات دیگر به شخصیت انسان و خصوصیات روحی و روانی وی می‌باشد. عوامل اعتدال و رشد یافته و سازگار با غیر آن در ویژگی‌هایی ارایه شده‌اند که در این نوشتار، تقدیم خواهد شد.

 

مفهوم‌شناسی

 

واژه «شخصیت» ترجمه واژه  «personalite» فرانسوی یا «personality» انگلیسی است که از کلمه لاتینی «persona» گرفته شده است و آن نقابی بود که بازیگران تئاتر به صورت خود می‌گذاشتند تا چهره‌ای را که می‌خواستند نمایش دهند، بهتر بنمایند (نرمان، اصول روان‌شناسی، 150).

روان‌شناسان در تعریف از شخصیت، سخن واحدی نرانده‌اند و به نظر می‌رسد که بخشی از شخصیت انسان در تعریف آنان ارایه شده است. رکس رد شخصیت را به «توازن میان صفات اجتماعی مورد قبول و مطرود اجتماع» معنا کرده است (جلالی مهدی، روانشناسی پرورشی) یا گنجی و ثابت  آن را به معنای «عنصر ثابت رفتار یک فرد، شیوه بودن و به طور کلی آنچه به طور دایم با او همراه است و موجب تمایز او از دیگران می‌شود» دانسته‌اند (گنجی و ثابت، روان‌سنجی، مبای نظری آزمون‌های روانی) شریفی نیز سه نکته را در تعریف شخصیت قابل توجه می‌داند.

 

1. هر شخصی یگانه و بی‌همتاست؛ زیرا هیچ فردی از نظر خلق، علایق، رفتار و دیگر ویژگی‌های شخصیتی کاملا مشابه دیگری نیست.

 

2. افراد در همه موقعیت‌ها به شیوه یکسان رفتار نمی‌کنند؛ چه رفتار شخص ممکن است از موقعیتی به موقعیت دیگر متفاوت باشد.

 

3. به رغم یکتا و بی‌همتا بودن فرد و یکسان نبودن رفتار در موقعیت‌های مختلف‌، در رفتار آدمی وجه اشتراک قابل ملاحظه‌ای وجود دارد (شریفی، نظریه و کاربرد آزمون‌های هوش و شخصیت، ). آلپورت (Allport) بیش از پنجاه تعریف در زمینه شخصیت جمع‌آوری کرده است و در نهایت، شخصیت را به سازمان پویای سیستم‌های روانی فرد که سازگاری‌های او را با محیط تعیین می‌کند، معنا کرده است (کرمی، آشنایی با آزمون‌سازی و آزمون‌های روانی، 391).

این تعاریف نشان از آن دارد که شخصیت از دیدگاه روان‌شناسان با غفلت از روح و روان ارایه شده است. روان‌شناسان معاصر عمدتاً عوامل بیولوژیک، اجتماعی و فرهنگی را در تحقیقات خود مورد توجه قرار داده‌اند و در بررسی عوامل بیولوژیک به مسأله وراثت و ساختمان بدنی و ماهیت ساختاری سیستم مغز و اعصاب و دستگاه غددی اهمیت می‌‌دهند و در تأثیر عوامل اجتماعی به مطالعه مهارت‌های دوره کودکی، خانواده، مدرسه، جامعه، رسانه‌ها و... می‌پردازند؛ یعنی در پژوهش‌ها به جنبه معنوی و تأثیر آن بر شخصیت انسان توجهی ندارند؛ از این‌رو، روش تجربی، آنان را در محدودیتی قرار داده است که راهی در دسترسی به مباحث روان آدمی ندارند و همین غفلت موجب شده تا آنان به درک درستی از انسان و عوامل تأثیر‌گذار بر وی دست نیابند و در نتیجه در درمان آدمی نیز به ناچار دچار اشتباه و ناتوانی شوند.

بی‌تردید، عدم شناخت ماهیت و حقیقت  شخصیت، اعم از مادی و معنوی، درک درستی را از انسان امکان‌پذیر نمی‌کند و اکتفا نمودن به عوامل مادی و محیطی، ترسیمی مبهم از شخصیت خواهد بود.

 

فلسفه اوصاف دوگانه انسان در قرآن کریم

 

از پرسش‌های کلیدی در بررسی شخصیت انسان، چیستی راز و رمز اوصاف دوگانه برای انسان از نگاه قرآن و معرفی انسان با دو ویژگی کاملاً متضاد از سوی قرآن است. اندیشمندان بسیاری در بیان چرایی این اوصاف متضاد بر آمده‌اند و تلاش نموده‌اند تا به بیان و تبیین فلسفه این ویژگی‌ها برآیند؛ از جمله اینکه انسان در آيات متعددي از قرآن كريم در نهايت مدح و ذم معرفي شده است و معناي آن اين است كه اين موجود داراي استعداد رسيدن به كمال خوبي‌ها و بدي‌ها مي‌باشد، انسان مسئول كارها و رفتار خويش است (عباس عقاد، الانسان فی القرآن‌الکریم، 17).

در نگاه استاد مرتضی مطهری، مدح‌ها و ستایش‌ها ناظر به انسان به علاوه ایمان و نکوهش‌ها ناظر به انسان منهای ایمان است (مرتضی مطهری، مجموعه آثار، 2/ 273). علامه طباطبایی می‌نویسد: خداوندی که در مورد خود فرموده الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ (سجده/ 7) هیچ‌گاه صفات فی حد نفسه مذموم در وجود انسان قرار نمی‌دهد و صفات انسانی آنگاه مذموم می‌شوند که انسان در اثر سوء تدبیر خود، آنها را از حالت اعتدال خارج کرده و به افراط و تفریط سوق دهد (طباطبایی، المیزان، 20/ 15).

آيت الله مكارم شيرازي سرّ دوگانگی اوصاف انسان در بیان قرآن را به کارگیری و بهره‌مندی یا عدم بهره‌مندی از تربیت پیامبران و اولیای الهی در زندگی می‌داند؛ یعنی گروهی با به کار انداختن استعداد انسانی در مسیر‌های انحرافی و غلط به صورت موجودی خطرناک و سرانجام ناتوان در می‌آیند و برخی با استفاده از رهبران الهی و به کار گرفتن اندیشه و فکر و قرار گرفتن در مسیر حرکت تکاملی و حق و عدالت به مرحله آدمیت گام می‌نهند و به جایی می‌رسند که به جز خدا نمی‌بینند (مکارم شیرازی‌، تفسیر نمونه، 8/ 241)

آيت ‌الله سبحانی باور دارد که مجموع کشش‌های موجود در آفرینش انسان همه خیر و خوب، همگی مثبت و سودمند بوده و در سراسر وجود او غریزه شری وجود ندارد و اگر یکی از این غرایز از وجود او کنار برود و از حیات او حذف شود، زندگی او دچار اختلال شده و انسانیت به خطر می‌افتد. انسانی که خدا در آفرینش او خود را با جمله فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (مؤمنون/ 14) توصیف می‌کند، نمی‌تواند آمیزه‌ای از خیر و شر، از خوبی و بدی باشد. چیزی که هست این است که برخی از غرایز مانند شمشیر دو لبه یا سکه دو رویه است که اگر رهبری نشوند و اگر از طریق عقل و خرد مهار نگردند، مایه تباهی او می‌شوند و آنچه ابعاد منفی خوانده می‌شوند و مظهر شر تلقی می‌گردند، نتیجه همین عدم رهبری و تعدیل است و این غیر از این است که بگوییم در آفرینش او خیر و شر به هم آمیخته است (سبحانی، منشور جاوید، 4/ 276).

 

اینکه مذمت‌ها و نکوهش‌ها ناظر به گرایش‌های طبیعت اولیه باشد، محل اشکال است؛ چون خداوند متعال این گرایش‌ها را در وجود آدمی قرار داده و امور منتسب به خداوند سبحان نمی‌تواند به خودی خود شر و منفی باشد. چنانچه که در دیدگاه اول مطرح شده، صفات و گرایش‌هایی که در طبیعت اولیه انسان قرار داده شده، به خودی خود، مذموم و منفی نیست، بلکه این سوء تدبیر انسان در بهره‌برداری از این گرایش‌هاست که موجب افراط و تفریط در این گرایش‌ها شده است.

 

آيت ‌الله جوادی آملی مدح‌ها را ناظر به فطرت انسان و نکوهش‌ها را ناظر به طبیعت انسان می‌داند. انسان دارای فطرت و طبیعتی است. انسان فطرتی دارد که پشتوانه آن روح الهی است و طبیعتی دارد که به گل وابسته است. همه فضائل انسانی به فطرت و همه رذایل به طبیعت او باز می‌گردد. اگر انسان به طبیعت خود توجه کند و از هویت انسانی خود که روح اوست، غافل گردد، نه تنها از پیمودن مسیر کمال باز می‌ماند بلکه دچار انحطاط می‌شود تا آنجا که قرآن می‌فرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اعراف/179)؛ «و به راستي بسياري از جن و انس را براي دوزخ آفريده‌ايم؛ چرا كه دل‌هايي دارند كه با آن درنمي‌يابند و ديدگاني دارند كه با آن نمي‌بينند و گوش‌هايي دارند كه با آن نمي‌شنوند. اينان همچون چارپايان، بلكه گمراه‌ترند اينانند كه غافلند» (جوادی آملی، فطرت در قرآن، 22).

در قرآن کریم این دو جنبه حیات، یعنی حیات طبیعی و حیات فطری انسان، ترسیم شده است؛ چنان که می‌فرماید: فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (ص/72 و 71)؛ «پس چون او را استوار بپرداختم و در آن از روح خود دميدم، براي او به سجده در افتيد. آنگاه فرشتگان همگي سجده كردند». دکتر شیروانی بر آن است که آیات توصیف‌گر انسان ناظر به یک بعد و یا یک مرحله وجودی انسان نیست، بلکه برخی مربوط به انسان آغازین و برخی دیگر راجع به انسان فرجامین است (شیروانی، سرشت انسان، 35).

نکوهش خداوند سبحان ناظر به نقاط ضعف طبیعت اولیه انسان است نه گرایش‌های موجود در آن؛ به تعبیر علامه جعفری، بیان وضع آفرینش و مقتضای خلقت انسان یک مسأله است و توبيخ و مذمت کردن برای داشتن چنین وضعی، مسأله دیگری است. آنگاه که مسأله مربوط به زمینه خلقت انسان می‌شود، این زمینه هرگز مورد ملامت قرار نمی‌گیرد، بلکه قناعت ورزیدن به این زمینه است که مورد مذمت و تقبیح است (جعفری، حركت و تحول از ديدگاه قرآن و انسان در افق قرآن، 98).

 

انگیزه‌های فیزیولوژیک و نیز انگیزه‌های عالی انسانی از ویژگی‌های مهمی است که خداوند در سرشت آدمی به ودیعت نهاده است. کارهای فیزیولوژیک در نهایت به انجام وظیفه مهم بیولوژیک منجر می‌شود که این فعل و انفعالات فیریولوژیک، نیازهای بدن را تأمین می‌کند و جبران‌کننده نقص و مانع هر نوع اختلال یا اضطراب و عدم تعادل می‌شود. بررسی آیات توصیف‌گر انسان، به این نتیجه رهنمون می‌شود که این آیات ناظر به یک بعد یا یک مرحله وجودی انسان نمی‌باشند، چنانچه مشاهده می‌شود که برخی از این آیات در مقام نکوهش سرشت اولیه انسان هستند؛ مانند آیه وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفاً (نساء/ 28)؛ «و (اين بدان سبب است كه) انسان، كم‏توان آفريده شده است» و برخی در مقام نکوهش طبیعت ثانوی انسان می‌باشند؛ مانند آیه ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ (تین/ 5)؛ «سپس او را به فروترين (و خوارترين مرحله) فروتران باز گردانديم».

 

در دسته دیگر آیات که به ستایش انسان پرداخته‌اند نیز دیده می‌شود که برخی نظر به طبیعت اولیه آدم است؛ مانند آيه وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى‏ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً (اسراء/ 70)؛ «و به يقين، فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا، (بر مركب‏ها) سوار كرديم و آنان را از پاكيزه‏ها روزى داديم و ايشان را بر بسيارى از كسانى كه آفريديم، كاملاً برترى داديم» و برخی ناظر به طبیعت ثانوی است؛ مانند آیه يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (فجر/ 27)؛ «اى جان آرام يافته!».

 

در قرآن کریم هر جا سخني از مدح و ستایش انسان است، این ستایش ناظر به استعداد ذاتی انسان برای رسیدن به کمال یا ناظر به طبیعت ثانویه انسان‌های با ایمان و به کمال رسیده می‌باشد و هر جا سخن از مذمت و نکوهش انسان است، این نکوهش ناظر به نقاط ضعف طبیعت اولیه انسان یا ناظر به طبیعت ثانویه انسان‌های فاقد ایمان است.

 

مؤلفه‌های شخصیت سالم در قرآن

 

قرآن مجید شخصیت انسان را به گونه‌ای بیان نموده است که هم متمایز از حیوانات است و هم انسان‌ها را تنها به خاطر ویژگی‌های جسمانی در یک جایگاه به شمار نمی‌آورد، بلکه انسان‌های با ویژگی‌های روحی و روانی را در یک جایگاه شخصیتی معرفی می‌نماید. در نگاه قرآن، حقیقت انسان به روح و روان وی می‌باشد و روح الهی در انسان به ودیعت نهاده شده است و به تعبیری «روحی از خداوند است که انسان را آماده دریافت صفات عالی و عشق ورزیدن به حق می‌کند یا روح همان عنصر علوی است که انسان را آماده تحقق اموری والا و کسب صفاتی مقدس می‌سازد و او را برای ارتقا به مقامی بالاتر از حیوان شایسته می‌گرداند و هدف و غایت والا و خطوط اصلی زندگی و روش آن را برایش مشخص و ترسیم می‌نماید.

علاوه بر این، بر گرایش او به منشأ ارزش‌ها و معارفی که حقیقت وجود انسان برای تحقق آنهاست نیز می‌افزاید» (البهی الخولی، آدم فلسفة تقویم الانسان وخلافته، 32ـ33) و از آنجا که ساختار روح و روان انسان با حیوانات متفاوت است و بدان سبب که حقیقت انسان به روح و روان اوست و از آن سو که قرآن شخصیت انسان را بر اساس باورها، انگیزه‌ها، اعمال و رفتارش ارزیابی می‌کند، بر همین اساس، روان‌شناسی شخصیت انسان سالم و صاحب قلب سلیم در نگاه قرآن از اهمیت خاصی برخوردار است؛ لذا بایسته، است ویژگی‌های شخصیت دارای سلامت و بهداشت روان را در سه حوزه «قلب، عقل و رفتار» یعنی «گرایش و گروش، بینش و نگرش، روش و منش از منظر قرآن مجید» مورد ژرف‌کاوی قرار گیرد و ویژگی‌های شناختی(Cognitive)   و ویژگی‌های عاطفی (Emotional) و ویژگی‌های رفتاری(Behavioral)  بررسی شود.

 

اول. ویژگی بینش و نگرش (عقل)

 

هر انسانی نیازمند شناخت نسبت به خود، جهان اطراف، مبدأ هستی و فرجام حیات است و شاید بتوان گفت که بزرگ‌ترین دغدغه همه اندیشمندان از آغاز تاکنون در سه چیز بوده است؛ «بدایت، هدایت و نهایت». ویژگی شناختی، بینش و نگرش انسان اعم از جهان‌بینی و اعتقادات و باورها را در بر می‌گیرد که لایه‌های درونی و زیرین فرهنگ هر جامعه‌اند و زیر بنای گرایش و گروش افراد را می‌سازند؛ یعنی ویژگی عاطفی بر ویژگی شناختی رویش می‌کند و عواطف، هیجانات، احساسات، عشق و نفرت را شامل می‌شود. نیز ویژگی رفتاری به نوعی ریشه در گرایش و گروش انسان دارد. پس می‌توان ویژگی شناختی را مهم‌ترین و اساسی‌ترین رکن حیات بشری به شمار آورد؛ بدین سبب است که پیامبران و رهبران آسمانی تلاش کرده‌اند تا با ارایه بینش درست‌، دقیق و عمیق، انسان‌ها را به سوی خدا دعوت نمایند و بر بال خرافات و تعصبات کور و جهل و عوام‌زدگی حرکت نکنند. این ویژگی در سه بخش فایل ارایه است.

 

الف) شناخت و ایمان به مبدأ

 

از منظر قرآن مجید، انسان دارای شخصیت سالم، نگاهی توحیدی به نظام هستی دارد و آن را دارای خالقی توانا، حکیم، دانا و قابل اتکال می‌داند؛ از این‌رو، آرامش باطنی دارد و می‌داند که همه امور در دست قدرت الهی است. در مقابل، انسان‌هایی قرار دارند که نگاهی شرک‌آلود، منافقانه یا کفر آلود دارند. افرادی که یا دچار تعدد شخصیت‌اند یا عمق نگاهشان محدود است. انسان دارای شخصیت سالم با شناخت و ایمان به مبدأ بر آن است که

 

1ـ امکان شناخت آغاز هستی وجود دارد؛ آن هم با سیر در آفاق و مطالعه زمین؛ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى (طه/50)؛ «گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر چيزى، آفرينشى (در خور) او عطا كرده؛ سپس راه‏نمايى نموده است».

 

2ـ آفریننده هستی، نظام تکوین را بر اساس حکمت، علم و به اندازه آفریده است و همه موجودات هستی را در یک مجموعه کاملاً مرتبط و هماهنگ خلق نموده است؛ به گونه‌ای که هر یک از موجودات اعم از بسیط و مرکب در مجموعه هستی نقش شایسته خود را ایفا می‌کنند (فضل الله، من و حی القرآن، 20/ 221)؛ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى (اعلی/1ـ3)؛ «نام پروردگار والاترت را تسبيح بگوى؛ (همان) كسى كه آفريده و مرتّب كرد و كسى كه معين كرد و رهنمون ساخت».

 

3ـ علم خداوند به افراد و امور و پدیده‌ها از هرکس و هر چیز حتی از خود موجودات بیشتر است: الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ فَلاَ تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى‏ (نجم/ 32)؛ «(همان) كسانى كه از گناهان بزرگ و [كارهاى‏] زشت پرهيز مى‏كنند، مگر گناه كوچك، كه پروردگارت گسترده‏ آمرزش است. او به شما داناتر است، آن‏گاه كه شما را از زمين پديد آورد و آن‏گاه كه شما در شكم‏هاى مادرانتان، جنين [= پنهان‏] بوديد؛ پس خودتان را [پاك و] رشد يافته نشمريد (و خودستايى نكنيد) كه او به كسى كه خودنگه‏دارى كند، داناتر است».

 

ـ رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً (اسراء/ 54)؛ «پروردگارتان به (حالات) شما داناتر است. اگر بخواهد (و شايسته باشيد)، بر شما رحمت مى‏آورد و اگر بخواهد (و مستحق باشيد)، شما را عذاب مى‏كند؛ و تو را بر آنان به عنوان كارساز (و نگهبان) نفرستاديم».

 

ـ وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجاً وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى‏ وَلاَ تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ وَلاَ يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتَابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ (فاطر/11)؛ «و خدا شما را از خاكى آفريد، سپس از آب اندك سيّال. سپس شما را به صورت جفت‏هايى قرار داد و هيچ ماده‏اى باردار نمى‏شود و نمى‏زايد مگر به علم او و هيچ كهنسالى عمر طولانى نمى‏كند و از عمرش كاسته نمى‏شود، مگر اينكه در كتاب (علم الهى ثبت) است. در حقيقت، آن (كارها) بر خدا آسان است».

 

4ـ عالم محضر خداست و تمام لایه‌های وجودی موجودات در محضر و حوزه دانش اوست؛ أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى (علق/ 14)؛ «آيا ندانسته كه خدا (او را) مى‏بيند؟».

 

ـ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى (اعلی/ 7)؛ «مگر آنچه را خدا بخواهد؛ [چرا] كه او آشكار و آنچه را پنهان مى‏شود مى‏داند».

 

ـ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعُونَ (انشقاق/23)؛ «و خدا به آنچه (در ذهن) ذخيره مى‏كنند، داناتر است».

 

5ـ ملک و پادشاهی نامحدود خداوند نشان قدرت بی پایان خداوند است؛ تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى‏ كُلِّ شَي‏ءٍ قَدِيرٌ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ (ملک/ 1ـ2)؛ «خجسته (و پايدار) است آن (خدايى) كه فرمان‏روايى فقط به دست اوست و او بر هر چيزى تواناست؛ (همان) كسى كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتر است و او شكست‏ناپذير (و) بسيار آمرزنده است».

 

ـ قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى‏ كُلِّ شَيْ‏ء قَدِيرٌ (آل‌عمران/ 26)؛ «بگو: «بار خدايا! به هر كه (شايسته بدانى و) بخواهى، فرمان‏روايى مى‏بخشى؛ و از هر كه بخواهى، فرمان‏روايى را باز مى‏ستانى؛ و هر كه را بخواهى، عزّت مى‏دهى؛ و هر كه را بخواهى، خوار مى‏گردانى؛ (همه) نيكى(ها) تنها به دست توست؛ كه تو بر هر چيزى توانايى».

 

ـ و رحمت همه از اوست و بسیار بخشنده است؛ رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (آل‌عمران/ 8)؛ «(استواران در دانش مى‏گويند:) [اى‏] پروردگار ما! پس از آنكه راهنمايى‏مان كردى دل‏هايمان را كژ مگردان و از نزد خود رحمتى بر ما ببخش؛ [چرا] كه تنها تو بسيار بخشنده‏اى».

 

6 ـ خداوند خلف وعده نمی‌کند؛ رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَرَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللّهَ لاَيُخْلِفُ الْمِيعَادَ (آل‌‌عمران/ 9)؛ «[اى] پروردگار ما! در واقع تو گردآورنده‏ مردمانى، در روزى كه هيچ ترديدى در آن نيست؛ [زيرا] كه خدا از وعده‏ [خود] تخلف نمى‏كند».

 

7ـ به خداوند می‌توان توکل کرد و او به تنهایی  بنده را کفایت می‌کند؛ وَيَقُولُونَ طَاعةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِكَ بَيَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَيْرَ الَّذِي تَقُولُ وَاللّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى‌ اللّهِ وَكَفَى‏ بِاللّهِ وَكِيلاً (نساء/ 81)؛ «و (منافقان) مى‏گويند: «فرمان‏بردار[يم‏]»، [ولى‏] هنگامى كه از نزد تو بيرون مى‏روند، گروهى از آنان، شبانه، بر خلاف آنچه تو مى‏گويى، تدبير مى‏كنند؛ و خدا آنچه را شبانه تدبير مى‏كنند، مى‏نگارد. پس، از آنان روى گردان و بر خدا توكّل كن و كارسازى خدا كافى است».

 

8 ـ خداوند به بندگانش بسیار نزدیک است و فریادشان را می‌شنود و اجابت می‌کند؛ وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِيْ وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ (بقره/ 186)؛ «و هنگامى كه بندگانم از تو درباره‏ من بپُرسند، پس (بگو:) در حقيقت من نزديكم، دعاى دعاكننده را به هنگامى كه [مرا] مى‏خواند، پاسخ مى‏گويم. پس بايد (دعوتِ) مرا بپذيرند و بايد به من ايمان بياورند، باشد كه آنان راه يابند (و به مقصد برسند)».

 

ب) شناخت نسبت به جهان هستی

 

دیدگاه انسان با شخصیت سالم نسبت به جهان هستی چنین است.

 

1ـ جهان هستی را هدفدار می‌داند که از روی حکمت جریان دارد؛ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى‏ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (آل‌عمران/ 191)؛ «(همان) كسانى كه [در حال‏] ايستاده و نشسته و بر پهلوهايشان [آرميده‏]، خدا را ياد مى‏كنند و در آفرينش آسمان‏ها و زمين تفكّر مى‏كنند، (در حالى كه مى‏گويند: اى) پروردگار ما! اين‏[ها] را بيهوده نيافريده‏اى؛ منزّهى تو؛ پس ما را از عذابِ آتش حفظ كن!» و در مقابل، به ناپایداری دنیا ایمان دارد: الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَواباً وَخَيْرٌ أَمَلاً (کهف/46)؛ «و (ياد كن) روزى را كه كوه‏ها را روان مى‏گردانيم و زمين را آشكارا (و مسطّح) مى‏بينى؛ و آن (مردم)ان را گردآورى مى‏كنيم و هيچ يك از ايشان را فروگذار نمى‏كنيم».

 

2ـ تسلیم قضای الهی است؛ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ  لَكُمْ وَعَسَى‏ أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى‏ أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَتَعْلَمُونَ (بقره/ 216)؛ «جنگ بر شما مقرّر شد، حال آنكه برايتان ناخوشايند است؛ و چه بسا از چيزى ناخشنوديد و آن براى شما خوب است؛ و چه بسا چيزى را دوست مى‏داريد و آن براى شما بد است. و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد»، با این حال، به تأثیر دعا در امورات کیهانی و زندگی انسانی باور دارد؛ وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ (غافر/ 60)؛ «و پروردگار شما گفت: مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم! در واقع، كسانى كه نسبت به پرستش من تكبّر مى‏ورزند، به زودى با خوارى وارد جهنّم مى‏شوند!».

 

ج) شناخت خود

 

شناخت انسان یا شخصیت سالم از خود به قرار ذیل است.

 

1ـ استعداد خویش را می‌داند؛ لاَتُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لاَ تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَمَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوا أَوْلاَدَكُمْ فَلاَجُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (بقره/ 233)؛ «هيچ كس جز به اندازه توانايى‏اش تكليف نمى‏شود. هيچ مادرى به واسطه فرزندش ضرر نبيند (و به او زيان نرساند)؛ و نه كسى كه فرزند برايش متولد شده به واسطه فرزندش (ضرر نبيند و به او زيان نرسد) و بر وارث مانند اين (احكام، واجب) است. و اگر آن دو، با رضايت و مشورت يكديگر بخواهند [كودك را زودتر] از شير باز گيرند، پس هيچ گناهى بر آن دو نيست. و اگر خواستيد دايه‏اى براى فرزندان خود بگيريد، پس هيچ گناهى بر شما نيست، هنگامى كه آنچه را (وعده) داده‏ايد به طور پسنديده بپردازيد. و خودتان را از [عذاب] خدا نگه داريد و بدانيد كه خدا به آنچه انجام مى‏دهيد، بيناست» و خود را در برابر کارها مسئول می‌داند؛ أَلاَّ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏ وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى (نجم/ 38ـ39)؛ «كه هيچ باربردارى بار سنگين (گناه) ديگرى را برنمى‏دارد و اينكه براى انسان جز كوشش او نيست».

 

2ـ به خلیفه بودن انسان ایمان دارد؛ وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (بقره/ 30)؛ «(و ياد كن) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: در حقيقت، من در زمين، جانشينى [= نماينده‏اى‏] قرار مى‏دهم. (فرشتگان) گفتند: آيا كسى را در آن قرار مى‏دهى كه در آن فساد كند و خون‏ها بريزد؟ در حالى كه ما به ستايش تو تنزيه مى‏گوييم و تو را پاك مى‏شماريم! (پروردگار) گفت: در واقع من آنچه را نمى‏دانيد، مى‏دانم».

 

3ـ به ملاقات الهی ایمان دارد؛ يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ (انشقاق/ 6)؛ «اى انسان! در حقيقت، تو به سوى پروردگارت كاملاً تلاش مى‏كنى (و رنج مى‏كشى) و او را ملاقات مى‏كنى» و برای ملاقاتی ناب خود را مهیا می‌سازد؛ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى‏ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلهُكُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً (کهف/ 110)؛ «بگو: من فقط بشرى همانند شما هستم؛ به سوى من وحى مى‏شود كه معبودتان معبودى يگانه است؛ و هركس به ملاقات پروردگارش همواره اميد دارد، پس بايد كار شايسته‏اى انجام دهد و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند».

 

4ـ مرگ‌اندیش است و می‌داند که مرگ، او را در هر حال در بر خواهد گرفت؛ أَيْنََما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِكَ  قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِاللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً (نساء/ 78)؛ «هر كجا باشيد، مرگ شما را درمى‏يابد اگر چه در برج‏هاى استوار [و مرتفع] باشيد. و اگر (پيشامد) خوبى به آن (ساده‏دلان يا منافق)ان دررسد، مى‏گويند: اين از طرف خداست. و اگر (حادثه) بدى به آنان دررسد، مى‏گويند: اين از جانب توست. بگو: «همه [اينها] از طرف خداست. و اين گروه را چه شده است كه به فهم عميق سخن نزديك نيستند؟!».

 

ـ كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ (عنکبوت/57)؛ «هر شخصى چشنده مرگ است؛ سپس فقط به سوى ما بازگردانده مى‏شويد» و در عین حال، به رحمت و مغفرت الهی امید دارد؛ وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (آل‌عمران/ 157)؛ «و اگر [هم‏] در راه خدا كشته شويد يا بميريد، حتماً آمرزشى از جانب خدا و رحمت [او]، از [همه‏] آنچه آنان جمع مى‏كنند بهتر است».

 

دوم. گرایش و گروش

 

از دیگر ابعاد شخصیت انسانی که در قرآن مجید مورد  دقت قرار گرفته، ویژگی‌های عاطفی انسان است. شادی و اندوه، خشم و کظم، انگیزه و انگیخته، گریه و خنده، بیم و امید در آیات قرآنی این نکته را تأکید دارد که شخصیت انسان در انگیزش و هیجان و عاطفه بایسته ژرف‌کاوی است و این نکته که شخصیت سالم قرآنی در بعد قلبی و عاطفی چه ویژگی‌هایی دارد، بسیار حایز اهمیت است. تأکید اسلام بر جایگاه قلب و بیان واژگانی چون فؤاد، صدر، قلب در قرآن و نیز اشاره به الهامات قلبی، به ویژه بیماری‌های قلبی با محوریت گرایش و گروش، نشان از آن دارد که تأثیر این بعد بر شخصیت سالم قرآنی فراوان است و آیات قرآنی بر آن گواه است. برخی از این موارد بدین قرار است.

 

1ـ ویژگی اعتدال در تحلیل دست‌آوردها و از دست داده‌ها از مهم‌ترین نشانه‌های آنان است که هم با پدیده داغدیدگی به سامان مواجه می‌شوند و هم با پیروزی‌ها با غرور و تکبر و فخرفروشی نمی‌افتند؛ لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى‏ مَا فَاتَكُمْ وَلاَتَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لاَيُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (حدید/ 23)؛ «به‏خاطر آنكه برآنچه از دستتان رفته تأسف مخوريد و به آنچه به شما داده است شادمان نَباشيد؛ و خدا هيچ متكبّر خيال‏پرداز فخرفروشى را دوست ندارد».

 

ـ إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى‏ فَبَغَى‏ عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْفَرِحِينَ (قصص/76)؛ «در واقع، قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد؛ از گنج‏ها به او آن‏چنان داديم كه واقعاً (حملِ) خزينه‏هاى او بر گروه پيوسته نيرومندى سنگين بود! (يادكن) هنگامى را كه قومش به او گفتند: شادمان مشو؛ [چرا] كه خدا شادمانانِ (سرمست) را دوست ندارد».

 

ـ لاَتَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلاَتَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (آل‌عمران/ 188)؛ «هرگز مپندار كسانى كه بدانچه انجام داده‏اند، شادى مى‏كنند و دوست دارند كه به خاطر آنچه انجام نداده‏اند، ستايش شوند. پس هرگز مپندار كه براى آنان نجاتى از عذاب است، و حال آنكه برايشان، عذابى دردناك است!».

 

2ـ آرامش روانی از نعمت‌های بزرگی است که در سایه ایمان و عمل صالح به دست می‌آید؛ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد/28)؛ «(همان) كسانى كه ايمان آورده‏اند و دل‏هايشان با ياد خدا آرام مى‏گيرد. آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دل‏ها آرامش مى‏يابد!». و دست یازیدن به گناه و ستم می‌تواند آن را به خطر اندازد؛ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ (انعام/82)؛ «كسانى كه ايمان آوردند و ايمانشان را با ستم (= شرك) نياميختند، امنيت تنها براى آنهاست؛ و آنان ره‏يافتگان‏اند!».

 

3ـ شاید بحث از سلامت روان یا بهداشت روانی از آن جهت حایز اهمیت است که بیماران فراوانی از بیماری روانی  رنج می‌برند و قرن ما قرن بیماری روانی نامبردار شده است. و عدم افسردگی‌، ترس و اضطراب از نشانه‌های شخصیت سالم در قرآن است؛ قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/ 38)؛ «گفتيم: «همگى از آن فرو آييد! و اگر رهنمودى از طرف من براى شما آمد، پس كسانى كه از رهنمود من پيروى كنند، پس نه هيچ ترسى بر آنان است و نه آنان اندوهگين مى‏شوند».

 

ـ بَلَى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (بقره/ 112)؛ «آرى، كسى كه چهره‏ى [وجود]ش را براى خدا تسليم كند در حالى كه او نيكوكار است، پس فقط براى اوست پاداشش نزد پروردگار او؛ و نه هيچ ترسى بر آنان است و نه آنان اندوهگين مى‏شوند».

 

ـ وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (انعام/ 48)؛ «و (ما) فرستادگان را جز مژده‏آور و هشدار دهنده نمى‏فرستيم و كسانى كه ايمان آورند و اصلاح نمايند، پس نه هيچ ترسى بر آنان است و نه آنان اندوهگين مى‏شوند».

 

ـ أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَهُمْ يَحْزَنُونَ (یونس/62)؛ «آگاه باشيد كه دوستان خدا نه هيچ ترسى بر آنان است، و نه آنان اندوهگين مى‏شوند».

 

4ـ انسان سالم گناه نمی‌کند و اگر لغزشی داشته باشد، استغفار می‌کند و ناامید نمی‌شود؛ وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى‏ مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ (آل‌‌عمران/ 135)؛ «و كسانى كه چون [كار] زشتى كنند يا بر خودشان ستم روا دارند، خدا را ياد مى‏كنند. پس براى [پيامد] گناهانشان آمرزش مى‏طلبند - و چه كسى جز خدا [پيامد] گناهان را مى‏آمرزد؟ـ و بر آنچه انجام داده‏اند، در حالى كه آنان مى‏دانند (كه گناه است)، پافشارى نمى‏كنند».

 

ـ قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى‏ أَنفُسِهِمْ لاَتَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ‌اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (زمر/ 53)؛ «بگو: اى بندگان من كه در مورد خودتان زياده روى كرده‏ايد! از رحمت خدا نااميد نشويد؛ [چرا] كه خدا تمام آثار (گناهان) را مى‌آمرزد؛ كه تنها او بسيار آمرزنده [و] مهرورز است».

 

5ـ انسان سالم احساس حقارت ندارد؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ (تین/ 4)؛ «به يقين، انسان را در بهترين (نظام معتدل و) استوار آفريديم».

 

ـ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ (مؤمنون/ 14)؛ «سپس آب اندك سيّال را به صورت [خون بسته‏] آويزان آفريديم؛ و [خون بسته‏] آويزان را به صورت (چيزى شبيه) گوشت جويده شده آفريديم؛ و گوشت جويده شده را به صورت استخوان‏هايى آفريديم و بر استخوان‏ها گوشتى پوشانديم. سپس آن را به صورت آفرينش ديگرى پديد آورديم؛ و خجسته باد خدا كه بهترين آفرينندگان است!».

 

6ـ اگر انسان در مهار انگیزه‌های خود دچار شکست یا زیاده‌روی شود، از اهداف انسانی‌اش فاصله گرفته، به انحراف می‌افتد، اما از ویژگی‌های شخصیت سالم مهار انگیزه‌ها و جهت‌دهی آنها در مسیری درست است؛ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى (نازعات/ 40)؛ «و اما كسى كه از مقام پروردگارش ترسيده و نفس را از هوس منع كرده».

 

7ـ مهار خشم و خشونت ویژگی دیگر اوست؛ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (آل‌‌عمران/ 134)؛ «(همان) كسانى كه در راحتى و سختى (و خوشحالى و ناراحتى اموال خود را در راه خدا) مصرف مى‏كنند و خشم شديد (خود) را فرو مى‏برند؛ و از مردم درمى‏گذرند؛ و خدا نيكوكاران را دوست دارد».

 

8 ـ برتری‌طلبی را برنمی‌تابد؛ تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَيُرِيدُونَ عُلُوّاً فِي الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ (قصص/ 83)؛ «آن سراى آخرت است كه آن را براى كسانى قرار مى‏دهيم كه هيچ برترى و فسادى در زمين نمى‏خواهند؛ و فرجام (نيك) براى خودنگه‏داران است».

 

9ـ عدم حسادت نیز در وجود شخص سالم است؛ أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى‏ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُلْكاً عَظِيماً (نساء/ 54)؛ «يا اينكه نسبت به مردم (= پيامبر و اهل بيتش)، بر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا كرده، رشك مى‏ورزند؟! و به يقين [ما] به خاندان ابراهيم (كه يهود از آنها هستند نيز) كتاب [الهى‏] و فرزانگى داديم و فرمان‏روايى بزرگى به آنان عطا كرديم».

 

10ـ تملّق‌پذیر نیست؛ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَيُحِبُّونَ أَن يُحْمَدُوا بِمَا لَمْ يَفْعَلُوا فَلاَتَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (آل‌عمران/ 188)؛ «هرگز مپندار كسانى كه بدانچه انجام داده‏اند، شادى مى‏كنند و دوست می‌دارند كه به خاطر آنچه انجام نداده‏اند، ستايش شوند. پس هرگز مپندار كه براى آنان نجاتى از عذاب است و حال آنكه برايشان عذابى دردناك است!».

 

11ـ محبت و دوستی نسبت به خدا، خود و دیگران نشان سلامت است و شخص سالم نیز دوستدار دیگران است؛ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى‌ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (آل‌عمران/ 159)؛ «و به سبب رحمتى از جانب خدا با آنان نرم‏خو شدى؛ و اگر (بر فرض) تندخويى سخت‏دل بودى، حتماً از پيرامونت پراكنده مى‏شدند. پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و هنگامى كه تصميم گرفتى، بر خدا توكّل كن؛ چرا كه خدا توكّل كنندگان را دوست مى‏دارد».

 

ـ مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى‏ عَلَى‏ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَاللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً (فتح/29)؛ «محمد9 فرستاده خداست؛ وكسانى كه با او هستند، بر كافران سخت‏گير (و) در ميان خود مهرورزند؛ آنان را ركوع‏كنان [و] سجده‏كنان مى‏بينى، در حالى كه بخشش و خشنودى‏اى از خدا مى‏جويند. نشانه آنان در چهره‏هايشان از اثر سجده [نمايان‏] است؛ اين مثال آنان در تورات است و مثال آنان در انجيل است: همانند زراعتى كه جوانه‏اش را بيرون آورده، پس آن را تقويت كرده و محكم گرداند، پس بر ساقه‏هاى خود راست قرارگيرد، در حالى كه كشاورزان را شگفت زده كند تا كافران را به خاطر آنان به خشم آورد! خدا به كسانى از آنان كه ايمان آوردند و [كارهاى‏] شايسته انجام دادند، آمرزش و پاداش بزرگى را وعده داده است».

 

دوست‌دار خدا نیز هست؛ وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ (بقره/ 165)؛ «و برخى از مردم كسانى هستند كه از غير خدا، همانندهايى (معبودگونه) برمى‏گزينند كه همانند دوستى خدا، آنها را دوست دارند. و[لى‏] كسانى كه ايمان آورده‏اند خدا را بيش‏تر دوست دارند. و اگر (بر فرض) كسانى كه ستم كردند، بدانند در هنگامى كه عذاب را مشاهده مى‏كنند (خواهند دانست) كه تمام قدرت از آنِ خداست! و به راستى خدا سخت كيفر است».

 

12ـ با داغدیدگی درست کنار می‌آید؛ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ (بقره/ 156)؛ «(همان) كسانى كه هر گاه مصيبتى به آنان برسد، مى‏گويند: در حقيقت ما از آنِ خداييم و ما فقط به سوى او بازمى‏گرديم».

 

سوم. روش و منش

 

سومین ویژگی از ابعاد شخصیت سالم در قرآن مجید که نماد و نمود ارزش‌ها، باورها، انگیزه‌ها و اندیشه و تأثیر آنهاست، ویژگی رفتاری است. در قرآن مجید بسیار بر نقش عمل صالح در رستگاری و رسیدن به حیات طیبه تأکید شده است و انسان شایسته کسی به شمار آمده است که در کنار ایمان به خداوند و انجام عمل صالح، خیرخواه و مشفق بر بندگان بوده است و آنان را به نیکی‌ها دستور می‌دهد؛ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (عصر/ 3)؛ «مگر كسانى كه ايمان آورده و (كارهاى) شايسته انجام داده‏اند و يك‌ديگر را به حق سفارش كرده و همديگر را به شكيبايى سفارش نموده‏اند».

 

ویژگی‌های رفتاری صاحبان شخصیت سالم در نگاه قرآن چنان زیباست که الگوی رفتاری برای همه انسان‌ها در همه زمان‌ها و مکان‌ها هستند و از این حیث می‌توان ادعا کرد که انسان سالم در نگاه قرآن، محدود به زمان و مکانی خاص نیست و چنان که می‌آید، معیار شخصیت سالم، امری فرامنطقه‌ای و فرازمانی است؛ یعنی در زمان یا زمینی خاص قرار نگرفته تا دیگران از آن بی‌بهره مانند، بلکه چون در نگاه قرآن مجید، حقیقت انسان همان روح وی می‌باشد، می‌توان گفت شخصیت سالم قرآن، شخصیتی فرا زمانی و فرازمینی است. این امر اگر چه تشکیکی است و می‌توان به برخی از رفتارهای شایسته مزین باشد و در برخی از موارد دچار کاستی و سستی گردد. آنچه در نگاه قرآن، انسان سالم و الگو ارایه شده است، دارای این ویژگی‌ها است.

 

1ـ در مشکلات و سختی‌ها شکیبایی می‌ورزد و در اندیشه و عبادات و رفتار  پایبند به دین‌ است؛ لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ  قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى‏ حُبِّهِ ذَوي الْقُرْبَى‏ وَالْيَتَامَى‏ وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ الْسَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقابِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ‌ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (بقره/ 177)؛ «نيكى اين نيست كه رويتان را به سوى خاور و (يا) باختر نماييد، و ليكن نيكى (و نيكوكار) كسى است كه به خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب (الهى) و پيامبران ايمان آورد و ثروت (خود) را، در حالى كه دوستش دارد، به مصرف نزديكان و يتيمان و بينوايان و در راه مانده و گدايان، و در [راه آزاد كردن] بردگان برساند و نماز را بر پا دارد و [مالياتِ] زكات را بپردازد؛ و (كسانى كه) چون عهد بستند، به عهد خود وفا دارند و در سختى (زندگى) و زيان (جسمى) و به هنگام سختى (جنگ) شكيبايند؛ آنان كسانى هستند كه راست مى‏گويند و تنها آنان پارسا (و خود‌نگه‏دار) هستند» و فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً (معارج/ 5)؛ «پس با شكيبايىِ نيكو شكيبا باش».

 

2ـ به آن آنچه می‌گوید عمل می‌کند و اگر به کاری توان عمل ندارد به دیگران دستور انجام آن را هم نمی‌دهد و از سویی، دچار تعدد شخصیت نیست؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِندَاللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لاَتَفْعَلُونَ (صف/2 و3)؛ «‌اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چرا مى‏گوييد آنچه را كه انجام نمى‏دهيد؟! * نزد خدا (موجب) خشم بزرگ است اين‏كه بگوييد آنچه را كه انجام نمى‏دهيد».

 

3ـ عدالت اجتماعی و اقتصادی را در سرلوحه کار خود دارد و زشتی گروهی مخالف، او را به ستمگری وادار نمی‌کند؛ يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَيَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى‏ أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى‏ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (مائده/ 8)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! قيام كنندگان براى خدا، [و] گواهى دهندگان به دادگرى باشيد؛ و البته كينه‏ورزى گروهى، شما را وا ندارد بر اينكه عدالت نكنيد. عدالت كنيد! كه آن به خودنگه‏دارى نزديك‏تر است؛ و [خودتان را] از [عذاب‏] خدا حفظ كنيد؛ كه خدا به آنچه مى‏كنيد، آگاه است».

 

4ـ قانون را رعایت می‌کند؛ فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً (طلاق/ 2)؛ «و هنگامى كه سرآمد (عدّه) آنان (به روزهاى پايانى) رسيد، پس آنان را به طور پسنديده نگاه داريد يا به طور پسنديده از آنان جدا شويد؛ و از شما (= مسلمانان) دو مرد عادل را گواه بگيريد و گواهى را براى خدا برپا داريد؛ اين (چيزى) است كه كسى كه به خدا و روز بازپسين ايمان مى‏آورد، بدان پند داده مى‏شود؛ و هركس خودش را از [عذاب] خدا حفظ كند، برايش محل خارج شدن (از مشكلات) قرار مى‏دهد».

 

و حق را حتی علیه بستگان و وابستگان نزدیکش کتمان نمی‌کند؛ وَلاَتَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره/ 42)؛ «و حق را با باطل نياميزيد؛ و حق را پنهان نكنيد، در حالى كه شما مى‏دانيد».

 

5ـ پیش داوری نمی‌کند و حقیقت‌جوست؛ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ (زمر/ 18)؛ «(همان) كسانى كه به سخن(ها) گوش فرامى‏دهند و از نيكوترين آن پيروى مى‏كنند، آنان كسانى هستند كه خدا راهنمايى‏شان كرده و فقط آنان خردمندان‏اند».

 

و عدم پیروی از ظن و گمان در امور زندگی بر او حاکم است و می‌داند جز یقین، انسان را به راه حق‌، راهنمایی نیست؛ وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّايَظُنُّونَ (جاثیه/ 24)؛ «و گفتند: «اين جز زندگى پست (دنياى) ما نيست؛ مى‏ميريم و زنده مى‏شويم و جز روزگار، ما را هلاك نمى‏كند».

 

و براى آنان هيچ علمى بدان (سخن) نيست، جز اين نيست كه آنان گمان مى‏برند؛ وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لاَيُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً (نجم/ 28)؛ «و براى آنان بدان (مطلب) هيچ دانشى نيست؛ جز از گمان پيروى نمى‏كنند؛ و به راستى كه گمان چيزى را از حق بى‏نياز نمى‏سازد».

 

6ـ با نادانی و تعصب از کسی یا گروهی پیروی نمی‌کند؛ وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً (اسراء/36)؛ «و از آنچه هيچ علمى بدان ندارى، پيروى مكن؛ [چرا] كه شنوایى و ديده و دل (سوزان)، همگى آنها از او پرسيده مى‏شود».

 

7ـ مردم آزار نیست؛ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلوا بُهْتَاناً وَإِثْماً مُّبِيناً (احزاب/ 58)؛ «و كسانى كه مردان با ايمان و زنان با ايمان را بدون آنكه چيز (بد)ى كسب كرده باشند، آزار مى‏دهند، به يقين، [بارِ] تهمت و گناه آشكارى بردوش گرفته‏اند».

 

و بدی را با خوبی پاسخ می‌دهد وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (رعد/ 22)؛ «و كسانى كه در طلب (رضايت) ذات پروردگارشان شكيبايى مى‏كنند و نماز را برپا مى‏دارند و از آنچه به آنان «روزى» داده‏ايم، پنهانى و آشكارا، (در راه خدا) مصرف مى‏كنند و با نيكى، بدى را دور مى‏سازند؛ آنان، برايشان فرجام [نيك‏] سراى [ديگر] است».

 

8 ـ آرامش در گفتار و رفتار دارد؛ وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ  أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ (لقمان/ 19)؛ «و در راه رفتنت، مُعتدل باش و صدايت را فروكاه؛ [چرا] كه مسلماً ناپسندترين صداها صداى اُلاغ‏هاست!».

 

9ـ سخاوتمند است؛ وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلاَيَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى‏ أَنفُسِهِمْ وَلَوْكَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (حشر/9)؛ «و (نيز) كسانى (از انصار) كه پيش از آن (مهاجر)ان در سراى (اسلام) و ايمان (= مدينه) جاى گرفته بودند، هركس به سوى آنان هجرت كرد، دوست مى‏دارند و در سينه‏هايشان نسبت به آنچه به آن (مهاجر)ان داده شده، نيازى نمى‏يابند و (مهاجران) را بر خودشان برمى‏گزينند (و ترجيح مى‏دهند) و گرچه آنان نيازمند باشند؛ و هركس از (بى‏گذشتى و) آزمندى خودش نگاه داشته شود، پس تنها آنان رستگارند».

 

10ـ از حق دفاع می‌کند؛ لاَيُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ وَكَانَ اللّهُ سَمِيعاً عَلِيماً (نساء/ 148)؛ «خدا بانگ زدن به بد زبانى را دوست ندارد؛ مگر كسى كه مورد ستم واقع شده باشد؛ و خدا شنواى داناست».

 

و از مظلوم نیز دفاع می‌کند؛ (وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْكَ وَلِيّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنكَ نَصِيراً) (نساء/ 75)؛ «و شما را چه شده كه در راه خدا و [در راه نجات‏] مردان و زنان و كودكانى كه (به دست ستمگران) تضعيف شده‏اند، جنگ نمى‏كنيد؟! [همان‏] كسانى كه مى‏گويند: [اى‏] پروردگار ما! از اين آبادى (مكه) كه مردمش ستمگرند، ما را بيرون ببر و از طرف خويش براى ما سرپرست (و رهبر)ى تعيين فرما و از جانب خويش، ياورى براى ما قرار ده».

 

11ـ آسایش دیگران را بر آسایش خود ترجیح می‌دهد؛ وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوْا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلاَيَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى‏ أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (حشر/ 9).

 

12ـ در همه امور کم فروشی نمی‌کند؛ وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ (مطففین/ 1ـ3)؛ «واى بر كم فروشان! (همان) كسانى كه وقتى از مردم پيمانه مى‏گيرند، به طور كامل مى‏گيرند، و[لى‏] هنگامى كه براى آنان پيمانه مى‏كنند يا براى آنان وزن مى‏كنند، (مى‏كاهند و) خسارت مى‏زنند».

 

13ـ از دخالت در امور خصوصی مرد می‌پرهیزد و از تجسس، غیبت، تهمت و عیب‌جویی خودداری می‌کند؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلاَ تَجَسَّسُوا وَلاَ يَغْتَب بَعْضُكُم بَعْضاً أَيُحِبُ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ  لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ (حجرات/ 12)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از بسيارى از گمان‏ها بپرهيزيد؛ [چرا] كه برخى از گمان‏ها گناه است و (در كارهاى شخصى ديگران) تَجسُّس نكنيد؛ و برخى از شما برخى [ديگر] را غيبت نكند. آيا يكى از شما دوست دارد كه گوشت برادرش را در حالى كه مرده است، بخورد؟! پس آن را ناخوش مى‏داريد؛ و خودتان را از [عذاب‏] خدا حفظ كنيد، كه خدا بسيار توبه‏پذير [و] مهرورز است».

 

14ـ به دنیای همراه آخرت می‌اندیشد؛ وَابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلاَتَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلاَتَبْغِ الْفَسَادَ  فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَيُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (قصص/ 77)؛ «و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بجوى، و سهم خود را از دنيا فراموش نكن و همان گونه كه خدا به تو نيكى كرده، (به مردم) نيكى كن و در زمين فساد نجوى؛ [چرا] كه خدا فسادگران را دوست ندارد».

 

15ـ امانتدار است؛ وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (مؤمنون/ 8 و معارج/ 32)؛ «و كسانى كه آنان امانت‏هايشان و پيمان‏هايشان را رعايت مى‏كنند».

 

16ـ به پیمان وفادار است؛ لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ  قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى‏ حُبِّهِ ذَوي الْقُرْبَى‏ وَالْيَتَامَى‏ وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ الْسَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقابِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ‌ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوْا وَأُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (بقره/ 177).

 

17ـ چشم‌چرانی یکی از انحرافات شایع در اخلاق جنسی است. در قرآن سلامت نفس بر آن تعلّق گرفته است که انسان چشم از افراد نامحرم فرو بندد و خود را از نگاه به ریب در همه حالات ممنوع باز دارد؛ قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكَى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَايَصْنَعُونَ وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلاَيُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى‏ جُيُوبِهِنَّ وَلاَيُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَامَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِالتَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى‏ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلاَيَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (نور/30ـ31)؛ «(اى پيامبر!) به مردان مؤمن بگو ديدگانشان را (از نگاه حرام) فرو كاهند و دامانشان را (در امور جنسى) حفظ كنند؛ كه اين براى آنان [پاك كننده‏تر و] رشدآورتر است؛ [چرا] كه خدا به آنچه با زيركى انجام مى‏دهند آگاه است. و به زنان مؤمن بگو ديدگانشان را (از نگاه حرام) فروكاهند و دامان (عفت)شان را حفظ كنند و زيورشان را آشكار ننمايند، جز آنچه از آنها كه ظاهر است؛ و بايد روسرى‏هايشان را بر گريبان‏هايشان (فرو) اندازند و زيورشان را آشكار ننمايند جز براى شوهرانشان، يا پدرانشان، يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان (هم كيش)شان يا آنچه (از كنيزان) مالك شده‏اند يا مردان (خدمتكار) تابع (خانواده) كه (از زنان) بى‏نيازند يا كودكانى كه بر امور جنسى زنان آگاه نشده‏اند و پاهايشان را (به زمين) نزنند تا آنچه از زيورشان پنهان مى‏دارند، معلوم گردد. و اى مؤمنان! همگى به سوى خدا بازگرديد، باشد كه شما رستگار (و پيروز) شويد».

 

18ـ عفت را رعایت می‌کند؛ زیرا این ویژگی هم به عنوان مهارتی در کنترل انگیزه جنسی به شمار می‌رود و هم روشی برای پاک ماندن در آتش شهوت و غضب است؛ وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى‏ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن  فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ نِكَاحاً حَتَّى‏ يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِينَ  يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلاَتُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ‌ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (نور/ 32ـ33)؛ «و افراد بى‏همسرتان و شايستگان از بندگانتان و كنيزانتان را به ازدواج (يك‏ديگر) در آوريد. اگر نيازمند باشند، خدا از بخشش خود آنان را توانگر مى‏سازد؛ و خدا گشايشگرى داناست. و كسانى كه (وسايل) ازدواج نمى‏يابند، بايد خويشتن‏دارى كنند تا خدا از بخشش خود آنان را توانگر سازد. و از ميان آنچه (از بردگان) مالك شده‏ايد، كسانى كه خواستار مُكاتبه (= قرارداد آزادى) هستند، پس با آنان مكاتبه كنيد (= قرارداد ببنديد)، اگر در (آزادى) ايشان نيكى مى‏دانيد؛ و از مال خدا كه به شما داده، به آنان بدهيد. و كنيزان جوان‏سال خود را اگر پاك‏دامنى را مى‏خواهند، بر تجاوزكارى (= زنا) وامَداريد تا (كالاى) ناپايدار زندگى دنيا را بجوييد؛ و هر كس آنان را (بر اين كار) وادار كند (و پشيمان شود،) پس بعد از وادار كردن آنان، خدا بسيار آمرزنده [و] مهرورز است».

 

هم بر عفت نگاه بسیار تأکید شده است و هم عفت دامن. هم عفت کلام اهمیت دارد تا در خشم و خشونت و هیجانات نفس از غیبت و تهمت باز دارد و هم عفت دل تا فراتر از حکم الهی به کسی اجازه ورود به حریم عاطفه را ندهد؛ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى‏ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَامَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَى‏ وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ  وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (مؤمنون/5 ـ 8)؛ «و همان كسانى كه دامانشان را (در امور جنسى) حفظ مى‏كنند مگر در مورد همسرانشان يا آنچه (از كنيزان) مالك شده‏اند؛ كه در حقيقت، آنان (در اين موارد) سرزنش نمى‏شوند و كسانى كه فراتر از اين مى‏جُويند، پس تنها آنان تجاوزگرند و كسانى كه آنان امانت‏هايشان و پيمان‏هايشان را رعايت مى‏كنند».

 

19ـ از مصرف مشروبات الکلی اجتناب می‌کند؛ زیرا حفظ عقلانیت و رعایت تعادل و اعتدال در رفتار، گفتار و رعایت بندگی بسیار مهم است؛ إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِاللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (مائده/ 91)؛ «شيطان به سبب شراب و قمار مى‏خواهد در بين شما فقط دشمنى و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز بازدارد؛ پس آيا شما (به شراب‏خوارى و قماربازى) پايان مى‏دهيد؟!».

 

20ـ سحرخیز و آمرزش خواه است؛ چه راز گویی و نیازجویی، با دلدار بودن و از غفلت عذر خواستن، قرب طلبیدن و از غربت نالیدن در میان اولیاء الهی رسمی همیشگی است؛ الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ (آل‌عمران/ 17)؛ «[همان پارسايانى كه‏] شكيبايان و راست‏گويان و [فرمان‏برداران‏] فروتن و مصرف‌كنندگان [در راه خدا] و آمرزش‏خواهان در سحرگاهان‏اند». به نیایش هر روزه با پروردگار هستی می‌پردازد: إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لاَإِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي (طه/ 14)؛ «در حقيقت، من، خودِ خدا هستم؛ هيچ معبودى جز من نيست؛ پس مرا بپرست و نماز را براى ياد من، به پا دار».

 

21ـ کرامت خویش را  ارج می‌نهد و زندگی را درست معنا می‌کند و می‌داند که انسان مسافری است که مصاحب جسم خویش است نه صاحب جان خود. از این حیث، در سخت‌ترین شرایط و بدترین تنگناها خودکشی نمی‌کند؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ مِنْكُمْ وَلاَ تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً (نساء/ 29)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اموالتان را در ميان خودتان به ناحق نخوريد؛ مگر اينكه داد و ستدى با رضايت [طرفين‏] شما (انجام گرفته) باشد. و خودتان را نكشيد؛ كه خدا نسبت به شما مهرورز است».

 

22ـ بسیار به یاد خداست؛ فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلاَةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (جمعه/ 10)؛ «و هنگامى كه نماز پايان يافت، پس در زمين پراكنده شويد و از بخشش خدا بجوييد و خدا را فراوان ياد كنيد، باشد كه شما رستگار (و پيروز) شويد» و رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّآتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ (آل‌عمران/ 193)؛ «[اى‏] پروردگار ما! در واقع ما (صداى) دعوتگرى را شنيديم كه به ايمان فرا مى‏خواند، كه «به پروردگارتان، ايمان آوريد.» پس ايمان آورديم. [اى ]پروردگار ما! پس پيامد (گناهان) ما را براى ما بيامرز و بدى‏هاى ما را از ما بِزُدا؛ و ما را با نيكان (و در زُمره آنان) بميران».

 

23ـ در خوبی‌ها با مردم همکاری می‌کند؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتُحِلُّوا شَعَائِرَاللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَالْهَدْىَ وَلاَالْقَلاَئِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِن رَبِّهِمْ وَرِضْوَاناً وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلايَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى‏ وَلاَتَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (مائده/ 2)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! (نه مراسم حج و) نشانه‏هاى خدا و نه ماه‏[هاى] حرام و نه قربانى‏هاى بى‏نشان و نه نشان‏دار و نه قصدكنندگان خانه محترم [خدا] را در حالى كه بخششى و خشنودى‏اى از پروردگارشان مى‏جويند، (حرمت‏شكنى نكنيد و) حلال ندانيد. و هنگامى كه از احرام بيرون آمديد، پس (مى‏توانيد) شكار كنيد. و البته كينه‏توزى عده‏اى، براى اينكه شما را از (آمدن به) مسجد الحرام (در صلح حديبيه) بازداشتند، شما را وا ندارد كه تعدّى نماييد. و بر(اى) نيكوكارى و خودنگه‏دارى با يك‏ديگر همكارى كنيد و بر(اى) گناه و تعدّى با يك‏ديگر همكارى ننماييد و خودتان را از [عذاب] خدا نگه داريد، [چرا] كه خدا سخت‏كيفر است».

 

24ـ به پدر و مادر نیکی می‌کند؛ وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى‏ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ (لقمان/ 14)؛ «و به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم ـ مادرش به او باردارشد، درحالى كه سستى بر سستى (مى‏افزود.) و از شير بازگرفتنش در دو سالگى بود ـ (و به اوگفتيم:) كه براى من و پدر و مادرت سپاس‏گوى! كه فرجام (همه شما) فقط به سوى من است». و وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَوَضَعَتْهُ كُرْهاً وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً حَتَّى‏ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى‏ وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (احقاف/ 15)؛ «و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادرش نيكى كند؛ مادرش با ناگوارى او را باردارى كرد و با ناگوارى او را بزاد، و باردارى او و از شير بازگرفتنش سى ماه است؛ تا اينكه به حدّ رشدش برسد و به چهل سالگى برسد، گويد: پروردگارا! به من الهام كن، كه نعمتت را كه بر من و بر پدر و مادرم ارزانى داشتى، سپاس‏گزارى كنم و اينكه [كار] شايسته‏اى كه آن را مى‏پسندى، انجام دهم؛ و براى من در نسلم شايستگى پديد آور. در واقع، من به سوى تو بازگشتم و در حقيقت، من از تسليم شدگان هستم».

 

25ـ با همسر حسن معاشرت دارد؛ وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً (فرقان/ 74)؛ «و كسانى كه مى‏گويند: [اى‏] پروردگار ما! از همسران ما و نسل ما به ما روشنى چشمان ببخش و ما را پيشواى خودنگه‏داران قرار ده».

 

26ـ از عذاب الهی بیم دارد؛ وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً (فرقان/ 65)؛ «و كسانى كه مى‏گويند: «اى پروردگار ما! عذاب جهنّم را از ما برطرف گردان، كه عذابش ملازم دايمى است» و همواره در خوف و رجاست و بسیار توبه‌کننده است؛ هذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ (ق/ 32)؛ «اين چيزى است كه (بدان) وعده داده مى‏شويد، براى هر توبه كار (خود)‌نگه‏دار».

 

27ـ عظمت الهی او را چنان در بر گرفته که خود را نمی‌بیند و حتی غیر خدا در نگاهش کوچک است و خداوند در جانش بسیار بزرگ؛ «عظم الخالق فی انفسهم وصغر ما دونه فی اعینهم» (نهج البلاغه /خ193). اهل فروتنی است؛ وَعِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً (فرقان/ 63)؛ «بندگان (خاص خداى) گسترده‏مهر، كسانى هستند كه فروتنانه بر زمين راه مى‏روند و هنگامى كه نادانان ايشان را مخاطب سازند، به آنان سلام (خداحافظى) گويند» و متکبر نیست و رفتار متکبرانه هم ندارد؛ وَلاَتُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلاَتَمْشِ في الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لاَيُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (لقمان/ 18)؛ «و از مردم، رُخت را (متكبّرانه) برنتاب؛ و در زمين با سرمستى و تكبّر راه نرو، [چرا] كه خدا هيچ متكبّر خيال‏پردازِ فخرفروشى را دوست ندارد».

 

28ـ میانه‌روی در بخشش و انفاق دارد؛ وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ ‌يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً (فرقان/67)؛ «و كسانى كه هرگاه (اموال خود را در راه خدا) مصرف مى‏كنند، زياده‏روى نمى‏كنند و تنگ نمى‏گيرند و (انفاق آنان روشى) معتدل بين آن [دو] است».

 

نتیجه

 

بی‌تردید، الگوی کامل و عینی شخصیت سالم قرآنی ، شخصیت الهی و ملکوتی پیامبر گرامی اسلام9، امامان معصوم: و حضرت فاطمه3 می‌باشند. از آنجا که خداوند معجزه علمی جاودانه وحیانی به نبی مکرم اسلام9 عنایت فرمود، الگوی عملی در شخصیت سالم نیز در ائمه اطهار: ارایه کرد و به این سبب که هر چه انسان در عمل به دین و اندیشه در آموزه‌های دینی، خالصانه‌تر گام بردارد، در رسیدن به شخصیت سالم کامیاب‌تر است. و از آنجا که رسیدن به مقام سعادتمندی جز با قلب سلیم ممکن و میسور نیست إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (شعراء/ 89) و از آن رو که همه انسان‌ها در رسیدن به مقام مورد دعوت پیامبران الهی قرار دارند و از سویی، شخصیت انسان‌ها تحت آموزه‌های پیامبران به کمال نهایی می‌رسد، می‌توان نتایج زیر را از مجموع آیات قرآنی ارایه نمود.

 

ویژگی‌های شخصیت سالم در قرآن مجید در سه بعد عقل (بینش و نگرش)، قلب (گرایش و گروش) و رفتار (روش و منش) بیان و تبیین شده است.

 

شخصیت سالم قرآنی‌، الگوی همه جانبه برای همه انسان‌ها در زمان‌ها و مکان‌های مختلف است و محدود به زمان یا مکان خاصی نیست.

 

سلامت روان و بهداشت روان افراد تحت تأثیر الگوهای فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی جوامع مختلف قرار دارد، اما  بر اساس عرف اجتماعی و فرهنگی جوامع، متغیرهای آن متفاوت نیست؛ اگرچه شاید جامعه‌ای رفتاری، را سالم بداند، در حالی‌که آن رفتار سالم نیست یا از سلامت کامل برخوردار نیست. ایمان به خداوند (مبدأ)، قیامت (معاد) و فرشتگان الهی، کتاب‌های آسمانی، پیامبران الهی، جهان غیب و عمل صالحِ برآمده از ایمان عمیق ، سلامت روان را میسر و ممکن می‌سازد.

 

تنها مرجع ارایه الگو در شخصیت سالم انسانی، پیام‌آوران آسمانی‌اند که در عین انسان بودن و بشر خواندن خود، در سه حوزه عاطفه، شناخت و رفتار، بهترین الگوی سلامت روان بوده‌اند.


فهرست منابع

 

  1. البهی الخولی، آدم فلسفة تقویم الانسان و خلافته، القاهره، دار الاعتصام، 1977م.
  2. جعفری، محمد تقی‌، حركت و تحول از ديدگاه قرآن و انسان در افق قرآن،
  3. جلالی، مهدی، روانشناسی پرورشی‌، تهران، شرکت سهامی چهر، 1341.
  4. جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، قم، اسراء، چاپ سوم، 1384.
  5. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1364.
  6. شریفی، حسن پاشا،  نظریه و کاربرد آزمون‌های هوش و شخصیت، تهران، سخن، 1376.
  7. شیروانی، علی، سرشت انسان، قم، معارف، 1376.
  8. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القران، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، 1417 ق.
  9. عباس عقاد، محمود، الانسان فی القران الکریم، دارالهلال، بي‌تا.

10. فضل الله، محمد حسین، من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعة و النشر، چاپ دوم،  1419ق.

11. کرمی، ابوالفضل، آشنایی با آزمون‌سازی و آزمون‌های روانی، تهران، نشر روان سنجی، 1390.

12. گنجی، حمزه و مهرداد ثابت، روان سنجی، مبانی نظری آزمون‌های روانی‌، تهران، نشر ساوالان، چاپ دوم، بی‌تا.

13. مطهری مرتضی، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1376.

14. مغنیه، محمد جواد‌، فلسفة الاخلاق فی الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین، 1977م.

15. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ هفدهم، 1373.

16. نرمان، ل. مان‌، اصول روان‌شناسی، صناعی محمود، انتشارات فرانکلین، چاپ هفتم، 1349ش.

نهج البلاغه، تصحیح صبحى صالح، قم، دارالهجرة

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 102
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

دکتر حسینعلی علایی (پزشک و فارغ‌التحصیل تخصصی تفسیر)
حجت الاسلام حسن رضا رضایی (کارشناسی ارشد تفسیر و علوم قرآن)

 
چکیده

 
نوشتار حاضر، به مبانی سلامت، بهداشت و پزشکی در قرآن می‌پردازد. نویسنده با برشمردن برخی از مبانی بهداشت و سلامت نشان داده که قرآن برای بیان جزئیات مقوله سلامت و پزشکی مردم نازل نشده است و امکان عقلی آن نیز وجود ندارد، ولی کلیات و مبانی و اصول آنها را بیان کرده است؛ زیرا این اصول و مبانی در راستای هدایت انسان است. هدایت مردم زمانی میسر است که مردم سالم و تندرست باشند. جامعه‌ای بیمار جامعه راکد است، اما دین اسلام دین حرکت و رشد و بالندگی است، به عبارت دیگر، سلامت، در متن دین نهفته است که از برخی آیات و احادیث استفاده می‌توان آن را به اثبات رساند.

 
در این مجموعه به برخی مبانی مانند: عدم توجه به بهداشت مساوی با مرگ تدریجی، امر به معروف در مسئله بهداشت، بدن ابزاری برای روح، میانه‌روی در بهداشت، رشد علوم پزشکی و عدم تسلط دشمن، بدن در تسخیر روح و... اشاره شده است. 

 
کلید واژگان: قرآن، مبانی، بهداشت، سلامت، پزشکی. 

 

مفهوم شناسی

 
«مبانی» در لغت به معنای «شالوده و اساس» یك چیز آمده است (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، 1/252). مبانی همان پایه‌هایی است که پذیرش و باور آنها مسلم انگاشته شده است و بدون پذیرش همه یا برخی از آنها، قواعد تفسیری متفاوت می‌شود. مبانی، همان پیش فرض‌های بنیادین است (ر.ک: مؤدب، مبانی تفسیر قرآن، 40).


«پزشکی» در زبان فارسی به معنای «دانشی برای مداوای بیماران» است. (حسن عمید، فرهنگ فارسی عمید، لغت‌نامه دهخدا، فرهنگ بزرگ سخن، انوری، ذیل واژه پزشکی) از این تعریف استفاده می‌شود که این واژه برای درمان بیماری‌های جسم و روح و روان نیز به کار می‌رود.
درمان، به معنای علاج و دارو است و به منظور رفع حالت بیماری روحی و جسمی صورت می‌گیرد. (لغت‌نامه دهخدا، ذیل واژه درمان) امروزه درمان را به دو دسته تقسیم می‌كنند: یكی درمان خود بیماری و دیگری درمان پیشگیرانه كه در اصطلاح بهداشت (hygiene) نامیده می‌شود (صانعی، پاکیزگی و بهداشت در اسلام، ص9).


«بهداشت» در لغت به معنای نگه داشتن، تندرستی و پیشگیری آمده است. (معین، فرهنگ فارسی، ذیل واژه بهداشت) در عربی با واژه‌های وقایة الجسم، (العین، ذیل واژه وقی: ووقاه الله وقایة بالکسر: حفظه، ومنه اللهم اجعله وقایة لمحمد) حفظ الصحة، (مجلسی، بحارالانوار،59/78) سلامة‌الجسم، (همان،78/175) صحة‌البدن (قطب‌الدین راوندی، الدعوات، 81) و العافیة (ابن منظور، لسان العرب، ذیل واژه العافیه) از آن تعبیر می‌شود.

در اینجا به برخی از مبانی سلامت و بهداست که در قرآن مطرح شده را بیان می‌کنیم:


1. مرگ تدریجی نتیجه عدم توجه به بهداشت و سلامت


بیشتر مرگ و میر‌های جهان سوم بر اثر عدم رعایت بهداشت (فردی، جمعی، مادر، محیط، کودک، تغذیه، جنسی، و...) (بهداشت برای خانواده، ص21) اتفاق می‌افتد. قرآن با صراحت از رفتن به سوی مرگ نهی می‌کند: وَلاتُلْقُوا بِأَیدیكُمْ إِلَی التَّهْلُكَةِ (بقره/ 195). شیخ طوسی هر عملی را که عواقبش هلاکت و نیستی باشد مصداق آیه فوق می‌داند (تفسیر تبیان، 2/151)؛ برای مثال، شروع به جنگی که قدرت بر دفاع نباشد (همان)، فقر زیاد (طالقانی، پرتوی از قرآن، 2/86)، احسان بیش از ظرفیت (همان)، مصداق آیه و نوعی رفتن به سوی مرگ است (بلاغی، الاء الرحمن 1/167 و مرحوم طیب، 2/361). نیز قلمرو آیه را به مورد خاصی محدود نکرده‌اند و تفسیری عام از آن به دست داده‌اند. آیت الله مکارم شیرازی نیز عدم جواز عبور از جاده خطرناک و بدون وسائل ایمنی در هوای بد یا خوردن غذایی که به احتمال قوی آلوده به سم است از مصادیق آیه دانسته‌اند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 2/36)؛ از این‌رو، عدم رعایت بهداشت و بی‌توجهی به سلامتی و عدم مراجعه به پزشک مساوی با حرکت به سوی مرگ تدریجی است که مصداق آیه فوق است و قرآن آن را منع کرده است.


2. امر به معروف در امر بهداشت و سلامت مردم


امر به معروف در اسلام از جایگاه خاصی برخوردار است و برای آن مصداق خاصی مشخص نشده است. راغب اصفهانی می‌نویسد: «معروف» هر فعلی است كه خوبی آن به وسیله عقل یا شرع شناخته شود. (مفردات، ذیل واژه عرف). قرآن معروف را به خیر تفسیر می‌کند: وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَی الْخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ (آل‌عمران/104)؛ «و باید از میان شما، گروهی (مردم را) به سوی نیكی دعوت كنند، و به [كار] پسندیده فرمان دهند...». امر به معروف هر چند واجب کفایی است (المیزان، 3/373)، شامل هر عمل خیری می‌شود.

 

در احادیث به اصل امر به معروف تأکید فراوان شده و از جهاد فی سبیل الله برتر معرفی گردیده است (نهج البلاغه، کلمات قصار، 374) و کسانی که به امر به معروف می‌پردازند جانشین خدا و رسول معرفی کرده‌اند. (طبرسی، مجمع‌البیان، 2/807). دانشمندان گذشته و حال دایره امربه معروف را محدود نگرفته‌اند؛ برای مثال، ضیاء الدین محمد بن محمد معروف به ابن اخوه از محدثان شافعی مصر (648 ق/1250م) در آخر کتابش با عنوان «معالم القربة فی احوال الحسبه» به بهداشت عمومی، امور و وظایف پزشکان اشاره دارد و با استفاده از احادیث نبوی، فراگیری علوم پزشکی را واجب کفایی میداند (ابن اخوه، معالم القربه فی احوال الحسبه، ص254). وی امر به معروف در زمینه سلامت و بهداشت مردم را مورد تأکید قرار داده، می‌نویسد: اگر در مغازه لبنیات فروشی مگس فراوان و درب ظروف ماست و شیر باز و لباس فروشنده کثیف باشد، امر به معروف لازم است (همان).


با ملاحظه طب نبوی و طب الصادق و طب الرضا و رساله ذهبیه در می‌یابیم توصیه‌های بهداشتی معصومان ارشادی و در راستای امر به معروف و نهی از منکر بوده است؛ زیرا دعوت مردم به سلامتی بهترین معروف و خیر است.


3. میانه‌روی در بهداشت


میانه‌روی از مبانی بهداشت قرآنی است. واژه‌شناسان اسراف را تجاوز از حد در تمامی کارهای انسان (راغب، مفردات، ذیل واژه سرف) و مکارم‌شیرازی مصرف زیاد و زیاده‌روی در کمیت و کیفیت و بیهوده‌گرایی و اتلاف در مال (مکارم شیرازی، نمونه، 6/149) و شیخ طوسی خروج از حد وسط را اسراف می‌نامند (طوسی، تبیان 4/386). قرآن‌کریم عمل اسراف را از گناهان کبیره معرفی کرده است (غافر/43؛ آل‌عمران/147) و به بیش از 20 مورد از مصادیق آن را اشاره دارد؛ مانند: خوردن (انعام/141؛ اعراف/31) فسادگری (شعراء/151ـ2) اسراف در نفس (زمر/53) مصرف مال یتیم (نساء/6) قتل و قصاص (مائده/32؛ اسراء/33) همجنس‌گرایی (اعراف/8) فراموشی خدا (یونس/12)، مقابله با پیامبران (یس/ 18ـ19). در احادیث تأکید شده که استفاده از هر چیزی که به صلاح و سلامتی بدن باشد، اسراف نیست، بلکه اسراف زمانی است که به بدن ضرر برساند (برهان، 2/532).

 

مکارم شیرازی از آیه وَكُلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا (اعراف/31) رعایت تغذیه و عدم اسراف و ضررهای آن را بیان می‌کند. (نمونه، ذیل آیه) علامه طباطبایی ذیل أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ (زمر/53) اسراف بر نفس را تجاوز بر نفس می‌داند (طباطبایی، المیزان 17 / 278)؛ از این‌رو، اسراف و زیاده‌روی در مسائل بهداشتی مانند شستشوی بیش از حد (وسواس) زیاده‌روی در مسواک زدن، زیاده‌روی در تغذیه، زیاده‌روی در مسائل جنسی و... با مبانی و اصول قرآنی یا سازگار است: «خیر الامور اوسطها» (مجلسی، بحارالانوار 69/60).


4. تلاش برای رشد علوم پزشکی و جلوگیری از تسلط دشمن


یکی از شگردهای تسلط دشمن بر مسلمانان، تسلط به بهانه فقر علمی و نیازهای اقتصادی، فرهنگی و نظامی و بهداشتی می‌باشد؛ زیرا از این طریق می‌تواند به خواسته‌های خود برسد. خداوند خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشاره می‌کند که دشمن (یهود و نصاری) شما را ضعیف و تابع می‌خواهد:

وَلَنْ تَرْضی عَنْكَ الْیهُودُ وَلاَالنَّصاری حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ (بقره/120) و در آیه‌ای دیگر به صراحت به عدم تسلط دشمن بر مسلمانان اشاره می‌کند: وَلَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرینَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً (نساء/141)؛ «و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است». از آنجا كه كلمه «سبیل» نكره و در سیاق نفی است و معنای عموم را می‌رساند، از آیه استفاده می‌شود كه كافران نه تنها از نظر منطق، بلكه از نظر نظامی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... بر افراد با ایمان چیره نخواهند شد؛ از این‌رو، لازم است که مسلمانان در مسئله علوم بهداشتی و پزشکی به حدی برسند که راه تسلط دشمن را سد نمایند.

امام خمینی (ره) در این باره میفرماید:


«اگر خطر تسلط سیاسی و اقتصادی دشمن بر حوزه اسلام تا جایی باشد که دشمن، جامعه اسلامی را به اسارت سیاسی و اقتصادی خود بکشاند و موجب سستی اسلام و مسلمانان شود و آنان را ضعیف سازد، در این صورت بر مسلمانان واجب است با وسائل آنچه شبیه دشمن دارند، از خود دفاع کنند» (امام خمینی، تحریر الوسیله، 1/445).


نکته جالب توجه آن است که حوزه بهداشت و نیازهای آن از مواردی است که زمینه‌ساز تسلط دشمن است که نباید اجازه دهیم بر ما تسلط یابند.


5. هدایت و کمال بشر در پرتو سلامت


یکی از اهداف نزول قرآن هدایت و تربیت‌ معنوی بشر است: وَهُدی لِلنَّاسِ (انعام/91) و این هدایت بدون سلامتی بشر ممکن نیست. جامعه بیمار و مملو از مرض و عدم رعایت اصول بهداشت و سلامت نمی‌تواند مایه سعادت دنیایی و اخروی باشد؛ از این‌رو، در اسلام شاهد احکامی هستیم که رابطه مستقیم با سلامتی اعضاء و جوارح دارد؛ مانند: وضو برای نماز، امساک از غذا در روزه، رو به قبله ایستادن، غسل، نخوردن غذا‌های حرام، و... (ر. ک: اهتمام، فلسفه احکام، ج 2). قرآن با سه مقوله اخلاقی، احکام و عقاید برای بشر نازل شد و هر سه با بهداشت روان و جسم بشر رابطه دارد و نمی‌توان سلامتی جسم و روان را از احکام و اخلاق جدا کرد. همان طور امام سجاد در دعای صحیفه سجادیه فرمودند: «وَارْزُقْنِی صِحَّةً فِی عِبَادَةٍ (دعای 200)؛ خدایا سلامتی را روزی من قرار ده تا بتوانم عبادتت نمایم». 


6. بهره‌گیری از جهان هستی به عنوان اسباب الهی در سلامت


با بررسی آیات الهی درمی‌یابیم خداوند مخلوقی را که با کمک اسباب و وسایل مادی خلق کرده باشد با صیغه جمع مطرح می‌کند، برای مثال، درباره خلقت انسان‌ها می‌فرماید: نَحْنُ خَلَقْناكُمْ (واقعه/57)؛ «ما شما را خلق کردیم»، در حالی که نقش پدر، مادر، تغذیه و... به عنوان وسایل و اسباب در خلقت انسان قابل انکار نیست. همچنین درباره نزول باران می‌فرماید: وَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً (مؤمنون/18)؛ «ما از آسمان آبی را نازل کردیم» قطعاً نزول باران از آسمان علاوه بر قدرت خداوند، نیازمند اسباب دیگری از قبیل خورشید، ابر، دریا، باد، و... می‌باشد؛ به همین سبب خداوند از خودش با صیغه جمع یاد می‌کند تا اشاره نماید اسباب دیگر به عنوان مأمور ویژه خدا در جهان طبیعت ایفای نقش می‌کنند.
امام صادق علیه السلام در حدیثی به فعل خدا همراه با اسباب اشاره لطیفی دارد و می‌فرماید: «أَبَی اللَّهُ أَنْ یجْرِی الْأَشْیاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَابِ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَیءٍ سَبَباً؛ خدا اباء داشته و نمیپسندد كه چیزها را جاری و برقرار گرداند؛ مگر به وسیله اسباب و دست‌آویزها، پس برای هر چیزی سببی قرار داد» (مجلسی، بحار الأنوار، 2 / 90).


در حدیثی آمده است، زمانی که حضرت موسی علیه السلام بیمار شد، به پزشک مراجعه نکرد و از دارو استفاده ننمودند، بلکه شفای خود را از خدا طلب کرد. خداوند خطاب به ایشان فرمود: شفای من در پزشک و داروست. اینها اسباب شفای من هستند تا از آنها استفاده نکنی، شفایی از طرف ما نیست (همان، 81/211). کره ماه، خورشید و مخلوقات دیگر جزء اسباب الهی در سلامتی انسان هستند که هیچ کس قادر به انکار تأثیر آنها در سلامتی نیست. حتی رنگ‌های سبز و زرد در نشاط و روان انسان دارای تأثیر هستند؛ در نتیجه، طبیعت و جهان خلقت تأثیر مستقیم در سلامت انسان دارد و ضرورت دارد از آنها به صورت شایسته و بهینه استفاده شود.


7. لزوم حفظ بدن به عنوان امانت الهی


اعضاء و جوارح انسان امانت الهی هستند. در قرآن آمده است: أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصارَ... (یونس/31) «يا چه كسی صاحب اختيار گوش [ها] و چشم‌هاست؟» «ام» در آیه منقطعه است، یعنی مالکیت اعضای انسان در دست خداست و انسان امانت دار است. نیز آمده است: بَلْ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (بقره/116) و أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ وَلِساناً وَشَفَتَيْنِ... (بلد/8 و 9). امام خمینی جراحت متنابه شخص بر بدن را حرام می‌داند (استفتائات امام خمینی، ج3، ص580) حتی خوردنی‌هایی که به بدن ضرر داشته باشد را حرام می‌شمرد (تحریر‌الوسیله، ج3، ص273) و بدن و اعضا و جوارح را امانت الهی تلقی می‌کنند و معتقدند انسان در سلامتی و حفظ آن کوشا باشد. (امام خمینی، جهاد با نفس یا جهاد الاکبر، ص61)


8. تلاش برای رسیدن به قله‌های علوم پزشکی، بهداشت و سلامت


حرکت به سوی بی نهایت، یکی از دغدغه فکری بشر است. 


امام صادق علیه السلام کسی را که دو روزش مساوی باشد مغبون و فریب خورده می‌نامد. (صدوق، أمالی، 668) قرآن در مسئله نظامی خواهان برتری مسلمانان در تمام زمینه‌ها (نیروی انسانی، نظامی، اسلحه و...) می‌باشد: وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ (انفال/60)؛ «و هر چه در توان داريد، از نيرو و از اسبهای آماده برای (مقابله با) آن (دشمن) ان، آماده سازيد». كلمه «قوة» نه تنها وسائل جنگی و سلاح‌های مدرن هر عصری را در بر میگیرد، بلكه تمام نیروها و قدرتهایی را كه به نوعی در پیروزی بر دشمن اثر دارد، شامل می‌شود و اعم از نیروهای مادی و معنوی است. از قدرتهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی نیز که در مفهوم «قوة» مندرج هستند و نقش بسیار مؤثری در پیروزی بر دشمن دارد، نیز نباید غفلت كرد (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه 7/223).


در روایات اسلامی برای كلمه «قوة» تفسیرهای گوناگونی شده كه از وسعت مفهوم این كلمه حكایت میكند؛ مثلاً در بعضی از روایات میخوانیم كه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود: منظور از قوة «تیر» است و در روایت دیگری آن را هر گونه از اسلحه می‌داند. و تفسیر عیاشی منظور از آن را شمشیر و سپر بیان شده است (حویزی، تفسیر نورالثقلین، 2/164 و 165). یكی از مصداقهای قوة در آیه آن است که مسلمانان موهای سفید را به وسیله رنگ سیاه کنند! (همان)؛ یعنی اسلام حتی رنگ موها را كه به سرباز بزرگسال چهره جوانتری میدهد تا دشمن مرعوب گردد، از نظر دور نداشته است، لذا واژه «قوه» عام است و شامل تمامی موارد از جمله علوم پزشکی و بهداشت، اقتصاد، فرهنگ، سیاست و... می‌شود.


9. توجه به آزمایش بودن بیماری


خداوند یکی از اهداف خلقت را در عرصه گیتی، آزمایش بندگان می‌داند و بر همین مبناء بر آن مردم را به بلیات و مصائب دنیا می‌آزماید. قرآن در این‌باره می‌فرماید: وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرينَ (بقره/155؛ ر.ک: ص41)؛ «و قطعاً [همه] شما را به چيزی از ترس و گرسنگی و كاهشی در ثروت‌ها و جان‌ها و محصولات آزمايش می‌كنيم و به شكيبايان مژده ده». استفاده صحیح از بدن و حفظ آن از بیماری و تلاش برای سلامتی و... یکی از امتحان‌های الهی می‌باشد که اکثر مردم از آن غافل‌اند (ر. ک: طبرسی، مجمع البیان، 1 / 436).


برخی از مفسران از آیه وَبَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَالسَّيِّئاتِ (اعراف/168)؛ استفاده کردند که مراد از حسنات... صحت بدن است که مورد امتحان قرار گرفته می‌شود. (اطیب البیان، 6/19و 106) بیماری حضرت سلیمان و شفا گرفتن وی از باب امتحان بوده است (ص/ 34). 


10. تغذیه، اصلی‌ترین نیاز بدن


یکی از نیازهای اصلی بدن، تغذیه است و در قرآن به تغذیه توجه خاصی شده است؛ برای نمونه، چهار بار «فلینظر» آمده است که دو بار آن به کیفیت غذا (عبس/24؛ کهف/19) و یک بار آن به خلقت (طارق/5) و چهارمی به اعمال (حج/15) اشاره دارد؛ یعنی بین خلقت بشر و خوردن غذا و اعمال او رابطه مستقیمی است.


در قرآن به برخی از موارد تغذیه قسم یاد می‌کند (تین/1) که نشان از اهمیت آنهاست. همچنین از آیات قرآن استفاده می‌شود که نوع غذا در رفتار و اعمال انسان اثر دارد: يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَاعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَليمٌ (مؤمنون/51) و در سوره‌ای دیگر برخی از غذاها را رجس نامیده است: ... إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ... (انعام/ 146)؛ «جز اينكه مرداری باشد يا خونِ ريخته شده يا گوشت خوك چرا كه اين‌(ها) پليد است، يا (حيوانی كه) از روی نافرمانی، [به هنگام سر بريدن، نامِ] غير خدا بر آن بانگ زده شده است».
رجس به معنای پلید آمده و در مجمع‌البیان از زجاج نقل شده كه رجس نام هر كار تنفرآور است (طبرسی، مجمع البیان، 4/585) در قرآن مجید چیزها و كارهایی كه با رجس توصیف شده، به قرار زیر است: خمر، قمار و بتها (مائده/90)، میته، خون و گوشت خوك (انعام/145)؛ از این‌رو، تغذیه یکی از اساسی‌ترین رکن تشکیل جسم و رابطه نزدیک با اعمال انسان دارد.


11- عدم تحمیل مطالب حدسی بر قرآن در زمینه پزشکی و بهداشتی


علوم پزشکی حاصل كاوش‏ها و تجربه‏هاى بشرى است كه در طى قرن‏ها بر هم انباشته شده است. برخى از قضاياى علوم پزشکی به معناى قطع روانشناختى قطعىاست؛ يعنى گاهى گزاره علمى از راه مشاهده يا به وسيله قراين ديگر بديهى تلقی مى‏گردد؛ همچون خوردن خون كه در عصر ما بديهى شده است. همان‌طور كه گاهى انسان به وسيله قراين خارجى يا دلايل عقلى كه مطلب را پشتيبانى مى‏كند، در مورد يك گزاره علمى به قطع مى ‏رسد.


در تفسير علمى بين علوم پزشکی قطعى و نظريه‏هاى حدسی تفاوت گذاشته مى‏شود و استفاده از نوع دوم در تفسير علمى قرآن صحيح نيست؛ چرا كه نظريه‏هاى حدسی گاهى صدها سال در حوزه علم مى‌ماند، سپس تغيير مى‌كند، (همچون نظريه‏ بطلميوسى (ptoemaos ـ قرن دوم م) در مورد اينكه زمين مركز جهان است و خورشيد و ستارگان در هفت فلك به دور آن مى‏چرخند. اين نظريه حدود چهارده قرن بر فكر بشر سايه افكنده بود. سپس توسط كپلر، كپرنيك و گاليله دگر‌گون شد و ديدگاه كنونى يعنى حركت زمين به دور خورشيد جاى آن را گرفت) پس نمى‏توان تفسير قرآن را بر آنها بنا نهاد.


12- عدم استخراج تمامی علوم بهداشت و پزشکی از ظواهر آيات قرآن 


از ظاهر برخی از آیات استفاده می شود که علوم بسیاری از جمله  پزشکی در قرآن موجود است، وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ (نحل/ 89)، اما همه علوم بشري در ظواهر آن وجود ندارد؛ چرا كه اولاً چنين ادعایي خلاف بداهت است. و ثانیاً اگر چنین ادعایی درست باشد، می‌بایست یک قرآن چند صد جلدی نازل می‌شد. ثالثاً بررسی آیات پزشکی قرآن نشان از آن دارد که به عمده مطالب آناتومی و فیزیولوژی بدن اشاره شده است. رابعاً مفسران ذیل آیه فوق اشاره کرده‌اند که این آيه نيز قيد لُبي دارد؛ يعني هر چيزي كه در رابطه با هدايت بشر است، در قرآن موجود است (ر.ک: طباطبایی، المیزان، 325؛ طبرسی، مجمع البیان، 4/298؛ زمخشری، الکشاف، 2/21 و 31).

 

بنابراين، همان‌طور كه گذشت، استخراج تمامی علوم بهداشت و پزشکی  از قرآن صحيح نيست که برخی‌ها چنین ادعای کردند. دیدگاه افراطی دربارة مسائل علمی قرآن ریشه در قرن پنجم دارد. ابوحامد غزالی در کتاب احیاء العلوم (1/260)، زرکشی در کتاب البرهان فی علوم القرآن (2/181)، ابوالفضل مرسی (ذهبی، التفسیر والمفسرون، 2/336ـ340) جلال الدین سیوطی در کتاب الاتقان فی علوم القرآن (2/396) طرفداران تحمیل علوم بر قرآن هستند (رضایی اصفهانی، درآمدی بر تفسیر قرآن، 292ـ302). برخی از مفسران معاصر مانند سر سید احمد خان هندی (1898 م) مؤلف تفسیر القرآن هو الهدی والفرقان و عبدالمنعم جمالی در التفسیر الفرید، عبده در المنار، رافعی،  اسکندرانی، طنطاوی، احمد حنفی، عبدالرزاق نوفل طرفداران وجود همه علوم یا تحمیل برخی از علوم بر قرآن هستند (ذهبی، التفسیر والمفسرون، 2/333ـ424؛ بابایی و دیگران، روش‌شناسی تفسیر، 367ـ373).


13. لزوم پذیرش سازگاری بین قرآن و علوم پزشکی و بهداشت


در آیات بسیاری به مسئله بهداشت و سلامت اشاره شده است. احکام تکلیفی اسلام نیز با سلامت انسان مرتبط است. قطعاً همان خدایی که انسان را خلق و قرآن را نازل نموده، بین این دو رابطه سازگارانه نیز برقرار کرده است.


البته برخی تعارضات ظاهری و ابتدایی بین قرآن و پزشکی ادعا یا توهم شده كه با تأمل و دقت در آیات و علوم پزشکی و بهداشت مرتبط برطرف می‌شود؛ لذا تعارض مستقر و حقیقی بین قرآن و علم وجود ندارد؛ به عبارت دیگر، باید یا در تفسیر خود شک نماییم یا در نظریه علمی تردید نماییم (ر.ک: رضایی اصفهانی، تعامل علوم و قرآن).


14. سلامتی، موافق کرامت انسانی


کرامت انسانی ریشه در ادیان الهی و مکاتب فلسفی دارد. «کریم» از کرم به معنای بخشش و نعمت دادن است. هر گاه خدای تعالی با این واژه وصف شود، اسمی است برای احسان و نعمت بخشیدن: فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريمٌ (نمل/40) و هر گاه انسان با واژه «کرم» وصف شود، اسمی است برای اخلاق و افعال پسندیدهای كه از او ظاهر می‌شود تا وقتی كه اخلاق و رفتار پسندیده ظاهر نشود و به کار نمی‌رود (راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، 4/12).


واژه کریم در قرآن به معانی متعدد آمده است:


1. کریم به معنای بزرگوار و ارجمند که برای جبرئیل به کار رفته است (تکویر/19؛ حاقه/40)؛
2. کریم به معنای کسی که خود را بزرگوار می‌پندارد (دخان/ 49)؛
3. صفت پروردگار تبارک و تعالی که آمرزنده گناهان است (مؤمنون/116؛ نمل/40)؛
4. به معنای گرامی داشته شده و برتری یافته (اسراء/62 و70، فجر / 15).


کرامت انسانی عبارت است از اینکه انسان‌ها، عزیز، شریف و ارجمندند و معیارهایی چون رنگ، نژاد، زبان، جغرافیا، طبقه اجتماعی و... در آن دخالتی ندارد. آفرینش هیچ موجودی عبث و بی‌هدف نیست و انسان دارای شرافت و کرامت ذاتی و شایسته خلافت الهی است.


داشتن حق حیات و سلامتی یکی از حقوق طبیعی انسان است که خداوند به بشر ارزانی داشته است. و موافق کرامت انسانی است. و هر موجودی حتی حیوانات و گیاهان نیز از حق حیات و سلامت برخوردارند. 


خداوند می‌فرماید: وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَحَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَفَضَّلْناهُمْ عَلی كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً (اسراء/70)؛ «و بيقين فرزندان آدم را گرامی داشتيم؛ و آنان را در خشكی و دريا، (بر مركب‌ها) سوار كرديم؛ و آنان را از پاكيزه‌ها روزی داديم؛ و ايشان را بر بسياری از كسانی كه آفريديم، كاملاً برتری داديم».


پیام آیه را می‌توان در چند نکته بیان کرد:


1. انسان برتر از فرشته است، زیرا مسجود فرشتگان است.
2. توجّه انسان به مقام و كرامت خود، سبب شكر و دوری از كفران است.
3. نه تنها حضرت آدم علیه السلام، بلكه نسل انسان مورد كرامت و برتری و گرامیداشت است.


4. تفاوت انسان با جانداران دیگر و برتری او، بسیار زیاد است (حکیمی، الحیاة، 1/689). آیت الله مکارم شیرازی در ذیل آیه لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ (تین/4) می‌نویسد: خداوند انسان را از هر نظر موزون و شایسته آفرید؛ هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی و عقلی؛ چراكه هرگونه استعدادی را در وجود او قرار داده و او را برای پیمودن قوس صعودی بسیار عظیمی آماده ساخته است تا اینکه شایستگی کرامت را یافته است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 12 / 196).


بیماری و نقص اعضاء با کرامت و عزت انسان سازگاری ندارد. انسان سالم و تندرست می‌تواند با عزت و کرامت زندگی کند و عهده دار امانت الهی باشد.


15. انسان سالم و تندرست، مطلوب خداوند


از آیات قرآن استفاده می‌شود که انسان به زیباترین شکل و سالم‌ترین جسم پا به عرصه طبیعت گذاشته است: الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ (سجده/7)؛ وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ (تغابن/3)؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ (تین/4)؛ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ (مؤمنین/14). نقص و بیماری در خلقت خداوند وجود ندارد. خلقت ابتدایی ما که توسط دستگاه خودکار الهی صورت گرفت، از نطفه که منشأ آن صلب و ترائب است تا لایه‌های سه گانه رحم مادر و رشد آن در رحم و تغذیه از خون مادر و تولد و استفاده از شیر مادر و... بی‌عیب و بی‌نقص می‌باشد. هر مشکلی که برای جنین پیش می‌آید یا نتیجه نقص در تغذیه است یا بیماری در پدر و مادر یا اختلال در ژنتیک.


16. رابطه گناه و سلامتی


یکی دیگر از مبانی سلامت در قرآن رابطه گناه با بیماری و سلامتی است. طبیعت نیز از رفتار انسان عکس العمل نشان می‌دهد. خداوند می‌فرماید: برکات آسمان متأثر از اعمال شماست: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (اعراف/96)؛ «و اگر (بر فرض) اهل آبادی‌ها ايمان می‌آوردند و خودنگهداری (و پارسايی) می‌كردند، حتماً بركاتی از آسمان و زمين بر آنان می‌گشوديم؛ وليكن (آنان حق را) تكذيب كردند؛ پس به خاطر آنچه همواره كسب می‌كردند، گرفتارشان كرديم».


«بركات» جمع «بركت» است. این كلمه در اصل به معنی «ثبات» و استقرار چیزی است و به هر نعمت و موهبتی كه پایدار بماند، اطلاق میگردد. (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 6/266)؛ در نتیجه، سلامتی برکت الهی است که می‌تواند دوام داشته باشد به شرط اینکه تقوا را در زندگی نهادینه شود.


و آیه وَما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ (شوری/30)؛ «و هر مصيبتی به شما رسد پس به خاطر دستاورد شماست» اکثر مفسران بیماری و ضررهای جسمی را نتیجه گناه می‌دانند (طبرسی، مجمع البیان، ج9، ص47).


17. تأثیر آرامش در سلامتی جسم و روان


آرامش بالاترین سرمایه بشری است که انسان هنوز به اهمیت آن پی نبرده است. قرآن در 5 آیه به عوامل آرامش بشر اشاره دارد: 1. همسر: لِتَسْكُنُوا إِلَيْها (روم/ 21)؛ 2. نماز: إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ (توبه/103)؛ 3. خدا: أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد/28)؛ 4 و 5. خوابیدن در شب: وَجَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً (نباء/9) در فرهنگ اسلامی خوابیدن در روز مذموم شمرده شده مگر خواب قیلوله قبل از اذان ظهر (مجلسی، بحارالانوار، 16/ 118). به علاوه، یکی از ثمرات کره ماه، آرامش بخشی و آسایش‌دهی به انسان‌ها و حیوانات است، لذا نور ماه آرام بخش‌ترین نورهاست که تمامی جانداران در سایه آن با آرامی به خواب می‌روند. دانشمندان اشاره دارند خواب در روز همچون خواب در شب تأثیری ندارد و حتی برای بهداشت بدن مضر است. این آرامش جسمی، آرامش روح و روان را به همراه دارد و مقدمه برای عبادت و معنویت است.


18. بیان شفای جسمی در قالب احکام پیشگیرانه


شفا بودن قرآن در آیات متعددی مطرح شده است: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ (اسراء/82)؛ «و از قرآن، آنچه را كه آن درمان و رحمتی برای مؤمنان است، فرو می‌فرستيم». در آیه‌ای دیگر، قرآن شفای دردهای سینه معرفی شده است: وَشِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ (یونس/ 57) «و درمانی برای آنچه در سینههاست».


واژه «شفاء» به معنای صحت و سلامت است (سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ذیل ماده شفاء) و در مقابل آن بیماری، عیب و نقص میآید. هر فردی دارای دو بعد جسمی و روحی است. هر كدام ممكن است در معرض بیماری قرار بگیرد و بیماری در هر بُعد موجب اختلال در كارایی ابعاد دیگر انسان شود؛ لذا میتوان بیماریها را به سه نوع 1. اعتقادی، 2. روحی ـ روانی، 3ـ جسمی تقسیم كرد.

 

قرآن هم برای درمان بیماری‌های اعتقادی از قبیل شرك و كفر (ابراهیم/5 و1؛ مائده/15 و 14) و هم برای درمان بیماری‌های روحی مانند: كبر، غرور، حسد، نفاق، ضعف و ترس، وابستگی كامل به مادیات، شهوت... (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 12/239) و هم بیماری‌های روانی مانند کاهش اضطراب با قرائت قرآن، (ر.ك: مجموعه مقالات همایش نقش دین در بهداشت روان، 88) و کاهش افسردگی (همان، 79)، دمیدن روح امید، و دوری از یأس (یوسف/87)، قرآن (احزاب/ 3 و آل‌عمران /159) و نقش آن در آرامش انسان (اسراء/24 و بقره/83)، حجاب و سلامتی روانی... (نور/31؛ احزاب /59) راهکار بهداشتی بیان داشته است.


همچنین برای درمان بیماری جسمی احکامی را بیان کرده است:


الف) بهداشت‌ غذایی


خوردن غذاهای‌ پاك (بقره/172)، ممنوعیت غذاهای غیربهداشتی (اعراف/175)، اسراف نكردن در مصرف غذا (اعراف/31)، دوری از خوردن گوشت مردار (انعام/ 145)، گوشت خوك و خون (بقره/173)، شراب (بقره/219) و ... .


ب) بهداشت شخصی (جسمی)


وضو، (مائده/ 6) غسل، (همان) طهارت لباس، (مدثر/ 4) پاكیزگی محیط زیست (حج / 26) و... .


ج) بهداشت مسائل جنسی


ممنوعیت آمیزش با زنان در عادت ماهیانه، (بقره/ 222)، دوری از زنا (اسراء/32)، از لواط (اعراف / 81 ـ 80) و از استمناء و... (مومنون / 7 ـ 5).


د) عسل و درمان بیماری‌های جسمی (نحل / 69 ـ 68).


هـ) روزه و درمان بیماریهای جسمی (احزاب / 35).


19. باور به قرائت قرآن و تأثیرات آن در شفای بیماری


قرائت قرآن مورد تأکید قرآن (مزمل/20) و احادیث (مجلسی، بحارالانوار، 74/ 292) است. تأثیر آوای قرآن بر كاهش دردهای جسمی بعد از عمل جراحی (ر. ك. نیکبخت نصرآبادی، استعانت از قرآن كریم در شفای جسمانی) که امروزه به عنوان یک تئوری در مجامع علمی و پزشکی مطرح است، به اثبات رسیده است.


امام علی علیه السلام در نهج البلاغه به شفای روح و قلب و جسم انسان به واسطه قرآن اشاره می‌کنند: «وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُور؛ از نور (قرآن) شفاء و بهبودی خواهید که شفای سینههای بیمار است» (نهج‌البلاغه، خطبه110). امام علی علیه السلام قرآن را وسیله شفاء بخش می‌نامد: «قرآن شفای سینههاست» (همان، خطبه 189).


در یک تحقیق پزشکی، تجهیزات پزشکی را بر روی جمجمه تعدادی بیمار روانی مسلمان و غیر مسلمان متصل کردند آن گاه مدتی تلاوت قرآن را برای آنها پخش کردند. بعد از مدتی دستگاهای روان سنجی که به مغز آنها متصل بود، نشان داد که فشار روانی بر روی این افراد کم شده است.


در یک تحقیق علمی که در آمریکا منتشر شد، ثابت شد که تلاوت قرآن اثر شگرفی بر حالت مزاجی فرد دارد و نقش عمدهای در کاهش مشکلات و بیماریهای روانی بازی میکند. همچنین اثبات شده است که قرآن بر کاهش اضطراب تأثیر دارد. در این تحقیقات آمده است که این تأثیر ناگهانی و کاهش یک بارة مشکلات در این افراد، نتیجه جالبی بود که نظیر آن را در هیچیک از درمانهای روانی نمیتوان یافت (ر.ک: سایت ابنا).


پروفسور وان درهوون می‌گوید: «بررسیها نشان میدهد که قرائت منظم قرآن، از انسان در مقابل تمامی مشکلات روانی دفاع میکند و نیز نقش مهمی در معالجه بیماریهای روانی دارد. بسیاری از بیمارانی که با روش من تحت درمان قرار گرفتند، غیر مسلمان هستند و بیشتر آنها نمیتوانند به زبان عربی تکلم کنند؛ لذا ما به آنها کیفیت تلفظ صحیح لفظ جلاله «الله» را آموزش میدهیم. پس از تمرین و فراگیری این کلمه به نتایج شگفت‌آوری در زمینه مشکلات روانی یا فشارهای اجتماعی دست یافتیم» (نشریه خبررسانی اخبار ملل، ش 17، ص83).


در تحقیقاتی که در دانشگاه مشهد روی چند زن باردار صورت گرفته نشان داد که آوای قرآن سبب کاهش درد زایمان و کوتاهی مدت زایمان، کاهش اضطراب قبل از زایمان و تحریک تخمگذاری در زنان نابارور و... میشود (مجله اصول بهداشت روان، ش 3، 1387، مقاله تاثیر آوای قرآن).


20. ریشه داشتن علوم پزشکی در وحی الهی


به نظر میرسد نیازهای ضروری انسان نخستین در زمینه طب از طریق وحی الهی برطرف میشد. در روایتی آمده است:


«ان الله اهبط آدم من الجنة وعرفه علم کل شیء فکان مما عرفه النجوم والطب؛ خداوند، آدم را از بهشت فرود آورد و او را از آگاهی به همه چیز، برخوردار ساخت. نجوم و پزشکی از چیزهایی بودند که خداوند وی را از آنها آگاه کرد» (مجلسی، بحارالانوار، 1/ 35).


در برخی از روایات تصریح شده است که انبیاء نسخه بعضی از داروها را از طریق وحی به دست می‌آوردند. رسول الله فرمود: «نوح از ضعف بدن به درگاه خدا شکایت برد. خداوند به او وحی فرستاد که گوشت را با شیر بپز و بخور؛ چون قدرت و برکت را در آن نهاده‌ام» (همان، 66 / 66).


به علاوه، کلام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم وحی است: وَما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحی (نجم/ 3ـ4) «و از روی هوی سخن نمی‌گويد. آن (سخن) نيست جز وحی‌ای كه (به او) وحی می‌شود»؛ یعنی اگر حضرت مطلبی در زمینه طب بیان کند، به یقین کلام خداست.


معجزه حضرت عیسی علیه السلام از سنخ طبابت بود؛ مانند: زنده‌کردن مردگان، بهبود بخشیدن به کر و لال، و شفا بخشیدن به بیماری‌های صعب الاعلاج همچون جذام و... (عقیقی بخشایشی، طبقات مفسران شیعه، 39).


قرآن نیز با صدها آیه که در زمینه بهداشت و پزشکی زمینه رشد محققان و دانشمندان را در حوزه طب فراهم نموده است. و توصیههای مؤكد بهداشتی و درمانی معصومان به صورت مجموعههای پزشكی و بهداشتی مدون شده است كه از آن جمله «طب النبی»، «طب‌الصادق» و «طلب‌الرضا» مشهور است. دانشمندان مسلمان نیز كتاب‌های زیادی پیرامون احادیث طبی نگاشته و موجب رشد و شكوفایی پزشكی در بین مسلمانان شدهاند؛ (ر.ك: دکتر غلامرضا نورمحمدی، نگارش احادیث طبی، ص110؛ مجله پژوهش حوزه، سال پنجم، 18ـ17) از این‌رو، پزشکی ریشه مقدس دارد؛ زیرا متصل به وحی الهی است؛ هرچند بعدها به مرور زمان بر اثر تجارب رشد نموده است.


نتیجه


نباید با این بیان صریح قرآن مبنی بر اینکه قرآن همه چیز را بیان کرده است (نحل/89) مرتکب این اشتباه شد که این کتاب الهی تمامی جزئیات علوم از جمله پزشکی را ذکر کرده است، بلکه باید توجه داشت که این کتاب آسمانی کلیات و مبانی علوم را ذکر کرده است. آنچه از مبانی و اصول قرآنی در زمینه بهداشت و سلامت که در این نوشتار آمد، نشان از آن دارد که قرآن کریم توجه جدی به سلامت مردم دارد و از فحوای آیات استفاده می‌شود که مردم و جامعه ناسالم، از مقدمات هدایت و کمال محروم خواهند بود؛ لذا ضروری است به این اصول و مبانی در علم پزشکی و بهداشت توجه جدی شود تا آثار مثبت آن در فرد و جامعه مشهود گردد.



منابع


1.    ابن‌منظور، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، 1405ق.
2.    اهتمام، احمد، فلسفه احکام، اصفهان، اسلام، 1344ش.
3.    بابایی و همکاران، روش‌شناسی تفسیر قرآن، قم، تهران، سمت، 1379ش.
4.    بخشایشی، عبدالرحیم عقیقی، طبقات مفسران شیعه، قم، نوید اسلام، 1372ش.
5.    دهخدا، علی اکبر، لغت‌نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1377ش.
6.    ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، تحقیق شیخ احمد الزعبی، بیروت، دارالارقم، بی‌تا.
7.    راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، تهران، المکتبة المرتضویه، چاپ دوم، 1362ش.
8.    رضایی اصفهانی، محمد علی، تعامل قرآن و علوم، قم، نشر معارف، 1390ش.
9.    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، قم، انتشارات اسوه، 1375ش.
10.    زرکشی، بدرالدین محمد بن عبدالله، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار المعرفة، 1410ق.
11.    زمخشری، محمود ابن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بی‌جا، نشر دارالکتب العربی، 1407ق.
12.    شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، الامالی، بیروت، منشورات اعلمی، چاپ چهارم، 1362ش.
13.    صانعی، سید مهدی، بهداشت روان در اسلام، قم، بوستان کتاب، 1382ش.
14.    طالقانی، سید محمود، آیت الله، پرتوی از قرآن، تهران، شركت سهامی انتشار، 1348ش.
15.    طباطبایی، علامه سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، انتشارات جامعة مدرسین، بی‌تا.
16.    طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع البیان، تهران، مكتبة الاسلامیه، 1395ق.
17.    غزالی، ابو حامد، احیاء العلوم (الاحیاء)، بیروت، دارالمعرفة، 1402ق.
18.    فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، قم، انتشارات اسوه، بی‌تا.
19.    قریشی، علی‌اکبر، قاموس اللغه، تهران، دارالكتب اسلامیه، 1375ش.
20.    قطب‌الدین راوندی، الدعوات (سلوة الحزین)، قم، مدرسه امام مهدی، 1407ق.
21.    مجلسی، علامه محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث، 1403ق.
22.    معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ترجمه علی خیاط، بی‌جا، ذوی‌القربی، 1385ش.
23.    معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ یازدهم، 1376ش.
24.    مكارم شیرازی، ناصر و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1364ش.
25.    نیکبخت نصرآبادی، علی‌رضا، استعانت از قرآن کریم در شفای جسمانی، تهران، نشر قبله، 1378ش.

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 138
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

چکیده

 

در نوشتار حاضر آیه 99 سوره انعام و آیات دیگر مرتبط با سه میوه انگور، انار و زیتون مورد پژوهش و بررسی قرار گرفته است. با اینکه از نظر گیاه‌شناسی و نوع اقلیم، شباهت‌هایی بین سه میوه یاد شده وجود دارد، ولی نحوه تکوین و رسیدگی آنان غیر مشابه است و وقتی با هم مصرف شوند، خواص دارویی آنها گاه ضد و نقیض و در مجموع، تکمیل‌کننده یا جبران‌کننده یکدیگر است.

 

واژه «الوان» در آیات به معنای رنگ ظاهری دانسته شده است؛ چون رنگیزه‌های گیاهی (مانند کاروتنوئیدها) خود خواص دارویی بی‌نظیری دارند و مصرف آنان از طریق میوه‌ها ضامن سلامتی انسان است. واژه «ثمره» علاوه بر میوه، گل‌ها و گیاهان را نیز در بر می‌گیرد. اهمیت گیاهان در تغذیه و تنوع و اعتدال در مصرف آنها از دیگر نتایج و آموزه‌های آیاتی است که بررسی شده است.

 

واژگان کلیدی: قرآن، اعجاز علمی، میوه، خواص دارویی.

 

مقدمه

 

کره زمین، 5/4 میلیارد سال پیش به وجود آمده است (daneshnameh.rosh.ir). حیات بر روی کره زمین، 5/1 میلیارد سال پیش به وجود آمده و اولین گیاهان، بیش از400 میلیون سال پیش و بسیار زودتر از جانوران به وجود آمده است (عزیزیان، مورفولوژی مقایسه‌ای گیاهان آوندی، 2-3). زندگی جانوران بسیار وابسته به گیاهان است و در رأس این عوامل وابستگی، فرآیند فتوسنتز (فروغ آمایی) قرار دارد که فقط توسط گیاهان صورت می‌گیرد. فتوسنتز پدیده‌ای است که طی آن ماده‌سازی صورت می‌گیرد و مهمتر اینکه اکسیژن کره زمین تأمین می‌گردد. آنگونه که محققان برآورد کرده‌اند، هر 2000 سال یک بار تمام اکسیژن کره زمین توسط گیاهان تجدید می‌شود (دروبرتیس و دروبرتیس، مبانی زیست‌شناسی سلولی و ملکولی، 259).

 

در قرآن کریم 19 مورد لفظ «فاکهه»، «ثمره» و اشتقاقات آن آمده است (فتاحی معصوم، تغذیه از دیدگاه اسلام و دانش پزشکی، 28-31). تا قبل از دهه 1990م مردم در کشورهای غربی در مصرف مواد غذایی زیاده‌روی می‌کردند و بیشتر به مزه غذا اهمیت می‌دادند تا محتویات آن، اما از این دهه به بعد که آن را دهه تغذیه صحیح و حفظ سلامت می‌نامند، روش‌های تغذیه صحیح تغییر کرده و ارتباط بین تغذیه و سلامت روشن‌تر شده است (اندرسون، دایره المعارف تغذیه، 1).

 

چنان‌که دیده می‌شود، پروردگار حکیم از زیباترین مثال‌ها برای جلب انسان به یگانگی آفرنیش استفاده کرده است. به این دلیل، در پژوهش حاضر سعی شده است تا در وسع بینش و درک خود، نور الهی را در یافته‌های علمی ببینیم و پیوندی محکم‌تر با ماوراءالطبیعه و خالق هستی بیابیم.

 

 

قرآن و گیاهان

 

خداوند در بسیاری از آیات ما را به رویش گیاهان توجه می‌دهد:

 

وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصيدِ (ق/9)؛ «و از آسمان، آبی پربرکت فرو فرستادیم، پس به وسیله آن بوستان‌ها و دانه‌های دروکردنی رویاندیم».

 

در این آیه دو مطلب توصیه شده است: 1. توجه به پدیده‌های طبیعی و چگونگی خلقت آنها؛ 2. اهمیت گیاهان.

 

در آیات 27 و 28 سوره مبارکه فاطر می‌فرماید:

 

... فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها... وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ... (فاطر/27-28)؛ «... به وسیله آن محصولاتی که رنگ‌هایش متفاوت است (از زمین) خارج ساختیم... و از مردم و جنبندگان و دام‌ها (انواعی هستند) که رنگ‌هایشان همان‌گونه متفاوت است...».

 

چنان‌که ملاحظه می‌شود، در آیه نخست، تنوع خلقت میوه‌ها و در آیه دوم، حتی تنوع رنگ در انسان‌ها و جانوران یادآوری شده است.

 

در آیه ذیل نیز می‌فرماید:

 

... وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ في ذلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (انعام/99)؛ «... و بوستان‌هایی از انگورها و زیتون و اَنار، همگون و ناهمگون (رویانیدم). هنگامی که میوه می‌دهد، به میوه آن و (طرز) رسیدنش بنگرید که حتماً، در آن، نشانه‌هایی است برای گروهی که ایمان می‌آورند».

 

آنچه از آیات شریفه از جنبه‌های گیاه‌شناسی دارای اهمیت است، بدین قرار است:

 

1. تنوع در خلقت میوه‌ها (اشاره به رنگ‌ها با لفظ الوان در سایر آیات)؛

2. خواص مهم این میوه‌ها (احتمالاً دارویی)؛

3. تنوع در مصرف میوه‌ها (تضمین سلامتی)؛

4. داشتن خواص مکمل یا جبران کننده این میوه‌ها (ویژگی‌های دارویی)؛

5. توصیه به رعایت اعتدال در تغذیه و ممانعت از تغذیه‌های یک بعدی؛

6. داشتن ویژگی‌های مشابه و غیر مشابه این میوه‌ها؛

7. توصیه به کشف تکوین یا چگونگی رسیدگی میوه‌ها (که سبب افزایش ایمان است).

 

تنوع در خلقت و مفهوم رنگ در قرآن کریم

 

با برآوردهایی که محققان داشته‌اند تاکنون 1،740،330 گونه موجود در سراسر دنیا شمارش شده است. از این تعداد، 372،775 گونه گیاهی و 1،367،555 گونه جانوری است (currentresults.com/….).

 

خداوند در آیات مکرر به خلق انواع موجودات اشاره می‌کند و از هر مورد نیز رنگ‌های گوناگون یا نژادهای مختلف آن را یادآور می‌شود.

 

برخی از تنوع رنگ‌ها در طبیعت به تنوع قدرت‌های خدا یاد کرده و تذکر داده‌اند، این همه تنوع در طعم، رنگ و شکل میوه‌ها که وجود دارد، همه از یک آب پدید آمده است (بهرام‌پور، تفسیر مبین، 437).

 

غزالی منظور از علماء در آیه 28 سوره مبارکه فاطر را همه دانشمندان در رشته‌های پزشکی، کشاورزی، جانوری، زمین‌شناسی و نجوم می‌داند. وی با اشاره به افرادی که قرآن از آنها به «عالمان خدا ترس» یاد می‌کند، استفاده از علوم تجربی را جهت ارتقاء سطح ایمان و گرایش به سوی خداوند لازم می‌داند (غزالی، گامی به سوی تفسیر موضوعی سوره‌های قرآن کریم، 2/618-619).

 

آیه 99 سوره انعام از سه بُعد به زیبایی تحلیل‌پذیر است: 1. شباهت‌ها و تفاوت‌های این سه میوه آیت یا نشانه است؛ 2. شباهت و تفاوت‌های میوه‌ها عاملی برای کنجکاوی و پی بردن به ماهیت آنها است؛ 3. همه گیاهان با وجود تفاوت‌هایشان برای رویش به یک منبع واحد یعنی آب باران احتیاج دارند و این تنها قدرت عظیم پروردگار را نشان می‌دهد (بهرام‌پور، تفسیر مبین، 140).

 

علامه طباطبایی نیز اختلاف الوان را به رنگ‌های ظاهری تفسیر می‌کند (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، 17/58). مکارم شیرازی نیز منظور از الوان را علاوه بر اختلاف در نوع رنگ به طعم و خواص گوناگون میوه‌ها نسبت می‌دهد (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 18/234). فتحی عبدالعزیز در الوان فی القرآن آورده است: «اینکه واژه (لون) به صورت مفرد نیامده به دلیل این است که طیف سفید مشتمل بر هفت رنگ است و با (الوان) تناسب دارد» (عبدالعزیز، الوان فی القرآن، 4).

 

توجیه علم زیست‌شناسی و گیاه‌شناسی در مفهوم رنگ

 

در زیست شناسی، برای درک بهتر ویژگی‌های موجودات، آنها را رده‌بندی کرده و برای هر موجود زنده، شناسنامه و اسمی علمی تعیین نموده‌اند. سطوح رده‌بندی تعیین شده و این سطوح از بالا به پایین، یعنی از صفات مهم تا صفات ریز و جزیی مرتب شده است و هر موجود بر اساس میزان تکامل خود در هر سطح رده‌بندی تعریف شده و در جای مناسب قرار گرفته است (شکل1). بنابراین همه جانداران را در چهار سلسله گیاهان، جانوران، باکتری‌ها و ویروس‌ها قرار داده‌اند. سپس هر سلسله را به سطوح پایین‌تری تقسیم کرده‌اند؛ مثلاً انسان در سلسله جانوران، جنس «انسان» (Homo) و گونه «خردمند» (sapiens) قرار می‌گیرد (وزیری، فرهنگ زیست‌شناسی، 1/469) و وقتی منظور، انسان سیاه پوست باشد، سطح دیگری از رده‌بندی نیز برایش تعریف می‌شود و آن نژاد است؛ یعنی در نژاد «سیاه» (nigra) قرار می‌گیرد. همین طور انار در سلسله گیاهان، درتیره اناریان (Punicaceae) و جنس انار (punica) قرار می‌گیرد (مظفریان، فرهنگ نام‌های گیاهان ایران، 443).

 

 

سلسله

شاخه

رده

راسته

تیره

جنس

(سرده)

گونه

نژاد

واریته

(شکل 1) سطوح (تاکسون‌های) رده‌بندی موجودات

 

در گیاه‌شناسی، رنگ یک صفت مربوط به واریته گیاهان است و واریته یک سطح رده‌بندی گیاهی است و بعد از نژاد قرار می‌گیرد. با وجودی که در مقایسه با صفات مهمی مثل آشکار بودن یا نهان بودن دانه، رنگ، صفت بسیار پر اهمیتی در رده‌بندی نیست، اما داشتن یک رنگ خاص در یک میوه در مقایسه با میوه‌ای که فاقد آن است، گاه چنان تأثیری در خواص کیفی میوه می‌گذارد که شاید وصف ناپذیر باشد؛ به عبارتی، این صفت (رنگ) در حد خود و نسبت به بسیاری از صفات دیگر حائز اهمیت است.

 

سبزی‌ها یا میوه‌هایی با رنگ‌های قرمز، بنفش یا آبی دارای رنگ‌دانه‌هایی (آنتوسیانین‌ها) هستند که خاصیت ضد سرطانی دارند و جوان کننده‌اند؛ برای مثال، انگور قرمز یا بنفش ویژگی‌های یاد شده را دارند. همین طور می‌توان کلم قرمز و سفید را با یکدیگر مقایسه کرد و به اهمیت بیشتر کلم قرمز پی برد. هویج نیز با داشتن رنگ نارنجی (کاروتنوئید) دارای ویتامین A بیشتری نسبت به میوه‌هایی است که فاقد این رنگ هستند و خاصیت ضد سرطانی نیز دارد. (Tanaka, Shnimizu, Moriwaki, Cancer Chemoprevention by Carotenoids, p. 3202-3242).

 

بنابراین نباید از خود معنای ظاهری «الوان» و رنگارنگ بودن گیاهان، گل ها، میوه‌ها و جهان آفرینش غافل بود که هر یک از روی حکمت ایجاد شده‌اند و فایده‌ای برای بشر دارند. از نظر روان‌شناسی نیز تأیید شده است که انسان در فضاهای رنگارنگ و شاد، روحیه بهتری می‌یابد. در مورد نژاد سیاه انسان‌ها هم باید اعتراف کرد تحقیقات علمی نشان می‌دهد که نژاد سیاه دارای برخی ژن‌هایی هستند که آنها را نسبت به برخی بیماری‌ها مقاوم می‌سازد. به برخی بیماری‌ها کمتر مبتلا می‌شوند یا برخی از بیماری‌ها در نژاد سیاه وجود ندارد؛ مانند بیماری مالاریا، بیماری‌های انگلی و عفونی که در سیاه پوست‌ها کمتر از سفید پوست‌ها شایع است (http://default.drelhami.com).

 

حتی به طور ژنتیکی سیاه پوست‌ها دارای برخی صفات ممتاز جسمی هستند؛ مثلاً دونده‌های کم‌نظیری هستند. با وجود این بعضی دولت‌ها و جوامع به قوم سیاه پوست صرفاً به دلیل نژاد خدادادی (سیاه)، تبعیض می‌ورزند، اما پروردگار آن را نیز موهبتی الهی تلقی کرده و از نشانه‌های شگفت‌انگیز خلقت می‌داند.

 

گویا اساساً تنوع در نظام خلقت، خالق را محاط‌تر و قدرتمندتر نشان داده، در عین حال سفره نعمت خداوندی را گسترده‌تر گردانیده و بهره‌مندی انسان را از آنها افزون‌تر می‌کند و راه‌یابی به کمال را سهل‌تر. چنان‌که در این آیه می‌فرماید: ... نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا... (زخرف/32)؛ «ما وسایل زندگی آنان را در زندگی دنیا بین آنان تقسیم کردیم و رتبه‌های برخی از آنان را بر برخی [دیگر] برتری دادیم، تا برخی از آنان برخی [دیگر] را به خدمت گیرند...».

 

به نظر می‌رسد، تنوع و تقسیم نعمات و توانایی‌ها بین انسان‌ها سبب می‌شود بعضی مسخر بعضی دیگر شوند و عاملی است برای سوق دادن انسان‌ها به کمال‌یابی و سبقت‌گیری در نیکی‌ها که این هم بسیار پسندیده و موافق با عدالت است؛ چون هر کس بسته به ذوق و استعداد خویش در اموری به درجه‌ای از فضیلت و توانایی دست می‌یابد و شخصی دیگر در اموری دیگر به چنین مرتبه‌ای می‌رسد. این چنین است که «یادگیری» به عنوان یکی از غرایض انسانی تحقق می‌یابد؛ دلیل برتری بعضی بر بعضی، سامان یافتن نظام اجتماعی است (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 21/50).

 

توصیه به رعایت اعتدال در تغذیه و پرهیز از تغذیه‌های یک بعدی

 

دین مبین اسلام در تمامی شئون زندگی همواره به اعتدال توصیه داشته است. گویا اساساً بدن انسان با نظام اعتدال انس بیشتر دارد و هر زمان که از اعتدال خارج شود، آسیب می‌بیند. درباره اعتدال در تغذیه از امام صادق علیه السّلام نقل شده است: هرگاه مردم در خوراک خود میانه‌رو باشند، بدن‌هایشان پایدار و محکم می‌شود (قمی، سفینه البحار، 2/79).

 

همچنین از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلّم نقل شده است: «در حالی غذا بخور که اشتها داشته باشی و هنگامی دست از غذا بکش که هنوز اشتهایت باقی است» (مجلسی، بحارالانوار، 62/291).

 

می‌توان نتیجه گرفت شاید آوردن نام این سه میوه در کنار هم توصیه به مصرف یک اندازه آنها نیز باشد تا به طور یک بعدی به مصرف یک غذا یا میوه نپردازیم و از همه مواهب بهره ببریم؛ چون هیچ مخلوقی (حتی میوه‌ها) کامل نیست. این در حالی است که امروزه در بعضی رژیم‌های غذایی به طور یک جانبه از یک میوه خاص تغذیه می‌کنند، مانند رژیم سیب یا رژیم گیلاس.

 

گاه برخی پزشکان خوردن بعضی از میوه‌ها یا غذاها را برای بیماران خود ممنوع می‌کنند؛ مثلاً خوردن انگور را برای بیماران قندی یا خوردن نمک را برای مبتلایان به کلسترول یا فشار خون منع می‌کنند. در حالی که مقادیر کم هر یک برای بدن ضروری است و فقدان آنها کمبودها یا حتی بیماری‌های ثانوی ایجاد می‌کند؛ مثلاً کمبود قند باعث خستگی زود هنگام مغز و عضلات می‌شود؛ چون مغز فقط با گلوکز تغذیه می‌شود (medicineiran.blogfa.com) یا کمبود نمک در غذا، اعصاب را سست و پاسخ به محرک‌های محیطی را ضعیف می‌کند و عنصر سدیم که در نمک وجود دارد، نقش مهمی درهدایت الکتریکی اعصاب دارد (گایتون و هال، فیزیولوژی پزشکی، 2/730-737).

 

همچنین آناتومی (تشریح) بدن انسان نشان از آن دارد که آدمی باید یک رژیم یا برنامه غذایی «همه چیز خواری» داشته باشد. چون شکل و نوع دندان‌ها و همچنین اعضای دستگاه گوارش بدین منظور طراحی شده است؛ به عبارتی، انسان دندان‌هایی با آسیاهای بزرگ و معده چند قسمتی مانند چرندگان و گیاه‌خواران ندارد که بخواهد صرفاً گیاه‌خواری کند و یا نیش‌های بزرگ مانند گوشت‌خواران ندارد که بخواهد صرفاً گوشت‌خواری کند؛ بنابراین، بهترین شیوه تغذیه، اعتدال و رعایت تنوع در خوردن است.

 

به نظر می‌رسد، چون زمان‌های قدیم، افراد مرفه بیشتر به غذاهای گوشتی گرایش داشته و تناول از انواع پرندگان و گوشت‌های شکاری رسمشان بوده، آیات متعددی به غذاهای گیاهی و اهمیت آنها برای سلامتی توصیه دارد (اندرسون، دایره المعارف تغذیه، 1)، ولی در عین حال غذاهای گوشتی منع نشده است. به این ترتیب، قرآن کریم به طور غیر مستقیم ما را به یادگیری خواص و فواید گیاهان نیز سوق می‌دهد و توجه ما را به غذاهای گیاهی و میوه‌ها جلب می‌کند و آنها را در مقابل غذاهای گوشتی بسیار مهم جلوه می‌دهد.

 

گیاه‌شناسی سه میوه قرآنی انگور، زیتون و انار

 

میوه زیتون از نظر صفات ظاهری و در تقسیم‌بندی انواع میوه‌ها جزء میوه‌های شفت (Drupe) قرار می‌گیرد. این میوه‌ها برون‌بر نازک، میان‌بر گوشتی و درون‌بر سخت و چوبی دارند. درون‌بر در واقع همان هسته است. از نظر آرایش گل بر روی محور گل‌دهنده (گل آذین)، یک خوشه (Raceme) محسوب می‌شود (شکل 2). انار و انگور دو میوه از انواع سته (Berry) محسوب می‌شوند. این میوه‌ها دارای برون‌بر نازک، میان‌بر گوشتی و درون‌بر نامشخص هستند. منظور از بخش نامشخص، بخشی است که اطراف هسته را فرا گرفته و ژلاتینی است. از نظر نوع گل آذین، انگور و انار نیز مانند زیتون، گل آذین خوشه دارند (شکل‌های 4 و 3).

 

الف) میوه‌های متشابه

 

هر سه میوه دارای گل آذین خوشه هستند؛ یعنی گل‌ها با دم گل‌هایی که از پایین به بالا کوتاه هستند، بر روی محور گل دهنده قرار گرفته‌اند، به طوری که گل‌های پایینی زودتر شکفته می‌شود و در شرایطی که محیط گیاه مناسب باشد، این امکان وجود دارد که محور گل دهنده تا بی‌نهایت گل دهد. این گل آذین نامحدود است و رمز زندگانی نامحدود را خداوند در این سه میوه باارزش نهاده است. میوه‌های انار و انگور هر دو در گیاه‌شناسی از یک نوع هستند و «سته» نامیده می‌شوند و به قولی متشابه‌اند. از دیگر وجوه تشابه می‌توان دارویی بودن این گیاهان و قابلیت رشد هر سه آنها را در اقلیم‌های مشابه دانست. همچنین در هر سه مورد، علاوه بر میوه، برگ آنها نیز خاصیت دارویی دارد. به نظر می‌رسد، در مورد واژه «ثمره» باید نگرش را فراتر از میوه در نظر گرفت و همه محصولات گیاه اعم از برگ، گل، میوه و حتی شهد، بذر و ریشه گیاه را شامل دانست؛ چون هر یک می‌تواند به تنهایی دارویی خاص باشد.

 

ب) میوه‌های غیر متشابه

 

شاید شأن نزول غیر متشابه بودن این میوه‌ها در قرآن، همین خواص ضد و نقیض بودن آنها باشد؛ بنابراین، وقتی با هم مصرف شوند، کمبودهای یکدیگر را جبران می‌کنند که در این صورت، متضمن سلامتی بدن می‌باشند.

 

در نگاهی دیگر نیز می‌بینیم با وجودی که هر دو میوه انار و انگور از نوع «سته» هستند، با دو شکل متفاوت به طبیعت عرضه شده‌اند؛ حبه‌های انار با محصور شدن در یک پوسته ضخیم، ولی حبه‌های انگور بدون چنین حفاظی هستند. به عبارتی، در عین مشابه بودن غیر متشابه هستند که این نیز نشانگر قدرت خداوند است؛ چون تنها اوست که هر چه بخواهد می‌تواند و دنیا و مافیها مسخر اویند.

 

 
   

 

تنوع در مصرف میوه

 

قرآن کریم با نام بردن گیاهانی خاص در کتابی که آیین زندگانی است، توجه ما را به طرز شگفت‌انگیزی به اهمیت و خواص مهم آن گیاهان جلب می‌کند. از دیگر آموزه‌های آیه 99 سوره مبارکه انعام، تنوع در مصرف میوه‌ها و گیاهان است؛ چون تنها در این آیه از سه میوه در کنار هم نام برده شده است. خداوند تنوع آفرینش موجودات را در آیات قرآن یاد کرده و آن را از نشانه‌های وجودی خالق و موهبت‌هایی دانسته که خود به بشر ارزانی فرموده است. تنوع در مصرف سبب می‌شود تا هر کدام از میوه‌ها یا گیاهان با داشتن خواص منحصر به فرد خود، بدن ما را در برابر عده‌ای از بیماری‌ها مصون سازد. به عبارت دیگر، چنین برداشت می‌شود که این آیات انسان را ترغیب می‌کند تا فواید هر میوه درک کند و میوه‌ها را با توجه به فوایدشان مصرف نماید؛ چنان‌که آیه Pفَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِO (عبس/24)؛ «و انسان باید به غذایش نظر کند».

 

 خواص دارویی سه میوه

 

انگور، گرم و خون ساز و انرژی دهنده بسیار خوبی است. انار با طبع سرد، کار تصفیه خون و تا حدودی تجزیه چربی‌ها را بر عهده دارد و از بین برنده صفراست. زیتون طبعی ملایم دارد و چربی از نوع مفید را به بدن می‌رساند. زیتون به عنوان داروی ضد فشارخون، ضد آترواسکلروزیس، ملین، تب بر، نیروبخش، مؤثر در درمان عفونت‌های مجاری ادرای، برطرف کننده سردرد و دارای فعالیت آنتی اکسیدانی است (زرگری، گیاهان دارویی، 3/29-319).

 

پژوهشگران امروزه دستورات پزشکی و بهداشتی ائمهD را که در روایات اسلامی آمده، در آزمایشگاه‌ها مورد تحقیق قرار داده و به همان نتایج دست یافته‌اند؛ برای مثال، از امام حسن عسکریA نقل است که فرموده‌اند: «انار بخور زیرا خون را فرو می‌نشاند و خون را از درون تصفیه می‌کند» (مجلسی، بحارالانوار، 62/123). اکنون محققان بعد از تحقیقات فراوان به چنین نتیجه‌ای دست یافته‌اند و از انار به عنوان یک کارخانه تصفیه خون یاد می‌کنند.

 

جالب اینکه خواص گیاه انگور در مراحل مختلف رسیدگی با هم فرق دارد و حتی گاه آثار درمانی متفاوتی دارند. این نیز از شگفتی‌هاست؛ چون تماماً بر روی یک پایه گیاه اتفاق می‌افتد. مثلاً غوره، چربی خون را کاهش می‌دهد، ولی انگور قند خون را افزایش می‌دهد و در صورتی که در خوردنش زیاده‌روی شود، می‌تواند به تجمع چربی منجر شود. سرکه نیز در تجزیه چربی دخالت دارد. الکل نیز که فرآورده ثانوی دیگری از انگور است، نقش بسیار مهمی در ضدعفونی و سترون کردن وسایل جراحی دارد، حتی در ترکیب برخی داروها نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد.

 

خواص مکمل و جبران کننده این میوه‌ها

 

هرگاه از هر سه میوه تناول شود، به طرز شگفت انگیزی می‌توانند نقص‌های یکدیگر را کامل کنند یا مضرات یکدیگر را خنثی نمایند؛ به طوری که اگر انگور را به دلیل انرژی بخش بودنش می‌خوریم، ممکن است گرمی آن اذیت کند، ولی با خوردن انار که طبع سردی دارد، این نقیصه از بین می‌رود. همچنین اگر با خوردن انگور، قند زیادی وارد بدن شود و اضافی آن به چربی تبدیل گردد، با خوردن انار می‌توان به هضم چربی کمک کرد. سپس با خوردن زیتون می‌توان چربی از نوع خوب و مفید برای بدن را جایگزین آن نمود؛ چه بدن برای بسیاری از اعمال به چربی نیاز دارد. به طوری که ساختار سلول‌های مغزی که با آن تفکر می‌کنیم، از جنس لیپید یا چربی است. انگور خون‌ساز است و انار در تکمیل آن، خون را تصفیه می‌کند. اگر انار یبوست‌آور است، زیتون ملین و خنثی کننده آن است.

 

توصیه به کشف تکوین یا چگونگی رسیدن میوه‌ها

 

... انْظُرُوا إِلى ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ في ذلِكُمْ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ... (انعام/99)؛ «به میوه آن و (طرز) رسیدنش بنگرید که حتماً، در آن، نشانه‌هایی است برای گروهی که ایمان می‌آورند».

 

قرآن کریم درک چگونگی رسیدن میوه را سبب افزایش ایمان می‌داند؛ هر یک از دانه‌های انار در گیاه‌شناسی، خود، یک میوه به شمار می‌رود؛ به عبارتی، انار یک میوه مرکب است. بعد از گرده افشانی، تخمدان‌های آبدار شده که هر یک میوه یا حبه‌های آسیب‌پذیری هستند، آهسته آهسته در اندامی به نام نهنج فرو می‌روند تا محفوظ و با طراوت بمانند.

 

زیتون نیز در جریان رسیدگی، ذره ذره چربی را در محل‌های خاصی درون خود جمع می‌کند؛ به طوری که استفاده از روغن آنها نیازمند فرآیندهای استخراج است. این محل‌ها به صورت محفظه‌های بسیار بسته‌ای عمل می‌کنند تا در حالی که زیتون در مناطق گرم و خشک می‌روید، هدر روی صورت نگیرد.

 

انگور در هر یک از مراحل مختلف رسیدگی، مانند یک میوه منحصر به فرد عمل کرده و کاربرد دارد؛ گاه غوره، گاه انگور و زمانی دیگر کشمش و مویز و تازه وقتی به نظر می‌رسد فاسد شده، فرآورده‌های ثانوی مثل سرکه یا الکل دارد.

 

نتیجه

 

در این نوشتار هفت بُعد آیه 99 انعام و دیگر آیات مرتبط با سه میوه انگور، انار و زیتون یعنی رنگ (تنوع خلقت)، خواص، تنوع در مصرف، مکمل بودن، اعتدال در تغذیه، داشتن ویژگی‌های مشابه و غیر مشابه، درک تکوین و رسیدگی میوه‌ها (سبب افزایش ایمان) بررسی شد.

 

احتمالاً منظور از «ثمره» در آیات مورد بحث تنها میوه‌ها نیست، بلکه گل‌ها و گیاهان را نیز در برگیرد، چون همه اینها، حاصل و ثمره رویش‌های خاک هستند و از خاک و آب در برابر نور خورشید پرورده شده‌اند؛ چرا که «ثمره» را به معنای عام همه محصولات، اعم از میوه‌ها وگل و گیاه است (بهرام‌پور، تفسیر مبین، 437).

 

به هر حال تأکید قرآن صرفاً ناظر به مصرف این میوه‌ها نیست مگر اینکه تأثیر دارویی در آنها وجود داشته باشد. همچنین فرد عاقل و اندیشمند به دانشی که در تکوین این گیاهان و میوه‌ها نهفته است، پی می‌برد و به خداوند نزدیک‌تر می‌گردد. وقتی نام سه میوه متفاوت در کنار هم در آیات آمده و خداوند آنها را دارای صفات مشابه و غیر متشابه می‌داند، غیر مستقیم مصرف متنوع میوه‌ها را به دلیل داشتن خواص متنوع؛ یادآور می‌شود به عبارت دیگر، خداوند انسان را ترغیب می‌کند تا فواید هر میوه را درک کند و میوه‌ها با توجه به فوایدشان مصرف نماید.

 

شاید منظور ازآوردن توأمان نام سه میوه انگور، زیتون و انار و غیر متشابه بودن آنها، این باشدکه نحوه تکوین و رسیدگی در آنها متفاوت است و هر یک دارای خواص منحصر به فرد و گاه ضد و نقیض با یکدیگرند؛ بنابراین، وقتی با هم مصرف شوند، کمبودهای یکدیگر را جبران می‌کنند، علاوه بر آن، توجه ما به اعتدال در مصرف هر چیز جلب شود.

 

از وجوه تشابه می‌توان دارویی بودن این گیاهان و قابلیت رشد هر سه آنها را در اقلیم‌های مشابه دانست. همچنین در هر سه مورد، افزون بر میوه، برگ گیاهان نیز خاصیت دارویی دارد.

 

در معنای واژه «الوان» در این پژوهش، به رنگ ظاهری تعبیر شده نه تفاوت در طعم و رقم و غیره. این نظر با تفسیر علامه طباطبایی همسویی دارد؛ چون رنگ، خود، برگرفته از ترکیبات و رنگدانه‌های منحصر به فرد گیاهی (مانند کاروتنوئیدها و آنتوسیانین‌ها) است که علاوه بر زیبایی، خواص دارویی دارند.

 

ملاحظه می‌شود که در ورای تمامی پدیده‌های هستی، هوشمندی دقیق وکاملی نهفته است. در عین حال چون خداوند بسیار بخشنده است، به انسان اجازه داده تا در علم الهی جستجو کند و علت همه معلول‌ها را دریابد؛ چون وی رب العالمین و پرورش دهنده موجودات است و اراده‌اش بر آن است تا همه انسان‌ها را تربیت نموده و به کمال برساند.

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: بازدید از این مطلب : 139
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

چکیده

 

در چهار آیه از قرآن کریم خوردن گوشت خوک به صراحت تحریم شده است و مسلمانان همواره از آن پرهیز کرده‌اند. در عین حال در بسیاری از کشورها گوشت خوک یک کالای پرفروش و رایج بازار است. در این نوشتار، پس از معرفی اجمالی این حیوان و احکام مربوط به آن و همچنین اشاره‌ای به برخی روایات وارده در این زمینه، امراض و بیماری‌هایی که در اثر خوردن گوشت این حیوان گریبان‌گیر انسان می‌شود، به تفصیل آمده است. و تلاش شده جدیدترین دستاوردهای علمی و یافته‌های روز دنیا در این زمینه گردآوری گردد.

 

واژگان کلیدی: قرآن، خوک، خوردنی‌های حرام، اعجاز تشریعی.

 

 

مقدمه 

 

یکی از ابعاد اعجاز قرآن، اعجاز تشریعی آن است؛ بدین معنا که احکام و قوانین آن در طول تاریخ و برای همة زمان‌ها و مکان‌ها پاسخگوی نیازهای مادی و معنوی بشر بوده و هست و بر تمامی مکاتب بشری و حتی کتب آسمانی پیش از خود برتری دارد؛ از این‌رو، آموزه‌های انسان‌ساز و حیات‌بخش آن همواره به مصلحت بشر و زمینه‌ساز رشد و تعالی اوست؛ هرچند علم ناقص بشر به عمق این مصالح پی نبرده باشد. نظام قانون‌گذاری اسلام و مجموعه احکام و آداب آن تنها دستورالعملی است که در صورت رعایت همه جوانب آن بشر به سعادت دنیوی و اخروی خواهد رسید.

 

در جامعه امروزی که بشر خود را از تعالیم ناب آسمانی محروم کرده و مکاتب بشری عهده‌دار قانون‌گذاری جوامع شده‌اند، تحلیل و ارائه دستورات قرآن کریم و شرع مقدس اسلام به همه بشریت، بیش از هر چیز ضروری می‌نماید.

 

در دهه‌های اخیر با توجه به پیشرفت علوم و راه‌یابی بشر به بسیاری از پیچیدگی‌های طبیعت، پرده از برخی اسرار نهفته در احکام اسلام برداشته شده است. البته روشن است که علوم تجربی همواره در مسیر آزمون و خطا حرکت می‌کنند و هرگز نمی‌توان همه یافته‌های آنان را قطعی دانست، اما مسلّم است آن است که هر چه علوم تجربی پیشرفت کند، به لایه‌های پنهان آموزه‌های اسلامی نزدیک‌تر می‌شود.

 

در این مقاله، گوشت خوک و مصرف آن که یکی از محرّمات اسلام و مورد تصریح قرآن کریم است، از نظر قرآن و علم روز بررسی می‌شود.

 

نوشتار حاضر، در دو بخش سامان یافته است. در بخش نخست، کلیاتی پیرامون گوشت خوک بیان می‌گردد و به برخی از احکام آن اشاره می‌شود. و در بخش دوم این موضوع از دیدگاه آیات و روایات و علم پزشکی بررسی می‌شود و آثار و پیامدهای مصرف آن بیان می‌گردد.

 

الف) پیشینه تحقیق

 

غالب مفسران ذیل آیاتی مربوط به حرمت گوشت خوک به خباثت و مضر بودن آن اشاره کرده، و به نقل یک یا دو روایت در این زمینه بسنده کرده‌اند. در برخی تفاسیر نیز به چند مورد از بیماری‌های مشهور در این زمینه اشاره شده است. کتاب «بررسی و فلسفه تحریم گوشت خوك از نظر دین و دانش» نوشته آقای محمد رسول دریایی اثر ارزنده‌ای است که حدود چهل سال پیش به نگارش درآمده و در زمان خود پژوهش مفیدی انجام بوده است. اما به نظر می‌رسد جای یک پژوهش به روز در این زمینه خالی است. البته مقاله «الاعجاز التشریعی فی تحریم الخنزیر» نوشته دکتر فهمی مصطفی محمود، در نوع خود تلاش ارزنده‌ای به شمار می‌رود که در این نوشتار نیز در مواردی به آن استناد شده است.

 

ب) ویژگی‌های خوک 

 

خوک یک حیوان گوشت‌خوارِ علف‌خوار (همه چیزخوار) است که ویژگی‌های حیوانات گوشت‌خوار و علف‌خوار را یک جا دارد. تولید مثل این حیوان بسیار سریع و پرتعداد است. خوک ماده از سنّ چهار ماهگی آمادة تولید مثل است و می‌تواند در هر سال سه مرتبه وضع حمل کند و در هر مرتبه، 3 تا 12 نوزاد به دنیا آورد. پس از تولد بچه‌ها 21 روز آنها را شیر می‌دهد و پس از گذشت پنج روز مجدداً آمادة بارداری می‌شود.

 

شاید جاذبة اقتصادی ناشی از همین تولید مثل سریع، موجب شده تاجران و پرورش دهندگان خوک به‌رغم بیماری‌های فراوان این حیوان، همچنان انگیزة کافی جهت تولید و مصرف آن داشته باشند.

 

خوک بوی زننده‌ای دارد، ولی گوشت خوک‌های جوان طعم خوبی دارد. این حیوان چهار ناخن و 56 دندان دارد (دهخدا، لغت‌نامه، ذیل واژة خوک) و بسیار سریع‌الرشد است. هنگام تولد حدود دو کیلوگرم وزن دارد، اما بعد از حدود شش ماه به وزن 112 کیلوگرم می‌رسد. خوک‌های وحشی تا 300 کیلو و خوک‌های اهلی تا 500 کیلوگرم وزن دارند، اما بزرگ‌ترین خوک جهان با دو و نیم متر طول، و 900 کیلوگرم وزن به ثبت رسیده است. این حیوان بدنی سنگین و اندام‌هایی نسبتاً کوتاه و پوست کلفت و پوشیده از موهای خشن دارد و دارای دم کوچکی است. خوک نر را گراز می‌خوانند.

 

امروزه گوشت خوک، هم به صورت تازه و هم به صورت کالباس، سوسیس و ژامبون مصرف می‌شود. از پوست این جانور نیز دستکش، کیف، جامه‌دان و توپ فوتبال و از موی آن نوعی پارچه و مسواک تولید می‌کنند (پاکدامن، بهداشت تغذیه در قرآن و حدیث، 115).

 

همچنین از چربی آن در تولید شیرینی و شکلات، بستنی، سُس، لوازم آرایشی، صابون و خمیر دندان استفاده می‌شود.

 

از خصوصیات خوک، پرخور و حریص بودن است که هر چیزی که سر راهش باشد، می‌خورد. از حشرات، کرم‌ها، گیاهان، مردار، زباله، مدفوع انسان و سایر حیوانات و حتی از مدفوع خود تغذیه می‌کند! لذا معدة خوک لانة انواع میکروب‌ها و امراض است و از آنجا به گوشت و شیر آن نیز سرایت می‌کند. (اهتمام، فلسفه احکام، 1/88).

 

برخی از متخصصان جانورشناسی معتقدند خوک همیشه به غذای کهنه و گندیده علاقه‌مند است و از غذای پاکیزه و تازه نفرت دارد!

 

از دیگر صفات خوک بی‌غیرتی مفرط این حیوان است. جنس نر بعد از عمل مجامعت شریک جنسی خود را به جلو هدایت کرده و تحویل خوک نر دیگری می‌دهد و با تماشای این عمل لذت می‌برد (همان، 120). حتی برخی گفته‌اند تا زمانی که یک نر دیگر با جفت آن مجامعت نکند، سراغ او نمی‌رود (صفار، موسوعة اهل البیت الکونیه، 361).

 

امروزه یکی از فحش‌های اروپاییان «Pore» یا «Cochon» (هر دو به معنی خوک) می‌باشد که در معرفی اشخاص به بی‌غیرتی کاربرد دارد (افتخاریان، قرآن و علوم روز، 83).

 

ج) احکام گوشت خوک

 

در قرآن کریم حرمت گوشت خوک چنین بیان شده است: إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزيرِ (بقره/173)؛ «[خدا] تنها (خوردن) مردار و خون و گوشت خوک و آنچه [به هنگام سربریدن، نام] غیر خدا بر آن بانگ زده شده را بر شما حرام کرده است».

 

این نکته در آیة شریفه جلب توجه می‌کند. که چرا قرآن کریم به کلمة «لحم» تصریح کرده است. آیا فقط خوردن گوشت خوک حرام است؟ آیا از چربی، شیر و سایر اجزاء بدن آن می‌توان استفاده کرد؟

 

فخر رازی می‌نویسد:

 

«أجمعت الأمه على أن الخنزير بجميع أجزائه محرِّم، و إنما ذكر اللّه تعالى لحمه لأن معظم الانتفاع متعلّق به» (فخر رازی، مفاتیح الغیب، 5/200)؛ «امت اسلام بر اینکه تمام اجزای بدن خوک حرام هستند، اجماع دارند. اما اینکه خداوند متعال تنها از گوشت آن نام برده، به این دلیل است که بزرگ‌ترین منفعت و بهره‌ای که می‌توان از آن برد، استفاده از گوشت آن است».

 

با این حال، برخی مفسران به سبب تصریح آیه به کلمة لحم معتقدند حکم حرمت منحصر به گوشت آن است. اما روشن است که «لحم» اشاره به منفعت غالبی آن است (ر.ک: ابوحیان، البحر المحیط، 2/113؛ حیات الحیوان، 1/307).

 

البته برخی از مفسران اهل‌سنت استفاده از موی خوک را در خیاطی جایز می‌شمارند و در این باره به روایتی از رسول خداJ استناد می‌کنند (ر.ک: قرطبی، تفسیر قرطبی، 2/223).

 

حال به برخی از احکام شرعی گوشت خوک از دیدگاه علمای شیعه می‌پردازیم:

 

ـ گوشت و شیر خوکی که در خشکی زندگی می‌کند، نجس و خوردن آن حرام است.

ـ اگر خوک از ظرفی، چیز روانی بخورد یا آن را بلیسد، باید آن ظرف را با آب، هفت مرتبه بشویند یا خاک مال کنند.

ـ خرید و فروش خوک جایز نیست.

ـ حیوانات حرام گوشتی مثل شیر و گرگ اگر ذبح شرعی شوند، بدن آنها پاک است به خلاف خوک که نجاست ذاتی دارد و هرگز پاک نمی‌شود (امام خمینی، تحریرالوسیله، 1/110؛ 3/219).

 

برخی مفسران بر این باورند که تصریح آیة شریفه به لحم، بر این مطلب دلالت دارد که این گوشت حتی در صورت ذبح شرعی نیز حرام است (قرشی، احسن الحدیث، 1/316).

 

د) حرمت گوشت خوک در شرایع پیشین

 

بر اساس متن کتاب مقدس موجود، در شریعت حضرت موسی علیه السلام خوک، نجس و خوردن گوشت آن، حرام است (لاویان، 11:7و8؛ تثنیه، 8:14) و موجب هلاکت می‌گردد (اشعیاء، 66:17). در انجیل نیز گناه‌کاران به خوک تشبیه شده‌اند (پطرس دوم، 2:22)؛ از این‌رو، حرمت گوشت خوک سابقة چند هزار ساله دارد. هر چند در عصر حاضر به این ممنوعیت وقعی نمی‌نهند و پیروان این ادیان از مصرف آن پرهیز نمی‌کنند.

 

گوشت خوک؛ آیات و روایات

 

الف) گوشت خوک در قرآن

 

در چهار آیه از گوشت خوک سخن به میان آمده است و چهار بار به حرمت آن تصریح شده است[1]:

 

1ـ2. إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزيرِ (بقره/173؛ نحل/115)؛ «[خدا] تنها (خوردن) مردار و خون و گوشت خوک و آنچه [به هنگام سربریدن، نام] غیر خدا بر آن بانگ زده شده را بر شما حرام کرده است».

 

3. حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ (مائده/3)؛ «بر شما حرام شده است: (خوردن) مردار و خون و گوشت خوک».

 

4. قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحيمٌ (انعام/145)؛ «بگو: در آنچه به سوی من وحی شده، هیچ (غذای) حرامی بر خورنده‌ای که آن را می‌خورد، نمی‌یابم؛ جز اینکه مرداری باشد یا خونِ ریخته شده، یا گوشت خوک، چرا که این(ها) پلید است، یا (حیوانی که) از روی نافرمانی، [به هنگام سر بریدن، نامِ] غیر خدا بر آن بانگ زده شده است. و[لی] کسی که ناچار شود، در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد، پس (گناهی بر او نیست چرا)؛ که پروردگارت، بسیار آمرزنده [و] مهرورز است».

 

آیة اخیر با اشاره به یکی از حکمت‌های حرام بودن گوشت خوک، آن را رجس می‌شمارد. یکی از واژه‌شناسان رجس را به «الشیء القذر» معنا می‌کند یعنی هر چه انسان نسبت به آن کراهت دارد و هر چه ناخوشایند است و طبع انسان پذیرای آن نباشد، رجس است. این ناخوشایندی بر چهار قسم است: ناخوشایندی عقلی؛ ناخوشایندی طبعی؛ ناخوشایندی شرعی و ناخوشایندی عقل، شرع و طبع به طور همزمان به عنوان نمونه، شراب‌خواری گرچه از دیدگاه عقل و شرع، نامطلوب است، از نظر طبع انسان خوشایند است، ولی خوردن گوشت مردار از دیدگاه هر سه، نامطلوب است (راغب اصفهانی، مفردات، مادة رجس).

 

واژة خبیث نیز معنایی نزدیک به رجس دارد و قرآن کریم در وصف همه محرمات شرعی از آن استفاده کرده است:

 

يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ (اعراف/157)؛ «و برایشان [خوارکی‌های] پاکیزه را حلال می‌شمرد و پلیدی‌ها را بر آنان حرام می‌کند».[2]

 

خبائث و پلیدی نیز گاهی ظاهری است مانند مردار و خون که هر انسانی از خوردن آن کراهت دارد و گاهی باطنی است مانند قربانی برای بت‌ها (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1/582).

 

از آنجا که این آیات، آیات الاحکام به شمار می‌روند، غالب مفسران به بحث فقهی این آیه پرداخته و برخی در محدودة حرمت آن سخن گفته‌اند.

 

اما اگر از دیدگاه علمی به این آیات توجه کنیم، این پرسش پیش می‌آید که علت تحریم اشیایی مانند خون، مردار، گوشت خوک و شراب چیست؟

 

قطعاً ممنوع کردن این موارد از سوی خداوند حکیم که خالق این جهان و همة موجودات است و از زوایای مختلف آن آگاه است، مصلحتی داشته است که شاید بتوان با کمک علوم روز به بخشی از آن مصالح پی برد.

 

نکات تفسیری

 

در ابتدای برخی از این آیات ادات حصر «إنّما» به کار رفته است. طبق قاعدة مشهور ادبیات عرب هرگاه «انّما» بر سر جملة اسمیه بیاید، جزء اول جمله منحصر در جزء دوم است؛ بنابراین، معنای آیه باید چنین شود که تنها مردار، خون، گوشت خوک و آنچه نام غیر خدا هنگام ذبح آن برده شود، بر شما حرام است و چیز دیگری حرام نیست!

 

مسلّم است که این انحصار اراده نشده است؛ چرا که حصر در اینجا حصر اضافی است. در حصر اضافی، یک شیء نسبت به چند مورد خاص سنجیده می‌شود و از میان آنها استثناء می‌شود، نه از میان همة موارد موجود؛ مثلاً در جملة «لا اله الا الله» وجود هر معبودی به جز ذات مقدس ربوبی در کلّ موجودات نفی می‌شود. این حصر، حقیقی است و ثابت می‌کند محصور هیچ رقیبی ندارد. اما اگر گفته شود: «ما مسافرٌ الا زید»، هیچ کسی جز زید به سفر نرفته است. چنین جمله‌ای مسلّم است که عمومیت ندارد و مسافران دیگری هم وجود دارند اما این حصر، اضافی است؛ یعنی زید نسبت به چند نفر دیگر سنجیده شده است و در میان آن جمع، تنها زید به سفر رفته است (هاشمی، جواهر البلاغه، 119).

 

در این آیات نیز منظور، بیان تمامی محرمات نیست، بلکه با توجه به آن که بنی‌اسرائیل قسمتى از گوشت‌هاى پاكيزه و حلال را طبق خرافات و موهوماتى بر خود تحريم می‌كردند، در عوض به هنگام كمبود غذا از گوشت آلوده مردار، خوك يا خون استفاده می‌كردند، این آیه ناظر به عمل آنهاست و تأکید می‌کند که این موارد بر شما حرام است نه آن طیبات (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1/582).

 

روش قرآن کریم در برخی احکام، تدریج است و مسائلی همچون حرمت شراب و ربا که ممکن بود تحریم دفعی آنها مقبولیت لازم را پیدا نکند، طی چند مرحله و به طور تدریجی حرام اعلام شد. همچنین احکامی مانند وجوب روزه که ممکن بود برای برخی از مردم تحمل آن سخت باشد پس از هجرت و سال‌ها بعد از بعثت تشریع گردید، در حالی‌که حرام شمردن گوشت خوک، دفعی و در یک مرحله و با عباراتی صریح صورت گرفت که می‌تواند اشاره به حساسیت موضوع و شدت خطر خوردن گوشت خوک، مردار و خون باشد.

 

مرحوم اهتمام می‌نویسد: «در این عصر ابعاد جدیدی از مضرات شراب، گوشت خوک و سگ بر بشر ثابت شده است، اما در عین حال متجددین هر سه را از مظاهر تمدن می‌دانند و خود را به روشنفکری می‌ستایند» (اهتمام، فلسفه احکام، 1/85).

 

لذا لازم است با استفاده از علوم روز، بخشی از مضرات این خبائث را آشکار نمود.

 

 

ب) گوشت خوک در روایات

 

روایات مربوط به گوشت خوک را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

 

دسته اول: روایاتی که احکام گوشت خوک (مانند نجاست، حرمت اکل، حرمت معامله و...) را بیان می‌کنند (ر.ک: حرعاملی، وسائل الشیعه، 3/417؛ 17/226؛ 24/99).

 

دسته دوم: روایاتی که به (بخشی از) حکمت خلق یا تحریم گوشت خوک اشاره می‌کنند.

 

از امام رضا علیه السلام چنین نقل شده است: «حَرَّمَ الْخِنْزِيرَ لِأَنَّهُ مُشَوَّهٌ جَعَلَهُ اللَّهُ تَعَالَى عِظَةً لِلْخَلْقِ وَ عِبْرَةً وَ تَخْوِيفاً وَ دَلِيلًا عَلَى مَا مُسِخَ عَلَى خِلْقَتِهِ وَ لِأَنَّ غِذَاءَهُ أَقْذَرُ الْأَقْذَارِ مَعَ عِلَلٍ كَثِيرَه...» (شیخ صدوق، علل الشرایع، 2/485) «خوک به این دلیل حرام شده است که حیوانی است بسیار کریه و زشت. حق تعالی این زشتی را وسیلة پند و عبرت خلایق و سبب بیم مردمان و نشانة وقوع مسخ[3] بر خلقتش قرار داده است».

 

در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است: «و أما لحم الخنزير فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَسَخَ قَوْماً فِي صُوَرٍ شَتَّى مِثْلِ الْخِنْزِيرِ وَ الْقِرْدِ وَ الدُّبِّ ثُمَّ نَهَى عَنْ أَكْلِ الْمَثُلَةِ لِكَيْلَا يُنْتَفَعَ بِهَا وَ لَا يُسْتَخَفَّ بِعُقُوبَتِهِ» (عیاشی، کتاب التفسیر، 1/291). و اما حرمت گوشت خوك بدان جهت است كه خداى تعالى در ادوار گذشته مردمى را به جرم گناهانى به صورت حيواناتى چون خوك، ميمون و خرس مسخ كرد. آنگاه خوردن گوشت اين‌گونه حيوانات را تحريم نمود تا مردم آن را جزء غذاها و خوردني‌هاى خود نشمارند و عقوبت گناهى را كه باعث مسخ انسان‌هايى به صورت آن حيوان شد، كوچك نشمارند.

 

دسته سوم: روایاتی که به خباثت و پلیدی این حیوان اشاره دارند.

 

در جریان جوان نصرانی به نام زكريا بن ابراهيم که تازه مسلمان شده بود، نقل شده است که در مدينه به حضور امام صادق علیه السلام تشرف يافت و ماجراى اسلام خود را براى آن حضرت تعريف كرد. سپس گفت: پدر و مادر و فاميل من همه نصرانى هستند و مادرم كور است. من با آنان همنشین هستم و به ناچار با آنها هم غذا مى‌شوم. تكليف من چيست؟

 

امام فرمود: آيا آنها گوشت خوك مصرف مى‌كنند؟ گفت: نه يابن رسول الله! حتى دست هم به گوشت خوك نمى‌زنند. امام فرمود: معاشرت تو با آنها مانعى ندارد (کلینی، الکافی، 2/160).

 

در مذمت خوک همین بس که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در روایتی فرمودند: «مَنْ لَعِبَ بِالنَّرْدَشِيرِ فَكَأَنَّمَا صَبَغَ (غَمَسَ) يَدَهُ فِي لَحْمِ الْخِنْزِيرِ وَ دَمِهِ» (مجلسی، بحارالانوار، 76/238) کسی که با نردشیر[4] بازی کند، مانند کسی است که دست خود را در گوشت و خون خوک فرو برده است.

 

وقتی دست در گوشت خوک فرو بردن این چنین سمبل انزجار و تنفّر است، مسلماً خوردن گوشت خوک بسیار مطرود و مبغوض شارع مقدس بوده است.

 

زیان‌های گوشت خوک از منظر علمی

 

به گفتة دانشمندان بیماری‌هایی که ممکن است از خوک منتقل شود، به 450 بیماری می‌رسد. از این میان 57 بیماری ممکن است به انسان منتقل شود که برخی مهلک و کشنده و برخی دیگر بسیار خطرناک هستند.

 

دکتر فهمی مقصود در این باره می‌نویسد: «خوک به تنهایی 27 بیماری وبایی را به انسان منتقل می‌کند. در برخی بیماری‌های دیگر نیز گرچه سایر حیوانات هم ناقل به شمار می‌آیند، اما مبدأ ایجاد آن بیماری‌ها خوک است. اینها گذشته از بیماری‌هایی است که خوردن گوشت خوک به انسان منتقل می‌کند؛ مانند تصلب شرایین، ضعف حافظه، عقیم شدن، التهاب مفاصل، انواع سرطان‌ها، و... به مرور زمان قطعاً تعداد این بیماری‌ها افزایش خواهد یافت و پیشرفت علوم در سال‌های آینده بیماری‌های جدیدی را که خوک به انسان منتقل می‌کند، کشف خواهد کرد» (الاعجاز التشریعی فی تحریم الخنزیر، 6).

 

نکتة جالب توجه آن است که بیماری‌های خطرناک گوسفند و گاو غالباً باعث تلف شدن حیوان می‌شود، اما خوک، اکثر بیماری‌ها را نگه می‌دارد و موجب مرگ او نمی‌شود (پاک‌نژاد، اولین دانشگاه، آخرین پیامبر، 37 به نقل از: پاکدامن، بهداشت تغذیه در قرآن و حدیث، 121).

 

پیش از پرداختن به امراضی که در گوشت خوک نهفته است، تذکر این نکته ضروری می‌نماید که فلسفه واقعی احکام الهی بر ما پوشیده است و گردآوری این مجموعه هرگز مستلزم این ادعا نیست که فلسفه تشریع حرمت گوشت خوک و امثال آن لزوماً وجود این بیماری‌ها در آن است. آنچه در این نوشتار عرضه می‌شود آخرین یافته‌های علم تجربی (و البته خطاپذیر) بشر است که در مجموع، مضر بودن و ناسازگار بودن گوشت خوک برای بدن انسان را به اثبات می‌رساند. اما امتثال دستور شارع و ترک آنچه بر ما حرام کرده، صرفاً به دلیل تعبّد و اطاعت از پروردگار است و اگر هیچ یک از این ضررها برای آن ثابت نمی‌شد و حتی اگر عکس آن نیز به اثبات می‌رسید، مسلمانان همچنان اطاعت از کتاب آسمانی و قانون پروردگار عالم را تنها راه رستگاری دانسته، به آن عمل می‌کنند.

از اینجا پاسخ این شبهه نیز روشن می‌شود که آیا اگر زمانی پیشرفت علم، فرآورده‌ای تولید کند که مصرف آن در کنار گوشت خوک، همه ضررهای آن را خنثی کند، می‌توان ادعا کرد که حکم حرمت نیز برداشته می‌شود؟ پاسخ آن است که فلسفه اصلی این حکم، ضرر آن نیست که با چاره‌جویی برای ضرر آن، حرمت نیز منتفی گردد؛ بنابراین، آنچه توسط شرع مقدس اسلام، حرام اعلام شده تا قیامت حرام و لازم الاجراست.

 

بیماری‌هایی که ممکن است به واسطة خوردن گوشت خوک به انسان منتقل شود، می‌توان به دو دستة روحی و جسمی تقسیم کرد:

 

یک. بیماری‌های روحی

 

همان‌گونه که در ویژگی‌های خوک اشاره شد، این حیوان دارای صفات پست و عجیبی است که حتی سایر حیوانات نیز از برخی از این ویژگی‌ها مبرا هستند.

 

برخی دانشمندان معتقدند خوردن گوشت یک حیوان (به دلیل تأثیر بر ترشح هورمون‌های مشابه در بدن) موجب انتقال صفات روحی آن حیوان به انسان می‌شود. در صورت اثبات قطعی این نظریه می‌توان ادعا کرد برخی اوصاف زشت خوک مانند بی‌غیرتی، حرص، پرخوری، و... به کسی که گوشت آن را تناول کند، منتقل خواهد شد.

 

به تعبیر یکی از نویسندگان معاصر، کسی که به خوردن گوشت خوک عادت دارد، از پرخوری و بهره بردن از هر نوع ناهنجاری مالی مثل رشوه، ربا، دزدی و... نیز باکی ندارد (ر.ک: اهتمام، فلسفه احکام، 1/88).

 

دو. بیماری‌های جسمی

 

از میان بیماری‌های فراوانی که از خوک به انسان منتقل می‌شود، برخی منشأ باکتریایی یا ویروسی دارند و برخی دیگر موجب تکثیر نوعی کرم در معده یا رودة انسان می‌شوند. دسته‌ای نیز سرطان‌های خطرناک موضعی را در بدن انسان ایجاد می‌کنند. بر این اساس، بیماری‌های جسمی گوشت خوک را در چهار دسته بررسی می‌کنیم[5]:

 

الف) بیماری‌های ویروسی

 

خوک را می‌توان حامل مجموعه‌ای از ویروس‌ها دانست که هر یک از آنها عامل یک بیماری و برخی از این بیماری‌ها مربوط به انسان است. از جمله این بیماری‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

 

1. ویروس آنفولانزااین ویروس از نظر تعداد مبتلایان، در قرن بیستم رکورددار است. البته سابقة این بیماری به ده‌ها سال قبل برمی‌گردد. به طوری که در سال‌های 1918 و 1919 در کل دنیا 20 میلیون قربانی گرفته است. در آن سال‌ها تعداد تلفات این بیماری در کشور آمریکا ده برابر قربانیان جنگ جهانی اول برآورد شده است (مصطفی محمود، الاعجاز التشریعی فی تحریم الخنزیر، 7).

 

2. ویروس نیپا (Nipah): جهان پزشکی تا قبل از سال 1998م چنین ویروسی را نمی‌شناخت. در اکتبر آن سال در مالزی، ویروس پیچیده‌ای 300 نفر را مبتلا کرد که از این تعداد 117 نفر مردند. پس از بررسی‌ها مشخص شد این ویروس که آن را «نیپا» نامیدند، از گوشت خوک به انسان منتقل می‌شود. تحقیقات نشان داد کلیة کسانی که به این بیماری مبتلا شده‌اند، با خوک سر و کار داشته‌اند. کار به جایی رسید که مراکز بهداشتی مالزی در آن سال اقدام به کشتن یک میلیون رأس خوک کردند (ر.ک: ادريسي، عمادالدين، «بيماري ويروسي نيپا»).

 

3. ویروس سارس (Sars): این ویروس عامل یک التهاب ریوی حاد و کشنده است که برای اولین بار در چین ظهور کرد و سپس به سایر کشورها سرایت نمود. پژوهش‌ها نشان داده است این بیماری به واسطة افعی، خوک، میمون و خفاش به انسان منتقل شده است.

 

ناگفته نماند که چین با مصرف 50% گوشت خوک در جهان، بزرگ‌ترین مصرف کنندة گوشت خوک در دنیا است.

 

4. ویروس هاری سگاین ویروس مربوط به حیوانات درنده است که خوک نیز از جملة آنهاست[6] و در اثر گاز گرفتن به انسان نیز منتقل می‌شود. به گفتة متخصصان، دو گروه دیگر نیز در معرض این ویروس هستند: اول کسانی که خوک پرورش می‌دهند و دوم کسانی که گوشت خوک می‌خورند (مصطفی محمود، الاعجاز التشریعی فی تحریم الخنزیر، 8).

 

5. ویروس التهاب دماغی ژاپنیاز آنجا که این ویروس در میان پرورش‌دهندگان خوک در شرق آسیا منتشر شد، به این نام شهرت یافته است. این ویروس از بیماری‌های پرندگان است که توسط پشه به خوک و از خوک به انسان منتقل شده و در برخی موارد موجب مرگ می‌شود.

 

6. ویروس چرکین (عفونی) خوکاین ویروس اولین بار در سال 1966م در ایتالیا کشف شد. در ده سال گذشته تنها در انگلستان 322 هزار خوک به این بیماری مبتلا شده‌اند. این بیماری در اثر همزیستی با خوک به انسان منتقل می‌شود و توسط تب و درد مفاصل خود را نشان می‌دهد. خوک را تنها عامل انتقال دهندة این بیماری دانسته‌اند.

 

از میان سایر بیماری‌های ویروسی قابل انتقال از خوک به انسان می‌توان موارد زیر را نام برد: ویروس التهاب قلب، ویروس تب زرد، ویروس آبله‌ای و ویروس عفونت دهان (همان، 9).

 

ب) بیماری‌های باکتریایی

 

1. تب مالتتب مالت در اثر سه نوع باکتری ممکن است پدید آید که خطرناک‌ترین آنها نوعی است که از خوک به انسان منتقل می‌شود؛ چرا که این باکتری در انسان موجب بیماری‌های خطرناکی مانند مننژیت، التهاب عضلة قلب، التهاب مفاصل، تورم طحال و بیماری‌های دیگر می‌شود (همان).

 

2. باکتری سالمونلا (Salmonellosis): این باکتری نیز عامل بیماری‌های متعددی است و برای اولین بار در روده خوک کشف شده است. در سال 1990م در انگلستان نوع جدیدی از این باکتری شیوع یافت. پس از مدتی تحقیقات نشان داد اکثر مبتلایان به این بیماری آغل‌داران، قصابان یا معامله کنندگان خوک، گاو و مرغ بوده‌اند. [7]

 

3. باکتری لیستریا (Listeria): این باکتری در بدن انسان موجب مننژیت و سقط جنین می‌شود. تا سال 1968م این باکتری ناشناخته بود. در آن سال در کشورهای هلند و دانمارک برخی افراد مبتلا به این بیماری قبل از مرگ حالات پیچیده و عجیبی پیدا می‌کردند و برخی از آنان که از مرگ نجات پیدا می‌کردند، تعادل خود را از دست می‌دادند یا مادام‌العمر گنگ می‌شدند. منابع رسمی ایالات متحده اعلام کردند که سالانه 1600 نفر در این کشور به این بیماری مبتلا می‌شوند که از این تعداد 415 نفر جان خود را از دست می‌دهند. همچنین در سال 1984م وبای لیستریا جان هزاران نفر را در کشور هند گرفت.

 

گفتنی است خوک، بزرگ‌ترین منتقل کنندة باکتری لیستریا به انسان است (مصطفی محمود، الاعجاز التشریعی فی تحریم الخنزیر، ص11).

 

4. باکتری التهاب پوستدر اثر این باکتری پوست انسان ملتهب شده، لکه‌ای قرمز رنگ و دلخراش در پوست ایجاد می‌شود. خوک، اسب و خروس رومی منتقل کنندة این بیماری به انسان هستند.

 

5. باکتری سل ریویسل ریوی از خطرناک‌ترین بیماری‌هاست که سالانه بیش از سه میلیون نفر را به کام مرگ می‌فرستد. البته بیشتر این تعداد ساکنان مناطق محروم و کشورهای فقیر هستند. این باکتری به دستگاه تنفسی حمله‌ور شده، باعث انهدام کیسه‌های هوا و در نتیجه مرگ بیمار می‌شود. عامل سل ریوی سه نوع باکتری می‌تواند باشد که خوک ناقل هر سه نوع آنهاست. هر چند گاو و پرندگان نیز می‌توانند ناقل برخی از اقسام آن باشند.

 

6. باکتری گرفتگی خوناین بیماری که در جنوب شرق آسیا، شمال استرالیا، آفریقا و آمریکای جنوبی شایع است، از طریق خوک به انسان منتقل می‌شود. البته ورود باکتری به بدن عمدتاً از راه زخم است و بلافاصله پس از ورود به بدن وارد خون شده و بر قلب، مغز، کبد و چشم‌ها اثر می‌گذارد. گفتنی است 65% از مبتلایان به این بیماری جان سالم به در نمی‌برند و 48 ساعت پس از ورود باکتری به بدن، جان خود را از دست می‌دهند (همان، 12).

 

7. باکتری پاسترولاین باکتری در اثر ارتباط با خوک، سگ، پرندگان و... به انسان منتقل شده، موجب التهاب ریه، مفاصل و کلیه‌ها می‌شود.

 

8. ذات الریه خوکیاین بیماری مشترک میان انسان و خوک است و اگر خوکی حامل باکتری آن باشد، در اثر ارتباط با انسان ممکن است آن را منتقل کند.

 

9. اسهال خونیعامل این بیماری منحصراً خوک‌ها و شامپانزه‌ها هستند و از آنجا که ارتباط انسان با شامپانزه‌ها بسیار کم است تنها ناقل آن به انسان خوک به حساب می‌آید. در امعای خوک انگل‌هایی به نام بالانتی دیوم (Coli Balantidum) زندگی می‌کنند که از أهم منابع انتشار این بیماری در سرتاسر جهان است.

 

این بیماری که در برخی موارد منجر به فوت نیز می‌شود غالباً در بین پرورش دهندگان (و تاجران) خوک مشاهده می‌شود (همان، 12 به بعد).

 

ج) کرم‌ها

 

1. تریشین (Trichinella spiralis): تریشین (یا تریکین) کرم‌های ریزی به طول 2-4 میلی‌متر هستند که در خوک و انسان ایجاد بیماری تریشینوز می‌کنند.

 

اولین بار در سال 1835م دانشمندی انگلیسی به نام «سِر جیمز پاژت» آن را کشف کرد.

 

اگر کسی گوشت خوک مبتلا به تریشین را به صورت خام یا نیم‌پز بخورد، مقدار زیادی از جنین آن طی 48 ساعت تبدیل به کرم‌های بالغ شده و جدار روده‌ها را نیش می‌زنند و نوعی زهر ترشح می‌نمایند و گاهی از جای نیش خونریزی صورت می‌گیرد که غالباً بیمار بعد از 48 ساعت می‌میرد.

 

هنگامی که «تریشین» وارد معده شد، جدار آهکی خود را در اثر دخالت شیره‌ها و اسیدهای معدی از دست می‌دهد و به سرعت تولید مثل می‌نماید. سپس موجب خراشیدن و التهاب جدارة امعاء می‌شود (امیری، قرآن و علم، 140).

 

این بیماری در ابتدا خود را با عوارضی مانند سرگیجه، دردهای شکمی، تهوع، استفراغ، اسهال، تورم صورت به ویژه پلک‌ها، تب شدید، هذیان‌گویی و... خود را نشان می‌دهد (پاکدامن، بهداشت تغذیه در قرآن کریم، 123).

 

در يك كيلو گوشت خوك ممكن است 400 ميليون نوزاد كرم تريشين باشد. این کرم قادر است در يك ماه 15 هزار تخم‌ريزى كند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1/587). از وقتی وارد معده می‌شود، هیچ دوای کرم‌کشی قادر به دفع آن نیست.

حتی پختن گوشت نیز این کرم‌ها را نابود نمی‌سازد؛ زیرا وقتی گوشت را حرارت می‌دهند، مواد سفیدی در گوشت منقعد می‌شود و کرم در وسط این اجرام منعقده از آسیب حرارت مصون می‌ماند. این قسمت‌های منعقده که کرم‌ها را در وسط خود حفظ می‌کنند، در معده حل نمی‌شوند و به روده‌ها می‌روند. این بیماری در تمام دنیا به ویژه آمریکا، کانادا و اروپا شیوع دارد، ولی در کشورهای اسلامی به دلیل حرام بودن مصرف گوشت خوک بسیار نادر است (شیرازی، اسلام پزشک بی‌دارو، 52-53).

 

2. کرم کدوی خوک (Taena Solium)طول این کرم 2-3 سانتی‌متر بوده و دارای آلت مکیدن و قلاب است. انسان با خوردن گوشت و یا مغز خام خوک به آن مبتلا می‌شود و دچار نارسایی‌هایی مانند کم‌اشتهایی، احساس درد، اسهال و یا یبوست در دستگاه گوارش می‌گردد. این بیماری که به صورت گسترده‌ای در جهان منتشر شده، در کشورهای اسلامی که گوشت خوک مصرف نمی‌کنند، به ندرت دیده می‌شود (رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 2/322).

 

همچنین یکی از بیماری‌هایی که توسط کرم کدو به وسیله گوشت خوک به انسان منتقل می‌شود، مرض لادرری (Ladrerie) است. این بیماری در شهرهای مسیحی‌نشین فراوان یافت می‌شود. اما در بین مسلمین و یهود که از خوردن گوشت خوک احتراز می‌کنند، به کلی پیدا نمی‌شود (اهتمام، فلسفه احکام، 1/89).

 

3. کرم آسکاریساین کرم به اندازه‌ای بزرگ می‌شود که آن را ثعبان البطن نامیده‌اند. این بیماری از شایع‌ترین بیماری‌ها در جهان است تا آنجا که تعداد مبتلایان به آن را تا یک میلیارد و 25 میلیون نفر در سراسر جهان گزارش کرده‌اند.

 

آسکاریسِ ماده به دیوارة معده چسبیده و در شکم حیوان لانه می‌کند و قادر است روزانه 20 هزار تخم بگذارد. بسیاری از این تخم‌ها از بدن حیوان دفع می‌شوند و خطر انتقال بیماری به انسان از همین‌جا آغاز می‌شود؛ چرا که این بیماری در اثر آلوده شدن دست‌ها به فضولات خوک یا خوردن سبزیجات مزارعی که فضولات خوک در آن ریخته باشند، به انسان منتقل می‌شود.

هنگامی که تخم‌ها وارد بدن شده و نوزادهای کرم بیرون آمدند، وارد خون شده و در کل بدن منتشر می‌شوند به نحوی که کمتر عضوی از آلودگی به آنها در امان می‌ماند. از این مرحله به بعد معلوم نیست کدام عضو قربانی آسکاریس شود. این کرم اگر در معده یا ریه‌ها رشد کند و بمیرد، موجب انسداد و در نتیجه مرگ بیمار می‌شود. در موارد خفیف‌تر نیز موجب گرفتگی عروق، التهاب یا خونریزی داخلی می‌شود (مصطفی محمود، الاعجاز التشریعی فی تحریم الخنزیر، 14).

 

د) سرطان‌ها

 

تحقیقات حاکی از رابطة قوی و شدیدی بین مصرف گوشت خوک و سرطان معده، پروستات، سینه، رحم، کبد، کیسه صفرا، و انواع سرطان‌های دیگر است (ر.ک: همان، 19)

 

هـ) سایر بیماری‌ها

 

گوشت خوک گذشته از بیماری‌های فراوانی که به انسان منتقل می‌کند، بسیار دیر هضم است و معده را به زحمت می‌اندازد (امیری، قرآن و علم، 140).

 

50 درصد گوشت خوک چربی است که این نسبت در گوسفند 17% و در گوساله 5% است. خطرناک‌ترین نوع چربی حیوانی برای انسان، چربی طبقه‌ای است که بین پوست و گوشت قرار گرفته و این چربی در خوک بسیار زیاد است (پاکدامن، بهداشت تغذیه در قرآن کریم، 126).

 

میزان چربی و اسید اوریک موجود در گوشت خوک خیلی زیاد است و به همین دلیل در ابتلاء به بیماری‌های بسیاری نقش دارد که از جمله آنها می‌توان به بیماری تصلب شرایین، دردهای مفصلی و مسمومیت‌ها اشاره کرد (رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 3/322).

 

نتیجه

 

در پایان پاسخ به این سؤال ضروری به نظر می‌رسد که هر چند اکثر مضرات پیش‌گفته برای گوشت خوک به طور قطعی به اثبات رسیده و بشر از پیامدهای ناگوار مصرف آن آگاهی کامل دارد، چرا همواره گوشت خوک یکی از پررونق‌ترین کالاهای جهان، و تولید و مصرف آن امری رایج است؟ آیا تمامی امراض پیش‌گفته در مجامع غربی که گوشت خوک را در سبد کالای خود قرار داده‌اند، شیوع دارد؟

 

اولاً بیماری‌های ذکر شده غالبی هستند و در اکثر موارد گوشت خوک منشأ بیماری‌های مذکور گزارش شده است. اما چنین نیست که در هر شهری که گوشت خوک توزیع و مصرف می‌شود، همه بیماری‌ها به طور همزمان شیوع پیدا کند.

 

ثانیاً ممکن است با استفاده از نوعی واکسن و دارو بتوان برخی بیماری‌های پیش‌گفته را کنترل کرد.

 

ثالثاً گوشت خوک، یک کالای تجاری به شمار می‌رود و سود اقتصادی سرشاری عاید سرمایه‌گذاران این عرصه می‌کند. همین انگیزه کافیست تا بدون توجه به سلامت مصرف‌کنندگان به تولید و توزیع آن بپردازند. عموم مردم نیز اطلاع چندانی از عواقب مصرف آن ندارند و فریفته طعم آن می‌شوند. در عین حال، بسیاری از اندیشمندان و پزشکان جوامع غربی ضررهای آن را متذکر می‌شوند و مردم را به پرهیز از آن توصیه می‌کنند.

 

ارنست رنان، مورخ فرانسوی، می‌نویسد: «دین اسلام پیروان خویش را از بلاهای چندی از جمله شراب، خوک و لعاب دهان سگ نجات داده است» (شیرازی، اسلام پزشک بی‌دارو، 46).

 

بی‌شک، انگیزة مسلمانان از عمل به دستورات انسان‌ساز و نورانی اسلام، تعبّد و اطاعت محض از خالق یکتاست، اما در سایة این تعبّد، از منافع بی‌شمار دنیوی و اخروی آن نیز بهره‌مند می‌شوند.

 

 

پی‌نوشت‌ها

 

1) البته کلمه خنازیر (جمع مکسر خنزیر) نیز در آیه 60 سوره مائده به کار رفته و به مسخ مشرکان به صورت بوزینه و خوک اشاره دارد که از موضوع این نوشتار خارج است.

 

2) طبق قاعدة «تعلیق الحکم بالوصف مشعرً بالعلیه» می‌توان گفت دو وصف طیبات و خبائث در این آیه به علیت این دو وصف اشاره دارند؛ به این معنا که سبب (یکی از اسباب) حرام بودن خبائث تنفرآمیز بودن آنها و سبب حلال شمردن طیبات پاکیزه بودن آنهاست.

 

3) چنان‌که گذشت در آیه60 سوره مائده به مسخ عده‌ای از انسان‌ها به خوک تصریح شده، و در برخی روایات، آن قوم مسخ شده یهودیان معرفی شده‌اند. (ر.ک: بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، 2/328).

 

4) نوعی بازی معروف به «نرد» که واضع آن، اردشير پسر بابك از پادشاهان ساسانی بوده است و از اين جهت آن را «نردشير» می‌گويند (ر.ک: مجمع البحرین، مادة ن رد).

 

5) دسته‌بندی و بخشی از مطالب این فصل، از مقالة «الاعجاز التشریعی فی تحریم الخنزیر» نوشته دکتر فهمی مصطفی محمود گرفته شده است.

 

6) بنا به گفته دمیری، خوک از ویژگی‌های حیوانات درنده و اهلی، هر دو را داراست؛ در نتیجه، هم آن را وحشی به شمار می‌آورند، هم اهلی. (ر.ک: حیات الحیوان، 1/307 ).

 

7) ر.ک: جمعه‌زاده، حميدرضا، مقاله «طراحي روش تشخيص باكتري سالمونلا در محموله‌هاي غذايي با منشأ دامي».

 

منابع

 

  1. قرآن کریم، ترجمه دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی و گروهی از اساتید جامعة المصطفی (1388ش)، قم: انتشارات المصطفی.
  2. ابوحيان، محمد بن يوسف (1420ق)، البحر المحيط فى التفسير، بيروت: دار الفكر.
  3. افتخاریان، سیدجواد (1362ش)، قرآن و علوم روز، تهران: افتخاریان، چاپ بیستم.
  4. آلوسي، سيد محمود (1415ق)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت: دارالکتب العلميه.
  5. امیری، علی (1388ش)، قرآن و علم، بی‌جا: نشر مفاتیح القرآن.
  6. اهتمام، احمد (1390ش)، فلسفه احکام، قم: زمزم هدایت.
  7. بحرانى، سيد هاشم (1416ق)، البرهان فى تفسير القرآن، تهران: بنياد بعثت.
  8. پاکدامن، محمدطاهر (1388ش)، بهداشت تغذیه در قرآن و حدیث، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، قم: مجتمع عالی امام خمینی.
  9. حر عاملی، محمد بن حسن (1409ق)، وسائل الشيعه، قم: مؤسسه آل‌البيتD لإحياء التراث.

10. راغب اصفهاني، حسين بن محمد (1412ق)، المفردات في غريب القرآن، بيروت: دارالعلم.

11. رضایی اصفهانی، محمدعلی (1380ش)، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، قم: انتشارات کتاب مبین.

12. زمخشري، محمود (1407ق)، الکشاف عن حقائق، بيروت: دارالکتاب العربي، چاپ سوم.

13. شیرازی، احمدامین (1373ش)، اسلام پزشک بی‌دارو، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ هفتم.

14. الصفار، فاضل (1423ق)، موسوعة اهل البیتD الکونیه (اسرار عالم الحیوان)، بیروت: مؤسسة الفکر الاسلامی.

15. طباطبايي، سيد محمدحسين (1417ق)، الميزان في تفسير القرآن، قم: انتشارات جامعه مدرسين، چاپ پنجم.

16. طريحى، فخرالدين (1375ش)، مجمع البحرين، تهران: كتابفروشى مرتضوى.

17. عياشى، محمد بن مسعود (1380ق)، كتاب التفسير، تهران: چاپخانه علميه.

18. فخرالدين رازي،‌ محمد بن عمر (1420ق)، مفاتيح الغيب، بيروت: داراحياء التراث العربي، چاپ سوم.

19. قرشى، سيد على‌اكبر (1377ش)، تفسير احسن الحديث، تهران: بنياد بعثت، چاپ سوم.

20. قرطبي، محمد بن احمد (1364ش)، الجامع الاحکام للقرآن، تهران: ناصر خسرو.

21. كليني، محمد بن يعقوب (1365ش)، الكافي، تهران: دارالكتب الاسلاميه.

22. مجلسی، محمدباقر (1404ق)، بحار الأنوار، بیروت: مؤسسه الوفاء.

23. مکارم شيرازي، ناصر (1374ش)، تفسير نمونه، تهران: دارالکتب الاسلاميه.

24. خمینی، سید روح‌الله (1379ش)، تحریر الوسیله، قم: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.

25. هاشمی، احمد بن ابراهیم (1421ق)، جواهر البلاغه، قم: دفتر نشر نوید اسلام.

26. مصطفی محمود، فهمی، «الاعجاز التشریعی فی تحریم لحم الخنزیر»، برگرفته از سایت الهیئة العالمیة للاعجاز العلمی: www.eajaz.org

27. ادریسی، عمادالدین، «بیماری ویروسی نیپا»، برگرفته از سایت: www.farsvet.ir/fa/article

28. جمعه‌زاده، حمیدرضا، «طراحی روش تشخیص باکتری سالمونلا در محموله‌های غذایی با منشأ دامی».

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: برچسب‌ها: گوشت خوک , خوک , دلیل حرام بودن گوشت خوک , خوردنی های حرام , حلال , ,
:: بازدید از این مطلب : 147
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : بابک د

چکیده

 

اعجاز روان‌شناختی قرآن یکی از ابعاد اعجاز علمی قرآن می‌باشد که از سه زاویه قابل طرح است؛ نخست گزاره‌های روان‌شناختی قرآن که با بررسی بینش روان‌شناسی موجود در قرآن کریم صورت می‌گیرد. دوم از جهت استنباط نظام روان‌شناختی قرآن (با توجه به مبانی، اهداف، اصول، روش‌ها، عوامل و موانع روان‌شناختی مطرح شده در قرآن) و سوم از جهت تأثیرات روان‌شناختی قرآن در مخاطبان که نمونه‌ای از آن در تأثیر موسیقای قرآن جلوه‌گر می‌شود.

 

در این نوشتار، پس از تبیین رویکردها در اعجاز روان‌شناختی قرآن و رابطه قرآن و روان‌شناسی، نگاهی مجموعی به موضوعات متعدد روان‌شناسی مطرح شده در قرآن صورت گرفته، سپس برای هر موضوع نمونه‌هایی از آیات مرتبط ذکر و بررسی شده تا در نهایت پس از ارائه بینش روان‌شناسانه موجود در قرآن، اعجاز این بینش و نظام شگرف قرآن کریم بر مبنای ویژگی‌های شخصیت سالم تبیین گردد.

 

واژگان کلیدی: قرآن، روان‌شناسی، اعجاز علمی، اعجاز روان‌شناختی، شخصیت سالم.

 

 

مقدمه

 

تاکنون ابعاد مختلفی از اعجاز قرآن کشف شده است که از مهم‌ترین آنها می‌توان به اعجاز بیانی، اعجاز تشریعی و اعجاز علمی اشاره کرد.

 

یکی از ابعاد اعجاز علمی قرآن که تاکنون مورد توجه بایسته قرار نگرفته، اعجاز روان‌شناختی قرآن می‌باشد؛ بنابراین، در این نوشتار برانیم تا ضمن بررسی موضوعات روان‌شناسی مطرح شده در قرآن کریم و ارائه دورنمایی کلی از بینش روان‌شناسی قرآن، اعجاز این بُعد از قرآن کریم را بیان نماییم.

 

پیشینه

 

اگر چه در زمینه اعجاز علمی قرآن کتاب‌های زیادی نگاشته شده، پیشینه کوتاه آن به اوایل قرن چهاردهم بر می‌گردد (رضایی اصفهانی، چیستی و چالش‌های اعجاز علمی قرآن، 12). اعجاز روان‌شناختی قرآن نیز به عنوان یکی از ابعاد اعجاز علمی قرآن از موضوعات نوپدید در حوزه اعجاز قرآن می‌باشد و امین خولی (1965م) را می‌توان پایه‌گذار این بعد از اعجاز قرآن دانست (رضایی اصفهانی، علوم قرآنی 2 اعجاز قرآن، 88). امین خولی این بعد از اعجاز را در چند نوشته خویش از جمله «البلاغة العربیة و اثر الفلسفة فیها»، مدخل «تفسیر» دائرة المعارف الاسلامیة و مقاله‌ای در مجله دانشکده ادبیات قاهره با عنوان «البلاغة و علم النفس» مطرح کرده است.

 

وی در این مقاله سوم به نحوی بین روان‌شناسی و بلاغت ارتباط ایجاد کرده و در پی بوده تا راه را برای طرح ایده جدید خود، یعنی اعجاز روان‌شناختی قرآن، فراهم آورد (ر.ک: برهان و عرفان، 339). در واقع، وی با تقریری جدید و ایجاد ارتباط بین بلاغت و روان‌شناسی، این موضوع را پذیرفتنی کرده است (اعجاز قرآن و تحلیل، 4-182 به نقل از: رضایی اصفهانی، علوم قرآنی 2 اعجاز قرآن، 86-88).

 

از دیگر آثار نگاشته شده در زمینه اعجاز روان‌شناختی «الاعجاز النفسی فی القرآن الکریم» از دکتر مصطفی رجب و «الاعجاز النفسی و تربوی فی القرآن الکریم و السنة المطهرة» از دکتر عبدالرحمن العیسوی در سال 1428م انتشار یافته است، ولی کتاب اخیر عملاً به موضوع اعجاز تربیتی نپرداخته، بلکه اعجاز روان‌شناختی قرآن را مطرح کرده است (رضایی اصفهانی، علوم قرآنی، 2/274-275).

 

همچنین در حوزه بهداشت روان، اخلاق و روان‌شناسی اسلامی آثار فراوان دیگری نگاشته شده که به بررسی گزاره‌های قرآنی در مباحث روان‌شناسی پرداخته و به طور ضمنی و غیر مستقیم به اعجاز روان‌شاختی اشاره نموده‌اند، ولی هیچ کدام ادعای اعجاز نکرده‌اند. از این آثار عبارت است از:

 

قرآن و روان‌شناسی از محمد عثمان نجاتی؛ قرآن و بهداشت روان از دکتر احمد صادقیان؛ روان‌شناسی از دیدگاه مکتب اسلام از تقی ژاله‌فر؛ بهداشت روانی با نگرش به منابع اسلامی از محمدرضا سالاری‌فر و همکاران؛ بهداشت و سلامت روان با نگرش به آموزه‌های دینی و سیره معصومانD از سلیمان قاسمی؛ بهداشت روانی در اسلام از سید حمید فتاحی؛ اخلاق اسلامی از احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی؛ بهداشت روانی (بررسی مقدماتی اصول بهداشت روانی، روان درمانی و برنامه‌ریزی در مكتب اسلام) از دكتر سید ابوالقاسم حسینی؛ آرامش روانی و مذهب از دكتر صفدر صانعی؛ بهداشت روان در اسلام از دكتر سیدمهدی صانعی؛ مجموعه مقالات اسلام و بهداشت روان.

 

رویکردها در اعجاز روان‌شناختی قرآن

 

اعجاز علمی در علوم انسانی، به ویژه مباحث روان‌شناختی و تربیتی، با سه رویکرد مطرح می‌شود:

 

الف) گزاره‌های قرآنی دالّ بر اخبار غیبی روان‌شناختی؛

ب) استنباط نظام روان‌شناختی از قرآن؛

ج) بررسی نقش قرآن در ایجاد تحوّل روانی در صدر اسلام و جوامعی که قرآن در آن اجرا می‌شود.

 

در رویکرد نخست عموماً به بررسی اعجاز در گزاره‌های قرآنی پرداخته می‌شود؛ یعنی با ذکر برخی آیات و تبیین نکات و اشارات جالب و شگفت‌انگیز آن در حوزه مباحث روان‌شناختی، ادعای اعجاز می‌شود، در حالی که اکثر گزاره‌های قرآنی تنها جالب و شگفت‌انگیز می‌باشند؛ زیرا در صورتی می‌توان اعجاز روان‌شناختی آیات و گزاره‌های قرآنی را ادعا کرد که اثبات شود قبل از قرآن مطرح نبوده است که اثبات چنین ادعایی در همه موارد مشکل است (همان، 274ـ285).

 

اما آنچه می‌توان اعجاز آن را با توجه به ضوابط مقبول اعجاز مطرح کرد، نظام روان‌شناختی یا بینش شگرف روان‌شناسی قرآن (رویکرد دوم) است که با نگاه مجموعی به همه آیات و استقرای تام موضوعات روان‌شناسی مطرح شده در قرآن استنباط می‌شود. تحوّل اعجازآمیز روانی و روحی مخاطبان قرآن در اثر شنیدن آیات الهی نیز رویکردی است که ادعای اعجاز آن به صواب نزدیک‌تر است؛ زیرا در طول تاریخ بارها اتفاق افتاده و در قرآن نیز بدان اشاره شده است:

وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إيماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (انفال/2)؛ «و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده شود، ایمانشان افزون گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توکل دارند». در این آیه با اشاره به رویکرد درمانِ روان‌شناختی عاطفی ـ هیجانی برای فرد دچار استرس، برقراری نوعی ارتباط عاطفی با دیگری (مانند درمانگر) یا منبع دارای قدرتی معنوی (مانند خداوند) را عاملِ تحولی شگرف در درمانِ مشکلات روحی ـ روانی معرفی می‌نماید (قاسمی، بهداشت و سلامت رون با نگرش به آموزه‌های دینی و سیره معصومان، 203-204).

 

قرآن کریم در جای دیگر با اشاره به این تحوّل اعجاز آمیز روانی و روحی بر مخاطبان خود می‌فرماید: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلی ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَی اللَّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (زمر/23)؛ «خدا نیکوترین سخن را فرو فرستاده است؛ کتابی همگون (که آیاتش) مکرر است. پوست‌های (بدن) کسانی که از پروردگارشان هراس دارند، از (شنیدن آیات) آن به لرزه درمی‌آید؛ سپس پوست‌هایشان و دل‌هایشان به یاد خدا نرم می‌شود. این رهنمود خداست که هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، با آن راهنمایی می‌کند؛ و هر کس را خدا (به خاطر اعمالش) در گمراهی وانهد، پس هیچ راهنمایی برای او نیست».

و باز می‌فرماید: وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ(مائده/83)؛ «و هنگامی که آنچه را به سوی فرستاده‌[ی خدا] فرود آمده، می‌شنوند، می‌بینی، در اثر حقیقتی که شناخته‌اند، اشک (شوق) از چشمان‌شان سرازیر می‌شود. می‌گویند: «[ای‌] پروردگار ما! ایمان آوردیم، پس ما را با گواهان بنویس»؛ آیات مذکور این تحوّل اعجازآمیز روانی و روحی مخاطبان قرآن را در اثر شنیدن آیات الهی به خوبی به تصویر می‌کشاند.

 

ارتباط بین قرآن و روان‌شناسی

 

ارتباط بین قرآن و روان‌شناسی را می‌توان از سه جنبه مورد توجه قرار داد:

 

1. روان‌شناسی و دانش قرآنی

 

در این جنبه روان‌شناسی و دانش قرآنی به عنوان دو دانش و منبع معرفت مجزای از یکدیگر ملاحظه و مقایسه می‌شوند. در این مقایسه، وجوه اشتراک و افتراق هر یک در حل مشکلات بشر مورد توجه قرار می‌گیرد و با استفاده از آگاهی‌های تخصصی روان‌شناسی به تحلیل روان‌شناختی مفاهیم قرآن پرداخته می‌شود.

 

2. روان‌شناسی قرآن 

 

در این جنبه قرآن به عنوان یک موضوع مورد بررسی روان‌شناختی قرار می‌گیرد که آیات آن چرا و چگونه و در چه شرایط زمانی و مکانی نازل شده است و تأثیر روان‌شناختی هر آیه بر مخاطب چیست؟

 

3. روان‌شناسی قرآنی 

 

در این جنبه روان‌شناسی در بستر فرهنگ قرآن و اهل‌بیتD و با توجه به تفسیر آیات قرآنی، از مبانی هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی قرآن متأثر گردد و روان‌شناسی جدیدی متولد شود (کاویانی، آیا روان‌شناسی اسلامی ممکن است؟، 173-175 با تصرف).

 

گونه‌های روان‌شناختی در قرآن

 

1. روان‌شناسی شخصیت

 

قرآن مردم را از لحاظ شخصیتی به سه گروه مؤمن، کافر و منافق تقسیم کرده است (بقره/2-21). هر یک از این گروه‌های سه‌گانه، خصوصیات اصلی و عمومی ویژه خود را دارد که از دو گروه دیگر جدا می‌سازد. از جمله خصوصیات عقیدتی، عبادی، اجتماعی، خانوادگی، اخلاقی، انفعالی و عاطفی، عقلانی و شناختی، زندگی علمی و حرفه‌ای، و خصوصیات جسمانی؛ همه این ویژگی‌ها و امتیازت در هر کدام از انواع سه‌گانه شخصیتی، در قرآن مطرح شده و قرآن آنها را از همدیگر متمایز می‌کند (نجاتی، قرآن و روان‌شناسی، 304-313 با تلخیص).

 

علاوه بر این، شخصیت‌ مؤمن در قرآن، خود دارای سه درجه شخصیتی است؛ آنان که به خود ظلم می‌کنند، آنان که میانه‌رو هستند و آنان که پیشتازانند (فاطر/32).

 

مشخصه بارز شخصیت کافر آن است که دل و اندیشه‌اش را قفل کرده است و راهی برای نفوذ هیچ حرف تازه و اندیشه متفاوتی نگذاشته است و به همین دلیل، از درک حقایق عاجز است.

 

خصوصیت بارز شخصیت منافق از دیدگاه قرآن، دوگانگی ریشه‌ای در ظاهر و باطن است؛ به همین دلیل، به شک و تردید و عدم قدرت تصمیم‌گیری و ناتوانی در قضاوت مبتلا می‌شود (بقره/8-20 و منافقون/1-10). کفر و نفاق از منظر قرآن یک بیماری است؛ بدین معنا که عدم تعادل شخصیتی انسان موجب می‌شود که به گروه منافقان و کافران بپیوندد.

 

بنابراین شخصیت کافر و منافق، یک شخصیت نامتعادل و بیماری روحی و روانی است. این بیماری روحی و روانی تاثیر خود را در جسم انسان نیز نشان می‌دهد و تنها در صورتی درمان می‌پذیرد که به نسخه اعتدال بخش قرآن عمل شود.

 

2. روان‌شناسی رنگ‌ها 

 

قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّكَ يُبَيِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرينَ (بقره/69)؛ «گفتند: برای ما از پروردگارت بخواه تا روشن کند برایمان که رنگ آن (گاو) چگونه است؟ (موسی) گفت که او می‌گوید: در حقیقت آن گاوی زرد است که رنگش یک دست است که بینندگان را شاد می‌سازد».

 

امروزه روان‌شناسان به ارزش روانی گوناگون رنگ‌ها در دو مقوله سمبولیسم رنگ‌ها (نماد پردازی و معنای کنایی رنگ‌ها) و روان‌شناسی رنگ توجه دارند؛ مثلاً در بررسی‌های انجام شده دریافته‌اند که باید رنگ اتاق و اثاثیه آسایشگاه‌های روانی زرد روشن باشد؛ زیرا این رنگ را شاد و شادکننده یافته‌اند که اثر آرامش دهنده و تسکین دهنده بر اعصاب و روان بیماران حسّاس و نازک طبع و زود رنج را دارد (انصاری، دنیای شگفت‌انگیز رنگ‌ها، 98 با تلخیص). البته تأثیر این رنگ فقط بر بیماران روانی نیست، بلکه بر همه انسان‌هاست (مارکس لوشر، روان‌شناسی رنگ‌ها، 87).

 

مسلّماً این بینش و برداشت راجع به رنگ‌ها و این رنگ خاص در فرهنگ زمانه عصر نزول نمی‌گنجد و فقط وحی الهی می‌توانسته است بیش از یک هزار سال بر پژوهش علمی رنگ‌ها سبقت بگیرد.

 

3. روان‌شناسی رشد 

 

الف) رشد کودک و مراحل آن: وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(نحل/78)؛ «و خدا شما را از شکم‌های مادرانتان بیرون آورد، در حالی که هیچ چیزی نمی‌دانستید؛ و برای شما، شنوایی و دیدگان و دل‌ها (ی سوزان) قرار داد، تا شاید شما سپاس‌گزاری کنید».

 

ب) رشد زبان و عوامل مؤثر در آن: خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ (الرحمن/3 و 4)؛ «انسان را آفرید؛ «بیان» را به او آموزش داد».

 

در رشد زبان یک سلسله عوامل مادی (رشد بدنی، هوش، محیط خانواده و....) (آل‌عمران/46) اثبات‌پذیر در آزمایشگاه‌ها و عوامل غیرمادی (اراده خداوند و سخن گفتن در گهواره) دخالت دارد.

 

ج) خانواده: خانواده از عوامل مؤثر در رشد انسان است. قرآن کریم با تأکید بر ایجاد خانواده‌ای سالم و آرام، بر این نکته نیز تأکید کرده است: وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (روم/21)؛ «و از نشانه‌های او این است که همسرانی از (جنس) خودتان برای شما آفرید، تا بدان‌ها آرامش یابید؛ و در بین شما دوستی و رحمت قرارداد. قطعاً، در آن‌[ها] نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکر می‌کنند».

 

د) رشد شخصیت: قرآن در زمینه بعد جنسی بر این نکته تأکید نموده که محرومیت جنسی لزوماً موجب آسیب نیست: وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّی يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ (نور/33)؛ «و کسانی که (وسایل) ازدواج نمی‌یابند، باید خویشتن‌داری کنند تا خدا از بخشش خود آنان را توانگر سازد». این نظریه برخلاف نظریه فروید است، ولی با نظر مزلو قابل تفسیر است (ر.ک: جمعی از نویسندگان، روان‌شناسی رشد (2) با نگرش به منابع اسلامی، 2/978).

 

هـ) کفایت اجتماعی: کفایت اجتماعی عبارت است از: «قابلیتی که کودک می‌تواند به وسیله آن از منابع محیطی بهره جوید و نتیجه رشدی خوبی به دست آورد» (همان، 965). در قرآن کریم ویژگی نیاز به پیشرفت آدمی چنین مطرح شده است: يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلی رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ(انشقاق/6)؛ «ای انسان! در حقیقت، تو به سوی پروردگارت کاملاً تلاش می‌کنی (و رنج می‌کشی) و او را ملاقات می‌کنی». (همان، 636؛ به نقل از: زاهدی، «موضوعات روان‌شناسی در آیات قرآن. www.tebyan.net»).

 

4. روان‌شناسی موسیقایی قرآن (آهنگ، صوت و لحن)

یکی از ابعاد روان‌شناختی قرآن، موسیقای نهفته در اصوات و آوای آن است؛ یعنی تأثیرات پیچیده و شگفت‌آور ناشی از موسیقی و صوت حاصل از قرائت آیات و سوره‌های قرآن که در خوانندگان و شنوندگان ایجاد می‌شود.

 

یک نوع موسیقی درونی در کلام الهی وجود دارد که احساس شدنی است، اما تن به تشریح نمی‌دهد. این موسیقی در تار و پود الفاظ و در ترکیب درون جمله‌ها نهفته است و فقط با احساس ناپیدا و با قدرت متعال ادراک می‌شود (معرفت، علوم قرآنی، 385).

 

به طور کلی، صوت و موسیقی دارای تأثیراتی ظریف و در عین حال عمیق و شگفت‌آور بر انسان است. اصوات دارای تأثیراتی بر روح و روان و حتی جسم همه مخلوقات، اعم از انسان‌ها، حیوانات، گیاهان می‌باشد که اگر آدمی عالِم به این تأثیرات باشد، با به کارگیری درست اصوات و موسیقی در زندگی خود، آرامش، سلامت روح و جسم، رشد و تعالی خویش را از آن بر می‌گیرد.

 

گروهی از پژوهشگران و پزشکان کشورمان در سال 1382ش اقدام به آزمایشات و تحقیقات جالبی در زمینه تأثیر موسیقایی آوای قرآن کریم نمودند. آنان طی این آزمایش 40 بیمار همسان را که نیاز به عمل جراحی داشتند، در دو دسته قرار دادند. در روز عمل برای یک گروه از آنها از آغاز صبح تا لحظه عمل که بعد از ظهر همان روز بود، به پخش تلاوت آیات قرآن در اتاقشان پرداختند، اما گروه دوم فقط صدای عادی محیط بیمارستان را می‌شنیدند. در نتیجه این آزمایش، نتایج متفاوت و جالبی برای پزشکان و پژوهشگران حاصل آمد.

گروهی که از صبح در معرض شنیدن قرائت آیات قرآن در اتاق خود بودند، از آرامشی بالاتر، ضربان قلب طبیعی‌تر و اضطراب و دغدغه کمتری برخوردار بودند (اخبار علمی فرهنگی و هنری، شبکه دوم سیما، 1382). این احساسات و تأثیرات را نمی‌توان تنها ناشی از شنیدن مطالب و مفاهیم اشاره شده در این کتاب آسمانی دانست، بلکه ناشی از تأثرات حاصل از صوت و موسیقی الفاظ آیات موزون قرآن می‌باشد. دلیل این ادعا ناآگاهی بیماران مورد آزمایش از معانی آیات شنیده شده است. در حقیقت، این جنبه از اعجاز قرآن در درجه نخست به احساسات مبهمی بر می‌گردد که در قلب خواننده یا شنونده بر می‌انگیزد (معرفت، علوم قرآنی، 387 به نقل از: www.noormags.com مقاله احسان زرانی).

 

بینش روان‌شناسانه قرآن

 

الف) بینش اجتماعی روان‌شناسانه: بینش اجتماعی بدین معناست که شخص عکس‌العمل مخاطب را حدس و تخمین بزند و متناسب با آن سخن یا رفتاری را از خود بروز دهد. این رویکرد سراسر قرآن را در برگرفته است، ولی در بسیاری از آیات ظهور بیشتری دارد؛ برای مثال، خداوند می‌فرماید: وَ أَنْكِحُوا الْأَيامی مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّی يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ... (نور/32-33)؛ «و افراد بی‌همسرتان و شایستگان از بندگانتان و کنیزانتان را به ازدواج (یکدیگر) درآورید. اگر نیازمند باشند، خدا از بخشش خود آنان را توانگر می‌سازد؛ و خدا گشایشگری داناست. و کسانی که (وسایل) ازدواج نمی‌یابند، باید خویشتن‌داری کنند تا خدا از بخشش خود آنان را توانگر سازد».

آیه نخست که در مقام خطاب به پدر و مادر افراد بی‌همسر است آنان را به همسر دادن سریع فرزندان‌شان امر می‌کند، اما آیه بعد وقتی خود بی‌همسران را مخاطب قرار می‌گیرند، آنها را به صبر و عفت ورزیدن امر و تشویق می‌نماید. در حقیقت، این نگاه قرآن به واکنش و عکس‌العمل احتمالی مخاطب، یک بینش روان‌شناسانه بسیار عمیقی است که در آیات متعددی از قرآن نمود بارز دارد.

 

ب) بینش روان‌شناسانه متناسب با گونه‌های شخصیت: قرآن می‌فرماید: قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلی شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبيلاً(اسراء/84)؛ «بگو: همه طبق (روش و خُلق و خوی) خویش عمل می‌کنند؛ و پروردگارتان داناتر است، به کسی که او ره‌یافته‌تر است». در این آیه، «شاکله» از ماده «شکل» به معنای «مهار کردن حیوان» است (ر.ک: مصباح المنیر، فیومی، 321). به خود مهار نیز «شکال» گفته می‌شود و از آنجا که روحیات و سجایا و عادت‌های هر انسانی او را به رویه‌ای خاص مقید می‌کند، به آن «شاکله» گویند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 12/247).

 

ج) مکانیسم‌های دفاعی ـ روانی در قرآن: در قرآن به سه نوع از مکانیسم‌های دفاعی ـ روانی اشاره شده است: فرافکنی (منافقون/4)، دلیل تراشی (بقره/11 و 12) و واکنش سازی (بقره/204 و 205؛ منافقون/4) (نجاتی‌، قرآن و روان‌شناسی، 313-316).

 

د) بینش قرآن در حوزه بهداشت روان.

 

اول. ویژگی‌های روانی شخصیت سالم در قرآن

 

اساساً ویژگی‌های شخصیتی را در سه بخش می‌توان مورد مطالعه قرار داد:

 

1. ویژگی‌های شناختی (cognitive)؛ یعنی نگرش‌ها، اعتقادات، جهان‌بینی و اصول تفكر.

2. ویژگی‌های عاطفی (emotional)؛ این ویژگی‌هایی كه بر مبنای ویژگی‌های شناختی پدید می‌آیند، عواطف، هیجانات، احساسات، گرایش‌ها، و دلبستگی‌ها را در بر می‌گیرد.

3.ویژگی‌های رفتاری (behavioral)؛ ویژگی‌های رفتاری نیز به نوبه خود، زمینه و علت بروز ویژگی‌های رفتاری و الگوهای عملكرد را پوشش می‌دهد.

 

اینك ویژگی‌های شناختی، عاطفی و رفتاری شخصیت سالم را از نظر قرآن بررسی می‌كنیم.

 

1. ویژگی‌های شناختی

 

این بخشی از ویژگی‌ها را می‌توان در چهار قسمت كلی بررسی كرد: ویژگی‌های شناختی و شیوه‌های استنباط، نوع شناخت نسبت به مبدأ جهان، نوع شناخت نسبت به محیط (جهان پیرامون)، و نوع شناخت نسبت به خود.

 

یک) نوع شناخت شخصیت سالم در شیوه‌های استنباط

 

ـ فردی که دارای شخصیت سالم است، پیرو ظن و گمان نیست: إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً (یونس/36)؛ وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ(اسراء/36).

 

ـ اهل تعقل، تحلیل، و استنتاج منطقی است: قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا (سباء/46)؛ وَ يُريكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (بقره/73)؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ (انفال/22).

 

ـ اهل تحقیق، بحث، تضارب آراء و گفتگوی سالم به منظور كشف حقیقت است: الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (زمر/18).

 

دو) نوع شناخت نسبت به مبدأ جهان

 

ـ به بیان قرآن، شخصیت سالم جهان را دارای منشأ واحدی می‌داند كه نه تنها آن را به وجود آورده: اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ (زمر/62)؛ بلكه به طور پیوسته آن را اداره می‌كند: وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكيلٌ (زمر/62)؛ وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ (انعام/164).

 

ـ فقط به این منشأ می‌توان اتكا كرد: تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً (نساء/81).

 

ـ او مظهر قدرت و مهربانی است، لذا می‌توان بر او اعتماد كرد: وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزيزِ الرَّحيمِ (شعراء/217).

 

سه) نوع شناخت نسبت به محیط

 

ـ شخصیت سالم مجموعه جهان و وقایع آن را پوچ و باطل و بی‌هدف نمی‌داند: الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ (آل‌عمران/191).

 

ـ دنیا را محل تلاش و كار و بهره‌برداری صحیح می‌داند: وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فيهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(قصص/73)؛ وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ (مزمل/20)؛ وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا(قصص/77).

 

ـ اما دنیا را شایسته دلبستگی نمی‌داند؛ زیرا مرحله‌ای موقتی بوده و در مقایسه با آخرت ناچیز است: Pأَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌO (توبه/38)؛ Pإِنَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَO (یونس/7)؛ Pالْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاًO (كهف/46).

 

ـ او بلایا را عامل امتحان و تكامل می‌داند: وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً (بقره/124)؛ وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ (بقره/155).

 

چهار) نوع شناخت نسبت به خود

 

ـ شخصیت سالم محدودیت‌های خود را می‌پذیرد و از خود به اندازه توانش انتظار دارد و همین دیدگاه را نسبت به دیگران نیز دارد: لا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَها (بقره/233).

 

ـ در عین حال خود و هر انسان دیگر را مسئول اعمال خویش می‌داند: أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى (نجم/38 و 39).

 

ـ خود را مبرّا از عیوب نمی‌داند و نقاط ضعف خود را می‌پذیرد: وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيمٌ(یوسف/53).

 

ـ در عین حال به ارزش وجودی خود احترام می‌گذارد و خود را جانشین خداوند در زمین می‌داند. خود و سایر هم‌نوعان خود را موجودات تصادفی نمی‌پندارد، بلكه موجوداتی ارزشمند، منتخب، برگزیده، و دارای رسالت می‌داند: إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً (بقره/30).

 

2. ویژگی‌های عاطفی

 

ـ شخصیت سالم مورد نظر قرآن، شرط شاد بودن را نداشتن مشكل نمی‌داند، اما در عین حال چیزی او را ذوق زده و مغرور هم نمی‌سازد؛ به عبارت دیگر، از دست دادن و به دست آوردن، او را چندان دچار استرس نمی‌كند: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (حدید/23)، فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (غافر/83).

 

ـ سرخوش و ذوق‌زده نیست؛ لذا تفكر بزرگ منشی و فخرفروشی ندارد: إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ (قصص/76)؛ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (هود/10)؛ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ(آل‌عمران/188)؛ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (حدید/23).

 

ـ از احساس امنیت و آرامش برخوردار است: الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (انعام/82).

 

ـ مهار تمایلاتش را در دست دارد: وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى (نازعات/40).

 

ـ لذا می‌تواند خشم خود را خاموش كند، از خشونت بپرهیزد، از بدی‌های دیگران بگذرد و حتی در مقابل، به آنها نیكی رساند و كینه در دل نگیرد: وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ (آل‌عمران/134).

 

ـ حسادت نمی‌كند و كمال‌گرا و برتری طلب نیست: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ (نساء/54)؛ وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلى بَعْضٍ (نساء/32)؛ وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفينَ (یونس/83).

 

3. ویژگی‌های رفتاری

 

ـ شخصیت سالم از اظهارنظر درباره چیزی كه نمی‌داند، پرهیز می‌كند: إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ (نور/15)؛ تُحَاجُّونَ فيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ (آل‌عمران/66)؛ وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً (نجم/28)؛ وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَظُنُّونَ(جاثیه/24).

 

ـ اهل رعایت حد و مرزها و قوانین است: Pإِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا وَ الَّذينَ هُمْ مُحْسِنُونَO (نحل/128)؛ Pوَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِO (اعراف/96).

 

ـ حتی اگر در تنگنا بیفتد، دست به ستم یا قانون‌شكنی نمی‌زند: وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً (طلاق/2).

 

ـ در مشكلات وقار و صبر خود را از دست نمی‌دهد: وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ (بقره/177)؛ فَصَبْرٌ جَميلٌ (یوسف18)؛ فَاصْبِرْ صَبْراً جَميلاً (معارج/5).

 

ـ ضمن سازگاری با محیط در حد توان به رفع اشكالات محیط می‌پردازد: إِنْ أُريدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ (هود/88).

 

ـ كم‌فروشی یا كم‌كاری نمی‌كند: وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ * الَّذينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ (مطففین/1-3).

 

ـ مردم آزار و ضد اجتماعی (antisocial) نیست، از خشونت پرهیز می‌كند و رفتار نرم و توأم با مهربانی دارد: وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبيناً (احزاب/58)؛ فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ(آل‌عمران/159)؛ وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ (آل‌عمران/134)؛ مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصيراً (نساء/75).

 

ـ اگر به او بدی شود، حداكثر به همان اندازه پاسخ می‌دهد نه بیشتر: وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ (نحل/126).

 

ـ اما ترجیحا از بدی دیگران می‌گذرد: وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرينَ (نحل/126)؛ وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (شوری/43).

 

ـ و در حالت بهتر، بدی را با خوبی پاسخ می‌دهد: وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ (رعد/22 و قصص/54).

 

ـ به دیگران نیكی می‌كند و نیكی آنان را با نیكی پاسخ می‌دهد: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ (نحل/90).

 

ـ و ترجیحاً نیكی دیگران را با نیكی بالاتری پاسخ می‌دهد: وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَسيباً(نساء/86).

 

ـ اگر به كسی نیكی كرد، او را با منت نمی‌آزارد:يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى (بقره/264)؛ وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِر(مدثر/6).

 

ـ اجتماعی است و تك‌روی و انزوا ندارد: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا (آل‌عمران/103).

 

ـ به نحو مؤثر ارتباط برقرار می‌كند و یك شنونده فعال (active listener) است: الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ (زمر/18). جالب است كه در این آیه به جای كلمه «یسمعون» (شنیدن) از كلمه «یستمعون» (گوش دادن) استفاده شده است كه نشان دهنده «شنیدن فعال» (active listening) می‌باشد.

 

ـ جا را برای حضور اجتماعی دیگران تنگ نمی‌كند: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ (مجادله/11).

 

شخصیتی با ویژگی‌های فوق بدون شك شخصیتی محبوب و دوست داشتنی خواهد بود و الگوی عینی آن در امامان معصومD قابل مشاهده است. این نكته در آیه إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا (مریم/96)؛ «مسلّماً، کسانی که ایمان آورده و [کارهای‌] شایسته انجام داده‌اند، به‌زودی (خدای) گسترده‌مهر، برای آنان محبّتی (در دل‌ها) قرار می‌دهد» بیان شده است. در این آیه، به طور فشرده از ویژگی‌های شناختی و رفتاری شخصیت سالم تحت عنوان ایمان و عمل صالح نام برده شده است (مرعشی، مقاله موضع قرآن نسبت به بهداشت روان ـ با تصرف و تلخیص، به نقل از www.iec-md.org).

 

دوم. انگیزه‌های رفتار در قرآن

 

انگیزه نیروی محرکی است که در موجود زنده حالتی از نشاط و فعالیت برمی‌انگیزاند و رفتارش را آشکار می‌سازد و او را به سوی هدف یا هدف‌های مشخصی راهنمایی می‌کند. این انگیزه یا جسمی یا روانی هستند.

 

انگیزه‌های جسمانی برای حفظ نفس و بقای فرد و نوع مهم هستند؛ مانند گرسنگی، تشنگی، خستگی، گرمی و سردی، درد و تنفس و انگیزه‌های جنسی. اما انگیزه‌های روانی، انگیزه‌هایی هستند که به طور مستقیم نمی‌توان آنها را به حالت فیزیولوژیک بدن که نتیجه نیازهای جسمانی هستند، برگرداند، ولی ارتباط با آنها دارند؛ مانند عشق و محبت که در نتیجه تأثیر و تأثّر مهارت‌ها و عوامل رشد اجتماعی فرد به وجود می‌آیند. قرآن به بسیاری از این انگیزه‌ها اشاره دارد:

 

الف) انگیزه مالکیت: این انگیزه از انگیزه‌های روانی است که انسان آن را در جریان رشد اجتماعی می‌آموزد؛ زیرا انسان از طریق فرهنگ محیط خود که در آن پرورش می‌یابد و نیز از راه مهارت‌ها و آگاهی‌های شخصی، عشق به تصاحب پول و مستغلات و اراضی و اموال دیگر را می‌آموزد. به نظر انسان، این عوامل باعث می‌شوند تا در برابر فقر احساس امنیت کند؛ چرا که به دست آوردن نفوذ و مقام و قدرت اجتماعی به او کمک می‌کنند. قرآن در آیات بسیاری به انگیزه مالکیت اشاره نموده است: زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (آل‌عمران/14)؛ «محبت امور دوست‌داشتنی، از زنان و پسران و ثروت‌های فراوان، از طلا و نقره و اسب‌های نشان‌دار و دام‌ها و زراعت، برای مردم آراسته شده است؛ اینها مایه بهره‌مندی زندگی پست (دنیا) است؛ و بازگشت نیکو، نزد خداست».

 

در این آیه، به حب و کشش غریزی به شهواتی چون زن و فرزند و کیسههای زر و سیم و اسبهای نشاندار نیکو و چارپایان و مزارع و املاک زیبا و دل‌فریب نشان داده شد. این متاع زندگانی دنیاست. همین انگیزه مالکیت یکی از دو انگیزه مهمی است که شیطان آن را در نفس آدمA برانگیخت و باعث شد تا از فرمان خدا سرپیچی کند.

 

ب) انگیزه پرخاشگری و تجاوز: انگیزه پرخاشگری در رفتار تجاوزگرانه انسان در برابر دیگران با هدف آزار آنها ظاهر می‌شود. این انگیزه نیز غریزی است؛ چنانچه فرشتگان به این مسأله اشاره دارند: وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (بقره/30)؛ «(و یاد کن) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: «در حقیقت، من در زمین، جانشینی [= نماینده‌ای‌] قرار می‌دهم.» (فرشتگان) گفتند: «آیا کسی را در آن قرار می‌دهی که در آن فساد کند و خون‌ها بریزد؟ در حالی که ما به ستایش تو تنزیه می‌گوییم و تو را پاک می‌شماریم!» (پروردگار) گفت: «در واقع من آنچه را نمی‌دانید، می‌دانم».

 

این انگیزه سپس در داستان فریب و اخراج، خود را به خوبی نشان می‌دهد: وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ (بقره/36)؛ «و [به آنها] گفتیم: «(از مقام خویش) فرو آیید، در حالی که برخی از شما دشمن برخی [دیگر] هستید». پس از مدتی، این دشمن، پرخاشگری و تجاوز خود را به صورت تجاوز قابیل نسبت به برادرش هابیل بروز داد: فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرينَ (مائده/30)؛ «پس نفسش او را به کشتن برادرش ترغیب کرد؛ و او را کشت و از زیانکاران گردید».

 

قرآن بیان می‌دارد که این انگیزه غریزی چگونه در رفتار و گفتار مانند غیبت، تهمت، ناسزا و تمسخر دیگران ظاهر می‌شود (‌آل‌عمران/118؛ نیز ر.ک: ممتحنه/2؛ بقره/212). این انگیزه در نظر قرآن یک ابزار دفاعی و لازم برای انسان است تا در برابر تجاوز، به ویژه تجاوز ابلیس، از خود دفاع کند، ولی ابلیس بهره‌گیری از این غریزه را در جهت ضد تکامل به کار می‌گیرد.

 

ج) انگیزه رقابت: رقابت از آن دسته انگیزه‌های روانی است که انسان، آن را از محیط رشد فرهنگی خود فرا می‌گیرد؛ زیرا تربیت، انسان را به جنبه‌های مثبت و خوب رقابت در جهت پیشرفتش بر اساس ارزش‌هایی که جامعه به آن پایبند است، هدایت می‌کند؛ مثلاً گاهی فرد از فرهنگ جامعه خویش رقابت اقتصادی، سیاسی، علمی یا انواع دیگر رقابت را که در میان مردم در فرهنگ‌های مختلف بشری رواج دارد، می‌آموزد.

 

قرآن مردم را به رقابت در تقوا و کار نیک و پای‌بندی به ارزش‌های والای انسانی و پیروی از روش الهی در زندگی تشویق می‌کند (مطففین/22 و 26؛ بقره/148؛ حدید/21؛ مائده/48).

 

د) انگیزه دینداری: انگیزه دینداری نیز یک انگیزه روانی است که ریشه فطری در سرشت انسان دارد؛ چه در اعماق انسان انگیزه‌ای است که احساس می‌کند نیازمند آفریدگار و پناه بردن به اوست. اصولاً انسان امنیت و آرامش خویش را در پناه‌جویی به خدا می‌یابد. انگیزه دینداری نیز یک انگیزه فطری است: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً (روم/30) «پس روی (وجود) خود را به دین، حق‌گرایانه، راست دار». همان فطرتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ فطرتی که در آن تبدّل راه ندارد (نجاتی، قرآن و روان‌شناسی، 27-85 با تلخیص و تصرف).

 

برخورد با انگیزه‌ها و درگیری روانی

 

انگیزه‌های انسان بسیار متنوع و متعدد است. این تنوع و تعدد گاه باعث می‌شود که برخی از انگیزه‌ها با هم درگیر شوند؛ مثلاً انگیزه‌ای انسان را به یکسو و انگیزه‌ای دیگر او را به سوی مقابل می‌کشاند. در این صورت به انسان حالتی دست می‌دهد که احساس سرگردانی و تردید می‌کند و از تصمیم گیری درباره تعیین سمت حرکت و شیوه عمل خود ناتوان می‌شود. چنین حالتی را «درگیری روانی» می‌گویند.

 

قرآن این درگیری روانی را که اشخاصی در برابر ایمان موضعی مشکوک و تردیدآمیز دارند و از آن رنج می‌برند، به خوبی به تصویر می‌کشد. این‌گونه افراد، کسانی هستند که نه کاملاً به سوی ایمان می‌آیند و نه به طور کامل به طرف کفر می‌روند، بلکه در انتخاب حق و باطل مردد هستند و نمی‌توانند تصمیم نهایی را اتخاذ کنند. قرآن حالت درگیری روانی و سرگردانی را به خوبی توصیف نموده است (انعام/71). در آیات دیگری (توبه/45؛ نساء/142) نیز به این حالت اضطراب و تردید اشاره شده است: إِنَّما يَسْتَأْذِنُكَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ في رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ(توبه/45)؛ «تنها کسانی از تو رخصت (ترک جهاد) می‌طلبند که به خدا و روز بازپسین ایمان ندارند و دل‌هایشان به شک افتاده است؛ پس آنان در تردید خویش سرگردان‌اند».

 

ایجاد تعادل میان انگیزه‌ها

 

قرآن همه انگیزه‌های متعدد و متنوع را پذیرفته و آنها را به عنوان غرایز یا فطرت مورد توجه قرار داده است. سپس با بیان آموزه‌ها و دستورهایی کوشیده تا انسان با به کارگیری آنها توازن و تعادل شخصیتی را در خود ایجاد نماید. قرآن خواهان ایجاد تعادل و کنترل، نه سرکوب انگیزه‌هاست؛ زیرا سرکوب انگیزه‌ها، بیرون راندن آن از حوزه آگاهی به سوی ضمیر ناخودآگاه و موجب فراهم شدن زمینه‌های بروز بیماری‌های روانی همچون اضطراب، تزلزل در رفتار و... می‌باشد؛ بنابراین، قرآن نمی‌گوید انگیزه‌های فطری را سرکوب کنیم، بلکه از ما می‌خواهد آنها را کنترل کنیم و بر آنها تسلط یابیم و طوری هدایتشان کنیم که تعادل شخصیتی خویش را حفظ نماییم؛

برای نمونه، خداوند می‌فرماید: يا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً (بقره/168)؛ «ای مردم! از آنچه در زمین، حلال و پاکیزه است بخورید» و نیز می‌فرماید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَيِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ (مائده/87 و نیز ر.ک: نور/32؛ نساء/3)؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چیزهای پاک [نیکو] را که خدا برای شما حلال کرده است، ممنوع نسازید و (از حدّ) تجاوز ننمایید».

 

سوم. تأمین بهداشت روان فردی و اجتماعی در قرآن (سلامت روانی ـ اخلاقی) 

 

قرآن کریم به بهداشت روانی در حوزهای فردی و اجتماعی پرداخته و آنچه در روان‌شناسی با عنوان بهداشت روانی مطرح می‌شود در آموزه‌های قرآنی قابل تطبیق با حوزه اخلاق است. به جرأت می‌توان ادعا کرد متدهای قرآنی برای درمان بیماری‌های روانی ـ اخلاقی بر دستاوردهای علم تجربی روان‌شناسی پیشی دارد.

 

اگرچه عمل به روش‌های درمانی قرآن برای بهداشت روانی فرد، بسیاری از نابهنجاری‌های اجتماعی را که از بیماری‌های روانی ـ اخلاقی اجتماع ناشی شده است، حل خواهد کرد، ولی باید گفت قرآن به طور کلی، به هر دو مقوله فرد و اجتماع توجه داشته و برای هر کدام در قالب پیشگیری‌های اولیه و ثانویه و ثالثیه یا درمان، نسخه‌هایی تجویز نموده است.

 

برخی از اختلالات روانی مربوط به بیماری‌های خُلقی فردی است؛ مثل حسد، کبر، ترس، طمع و... که از درون افراد سبب ایجاد ناآرامی‌های روانی شده و سلامت روان و حتی جسم را دچار آسیب می‌کند؛ مثلاً آرامش روانی شخص حسود به شدت در معرض آسیب قرار دارد و تا بیماری حسد را درمان نکند، به آرامش نخواهد رسید و طبع سلامت روانی اجتماع را هم به مخاطره می‌اندازد. امام علیA می‌فرماید: «شگفتا که حسودان از سلامتی خود غافل مانده‌اند» (آمدی، غررالحکم و درر الکلم، 103).

 

قرآن کریم برای تأمین بهداشت روانی فرد و درمان این بیمارهای خُلقی فردی، متدهای بسیاری را پیشنهاد داده است که یکی از راهکارهای عمومی آن برای درمان این بیماری‌ها، ایجاد تعادل در این نوع انگیزهای روانی درونی است؛ برای مثال، ریشه بیماری حسد یک انگیزه لازم درونی است که اگر وجود نداشته باشد، تعادل روانی فرد از بین خواهد رفت و شخص از این نظر بیمار به شمار می‌رود.

این انگیزه محرکی است تا فرد نسبت به اتفاقات اطراف خود بی‌تفاوت نباشد و بهترین واکنش را در مقابل عملکرد اطرافیان نشان دهد. پس بی‌تفاوتی نسبت به محیط و اطرافیان همانند حسد که تمنای سلب نعمت از دیگران می‌باشد، بیماری خُلقی ـ روانی به شمار می‌آید راه درمان این بیماری ایجاد تعادل است. در آموزه‌های دینی این حالت متعادل و میانه، «غبطه» نام دارد؛ یعنی تلاش فرد برای دستیابی به موقعیت بالای دیگران بدون تمنای سلب نعمت و موقعیت دیگری. امام صادقA در این باره می‌فرمایند: «به راستی مؤمن غبطه می‌خورد، ولی حسادت نمی‌ورزد، اما منافق حسادت می‌ورزد و غبطه نمی‌خورد» (کلینی، الکافی، 2/307).

 

قرآن مجید می‌فرماید: وَ الَّذينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِالْإيمانِ وَ لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّكَ رَؤُفٌ رَحيمٌ (حشر/10)؛ «و (نیز) کسانی (از تابعین) که بعد از آنان آمدند، می‌گویند: «[ای] پروردگار ما! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز و در دل‌های ما، برای کسانی که ایمان آوردند کینه‌ای قرار مده؛ [ای] پروردگار ما! مسلماً، تو مهربانِ مهرورزی». همین گزاره مختصر قرآنی راهکاری برای درمان بسیاری از نابسامانی‌های فردی و اجتماعی می‌باشد، مانند قتل‌ها و جنایات، کینه‌ها و از بین رفتن دوستی‌ها و هرج و مرج‌های اجتماعی (ر.ک: مائده/27-30).

 

قرآن علاوه بر بُعد فردی برای تأمین بهداشت روان اجتماع و بهسازی محیط از انحرافات و نابهنجاری‌ها هم راهکارها و متدهای درمانی زیادی دارد؛ مثلاً بیماری‌های روانی و اخلاقی اجتماع همچون نفاق، غیبت، تهمت و بهداشت خانواده و بهداشت جنسی و... را به خوبی درمان می‌کند؛ برای نمونه، قرآن برای درمان نفاق در اجتماع که خود عامل بسیاری از نابسامانی‌های اجتماعی است، پس از اینکه مردم را به سه نوع مؤمن، کافر و منافق دسته‌بندی می‌کند، شخص مؤمن را سالم و متعادل، ولی کافر و منافق را نامتعادل و نابهنجار معرفی می‌نماید (نجاتی، قرآن و روان‌شناسی، 304-313 با تلخیص).

 

قرآن شخص منافق را به صفت‌های کبر، غرور، تحیر، بدبینی، ذائقه ناسالم و... که دال بر عدم تعادل روانی است، معرفی می‌کند: وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ (منافقون/5)؛ «و هنگامی که به آنان گفته شود: «بیایید تا فرستاده خدا برای شما طلب آمرزش کند.»، سرهایشان را می‌پیچانند؛ و آنان را می‌بینی که روی برمی‌گردانند، در حالی که آنان مستکبرند». یعنی و چون بدیشان (منافقین) گفته شود بیایید تا پیامبر خدا برای شما آمرزش بخواهد، سرهای خود را بر می‌گردانند و آنان را می‌بینی که تکبرکنان روی برمی‌تابند».

 

چهارم. پیشگیری و درمان بیماریهای روانی در قرآن

 

1. پیشگیری اولیه (primary prevention)

 

پیشگیری اولیه شامل تمام اقداماتی است که افراد ظاهراً سالم به قصد کمک به خود و به منظور نیل به حداکثر سلامت و اجتناب از بیماری انجام می‌دهند؛ بنابراین، این پیشگیری هم شامل مراقبت برای حفظ سلامت و جلوگیری از بیماری‌هاست و هم شامل ارتقای سلامت (دیماتئو، روان‌شناسی سلامت، 1/368)؛ از این‌رو، هر عاملی که باعث بهبود وضع زندگی انسان گردد، جزیی از روش‌های پیشگیری اولیه به شمار می‌رود (میلانی‌فر، بهداشت روانی، 53؛ قاسمی، بهداشت و سلامت روان با...، 200-201).

 

قرآن برای پیشگیری اولیه بیماری‌های روانی در دوران‌های مختلف زندگی انسان یعنی از دوران قبل از تولد، کودکی، نوجوانی و جوانی، میانسالی و کهنسالی و نیز فراسنی، به شیوه‌های مختلف، درمان عمومی و راهکار اختصاصی درمانی را ارائه می‌دهد (ر.ک: قاسمی، بهداشت و سلامت روان با...، 224-240)؛ برای نمونه، پرورش ایمان به مبدأ و خالقی مدبر، عادل و مهربان و نیز ایمان به غیب و ماورای طبیعت و بازگشت دوباره بعد از مرگ برای زندگی جاودان و باز پس‌گیری حقوق ضایع شده از چنگال ظالمان و... که در سراسر قرآن موج می‌زند، در ضمن ایفای نقش هدایتگری، بسیاری از بیماری‌های روانی موجود در میان جوامع انسانی را پیشگیری می‌کند (ر.ک: دیلمی احمد و آذربایجانی مسعود، اخلاق اسلامی، 234-237).

 

مؤید این ادعا اعتراف برخی از روان‌کاوان و روان‌شناسان غربی در تأثیر شگفت‌انگیز ایمان در پیشگیری از بیماری‌هاست؛ برای نمونه، کارل یونگ، روان‌کاو مشهور، می‌گوید: در طول سی سال گذشته افراد زیادی از ملیت‌های مختلف جهان متمدن، با من مشورت کرده‌اند. به جرئت می‌توانم بگویم که تک تک آنها به این دلیل قربانی بیماری روانی شده بودند که آن چیزی را که ادیان در هر زمانی به پیروان خود می‌دهند، فاقد بودند و فرد فرد آنها وقتی که به دین و دیدگاه‌های دینی بازگشته بودند، به طور کامل درمان شدند (کاویانی، آیا روان‌شناسی اسلامی ممکن است؟، 173-174). 

 

2. پیشگیریه ثانویه (secondary prevention)

 

هدف اصلی در پیشگیری ثانویه تشخیص زودرس، اجرای درمان به موقع و پیگیری مرتب کاستن از بروز عوارض بیماری است. مداخله زود هنگام در شناخت و درمان سریع یک بیماری یا اختلال، کمک می‌کند که از شیوع و گسترش آن در کوتاه‌مدت، جلوگیری شود (میلانی‌فر، بهداشت روانی، 149).

 

قرآن برای درمان و پیشگیری در این مرحله راهکارها و روش‌هایی مانند روش امیدواری (شعرا/136)، صبر (آل‌عمران/146)، توبه (بقره/222)، توکل (مجادله/10؛ تغابن/13)، تقوی (اعراف/96)، زهد (حدید/23) و... (ر.ک: قاسمی، بهداشت و سلامت روانی با...، 250-270؛ سالاری‌فر و همکاران، بهداشت روانی یا نگرشی به منابع اسلامی، 200-235) در راستای بهداشت روانی فرد و جامعه و تأمین سلامت روانی در شرایط نامساعد ارئه می‌نماید؛ مثلاً قرآن ازدواج را راهکاری پیشگیرانه می‌داند تا فرد با تسلط بر غریزه جنسی، آن را تا حدودی به کنترل در آورد، ولی «آنان که وسیله نکاح نمی‌یابند، باید عفت پیشه کنند تا خدا آنها را به لطف خود بی‌نیاز گرداند» (نور/32-33).

 

3. پیشگیری نوع سوم (درمان)

 

این نوع پیشگیری هنگامی به کار می‌رود که بیماری استقرار یافته و مدتی از آن گذشته و تا اندازه‌ای پیشرفت کرده است (میلانی‌فر، بهداشت روانی، 193)؛ لذا به منظور جلوگیری از گسترش عوارض جنبی که در حاشیه یک بیماری یا اختلال اصلی وجود دارد، خدماتی از این نوع پیشگیری انجام می‌شود (همان، 194). بنابراین هدف اصلی پیشگیریه نوع سوم، بازگشت مجدد به جامعه و کار با صرف حداقل وقت توسط کار درمانی است (قاسمی، بهداشت و سلامت روان با....، 201-202).

 

شیوه‌های مقابله این پیشگیری در قرآن به سه روش قابل طرح است؛ یکی روش شناختی (همان، 203-204). قرآن می‌فرماید: «و چگونه می‌توانی بر چیزی كه به شناخت آن احاطه نداری صبر كنی؟» (کهف/68)؛ یعنی شناخت را پایه درمان اختلات روانی معرفی می‌نماید.

 

روش دیگر روش رفتاری است (قاسمی، بهداشت و سلامت روان با....، 201-202)، مثل صبر و توبه اما در سطحی متفاوت از پیشگیری ثانویه، بلکه با رویکرد مقابله و نه صرفاً پیشگیرانه (ر.ک: حسینی، روش‌های تأمین بهداشت روان از دیدگاه قرآن و احادیث، پایان‌نامه ارشد، 200-215). نیز با روش عاطفی ـ هیجانی یعنی ارتباط عاطفی فرد دارای استرس با دیگری ـ مانند درمانگر ـ یا منبع دارای قدرتی معنوی مانند خداوند (قاسمی، بهداشت و سلامت روان با....، 201-202) قرآن می‌فرماید:أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (رعد/28)؛ «آگاه باشید، که تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد!». پیامبر اکرمJ در تبیین این آیه فرموده‌اند: «ذکر و یاد خدا شفاء بخش دل‌هاست» (شرقاوی، گامی فراسوی روان‌شناسی اسلامی یا اخلاق و بهداشت روانی در اسلام، 487-489).

 

نتیجه

 

با نگاه مجموعی به نمونه‌های ذکر شده از موضوعات بسیار زیاد و متعدد روان‌شناسی در قرآن، می‌توان اعجاز این بُعد از محتوای غنی قرآن مجید، یعنی بینش کلی روان‌شناسانه قرآن را به خوبی دریافت. با توجه به اینکه در حدود چهارده قرن پیش که اساساً دانش و علمی با عنوان روان‌شناسی مدوّن و مطرح نبوده، وجود این چنین دیدگاه‌ها و بینش‌های عمیق روان‌شناسانه در قرآن کریم، نشان از اعجاز قرآن در این زمینه دارد؛ زیرا با گذر زمان و دستیابی علوم به دستاوردهای جدید، نه تنها کهنه نشده، بلکه هماهنگی آن با جدیدترین دستاوردهای علم روان‌شناسی بیش از پیش روشن شده است.

 

علاوه بر این، نظام روان‌شناسی موجود در آیات قرآن یعنی مبانی، اهداف، روش‌ها، اصول، عوامل و موانع موضوعات روان‌شناسی قرآن که به بخشی از مهم‌ترین آنها اشاره شد، امری قابل پژوهش است که با علوم جدید نیز هم‌خوان است.

 

لذا می‌توان گفت تأثیرات اعجازآمیز روان‌شناختی قرآن در مخاطبان می‌تواند یکی از ابعاد اعجاز روان‌شناختی قرآن باشد که زمینه اثبات آن فراهم است.

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: طب اسلامی و قرآنی , ,
:: برچسب‌ها: طب سنتی , طب اسلامی , طب قرآنی ,
:: بازدید از این مطلب : 111
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 6 مهر 1393 | نظرات ()